هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (گبی.دلاکور)



پاسخ به: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸
خلاصه:
لرد ولدمورت دست و پاش شکسته و بیمار شده. مرگخوارها تصمیم می گیرن که برای اربابشون سوپ پیاز درست کنن. ولی بلد نیستن. برای همین محفلیا(به همراه دامبلدور) رو به خانه ریدل ها میارن وبه این بهانه که "به نظر مرگخوارا، محفلیا بلد نیستن سوپ پیاز درست کنن" وادارشون می کنن این غذا رو درست کنن.

بعد از تلاش زیاد بالاخره پیاز گیر میارن و مشغول خورد کردنش می‌شن که گورکن ِ وین می‌گه دوست داره پیاز خورد کنه و می‌خواد از گابریل مایع دستشویی زرد بگیره تا دستاش رو بشوره... اما گابریل دوتا شرط برای این گذاشته. یا هافل(گورکن وین) توی وایتکس بخوابه، یا از خونه ریدل بندازتش بیرون.
حالا وین فکری به ذهنش رسیده.

.....

- خب وین، با گور‌کن‌ت به نتیجه رسیدی؟
- بله رسیدم.
- کدوم راه رو انتخاب می‌کنین؟
- ما راهی رو انتخاب نمی‌کنیم.

خون گابریل به جوش آمد:
- چی چیو انتخاب نمی‌کنیم؟ ... مجبورین!
- نه نیستیم، ما اصلا نیازی به مایع دستشویی زرد نداریم. با دستمال زرد ماتیلدا دستامونو پاک می‌کنیم و بعد هم می‌ریم سراغ پیازا!

گابریل بغض کرد.
- مطمئنین؟ حالا شاید بتونم براتون مایع زرد گیر بیارم‌آ...
- نه، ما به این نتیجه رسیدیم که دستمال زرد بهتره. بریم هاف!

هاف هم خُرخُری کرد و با زبانی که برای گابریل درآورده بود به طرف توده پیازها حرکت کرد... قلب گابریل به درد آمده‌بود... آن‌ها قرار بود با دست‌های کثیفشان، برای اربابش سوپ بپزند و کاری هم از دست او برنمی‌آمد.
- من باید یه کاری کنم!

و به قصد کمک گرفتن، به طرف دیگر مرگخواران دوید.


گب دراکولا!


پاسخ به: وداع با لرد سیاه
پیام زده شده در: ۰:۱۲ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸
- خب، فهمیدین چی شد؟
- آره خانوم وزیر خنگ بودن نیستن می‌شیم که!
- میگم... ما که گفتیم منتظر لرد بمونیم دیگه چرا باید لرد جدید معرفی کنیم؟
- ارباب که برنمی‌گرده بابا، الان فقط باید به فکر منافع خودمون باشیم و نذاریم هوریس و هاگرید و رودولف همه رو گول بزنن و مال و ثروت ارباب رو بکشن بالا! اون ثروت مال ماست... ما براش زحمت کشیدیم!

ئلا سعی کرد دیانا را با چرب زبانی قانع کند.
- راست می‌گه دیانا، اون ثروت اگه ازش مالیات کسر می‌شد هیچی نبود، ما به اینجا رسوندیمش چون مالیات نگرفتیم!

دیانا با گیجی سری تکان داد.

- ولی شما گفتین پسر عزیزم برمی‌گرده!
- لاف زدیم بانو، ارباب به فنا رفت... یعنی اینکه فوت شدن!
- خب... خب الان چیکار باید بکنم؟
- شما فقط طبق نقشه پیش برین و کباب لرد شکلاتی رو سمی کنین که بمیره... بقیه‌ش با ما!

مروپ اشک‌هایش را پاک کرد و به طرف آشپزخانه رفت. گابریل هم با رضایت به نقشه‌اش که داشت به خوبی پیش می‌رفت فکر می‌کرد.

اما او یک چیز را نمی‌دانست و آن، این بود که لرد شکلاتی حالا یک هورکراکس دارد.


گب دراکولا!


پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
اطلاعیه سوم دولت نظافت و تقارن
دولت پانزده و نیم‌ام: نائب لرد



بدین وسیله پیرو لج و لجبازی با هوری و بقیه بروبچه‌ها لرد شکلاتی، شکلات، هاگرید، نیمه غول، چتر، صورتی، چتر صورتی و کیک یزدی کاملا تحریم و خرید و فروش آنها جرم محسوب می‌گردد.

