هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶
#11
1- هدف و انگیزه تون از عضویت در محفل ققنوس؟!
من اون یار قدیمی همون عشق صمیمیما! صرفا واسه اینکه بیطرف نباشم اومدم!


2- سیاهی دل مرگخوارا رو با چه چیزی تمیز و پاکیزه میکنین؟
من کلا به نظافت اهمیت نمیدم ولی اگه مجبور باشم وایتکس چاره کاره!

3- چند مورد از فواید ریش پروفسور دامبلدور رو نام ببرید!
دارای یک عدد ریش بلنده میزاره همه محفلیا غایم شن توش!

4- خلاقیت سفیدتون رو به کار بندازین و سه تا لقب ناقابل برای ولدمورت اختراع کنین!

لاولی کچل، کله رگ به رگ شده، کله کدو، مامختو جووونز، گنده ترین مماخ سال، لاولی مماخ، عشق پیوز و ...

5- به نظرتون بهترین راه نابودی و از صحنه روزگار خارج کردن سیاهی و تاریکی چیه؟
تسلیم شدن دامبلدور...!

6- با چه روشی ولدمورت رو به عشق دعوت میکنین؟
میگم خونمون یه طوطی داریم با تخم مرغ رو پایی میزنه.

7- اسم رمز ورود به دفتر پروفسور دامبلدور؟
من پشمک سحرآمیز کیم؟

فرزند روح!

اول از همه خوش برگشتین. میدونین که شرایط عضویت در هر جبهه ای دو چیزه: فعالیت و سطح مناسب. شما هردو رو دارین ولی چیزی ندارین که مهم تر از این دوتاس...انگیزه! شما نوشتین: "صرفا برای اینکه بی طرف نباشم اومدم!" این حرف یعنی برام مهم نیست که مرگخوار باشم یا محفلی! ولی قطعا برای من مهمه! برای لردولدمورت هم همین طور! مهمه که عضو روی جبهه اش تعصب داشته باشه و بدونه که چرا میخواد عضو جبهه سیاه یا سفید بشه!

سیاه یا سفید بودن مثل یه تیکه از پازل می مونه که شخصیت پردازی افراد رو کامل می کنه. این تیکه بسته به نوع شخصیت، تکمیلش می کنه و بهش شکل میده. چرا برای پیوز مهم نیست که سیاه باشه یا سپید؟! حتی توی همون کتاب هم کسی نبود که نسبت به این دوگروه بی تفاوت باشه.
بنابراین بازم میگم انگیزه ورود به محفل خیلی مهمه! قطعا خانه ریدل هم همین قانون رو داره.

تایید نشد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۵ ۱۷:۵۵:۳۰

ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶
#12
چیکار: سبزی پاک میکردن!
دامبلدور بعد از اینکه نجینی اسنیپ رو له کرد تو همون کوهی که آهو داره با خود اسنیپ سبزی پاک میکردن!


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶
#13
هرهرهر کرکرکر!

من عادت دارم یوهویی میام، درم نمیزنم!
من به عنوان یک عضو 4 ساله! یک روح! یک فرد مومن و نماظ خون!
به عنوان یک ارشد! به عنوان یک کشکک!
علاقه شدیدی به تدریس خصوصی...( دقت کنین خصوصی! ) پولم میگیرم! (نگاه نکن اثیرم میشی!)
کلاس آشنایی با موجودات جادویی دارا میباشم!
دارای مدارک ذیل:
یک جلد کلام الله مجید،
یک آینه و شمعدان
و مهریه لازم به ذکر به ارزش 1397 سکه
میباشم!


صرفا میخوام بگم که بنده تجربه کمی در نقد دارم، درواقع مهلتش پیش نیومد!
روز انتخابیم هم ترجیجا 5 شنبه بهتره واسم!


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۱ ۲:۲۹:۱۰

ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
#14
کجا؟ سر قبر بابای مایکل جکسون که فیوچر کرده با اسنوپ سگ و کمپانی تحت نظر حصین ازش شکایتم کرده


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵
#15
-آآآآآآآآآآآآآآآی نفس کش!!
-ای درد بی درمون،مرض،بوق،بوق تر، کوفت بگیره اون چوبتو!

