هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
- همین چند دقیقه پیش ارباب دستور دادند که همه ی مرگخوارا بیان جلوی ارباب زانو بزنن و ایشون حافظه ی اون ها رو اصلاح کنند!

لرد ولدمورت با قیافه ی به نشانه ی تایید حرف های بارتی سرش رو تکون میداد. بعد از تموم شدن حرف های بارتی، لردولدمورت با قیافه ی ترسناک همیشگیش به مرگخوار ها اشاره کرد و گفت:

- خب، کدوم تون میخواد اولین نفری باشه که افتخار پاک شدن ذهن به دست ارباب رو تجربه کنه؟

لرد درحالیکه قیافه قبلی خودش رو حفظ کرده بود، به چهره تک تک مرگخواران نگاه میکرد.

- لودو، ارباب خیلی تو رو دوست داره، فکر کنم اگه اولین نفر تو بری، خیلی خوشحال میشه. :zogh:

- به نظر منم چون تو با وفاترین و دست راست ارباب هستی، برای اینکه علاقه تو به ارباب بازم نشون بدی، خودت بری، بهتره!

لرد در حین اینکه به گفتگو های مرگخواران نگاه میکرد، رو به آلبوس کرد و گفت:

- آهای فسیل زنده! باید محفلی ها هم حافظه شون اصلاح بشه! اونا رو هم به خط کن.

آلبوس در حالیکه لبخند میزد، سرش رو به نشانه نفی تکون داد و گفت:

- یادت نیست قرار اولیه مون رو؟ طلسمی که گذاشتیم برای اینکه هیچ یک از سران نمیتونه فقط به نفع خودش، حافظه ی اعضای گروه دیگه رو پاک کنه، وگرنه خودش می میره! تو هم که جان پیچ نداری، پس...

- راست میگی، یادم رفته بود، پس زود باش خودت حافظه شونو پاک کن!

- نه!

- تو نمیتونی! تو نمیتونی روی حرف من ...

حرف لردولدمورت با باز شدن درب ورودی خانه ریدل ها قطع میشه:

- مهمون نمیخوایین؟ شنیدم اینجا سیفیت پوستای زیادی هستن!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
-‏ دیدین بچه ها؟ دیدین درست گفتم؟ اونا مرگخوار بودن! زود باشین بگیرینشون!‏

سه مرگخوار بهت زده به خیل محفلیانی که اطرافشان را گرفته بود،‏ نگاه میکردند. مرگخوار ها به هم چسبیده بودند و قدم به قدم عقب تر میرفتند.‏ ایوان در حالی که سعی میکرد صدای تلق تلق استخوان هایش را کنترل کند،‏ به دو نفر دیگر گفت:

-‏ زود باشین یه کاری بکنین! یه فکری بکنین که از این جا خلاص بشیم.

-‏ روی من حشاب نکن،‏ من چیژ بهم نرشیده،‏ اشلا نمیتونم فکر کنم! به این پیر مرده بگو!‏

-‏ تو یه چیزی بگو سالازار!چیکار کنیم؟

-‏ صبر کنیه فرزندم! من پیر شدیه،‏ سرعت سی پی یویه ی من کم هستش! باید فکر کنیییم!‏

با صدای بازشدن در،‏ محفلی ها و مرگخواران از حرکت ایستادند و به فرد تازه وارد که چهره اش به دلیل سفیدی زیاد اطرافش نا معلوم بود،‏ نگاه کردند.

-‏ سلام بر دوستان قدیم و یاران جدید! ‏‏ چطورین؟

پرسی بعد از گفتن این حرف،‏ به سمت یکی از صندلی ها رفت و در را پشت سرش بست:

‏-‏ خب،‏ تعریف کنین ببینم چی شده! چرا اینطوری میکنین؟

-‏ پرسی؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ ارباب تو رو فرستاده واسه کمک به ما؟ ‏

-‏ ساکت شو استخون! تا حالا یه استخون رو توجیه نکردم،‏ دلت میخواد اولیش باشی؟ ‏

-‏ پس تو اینجا چیکار میکنی؟

جیمز در حالیکه به سمت پرسی میرفت،‏ با خوشحالی خاصی گفت:

-‏ پروفسور دامبلدور بعد از رفتنشون،‏ پرسی رو در میان ما به عنوان امانتش و فرمانده به یادگار گذاشته.‏ ‏

-‏ ممنون جیمز! حالا شما ها،‏ میگین واسه چی اومدین یا خودم باید روش اعتراف کردن رو واستون توجیه کنم؟


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: خبرگزاري سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
با سلام خدمت تمامی مرگخوران و سیاه سوخته های عزیز و کثیف!

امروز در خدمت شما هستیم با آخرین اخبار خانه ریدل ها، و شخص اسمشو نبر! با توجه به شروع دوباره محفل ققنوس به سرکردگی و فرماندهی پرسی ویزلی، همهمه ای در خانه ریدل به وجود آمده است! نگرانی های جدیدی نیز با خیانت یکی از یاران ارباب سیاهی به وجود آمده است!

نمای ورودی خانه ریدل:

-‏ اوه جیم، نگاه کن! ببین چه ازدحامی جلوی خونه ریدل ها وجود داره! معلومه مرگخوارها حسابی ترسیدن!

-‏ آره پاتریشیا! بریم ببینیم چی میشه!

- سلام! میخواستیم با لرد سیاه حرف بزنیم. از طرف خبرگذاری سیاه اومدیم تا با ایشون مصاحبه کنیم. بابت این اتفاقات اخیر...

- ساکت باشین! نمی بینین لرد سیاه() وضعش خوب نیست؟ کروشیو! دور شین از اینجا.

- هی پاتریشیا! اونجا رو نگاه کن، لرد سیاه داره یه چیزی میگه، ببین میتونی ضبطش کنی.

دوربین به سمت سرسرای اصلی خانه ریدل ها میره، جایی که لردولدمورت با چشمان قرمز و صورتی متعجب در حال شکنجه دادن مرگخوارانش بود:

- پرسی عشق ارباب بود! پرسی معتمد ترین مرگخوارای من بود!حتی از ‏
اون ‏
استخون ‏
هم ‏
بهتر ‏
بود!‏
این امکان نداره... کروشیو... کروشیو... من هرگز این کار رو نمیبخشم!

- ارباب، آروم باشین. خواهش میکنیم...

- ساکت شو بلاتریکس! آه پرسی، پرسی، پرسی... من نمیتونم باور کنم...
- پاتریشیا نگاه کن، لرد از هوش رفت! وضعیت خیلی خطرناکه. دروبین رو برگردون به سمت من.

- با تشکر از همراهی شما عزیزان، بدلیل خیطی.. خطی.. نه.. خطری بودن شرایط، شما را به سالازار کبیر می سپاریم. بدرود!
دوربین به سمت در خانه ریدل ها میچرخه، جایی که آنتونین دالاهوف به دلیل خیانتش، توسط لرد ولدمورت به دیوار میخ شده بود و صفحه ی سیاهی جای تصویر را میگرد.


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: دفتر توجیهات محفلیه (عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
با نام و یاد مرلین و استعانت از پرسی ویزلی!‏

۱‏ ‏-‏ نظرتون درباره محفل ققنوس و انتظارتون از محفل:

محفل ققنوس خیلی خوبه! قشنگه،‏ زرنگه! پرقدرته! میزنه همه ی سیاه سوخته ها و اون کچل رو نابود میکنه!‏
انتظارم اینه که یکمی بهم توجیه کردن رو یاد بدن،‏ من تو این مورد اصلا به برادرم نرفتم متاسفانه و کاملا ناراحتم! ‏

۲‏ ‏-‏ آیا به سران محفل اعتقاد داری؟ دقیقا به چیشون اعتقاد داری؟

خیلی زیاد! مثل اینکه من خودمم توی راه توجیه خدمت کردم و بارها و بارها بر اساس آرمان های پرسی،‏ مرگخوارا رو توجیه کردم!
به روش توجیه کردنشون! ‏