لرد انتخابی وزارتخانه در نبود لرد سیاه به دلیل شباهت و باورپذیری ِ فراوان، آقای رابستن لسترنج می‌باشند و هر کس از فرمان وزارتخانه سرپیچی نماید بایستی ساعتی سه بار مایع سفید
کننده قرقره نماید.



تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۷ ۱۱:۵۳:۲۱

گب دراکولا!


پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
ترنسیلوانیا

Vs

زرپاف


پست اول


مرکز قبرستان لندن


- ارباب!
- ارباب بی شما هرگز!
- ارباب دیگه کیو با ویزویزام عصبانی کنم؟
- ارباب باورم نمی‌شه این آرامگاه ابدیِ شماست!
- ارباب شما فنا پذیرفتین؟!
- ارباب بی شما کمال ساحره‌ها کمرنگ... نشده. کمال ساحره‌ها هیچوقت کمرنگ نمی‌شه!
- ارباب بی شما همه چی ترسناک تره!

صدای گریه فغان و شیون از مرکز قبرستان لندن در تمامی نقاط قبرستان در حال پخش شدن بود.
آشوب بزرگی در قبرستان به پا بود، چرا که مرگخواران نسبت به دیگر مردم روش‌های خاص دیگری هم برای آرام کردن خودشان داشتند. روش‌هایی که بسیار برایشان تسکین دهنده بود و اصلا هم اهمیتی نداشت که کمی خشونت بار بود و خرابی به بار می‌آورد... به هر حال کسی به آن‌ها تذکری نداده‌بود و احتمالا به دلیل این بود که همه از ناراحتیشان غصه داشتند، نه اینکه از چوبدستی‌های آماده به کار توی دستشان بترسند... اصلا.

- کروشیو!
- سکتوم سمپرا!
- ریلاشیو!
- اینسندیو!
- آواداکداوارا!
- لوموس!

همه مرگخواران برگشتند و به کراب که این را گفته‌بود زل زدند.

- چیه خب... هوا تاریکه نتونستم خودمو تو آینه ببینم... ماتیک مشکی‌م باید تمدید می‌شد.

مرگخواران سری به تاسف برای کراب تکان داده و به عزاداری خاص خودشان بازگشتند. بقیه مردم عزادار هم سهی کردند در معرض عزاداری‌شان قرار نگیرند تا سالم به ناهار مجلس ختم برسند.

- این صدای بوق و کرنا برای چیه؟ مگه نمی‌بینن عزاداریم؟
- برین دهنشونو صاف کنین!
- نه بلا، کاریشون نداشته باشین.
- چرا؟
- بذارین راحت باشن!

گوشه‌ای از قبرستان

شش قبر کوچک در کنار هم، و در گوشه‌ء تاریک و سردی از قبرستان قرار گرفته بودند. یک گودال پر از گل هم در همان ردیف قرار داشت که بالایش سنگی بود که رویش نوشته شده‌بود: "اینجا سونامی آرمیده‌است... بدون t البته."

قبرها تا چند ساعت پیش، کاملا تنها بودند. انگار کسی به هیچ جایش نبود که اعضای تیم ترنسیلوانیا مرده‌اند و به فنا رفته‌اند. کسی حتی حاضر نشده‌بود جسدهایشان را تا قبرستان حمل کرده و مسئولیت خاکسپاریشان را به عهده بگیرد.

اجسادشان آن‌قدر در ورزشگاه مانده‌بود که وقتی برای بازی بعد آمده و آن‌ها را روی زمین و با زبان‌های بیرون افتاده و صورت‌های کرم‌خوده و نصفه دیده‌بودند، از ورزشگاه به بیرون پرتابشان کرده و بعد هم مامورین شهرداری دلشان به رحم آمده و با ماشین حمل زباله تا دم قبرستان آنها را رسانده و سپس مرده‌شورهای قبرستان با شیلنگ رویشان آبی پاشیده و توی گودال‌هایی که معمولا برای نوزادانِ مرده حفر می‌شود پرت کرده و با پا رویشان خاک پاشیده‌بودند.

اما همین چند ساعت پیش، تام که خرما با مغز عدس های مروپ را برای ملت پخش می‌کرد چشمش به آن قبرها افتاده و لبخند شاد و سرحالی زده‌بود. سپس برای بقیه کسانی که از اعضای ترنسیلوانیا کینه به دل داشتند جغد فرستاده و در عرض چند دقیقه هفتاد و پنج درصد جامعه جادوگری بالای قبرها ایستاده‌‌بودند.