همه به شبح احمق و دیوانه پیوز-مردی که مرد(تیکه به هری )-خیره شدند. پیوز با نگاه های ترسناک مرگخوارانی که شدیدا قصد کشتار این شبح را داشتند ولی نمیتوانستند، مواجه شد.
-اوه ذتس تو شط! :worry: فک کنم راهمو اشتباهی اومدم! (نشانه سرویس شدن دهان)
-واسا بینم جیگـــــــّــــر!

آرسینوس ناگهان پرشی ترسناک به سمت رودولوف که گویا به اشباح هم نظر داشت کردو محکمو استوار گفت:
-صدبار گفتم من کسره دارم!!! جیگــــــــــــــــــــــــــــــِــــــــــر !!
-ولی اون که با تو نبود.
-لوسیوس چندبار گفتم تو کار من دخالت نکن؟! تو داری به کدام سو میری؟

چند دقیقه ای سکوت برقرار شد و چالش مانکن با قدرت هرچه تمام تر حتی طبیعی تر از ملت تمرین کرده بود، جالب ترین وضع به ولدمورت تخصص داشت، چوبش را در مماخ کوچولو اش فرو برده بود و به آرسینوس نگاه میکرد! پیوز هم لبی به این سو و ابروانی به آن سو داشت... آرسینوس در این 3 دقیقه و 56 ثانیه فرصت کافی برای تفکر برای این گندی که زده بود داشت، ولی فکر نمیکنم در مخیله اش توان رفع این اشتباهش را نداشت و نمیتوانست جبرانش کند، پس سعی کرد خود را به آرامی از جمع دور شود و در دستشویی فرصتی برای گریه کردن پیدا کند، زیرا به دلایل این که! لرد همچنان به آرسینوس نگاه میکرد تا هضم کند که این آبرو ریزی چگونه میخواهد لاپوشانی شود ولی قبل هضم بلوینا بلک که تفکر بسیار زیادی راجع پیوز کرده بود سکوت را شکست.
-رودولوف! بگیرش! شاید بتونه مارو پیش هری پاتر خندان ببره!


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۰:۴۲ جمعه ۲۴ دی ۱۳۹۵
#16
روح خدا بیامرز حاج عبدلله با رشته هایی از پشمک


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۹:۱۴ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
#17
پپیوز اعظم من الگریفیندور

1-آمدنم بهر چه بود؟(فلسفه وجودي خودتون رو توضيح بديد. چه شد كه دنيا اومديد.دنيا چي كم داشت؟ ازين داستان ها...) ٣٠ امتياز لطفا به صورت رول نوشته بشه در غبر اين صورت نمره نميگيره.

-بوق بر پدرت کام آن آوت!
-نومویام...
-چرا؟!
-میخوام بدونم چرا به دنیا اومدم...!

پیوز بزرگ دستی به زیر چانه اش گذاشت و شروع کرد به فکر کردن. باید چیزی میگفت تا پپیوز را راضی کند تا با هم به خرید برای مامی بروند! مامی پپیوز بدون وی به خرید نمیرفت پس قطعا باید خرید منحل میشد.

کمی گذشت... پیوز به پپیوز کوچک نگاه میکرد، آنقدر عمیق نگاه میکرد که انگار هسته زمین را میبیند! در ذهن خود میگفت:"واقعا چرا این به دنیا اومد؟! دنیا چی کم داش این بوق بچه رو آورد در رکاب من؟ ". که ناگهان فکری به ذهنش رسید!
-فرزند پپیوز و بی شعور خودم! ( ) تو به همراه مادرت برو خرید، من خودم یه دلیل خیلی منطقی واسه توی کرمک پیدا میکنم!
-باشه!

نیم ساعت بعد...