۳‏ ‏-اگه یه طرف نجینی( مار محبوب تام) و طرف دیگه فاوکس( ققنوس محبوب دامبلدور) باشن و در خطر باشن،‏ کدومشون رو نجات میدی؟ چرا؟


-‏ معلومه فاوکس رو! چون مال پروفسور دامبلدوره خب! خیلیم نازه!‏

۴‏ ‏-به نظرت قداست دامبلدور شکسته شد؟

نخیرم! اصلا! همونقدر که پرسی آدم خوبیه،‏ پروفسور هم خوبه! ‏

۵‏ ‏-‏ حدس میزنی رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟

پرسی داریم خیلی زیاد
نگو که دلت نمیخواد! ‏

۶‏ ‏-آیا اونقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر؟

ولدمورت،‏ ولدمورت،‏ ولدمورت! خوفه؟ ‏:دی



چون از جوابت به سوال چهار خوشم اومد تاییدت میکنم ، وگرنه فعالیت که نداری . هر چند میگن خون خون رو میکشه ، البته یه مقدار منو کشید بعد سریع ول کرد ... اجباراً تاییدت میکنم .

تایید شد
پرسی ویزلی


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۴ ۰:۱۲:۳۰
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۱۴ ۰:۱۴:۱۵

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
- صبر کن جد پیر عزیزم! من فقط بهتون گفتم برین سر و گوش آب بدین! نه اینکه برین نقشه اینا هم بکشین!

- شما چطوری...؟

- ارباب همیشه همه چیز رو میفهمه! حالا شما ها هم برین داخل ببینین چه خبره، با خبرای خوب باید برگردین؛ وگرنه ...

- ببینم! تو داری پدر بزرگ و داییت رو تهدید میکنیه؟ از وقتی مروپ رفته؛ تو هم خیلی گستااااخ شدی! مثل اینکه باید سنگ زندگی مجدد رو پیدا کنم؛ مروپ دل داییت واسه خواهرش خیلی تنگ شده! کیییییه؟

- نه نه جد عزیزم؛ مممن اصلا منظورم این نبود! اصلا! میخواستم بگم که اگه امکان نداره و براتون زحمت نیست، با خبرای خوب برگردین!

- حالا شدیه پسر خوب!

اتاق رون و هری، خانه گریمولد:

- جرج، شما باید نذاریم هر کسی بتونه وارد خونه بشه؛ اینطوری میشه حداقل مرگخوارا رو مدتی از اینجا درو نگه داشت!

- ولی آخه چطوری رون؟ ما که نمی تونیم این کار رو بکنی...

- صبر کن جرج؛ مغازه مون! بهتره یه سری بهش بزنیم؛ میدونم چی لازم داریم!

- چی؟ نکنه منظورت قفسه ی پشتی...

- صبر کنین بچه ها! بزودی با خبرای خوبی برمیگردیم!

میدان گریمولد:

با وجود فرارسیدن شب؛ هنوز چراغ های خانه های طاراف میدان گریمولد روشن بودند؛ به وضح میشد تجمع جمعیت جادوگر و ماگل را در جلوی درب خانه گریمولد دید؛ اما در این بین؛ چند نفر، کمی دور تر از محل ازدحام؛ با دقت تمام به ساختمان نگاه میکردند!

- هی بیل؛ ببین اونا کی هستن اونجا؛ قدشون کوتاهه! فکر کنم جن باشن! برو ببین چین!

- باشه پرسی!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: بررسی پستهای محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
بررسی پست شماره 343 تاپیک کافه محفل ققنوس از پروتی پاتیل:

اولا اینکه خیلی خوش اومدی! خیلی وقت بود نبودیا!

خیلی خب! پستات هنوز همون اندازه ایده آل خودشون رو دارن؛ این یه ویژگی خوبه که باعث میشه خواننده ترغیب بشه و پستت رو بخونه و براش خسته کننده نباشه. همین روند رو همیشه ادامه بده!

جلوه پستت خوبه، نحوه نوشتن و همینطور دیالوگ ها روخوب رعایت کردی؛ آفرین!

