هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۹
#11
اون ور

لوسیوس در حالی که عرق از سر رویش جاری شده بود و کلا سیستم تصمیم گیریش سوخته بود دنبال چاره ای می گشت .

که ناگهان صدایی به گوشش رسید . کمی که دقت کرد صدای پسرش دراکو بود البته اگه دقت میکرد بیشتر اشتباهات و دردسر ها توسط دراکو انجام شده بود .


- بابا !
-بابا !

- من یه فکری دارم .

- لوسیوس که دیگر تحمل دردسر نداشت به دراکو گفت : دیگه حرف نزن حرف نزنی سبک تری.

- اما بابا فکرم ممکن به کمکتون بیاد .

- لوسیوس که کمی فکر کرد باخود ش فکر کرد و گفت : ممکن فکر پسرش به کمکش بیاید و گفت : بگو

- بابا ! بابا ! چرا وام نگیریم بیدل نقال تو آگهی گفته وام بدون ضمانت مخصوص مرگخوار ها میده .

لوسیوس با خودش گفت : فکر بدی هم نیست و سپس دراکو را همراه با نارسیسا به دنبال بیدل فرستاد .

این طرف

- هلو انجیری مامان بیدار شو .
- اگه بیدار نشی مامان دق میکنه .

و سپس به آیوا را بوس بوس کنان به دنبال لوسیوس می فرستد .



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۹
#12
گابریل تیتvsبیدل نقال
سوژه:سوء استفاده


یک روز خلوت و افتابی ازار دهنده برای بیدل مخصوصن با این اتفاق هایش .

فلش بک

اخه چرا ؟ چطور ؟

این سوال هایی بود که بیدل از خودش می پرسید . آخر او به بیکار موندن علاقه ای نداشت .واز هزار تا فحش برای او بدتر بود .

پس سعی کرد کاری برای خود بتراشد . و به فکر فرو رفت . فکر کرد ، فکر کرد . ولی چیزی به ذهنش نرسید .

پس کت فیروزه ای همیشگی اش را پوشید و به سمت خانه بیدل ها حرکت کرد . چون خواست با یک تیر دو نشان زده باشد .
هم سلامتی اش را تضمین کند هم از مناظر بیرون لذت ببرد . و خلاصه حوصله اش سر نرود .

در راه خانه ی ریدل کمی احساس خفگی کرد ولی جدی نگرفت . هر چه بیشتر به خانه ی ریدل ها نزدیک میشد .احساس خفگی بیشتری میکرد . تا اینکه یک دفعه …

- من ؟ من ؟ کجام !

- تو همون جایی هستی که باید باشی .

با من چیکار داری ؟ از من چی میخوای .

- تو باید بنویسی... همون رو

- چی رو ؟

- تو باید منو قدرتمند ترین کس رو در تاریخ جلوه بدی . و از گروه مرگ خوار ها جاسوسی رو بکنی فهمیدی ؟

- من نمیخوام .

سپس فرد ناشناس کروشیو ای به سمت بیدل پرتاب میکند . و چشم های بیدل خاموش میشود .



مرد ناشناس آبی روی بیدل می ریزد .

- چی شد من کجام؟

- زود از حال رفتی هنوز باهات کار دارم .

- فکر کنم تو منو دست کم گرفتی .

و سپس چراغ ها خاموش میشود و صدای به گوش میرسد . وقتی چراغ روشن میشود . تنها چیزی که میشود دید صندلی ای می ماند با طناب های باز شده دور آن


پایان
---------------------
ببخشید قبلی درست نشد برای امتیاز دادن اینو قبول کنید .



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۹
#13
گابریل ترومن
Vs
بیدل نقال

صبح باطراوت و دلنگیز خوبی بود فقط اگه این اتفاق های اخیر را حساب نکنیم و ممنوعا الکار شدن را .

فلش بک

یه روز صبح آفتابی دیگر در دفتر بیدل نقال در ساختمانی نزدیک خانه ی بیدل ها را آغاز شده بود .

در ساختمان همهمه ی زیادی بر پا بود .

از این ور به اون ور از اون ور به این ور این اونو صدا میزد این اینو صدا میزد خلاصه روز شلوغی بود . اشتباه نکنید همیشه شلوغ بود چون همه ی جای دنیا همیشه در حال اتفاق بود .

و اگر کسی نبود اینها را یادداشت کند چه کسی این کار را میکرد ؟

برای بیدل ما فشار زیادی بود . چرا او مسئول این همه کار بود و چون ادم معروفی بود این کار ها بیشتر به او سپرده میشد . آخر مشهور بودن هم مسئولیتی دارد .

- آقای بیدل این اتفاق مال سه دقیقه ی پیش بود لرد یکی از مرگ خوار ها رو دود کرد .

- نمیتونستی اینو همون موقع بگی ؟

- اخه قربان سرتون شلوغ بود و من گفتم مزاحمان نشم .

- ساکت برو بیرون .

- قربان ، قربان !

- چی شده ؟

- یه اتفاق مهم افتاده ! میگن چوب دستی مرگ پیدا شده و از شما خواستن به کوچه دیاگون برین و اون تو تاریخ بنویسین . اخه شما داستانش رو نوشتین .

