هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایوان.روزیه)



???? ??: بهترین نویسنده ایفای نقش سال
پیام زده شده در: ۱:۳۸ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
نتیجه:

مورفین گانت: 8 رای

رای تعلق میگیرد به مورفین گانت.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


???? ??: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۱:۳۲ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
نتیجه:

پروتی پاتیل: 3 رای
کینگزلی شکلبوت: 2 رای
دافنه گرینگراس: 1 رای

به دلیل به حد نصاب نرسیدن آرا، رنک به هیچ کدام تعلق نمیگیرد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


???? ??: بهترین ایده سال
پیام زده شده در: ۱:۲۸ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
نتیجه:

آنتونین دالاهوف: 1 رای
الفیاس دوج/سوروس اسنیپ: 2 رای
ریگولوس بلک: 1 رای

به دلیل به حد نصاب نرسیدن آرا این رنک به هیچ کدام تعلق نمیگیرد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش سال
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱
یعنی مدیونین اگه فکر کنین که یه نفر بهم وعده ترانزیت اختصاصی مواد از آمریکای جنوبی به کل نیم کره شمالی رو داده! یعنی مدیونین اگه فکر کنین اونی که من میخوام بهش رای بدم اعتیاد داره! سالم سالمه! تست اعتیادش هم موجوده میتونه ارائه بده، خودم با فتوشاپ...اهم اهم بگذریم!من مطمئن نیستم که این بشر مادرزادی معتاد به دنیا اومده یا نویسنده! شایدم جفتش! .به هر حال من به مورفین گانت عملی رای میدم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: ناظر سال
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱
رسیدگی منظم، سوژه دهی به موقع، تمام کردن سوژه های قدیمی، خلاصه کردن چند باره سوژه ها در همه تاپیک ها، نقد کردن پست متقاضیان (حتی پست های خارج از انجمن خودش) و حضور همیشگی و فعال در انجمن خودش و همین طور کمک به انجمن های دیگه نتیجه اش این میشه که من به لرد ولدمورت رای بدم و بس!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱
معمولا برای رای باید دلیل اورد، ولی کسی که من انتخابش میکنم تقریبا خودش تبدیل شده به دلیل وجود این رنک! واقعا غیر از لرد ولدمورت هیچ انتخاب دیگه ای نمیتونم داشته باشم.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱
ایوان نگاهی به رژیم غذایی الفیاس مرحوم میندازه و میگه: ارباب، این رژیم تضمینی هست، ولی برای چاق شدن! نه برای لاغر شدن! دور از جون شما، رگای قلبتون میگیره آنفکتوس میکنین ها!
لرد عصای سالازار رو از دستش در میاره و با اون محکم میکوبه توی جمجمه ایوان و بعد از اینکه از دو نیم شدن جمجمه اش مطمئن میشه میگه:همین که گفتم! به طور آزمایشی سه روز این رژیم رو امتحان میکنم. بعدا اگه دیدم اثر نداشت میشه یه تغییراتی هم داخلش داد. کسی هم مخالفت کنه به عنوان وعده غذای رژیمی نجینی به خوردش میدم!

ایوان که سعی میکرد جمجمه شکافته شده اش رو بهم بچسبونه گفت: پز ارواب شه کاری بگمیم. هاید عودتون بو دزن کنین!
لرد:
مرگخوارا:
بلاتریکس: من فهمیدم چی میگه! جمجمه اش رو نصف کردین حنجره اش آسیب دیده! داره میگه باید یه کاری بکنین ارباب. خودتون رو وزن کنین، تا متوجه بشین که بعد از سه روز، وزن اضافه کردین یا کم. هم شما هم نجینی.

لرد که بعد از مدت ها یه حرف حسابی از ایوان شنیده تصمیم میگیره به عنوان پاداش جمجمه اش رو درست کنه، اما بعد با خودش میگه بهتره زیادی بهش رو نده و اصلا قیافه ایوان همین طوری دو تیکه قشنگ تره! برای همین از روی صندلیش بلند میشه و میگه: خیلی خب خیلی خب. پاشین برین بیرون. ارباب و نجینی باید خودشون رو وزن کنن.
سالازار: نوه عزیزم، خب وزن کنین، دیگه ما چرا بریم بیرون؟!