- دیدین تهش مردن؟!
- دیدین آرزوی قهرمانی رو به گور بردن؟
- دیدین ترنسیلوانیاییا با اون همه ادعا قهرمان نشدن؟
- دیدین دهنشون صاف شد؟
- چقدر خوشحالم که به سزای عملشون رسیدن!
- کدوم عمل؟
- آممم... خب... منظورم نگاه‌های مغرور و حرکات پرفیس و افاده‌شون بود.
- راست می‌گه، چقدر پز می‌دادن!

تام به‌سرعت شیپورش را از گوشه بیرون آورد و مشغول دمیدن تویش و زدن آهنگی شاد شد که با دیدن نگاه‌های ملت روی خودش، آن را آرام پایین آورد و سعی کرد حرکت ضایعش را توجیه کند.
- من واقعا راضی به مرگشون نبودم‌آ اصلا، الانم شما بگین اینقده، اندازه نوک ناخون تسترال اگه خوشحال باشم. من فقط می‌خوام روحشون شاد باشه...
- ما هم همین‌طور...
- منم خیلی وقته رقص و حرکات جلف رو کنار گذاشتم به مرلین، فقط به خاطر شادی ِ روح این مرحوم‌ هاست که راضی می‌شم بیام وسط!
- حالا که موضوع، شادی روح این عزیزانه، نامردم اگه پرستیژمو بی‌خیال نشم!
- مداحی هم با من!

یوآن که بالاخره کابوس‌هایش درباره تبدیل شدن به پالتوی پوست برای سو به پایان رسیده‌بودند از جا پرید و با ذوق این را گفت.

تام نگاهی به او انداخت و میکروفون را به او سپرد.
- حالا جهت شادی روحشون مولودی‌ام شد اشکالی نداره!

و سپس لبخند گشادی زد و ابرویی برای قبر گابریل بالا انداخت.
- حالا بریزین وسط که روحشون منتظره!

گوشه دیگری از قبرستان

دو جادوگر، همین‌طور که با نور چوبدستی‌شان توی قبرستان دنبال قبر اموات موردنظرشان می‌گشتند، ناگهان با "عه" بلند یک کدامشان، جلوی قبری ایستادند و مشغول پچ پچ شدند.

- واقعا همونه؟
- آره بابا مطمئنم... می‌گن چون از اعضای ترنسیلوانیا کینه به دل داشته به این روز افتاده.
- آخه چطوری؟ از دستشون حرص خورده؟ بهشون سوء قصد کرده، اون وسط یکی کشتدش؟
- نه بابا... یهویی بهش خبر دادن اعضای ترنسیلوانیا وسط مسابقه مردن و دیگه قهرمان نمی‌شن، اینم از ذوق ِ زیاد سکته کرده و مرده!
- واقعا؟
- آره دیگه، بیا بریم!

دو جادوگر سری به تاسف رو به قبر تکان دادند و سپس نور چوبدستی‌شان را از سنگی که نام "کریس چمبرز" رویش حک شده‌بود، گرفتند.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۳۱ ۲۳:۳۴:۳۷

گب دراکولا!


پاسخ به: سلام بر لرد شکلاتی ... درود بر چتر صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۸
من دیگه این حجم از خیانت رو برنمی‌تابم!

اون حجم از سیاهی و پلیدی ِ لرد سیاهمون رو به دارک چاکلت ۹۰ درصد فروختین؟

چطور می‌تونین انقدر راحت پشت کنین به ارباب؟ چطور می‌تونین چتر صورتی بالای سر بگیرین و ردای سیاه از تن در بیارین؟

ارباب کجایین که ببینین یارانتون به این راحتی فراموشتون کردن...

حالا که پشت کردین و خیانت کردین... حالا که باور کردین ارباب فناپذیرن... من در برابر تک تکتون می‌ایستم و می‌گم:

ارباب زنده‌ان!

هرگز باور نکنین که ارباب چیزی به نام مرگ رو تجربه خواهند کرد! ارباب زنده‌ان، حتی وقتی مردن و ناظر بر اعمال ما می‌باشن! ارباب منتظرن تا در زمان مناسب برگردن و در اون لحظه یاران واقعیشون رو خواهند دید! در اون لحظه‌ست که زبانی به غایت دراز برای تک تک شما درمیارم و گریهء شمایان رو در کنار ارباب تماشا می‌کنم!

اما صبر کنید!

هنوز هم برای پشیمونی دیر نشده عزیزان! من قول می‌دم هر کسی رو که همین الان اظهار پشیمونی کنه رو شفاعت کنم و از ارباب بخوام از اشتباهش چشم‌پوشی کنه.