-این بیشعور چه خصوصیاتی داره دقیقا؟

لیست درازی آماده کرد و شروع کرد تند تند با قلم نی دزفولی نوشتن. صدایش بر سر همسایه ها زلزله دوازده ریشتری میزد.(به یاد رز زلر )
لیست:
بی سواد
کله خراب
کرمو
مدافع حقوق بی سوادان شمال کشور
مدافع حقوق بی سوادان جنوب کشور ،
روانی فرار کرده از تیمارستان دیوانه ساز ماچ کرده( )

و لهجه دار!

-پس نتیجه میگیریم... عه!!! بچه تضعیف روحیه میشه خو..! +( )

حالا پیوز پدر پپیوز کوچک و عظیم مانده بود که به فرزندش چه بگوید، بله! باید خیلی غیر مستقیم این ها را میگفت، ولی چگونه؟!

4 ساعت بعد...

پیوز اتاق را از بس راه رفته بود جاده خاکی کرد! همچنان دستش بر زیر چانه اش بود و داشت به این فکر میکردکه خبر را چگونه دهد تا پیوز تضعیف روحیه نشود که ناگهان صدایی شنید:
-بابا!!!بسهچه قدر راه میری؟!
-از کی تا حالا اینجایی؟
-نیم ساعت پیش...!

نفسی عمیق کشید و دستش را روی شانه فرزندش گذاشت، فین فینی کرد و با صدایی امیدوار گفت:
-پسرم! یادت میاد 7 ساله بودی با ننه ت رفتیم خونه عمت؟
-آره..!
-دنیا همیشه به یه بی سوادِ کله خرابِ کرموِ مدافع حقوق بیسوادانِ روانیِ فرار کرده از تیمارستان دیوانه ساز ماچ کرده مثل تو نیاز داشته!

گوینده: احیانا زیادی غیر مستقیم نگفتی داداش؟
-تمام تلاشمو کردم، واسه همینه که به من میگن پپیوز پدر.
-قطعا همین طوره!

پیوز کوچک و عظیم با خوشحالی به سمت دفترش رفت و تمام تکالیف را نوشت بدون آن که ناراحت شود!
--------------------------------------------------
در این رول پپیوز کوچک بنده بودم و پپیوزاعظم پدر بنده!

سوال مخصوص دانش آموزان رسمي:
٢- خب شما رسمي هستين و ميتونيد ٥ امتياز بيشتر جواب بدين! علتش چيه؟
يعني، منظورم اينه اصلا چه دليلي باشه كه شما بتونيد ٣٥ نمره جواب بديد اوني كه پست ثبت نام رو نديده يا ديرتر از شما عضو شده نتونه! به نظرتون منطقيه همچين كاري؟
حكيمانه س؟
خودتون رو بذاريد جاي يك فيلسوف قانون گذار و من رو قانع كنيد
رول بودن پاسخ شما الزامي نيست! ميتونيد توضيح بديد صرفاً. 5 امتياز


اصولا طبق اخباری که به بنده رسیده آن کسانی که همیشه خواب تشریف دارن جزای خوابشونو میپردازن، برای مثال حضرت تراورز فرموده اند:"از تنبلی و بی حالی به شدت بپرهیز زیرا این ها هم هاگ را از تو میگیرند و هم امتیاز پایان ترم را!"
پس نتیجه میگیریم به شدت حکیمانه بوده و بسیار شایسته است! حال بسوزند آنان که ثبت نام نکردند!


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
#18
پپیوز اعظم گریفی

شما تو یکی از حساس ترین موقعیتای زندگیتون قرار دارین. بدلیلی که دست خودتونه و درباره ش مینویسین، مرگ و زندگی تون یا یه چیزی به همین مهمی به جادو کردنتون بستگی داره. ولی وقتی شما طلسمتون رو که باز هم دست خودتون هست اجرا میکنین، هیچ اتفاقی نمی افته.
توصیف کنین. مهم هم نیست چند خط بشه. ما اینجا متری نمره نمیدیم. (کپی رایت هک) (بیست و پنج نمره)