لرد:جد بزرگوار، واقعا فکر کردی من خودم رو جلوی این جماعت بی مقدار وزن میکنم یا بهشون میگم چقدر وزن دارم؟! همه تون برین بیرون. خودم وزنم رو بدونم کافیه. بعدا خودم مقایسه میکنم نتیجه رو بعد از سه روز رژیم گرفتن. و اون موقع بهتون اعلام میکنم که رژیم موثر بوده یا نه...چیه بلاتریکس چرا اونطوری نگاه میکنی؟ نکنه به صداقت ارباب شک داری؟ کروشیو! حالا همه تون برین و اولین وعده رژیمی من رو آماده کنین. پیتزای دو نفره با پنیر اضافه یادتون نره!
لرد همه رو از اتاق بیرون میکنه و بعد از اینکه از قفل بودن در، و نفوذ ناپذیری اتاق مطمئن میشه به نجینی نگاه میکنه و میگه:خب، اول تو خودت رو وزن میکنی یا من؟


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
بلاتریکس یکی از وسایل نقره ای رنگ قژقژ و فرفر کنان دامبل رو که روی میز اتاقش قرار داشت به سمت صورتش پرتاب کرد و با عصبانیت گفت:دروغگو، شایعه پرداز، اسپویلر، خالی بند، ترسو، بزدل، حرف مفت زن!
دامبل که از ترس جونش پشت میز تحریر پناه گرفته بود گفت:یکی این دختر رو آروم کنه، میترسم بخواد با کله بزنه تو صورتم، سری قبلی دستم تو موهاش جا موند، این دفعه میترسم سرم تو موهاش جا بمونه!

مورفین که کماکان شاد و شنگول و قبراق بود دست بلا رو کشید تا اون رو از دامبل دور کنه و زیر گوشش گفت: ای بابا شرا قاطی میکنی!گیریم یه پیرمرد هاف هافو یه شری ژر و ور هم تحویلمون داد. خژالت بکش! به اعصابت مسلط باش.
بلا: برو بابا. وایساده جلوی روتون داره به ارباب توهین میکنه، بعد میگی آروم باشم؟ هرگز! من فدایی اربابم! کسی جرات کنه جنفگیاتی مثل این رو بهش نسبت بده بخارش میکنم.

آنتونین نگاهی به برگه هایی که با گفته های دامبل پر کرده بود انداخت و گفت:مورفین، همچین بیراه هم نمیگه ها. آخه نگاه کن، از کجای این نوشته ها میشه یه کتاب زندگینامه درخور شان ارباب پیدا کرد؟
دامبلدور: آخه وقتی اربابتون شانی نداره که نمیشه الکی چیزی در خورش پیدا...آآآآآآآآآخ!
وسیله نقره ای قرقر و فرفر کنانی که بلا این بار به سمت دامبل پرتاب کرد خطا نرفت و مستقیم به وسط چشم هاش برخورد کرد! بلا مورفین رو از خودش جدا کرد و گفت: من میدونم مشکل کجاست! مشکل مصاحبه کننده است. مصاحبه کننده باید بلد باشه چطوری مصاحبه کنه وگرنه طرف هر دری وری ای که خواست تحویل میده. باور ندارین؟ امتحان کنین!

مورفین که با وجود شاد و شنگول بودنش حوصله درگیری و جیغ های بلا رو نداشت گفت:اژکال نداره! بژاریم بلا شوال کنه ببینیم اون شیکاره است!
بلا روی صندلی آنتونین نشست و به دامبلدور که از ترس واکنش های آنی اون پشت میزش پناه گرفته بود گفت: خیلی خب! حالا از اول مراحل آشنایی با ارباب گرانقدر و قدر قدرت ما رو تشریح کن!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
لرد که طاقت نداره چنین ننگی رو ببینه چوب دستیش رو در میاره و به سمت بقیه میگیره و میگه: هرکی جرات کنه به سیب زمینی آب پز بدون نمک من به همراه پیاز اضافه اش نزدیک بشه خودم میفرستمش توی رده زامبی های رو به رویی!
بلاتریکس با حسرت آهی کشید و بعد چشم هاش را تا اخرین درجه ممکن باز کرد و همون طور که پشت سر هم پلک میزد با لحنی معصومانه ای گفت: ارباب بزرگوار، چطوری دلتون میاد توی این بی پولی این خدمتگزاران مفلس و مخلص و بی ریاتون رو گشنه بذارین؟

لرد سیب زمینی رو که کمی از توپ گلف بزرگ تر بود توی یه ثانیه قورت میده و میگه: اینطوری دلم میاد!
بعد روی زمین میشینه اما لحظه ای بعد دوباره حالت چهره اش عوض میشه و با خشم میگه: این که نشد غذا! من هنوز گشنمه!
بلاتریکس با ناراحتی به کف سینی خالی نگاه کرد و گفت: متاسفم ارباب! شما همین الان جیره غذایی سه روزمون رو خوردین!