ای مرگخواران، علیه این لرد دروغین و به شدت کثیف که دور دهنش هنوز اثرات کیکی که خورده هست، قیام کنید! خانهء ریدل جای این غول که کوچکترین اثری از تقارن نداره نیست! هشیار باشید و به پا خیزید و از این که در جای ارباب ما نشسته به هر شکلی که می‌تونین برائت بجویین و انزجارتون رو اعلام کنین!


گب دراکولا!


پاسخ به: پشت پرده وزارت
پیام زده شده در: ۹:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
سوژه کلی خوشحال شد که بالاخره راهی پیش روش داره که می‌تونه امتحانش کنه و با توجه به حرفای اون معتاده، بالاخره به سوژه موردنظرش دست پیدا کنه و خوشحال و خندان به تاپیکش برگرده و گرد و خاک ازش بگیره.

سریع خواست اون بسته رو باز کنه و ماده رو بخوره، اما یادش اومد که مرد معتاد بهش گفته‌بود باید دودش رو بکشه توی بدنش.

سوژه دوباره کمی غصه‌دار بود. کلا اشکش دم مشکش بود و هر چی که می‌شد غصه‌ش می‌گرفت ولی الان سعی کرد گریه نکنه تا بیشتر از این سیاهی به بار نیاره.

نفس عمیقی کشید و شروع کرد به هیزم جمع کردن، تا آتیش روشن کنه و با اون، ماده رو بسوزونه. تونست مقداری هم هیزم جمع کنه... اما حالا احتیاج به کبریت داشت؛ کبریت هم باید از فروشگاه‌ها خریده می‌شد و سوژه هیچ پولی نداشت.

پس باید دزدیده می‌شد!


گب دراکولا!


پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
الا و پنه‌لوپه، سلام! خوش اومدین!

بابت تبریکتون هم مچکرم، لطف دارین!

جودی!

بله مشکلی نیست، خوشحال شدیم این مدت بابت کمک‌هاتون! روونافظ!

تصویر کوچک شده


گب دراکولا!


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
- می‌گم چه‌جوری پرنسس رو راضی کنیم؟
- پیتز...
- آها، فهمیدم، پیتزا! یکمم ایده بده گب، این چه وضعشه؟

کریس لبخند رضایتمندی زد و در حالی‌که با تمام وجود از جذبه‌اش کیف می‌کرد گابریل را غصه‌دار از اسکی رفتن تمامی ِ ایده‌هایش برجای گذاشت.

همین‌طور که کریس و گابریل به طرف اتاق نجینی می‌شتافتند تا از او کمک بگیرند، گابریل با خودش فکرهایی می‌کرد... فکرهایی مبنی بر اینکه حق او دولپی خورده شده‌است.
- آخه چرا این‌همه باید به من ظلم بشه؟ من خودم ظالمم، بعد این به من ظلم می‌کنه؟ چطور می‌تونه اینجوری منو اذیت کنه؟ روونایا به حق خودت تو این شب عزیز، دهنشو صاف کن!

به‌طور ناگهانی، کریس احساس کرد نفسش دارد بند می‌آید. دستش را روی گلویش گذاشت و سعی کرد نفس بکشد، اما نمی‌توانست. گابریل هم که با فاصله از او در حال آمدن و همزمان غر زدن بود، او را ندید.

کریس در نهایت، روی زمین افتاد و با دهانی صاف شده، چشمانش را بست و مرد. آنقدر چسبندگی کرده‌بود که چسب‌ وارد شش‌هایش شده و جلوی تنفسش را گرفته‌بود.

گویا ستارهء دنباله‌داری در زمان دعاهای گابریل، از آن طرف‌ها عبور کرده‌بود.

گابریل سرش را بالا گرفت و در اولین نگاه، وزیری وزیر اسبقی را دید که چشم‌هایش بسته، دست‌های را روی سینه‌اش نهاده و به شکل رمانتیکی مرده‌بود
... البته به جز زبانش که از دهانش بیرون افتاده و همه چیز را خراب کرده‌بود.

- قربان؟ قربان چی‌شده؟ ... باز داری مسخره بازی در میاری کریس؟ پاشو، پاشو که باید بریم!

اما کریس جوابی نداد.

- کریس الان وقت مسخره‌بازی نیست، روح آرسینوس منتظره! ... کریس؟

اما کریس کاملا ساکت بود.