-خوب بچه های عقب مونده من! کلتونو بکنین تو ورقه هاتون...
همانطور که از دیالوگ اول فهمیدید، بله! امتحان پایان ترم جادوگران بود! همه آسوده و راحت به کار خود ادامه میدادند و... صبر کن بینم! اون چرا نمینویسه؟
-اِحیِنِن تِه نِمِدِنی مِن هیچی نِخِندِم؟
-نه! حالا چرا اینقد کسره داره حرفات؟
-مِن پپیوزِم فِرزِندِ پیوز آق مِنگِل! لِهجِه ما اینطِریه!
-مث آدم حرف بزن خو!
-آها باشه! خوب چی میگفتی؟

گوینده دستی به صورت چرک مّنِشانه خود کشیدو نگاهی به اطراف کرد... همه سر خود را در ورقه هایشان فرو برده بودند و مینوشتند جز پیوز، دانش آموز تنبل و بی سواد مادرزادی، کرم ریز جامعه و فردی که ازتیمارستان جادویی روانی های دیوانه ساز ماچ شده فرار کرده بود! این بشر به شدت خرافی و کله خراب بود، به هرچیز تن نمیداد و در هر حالتی در هر کاری عنتونین میزد! ( ) خسته کننده ترین لحظات بی چارگی و بدبختی اش را میگذراند، همش به یاد حرف پدرش می افتاد که میگفت:"فرزندم، تو با این درس خواندن عنتونینیت حمال هم نمیشی "

ولی در حال حاضر او صاحب سه کارخانه کرم سازی و رستوران کرم های کوچک میباشد و به قول خود:"آن کس که نداند و نداند که نداند، در پست ریاست ابد و دهر بماند!"

استاد وی که با صدای کفش های بوقیش (از اینا که صدای بوق میده ) رو مخ ملت شدیده پاندیز 94000میلیاردی میساخت ( ) اصلا اهل رشوه نبود و پیوز که بسیار پول داشت نمیتوانست به او پیشنهاد رشوه کند ولی مجبور به ریسک بود. استاد به نزدیکی او آمد و به ورق وی نگاهی انداخت. در ذهن خود گفت"مردک بی سواد!" پیوز دست چپش را بالا آورد، و روی آن چیزی نوشت، پول را از جیب خود در آورد و کف دست راستش گذاشتو سمت استاد برد!

چند دقیقه ای گذشت، پول دیگر در دست پیوز نبود و نوشته پاک شده بود، در آن مدت گویا زمان برای همه متوقف شده بود جز استاد و پیوز!
-استاد، اینو بگیر، ماستم بخور، قرار یادت نره وگرنه میدم عنتونین بخوری!
-چشم سرورم!

روز بعد، لحظه سرنوشت ساز:

-خوب خوب، بشینین میخوام نمره ها رو بگم بیوقیا!

نمرات به این ترتیب:
مموت:10
حصن:12
جعفر:20
ممد قلی:21
مایکل جکسون:35
حصین ابلیس:13

آخرین نفر پیوز بود، پیوز در انتظار نشسته بود، امیدوار بود که لسم فرمانی که روی استاد اجرا کرده کار کند... از آن طرف استاد نگاه عجیبی میکرد...
-پیوز متاسفم ولی تو این ترم تجدید شدی... صفر!
-نه!!! اون 200میلیون گالیونی که گرفتیو پس بده عنتونین!
-هدیه ای که دادی رو هرگز پس نگیر! تازه تو هنو هیفده سالت نشده میخوای رو من طلسم فرمان انجام بدی مرتیکه بوقی!

چگونه شده بود؟ طلسم فرمان و آن همه رشوه هیچ تاثیری نداشت! پیوز در خانه باید منتظر کمربند پدرش میبود! پدری که حتی روحش هم درد دارد!


بگردین برا این طلسم بشدت بغرنج کاربرد پیدا کنین و نام ببرین و توضیح بدین. بسیار بغرنج. بسیار خطیر. (پنج نمره)

با لهجه اون آقاهه تو مستندا بخونین( ):پیازپیاز! بسار نامردی ها که با این طلسم بوقی کردندو بسیاری آدم کشتند! گریه هر انسانی با این طلسم در می آید و دماغ ها فین فین کنان به دنبال گیرل فرند خود یعنی دستمال میگردند، این طلسم آنقد قوی بوده که حتی عنتونین را از پای در آورده است! این طلسم تلفظ عجیبی داردکه در واقع این گونه است"پپیوزیاز پپیوزاز" این طلسم از خاندان کرم ریز پیوز گرفته شده است که در آن زمان به آنان لقب پپیوز داده بودند!