سپس بیدل کت آبی فیروزه ای اش را می پوشد و اماده ی رفتن میشود .

سپس خود را از دفترش به کوچه ی دیاگون آپارات میکند . و سپس در جستجوی چوب دستی مرگ میرود .

- شما آقای بیدل معروف نیستین ؟
- بله خودم هستم گفته بودید برای بازدید چوب دستی بیام .

- بله خوب چوب دستی کجاست ؟

سپس جایگاهی کوچک که روی
ان پارچه ای سفید پهن است را میآورند و ملافه ی آن را بر می دارند.

- چطور ممکنه خودشه !

در آن لحظه و بعد از جمله ی بیدل مردی با چهره ای سر پوشیده چوب دستی را میاورد و فرار میکند .


بیدل که انتظار همچین لحظه ای را داشته است به دنبال او میرود .

- صبر کن .
-صبر کن .

بیدل درست است که پیرمرد است ولی بدنی ورزیده و اماده دارد به مرد سر پوشیده نزدیک میشود . و لباس او را میگیرد . چوب دستی در دست او می افتد .

- آقای بیدل شما !

- شما چی چکار کردم مگه ؟

- شما چوب دستی رو بردید ولی من نبردمش .

سپس چند مرد او را میگیرند و او را میبرند .

پایان فلش بک

حالا بعد از ازاد شدن بیدل از ازکابان میگذرد . کار او تعطیل شده است و کسی به او شغلی نمیدهد حتی بار بر .

همه از او متنفر شده اند . و کسی دیگر دوست او نیست .
از کارش بیکار شده است . همه او را ترک کرده اند .

به هرکجا می رفت بخاطر سابقه به او کار نمی دادند .
و حتی او را بیرون میکردند .


و حتی جمله های از قبیل دزدک دورو متقلب و همین القاب



- چرا اخه
-چرا من

و سپس گریه اش میگیرد شاید سر نوشت او این باشد ولی خودش باید سرنوشت خودش را تعین می کرد نه سر نوشت . پس اماده شد که ناگهان. فکری به ذهن او رسید .

- یافتم! یافتم !

این داستان ادامه دارد .





ویرایش شده توسط بیدل نقال در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۶ ۱۵:۴۷:۵۴
ویرایش شده توسط بیدل نقال در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۶ ۱۵:۴۹:۰۰
ویرایش شده توسط بیدل نقال در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۶ ۱۵:۵۷:۵۷
ویرایش شده توسط بیدل نقال در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۶ ۱۸:۲۷:۰۱


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹
#14
با کی

با رونالد ویزلی



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹
#15
سلام ارباب سلام بلا

اومدم درخواست عضویت بدم امید وارم قبول کنید

سلام بیدل!
پست ایفا زدین، آفرین بر شما. نقد هم گرفتین... دوصد آفرین بر شما.
ایراداتی تو پستتون وجود داشتن که باید حل شن. هنوز برای ورود خیلی زوده.
توصیفات و دیالوگ‌هاتون هنوز جا دارن واسه مغز پخت شدن.
عجله نکنین. بیشتر بخونین تا با قالب رول نویسی آشنا بشین. بیشتر هم بنویسین تا بتونین نقد بگیرین و با توجه به نکاتی که تو نقد بهتون گوشزد می‌شه، پست‌های بهتری بنویسین.
موقع‌اش که برسه درهای خانه ریدل به روتون بازن.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۵ ۲۲:۰۶:۴۸


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹
#16
سلام

اگه میشه و زحمتی نیست اینو برام نقد کنید .


سلام

خواهش می کنیم! زحمتی نیست. نقد شما رو با اورنی تورنگ فرستادیم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۵ ۰:۲۰:۳۳


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹
#17
نفر بعدی با کتابچه ای در دست وارد شد .

_ خب…بفرمایین!

_ عه شما بیدل معروفید !

همون بیدل قصه گوی ؟

بله خودم هستم … اون خودکار توی دستتون قدیمه ؟

نه آقا اینو دیروز خریدم مشکلتون رو بگید ؟

اون دیواره آثار باستانیه!

نه آقا مشکلتون رو بگید ؟

من مشکلی ندارم .

سپس در دفترچه اش یادداشت میکند . قدرت فک بالا ، گیر دادن

_ اون چیه اونجا نوشتید ؟ میشه ببینم .

_ نه آقا سوال های منو جواب بدید ؟
نمی بینید سرمون شلوغه .

روزی چند دفعه براتون مشتری میاد ؟

دلیل که داشت به مرز دیوانگی می رسید . با خودش گفت : این نا مغز ما رو نخورده ول کن نیست .


و سپس با لگدی بیدل را به بیرون پرتاب کرد .

در حین پرتاب بیدل گفت : سرعت براتون چقدر … و سپس سقوط کرد .

دلیل که کلافه از دست بیدل شده بود .
گفت: نفر بعدی





پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹
#18
کی

در زمان ظهور ارباب ولد



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹
#19
با کی

بیدل نقال



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹
#20
کی



دوران جنگ جادوگری دوم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.