گابریل بغض نموده و سعی کرد کریس را کمی جابجا کند اما آن‌قدر سنگین بود که از پسش بر نمی‌آمد.
- خب یکم خودتو سبک کن که ببرمت تا اتاق بقیه ببینم چکار کنم! ... اصلا به من چه... من می‌رم دنبال پرنسس. تو رو هم هر کی پیدات کرد خاکت کنه.

گابریل زبانی برای کریسِ مرده در آورد و رفت تا به تنهایی به خواسته‌های روح آرسینوس برسد.


گب دراکولا!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
دیانا!

خیلی مچکرم، لطف کردی بابتش، کُمااُ!

وزیر هستم مسلط بر زبان‌های زندهء دنیا!


....

حسن مصطفی!

سلام. خیلی ازتون ممنونم که به فکر وزارت و سایت هستین.

انتخاب وزیر جدید قائدتا کار آسونی نبوده، مطمئنم خودتون هم در جریانین. سوژه‌ها شکل گرفته‌بودن و همشون با وزیر قبلی پیش رفته‌بودن. کسی هم که قرار بود وزارت رو به عهده بگیره، سه ماه تابستون که برای جا انداختن سوژه‌ها و وزارتش خیلی مهم و مناسب محسوب می‌شه رو از دست داده‌بود.

کابینه دولت پانزدهم با مدیران ایفا خیلی بحث و صحبت کردن، و اتفاقا اولش هم قرار بر این شد که یه نماینده از وزارت کاندید بشه و دوباره انتخابات صورت بگیره که بعدش دلایلی مطرح شد که این گزینه رو گذاشتیم کنار. اول اینکه دهه پایانی شهریوره و اعضا کم می‌شن، دوم اینکه همزمان با شروع کلاس‌های هاگوارتز راه‌اندازی انتخابات دوباره اصلا میسر نبود و به گفته مدیران سایت رو فلج می‌کرد. ناچارا دوباره به بحث نشستیم و به این نتیجه رسیدیم که یک شخصیت خوب و توانا رو پیدا کنیم‌. چند تا گزینه هم داشتیم که یا قبول نکردن مسئولیتش رو، یا وقت کافی نداشتن، یا از مخالفت احتمالیِ اعضا ترسیدن. من خودم رو اولش کنار کشیدم و گفتم گزینه آخر باشم تا افراد لایق‌تری این نظارت رو بگیرن و مفیدتر واقع بشن. ولی در نهایت به گزینه آخر رسیدیم و به چند دلیل قبول کردم. اول اینکه توی سوژه‌ها اکثرا همراه کریس بودم و مسلما جا انداختن اینکه معاون جای وزیر نشسته آسون‌تره، دوم اینکه با سوژه‌ها و ایده‌ها آشنا بودم و بیشتر از همه در جریان کارهایی که قرار بود انجام بشه یا نیمه تموم بودن قرار داشتم.

در مورد پیشنهادتون برای راه‌اندازیِ مجلس. ما قبلا راحع بهش حرف زدیم و متاسفانه ایده‌ش رد شده چون احتمال هرج و مرج رو دادیم و همچنین احتمال اینکه نتونه به شکل ثابت تا پایان وزارت بمونه، طبق تجربهء بقیه. برای رسیدگی بیشتر به وزارتخونه هم راه‌حلی رو داریم اجرا می‌کنیم که اگه بخواین می‌تونم توی پیام شخصی براتون به شکل کامل توضیح بدم‌.
ولی چون پیشنهاد راه‌اندازیِ مجلس از طرف عضو قدیمی و باتجربه‌ای مثل شماست، حتما دوباره راجع بهش فکر می‌کنیم.

امیدوارم توضیحاتم بتونه شما رو قانع کنه. اگر بقیه اعضا هم اعتراضی دارن من حتما می‌شنوم و خوشحال می‌شم بتونم جواب درستی بدم.


گب دراکولا!


پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۸
اطلاعیه دوم دولت نظافت و تقارن
دولت پانزده و نیم‌ام: کابینه جدید



مفتخرم به اطلاع ملت ِ پاکیزه‌ام برسانم تغییراتی در کابینهء قبلی ایجاد شده‌است. کابینهء جدید به شرح زیر است:

وزیر: گابریل دلاکور

معاون: بچه رابستن زاده اصل

رئیس موزه: کنت الاف

رئیس زندان آزکابان: دروئلا روزیه

مورخین: تام جاگسن، رابستن لسترنج، کنت الاف، جوزفین مونتگومری

با آرزوی موفقیت و مفید واقع شدن کابینه برای جامعهء محترم جادویی.

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۴ ۲۰:۳۵:۱۸
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۷ ۱۱:۵۱:۳۳

گب دراکولا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.