این طلسم انسان را از شدت گریه و فین فین مانند ولدمورت کچل وبی مماخ میکند! آن زمان وقتی پیوز زنده بود روی تام به صورت آزمایشی این کار را انجام داد!

سوال ویژه دانش آموزان رسمی:
خطرناک ترین چیزی که یه نفر میتونه باهاش مواجه بشه چیه؟ (پنج نمره)
بلی، کاملا هم ریونکلایی. استاد عاشق سوالات بی ربط بودند.
جواب نمیخوام، جوابِ خالی نمیخوام. توضیح میخوام. کوتاه یا بلند یا هرچی.
دانش آموزای مهمانم میتونن اینو جواب بدن. صرفا گفتم یاداوری کنم چون دوس دارم بخونم جوابارو.

بزرگترین خطر برای پیوز ها عنتونین زدن رو به روی باران خون آلود میباشد! وقتی پیوز پپیوز این کار را انجام دهد باید برای باری دگر دار فانی را وداع گفته، برای بار دگر بمیرد! باران خون آلود آنان را به زنجیر میبندد تا شلاق روحی بر سر و سینه و انواع مناطق بدن بزند! اصن نمیخوام... من رفتم! مرسی اهه!


ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۸:۵۰ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵
#19
پپیوز اعظم من الگریفیندور

1. مرلین که بود و چه کرد؟ ( هرگونه اطلاعات قابل جمع آوری. حداقل 5 سطر. از ویکی پدیا فارسی کپی نشود! در صورت کپی شدن از ویکی پدیا فارسی هیچ نمره ای تعلق نمیگیرد.) 10 نمره
مرلین واژه عجیب لحظه ها، فردی که به از هر پپیوزی میدانست که باید در چه زمینه ای رشد و نمو داشته باشد... دقت کنید "نمو"!داشتن نمو کار آسانی نیست، همانطور که پدرش به سختی و با جان کندن بسیار وی را پیدا کرده و به محضر خویشتن بیاورد. مرلین انسان و بهتر بگویم جادوگر خفنطوری بود که مانند راهبان به مردم حتی در زمان کودکی پند و اندرز میداد، همان پندو اندرز هایی که باعث میشدند جادوگران و ساحره های صالح به راه کج کشیده شوند، نمونه ای از پند های ایشان در دست من است که میفرمایند:
"ای نوادگان جادوگران وساحره ها، بدان آگاه باشید که اگر میخواهید برای لحظاتی از شر بدبختی و آوارگی در امان باشید با چیژ های مورفین اعظم همراه باشید که جز شادی و شور چیز دیگری به همراه ندارند، همانا که من از این چیژ ها استفاده میکنم و به شما تضمین میکنم که حتی مورگانا هم از آن خوشش می آید! "

ایشان در سن 69 سالگی پس از کلی ساختمان سازی بر روی مغز پروردگار زمین و آسمان ها، پروردگار بزرگ نور و ظلمات به رسالت رسید زیرا در آن موقع رسالت خیلی با کلاس بود و از آن طرف مورگانا در حال رسالت بود! وی را به عنوان مخ پرتاب کن روی زمین میشناختند، زیرا در بازی عجیب و غریب بیسبال به جای آن که توپ را بزند توپ تو دستکش گیر را مورد هدف قرار میداد و چوب مبارکشان را محکم بر سر آن خوار و خفیف میزد!