استفاده ت از علائم نگارشی کمه؛ بیشتر جاها رو بدون علامت نگارشی رد شدی در حالیکه میتونستی با علامت نگارشی بهترش کنی. استفاده ت از نقطه هم زیاده، میتونی به جای نقطه از ؛ و ! استفاده کنی؛ مفهوم رو بهتر میرسونه!

طنز پستت هم خوبه؛ میتونی غیر مستقیم و بدون استفاده از الفاظ خاص، حس طنزت رو برسونی.

مهم ترین کاری که کردی و من باید به خاطرش ازت تشکر کنم، پیشبرد مناسب سوژه و تنفس مصنوعی بهش بود! خیلی ممنون!

خیلی خوب بود این پستت؛ بازم منتظر پستات هستم!

موفق باشی!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: شرفیابی محضر وزیر اعظم، اشهد خوانده وارد شوید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
گزارش کار سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها:

از اونجایی که همسر عزیزم به نت دسترسی ندارن(پس من چطور دارم؟ ) و برای اینکه کلا اینجا قبضه ی ایشونه() و برای مبارزه با آستاکبار و سانسور های وزیر آستاکباری و منکراتی؛ بنده این گزارش کار رو تقدیم میکنم:

به چند دلیل وضعیت فعلی سازمان به شدت افتضاحه!

یه دلیل کوچیک اینه که همسر عزیزم() حضور ندارن، نتشون قطعه و توی پیام شخصی اگه خواستین، میتونم دلیلش رو براتون بگم! ایشاللا در طی سه چهار هفته آینده، درست میشه این مورد!

دلیل متوسط این عدم فعالیت و افتضاحی اینه که عضو نداریم آقا! عضو نیست! کسی نمیاد! کسی پست ادامه نمیده! اصلا هم ملت عضو شده نمیان رسیدگی کنن! پست بزنن! همشون خوابیدن! ما چیکار کنیم؟

دلیل اصلی، بنیادی، و همیشگی این وضعیت، وجود شخصی آستاکبار صفت و منکراتی با نام وزیر مردمی بگمن هست و به دلیل چوب لای چرخ گذاشتن ایشون، هیچ گونه کارایی و بازدهی به عمل نمیاد! تا گشت آرشاد و عمال(؟) نفوذی ایشون در سازمان باشند، نمیشه کاری در حمایت از ساحره های مظلوم انجام داد! نمیشه سازمان اداره کرد و اینا!

و این هم گزارش کار! دلایل رو عرض کردیم؛ به این دلایل وضعیت به شدت خرابه ولی قول داده میشه که به زودی انجام بشه همه ی تعهدات و دوباره اگه اون عامل بنیادی نباشه، رونق بگیره سازمان!

باشد که منکرات و آرشاد نباشد!


پ.ن:
بانو دلاکور همین دیشب به من اطلاع دادن که گزارش رو بنویسم؛ منم در اسرع وقت ارسالیدم!


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۲
نام شخصیت:
بیل ویزلی

گروه هاگوارتز:
گریفیندور

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:
خیلی مهربون و دوست داشتنی؛ گرگینه صفت یکمی() و جای زخم های متعدد!

چوبدستی جادویی:
22 سانتی متر؛ پر ققنوس و چوب درخت گردو

جاروی پرواز:
زمان ما از این قرطی بازیا نبود که! نمیدونم چیه!

معرفی کوتاه:
فرزند بزرگ خانواده ویزلی و کارمند بانک گرینگوتز؛ محفلی و همسر فلور دلاکور.
من تمام کلاس ها و سال های تحصیلم رو با موفقیت تمام پشت سر گذاشتم و تونستم بهترین ها رو بدست بیارم؛ از جمله شغلم و همسرم!



پ.ن:
http://www.jadoogaran.org/modules/xhelp/ticket.php?id=83465


ـــــــــــــــــــــــ
تایید شد.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۳۱ ۹:۲۲:۵۰

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

فقط جادوگران است و کسانی که از درکش عاجز هستند!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.