بعد با صدای بلند جوری که زامبی ها به خوبی صداش رو بشنون ادامه داد: تازه معلوم نیست دوباره چطوری بتونیم غذا گیر بیاریم!هیییییی، لعنت به این زندگی!
یکی از زامبی ها از اون گوشه اتاق با صدای بلند تر اعلام کرد: آره، لعنت به این زندگی!
و بعد یکی از دست هاش تالاپی کنده شد و روی زمین افتاد! زامبی دیگه ای که کنار اون نشسته بود گفت: حوصله ام سر رفت! یه کاری کنین، حتی وقتی مرده بودم هم اینقدر بیکار نبودم!

روفوس با عصبانیت مشتی به دیوار کوبید که باعث شد سوراخی به ابعاد مشتش داخل اون ایجاد بشه و کروشیویی هم از لرد دریافت کنه و با شوک ناشی از اون کروشیو به زامبی مذکور گفت: چی چی رو سرگرمتون کنیم! اینجا غیر از در و دیوار و پله و سقف چیز دیگه ای باقی نمونده. تو اگه بلدی خودت رو به این چیزا سرگرم کنی، بفرما سرگرم کن ببینم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
بلا با کلافگی روی سکوی سنگی نشست و برای دافنه و هوگو و لودو خط و نشان کشید: گفته باشم. ما وقت زیادی نداریم که بخواین با مسخره بازی هدرش بدین ها. اگه ما بدون اینکه کاری انجام داده باشیم بریم پیش ارباب خودم مدل های جدید شکنجه ای اختراع میکنم که روی خودتون اجراشون کنم! :vay:
دافنه که زیادی جو تحقیقاتی گرفته بودش عینک تک عدسی دایره ای شکل رو به چشمم میزنه و قلم پر طلاکوبی از جیبش در میاره و میگه: ببین بلا اگه راهی برای شکنجه میتونی اختراع کنی وقت الانه، وگرنه برو کنار بذار کار علمی رو شروع کنیم!

بلا دلش میخواست همونجا وسط خیابون کله دافنه رو بکنه و سرش رو با کاه پر کنه و بندازتش توی شومینه رستوران سه دسته جارو. ولی به زور سعی کرد به خودش مسلط بشه و به این نکته دلنشین فکر کنه که اطمینان داره راه سوسولی اونها به نتیجه نمیرسه. و بعدش نوبت اونه که حقشون رو بذاره کف دستشون! برای همین دندون قروچه ای میکنه و میگه: بفرمایین شروع کنین ببینم چیکار میکنی!

دافنه میز چوبی ای وسط پیاده رو ظاهر میکنه که باعث میشه چندتا فحش آبدار از عابرین پیاده در حال تردد بشنوه، اما به روی خودش نمیاره و نقشه ای رو روی میز پهن میکنه و میگه: من کار ها رو تقسیم بندی کردم. اینجا رو به سه ناحیه تقسیم میکنیم و خودمون هم به سه دسته تقسیم میشیم که از مردم سوال کنیم. اما چه کسایی باید مورد پرسش قرار بگیرن؟ در هر نوبت از سه نفر سوال میکنین. یه ساحره و جادوگر جوان به همراه یه ساحره یا جادوگر پیر. و همین روند رو تا به آخر ادامه میدیم. تا جاییکه در نهایت هر گروه از سی نفر سوال کرده باشه. بعد جمع میشیم همینجا و تحقیقاتمون رو جمع میکنیم و روشون تحقیق میکنیم.

بلا خمیازه کشان گفت: همه این چرندیات به کنار، کی باید با کی بره کدوم منطقه مردم رو خفت کنه؟
لودو با دست بلا رو نشان داد و گفت:گفته باشم، من عمرا قبول نمیکنم با بلا یک جا باشم!
بلا لبخند شیطانی زد و گفت: اتفاقا من عمرا اگه بذارم لودو توی گروه دیگه ای بیفته!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.