مرلین از زمانی کبیر نام گرفت که وقتی حوری های بهشتی دورش را گرفته بودند و انار به وی تعارف میکردند ایشان میخوردند و هرروز چاق تر میشدند تا به آن که از هگرید جلو زدند(البته در آن زمان هگرید حضور نداشت پس قطعا در زمان آینده ایشون به وجود آمدند (سخن بزرگان) ) ایشان به حدی چاق شده بودند که تختشان جایی برای وی نداشت پس مجبور شدند تختی برای بیش از 11 نفر بگیرند تا بتوانند در آن آسوده به خورد و خوراکشان بپردازند!

ایشان توانستند گروه القرار(برادران القاعده) را پدید آورند و در انگلستان طی یک حرکت انتحاری زمین های جلگه ای را به جهنم دره پپیوز ها تبدیل کنند

ایشان مرد بزرگ و عریضی بودند


2. یک فضاسازی از حضور یک جادوگر با تجربه و با قدرت جادویی بالا در میدان جنگ و تاثیر وی در آن جنگ را بنویسید. 10 نمره



ناو جنگی در سواحل مدیترانه در حال حرکت بود، پادشاه ترکیه-همان که حرمسرا داشت-به انگلستان خیانت کرده بود وبا با پسر دیگری دوست شده بود! تیر باران شروع شده بود، پرسیوال ریش دراز، معروف به پشمک الله اعظم در کنار شاه آرتور شماره 3 نشسته بود و به وی پیشنهاداتی انحراف بر انگیز میداد تا بتواند خود را پادشاه جادوگران انگلستان بکند، صندلی آرتور پر از الماس های گرانبها و یاغوت های رنگارنگ بود، از روی آن بلند شد و آرام آرام به سمت سربازان تیر انداز روی عرشه رفت تیر اندازها یک به یک به دستور فرمانده ی خود تیر را رها میکردندو یک به یک ناو ها را به آتش میکشیدند!
پرسیوال به کشتی جادوگران بالغ و کشتی جادوگران نا بالغ کرد، با دست به جادوگران نابالغ دستور داد تا خود را قربانی بالغ هاکنند، سربازی به ایشان گفت:
-قربان آنان هنوز بچه اند! این کار شایسته ای نیست!
-تجربه به من آموخت که کسانی مانند تو زیادی حرف میزنند!
-اما دلیلتان چه بود؟

پرسیوال تفکر کرد و فرمود:
-پدر جد من، مرلین کبیر از نابالغ ها خوشش نمی آمد، آنانی که سبیل و ریش ندارن میبایست زود تر کشته شوند!
-راهکارشان برای زنده ماندن چیست؟
-اول آن که بجنگند و پیروز شوند، دوم آن که ریشو سبیل بکارند، سوم آن که مانند حمید صفت ریش مصنوعی بگذارند!

بالغان پدر که در کشتی سمت راست ناواصلی بودند وقتی رفتن فرزندانشان را به سوی مرگ میدیدند به شدت افسرده و غمگین میشدند!ناراحتی را میتوانستید از چشمانشان بخوانید... نا بالغان یک به یک کشته میشدند، دریای مدیترانه تبدیل شده بود به دریای خون، آواداکداورا های زیادی از سوی دشمن به کودکان بی گناه وارد میشد و آنانرا یک به یک کم میکرد! پرسیوال لبخند ملیحی زد و با دست به بالغان دستور حمله را داد...

آرتور بسیار عصبی بود، با خشم و غضب به سربازان دستور میداد، هر لحظه یکی از انسان های ماگل و بی ارزش کم میشد و به عصبانیت آرتور اضافه میکرد! سخت ترین لحظات برای او و بهتیرن لحظات برای پرسیوال بود زیرا میتوانست از این بی مسئولیتی آرتور شماره سه استفادهکند و به جای او بنشیند! آرتور داد زد:
-جلو بروید! خدا با ماست!
سربازی از تیر اندازان در حالی که تیر در دستش بود و آن را فشار میداد در جواب آرتور فریادی سر داد که نگاه و توجه همه حتی دشمنان را جلب کرد:
-اگر خدا با ماست پس چه کسی با آنان است که این گونه ما را دارند تکه تکه میکنند؟!

همه تیر اندازان ندای بی مسئولیتی آرتور سر دادند و شورش کردند تا این که...
-آواداکداورا!
-طلسم ممنوعه؟!
سرباز از سربازان به روی عرشه افتاد، نایی برای حرکت نداشت، خونش منجمد شده بود و شش هایش تحت تاثیر طلسم نابخشودنی آواداکداورا بود! پرسیوال آن روز شورش تیراندازان را خواباند و با ترساندن سربازان انان را به مرز داخلی ترکیه کشاند، ولی خود با آن که میدانست همه حتی بهترین دوستانش میمیرند پا به فرار گذاشت و به انگلستان آپارات کرد تا خود را به تخت پادشاهی بنشاند!


1

3. یک نمونه دیگر از جادوگرانی که در کنار پادشاهان بودند را با توضیح مختصر در مورد آنها، بنویسید. ( انتخاب از کل دنیای فانتزی، از هر کتاب و فیلم و سریال و تاریخ واقعی و ...) 5 نمره

بابایاگا بن عنترالملوک... وی در زمان زندگی اش در دربار با بی سواد بازی و به عبارتی خویش اسکل پنداری همه را به وجد می آورد، کینگ آو راشا یا به عبارتی روسیه (نام وی در ذهنم آلبالو گیلاس میخورد) همیشه از او به عنوان دلقک یاد میکرد و باعث میشد بابایاگا که اسطوره ای در افسانه های روس بود خشمگین شود تا موقعی که وی کینگرا به قتل رساند و شد محبوب دل ها (به دلیل کمبود اطلاعات از گفتار بقیه اینا معذوریم:|)


5. موضوعات پیشنهادی خود را برای این دوره از کلاس های تاریخ جادوگری بنویسید. 3 نمره
-چه شد که ارواح در کنار جادوگرانسیر میکنند!
-پپیوزاعظم که بود و چه بوق هایی زد؟
-فاز پپیوز اعظم را تعریف کنید با رسم شکل، 2 نمره!
-نام گیرلفرند های مرلین کبیر در بهشت را بنویسید

6. ( برای دانش آموزان رسمی) تریس مریگولد که بود؟ 5 نمره


«تریس مریگولد» یک ساحره ماهر بوقی در ویچر و دوست نزدیک جرالت و «ینیفر» است. تریس یک درمانگر زبردست است و همیشه همراه خود تعداد زیادی معجون های شفابخش دارد، اما خودش هرگز از آنها استفاده نمی کند، چرا که بدنش به معجون ها حساسیت دارد. تریس هیچگاه نتوانسته علاقه اش به جرالت را پنهان کند، واقعا براش متاسفم زنیکه علاقه مند به پسر


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۸ ۹:۴۵:۳۰

ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۶:۴۵ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵
#20
پپیوز وارد میشود
نام:
اون چشاتو بچرخون شمال شرقی میبینی

تاریخ عضویت:
این یکی این شرق زده ولی قبلیه مال اوایل تیر 93 بود

تعداد ترم هایی که در هاگوارتز شرکت کرده اید:
انسان ها به طور فلسفی دو گونه اند،آنانی که از کلاس های زیاد میترسند و آنانی که نمیترسند، من پپیوزم که حضور ذهن دارید در ترم قبلی به علت دراز بودن لیست کلاس ها کپیدم تو خونه شام خوردم و همینطور چای و قهوه از آن طرف نیز سال 93 عضو نموده کردم و قطعا به عنوان تازه وارد ذوق پپیوز بترکانی نیز داشتم پس یک ترم است
پشت صحنه:مگه مریضی مث آدم نمیگی یک ترمه؟
من:ببخشید شیرو دوغ خوردم


آیا شناسه دیگری داشته اید؟
قطعا از سوال دو میفهمی من یک عدد ویزلی پپیوز بودم

حالا جامگان بدرید سرورتان پپیوز اعظم فرار کرد


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۲ ۲۱:۵۴:۰۸

ویروسر!

آیم ناثینگ برو!


کن آی هّو ا لیدل پرّویسی پلیز؟!


عمق داره!

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیجنگم بــــــــــــــــــرای خودم...!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.