هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پروتی.پاتیل)



پاسخ به: نقد پستهای محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۱
سلام.
در مورد پست قبلی از نقدتون ممنونم سعی می کنم اشکالاتمو حل کنم.
ممنون میشم اگه این پستوبرام نقد کنید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۱
_چرا شما؟
صداهای اعتراض آمیز محفلی ها از هر طرف به گوش می رسید اما صدای مالی ویزلی از همه واضح تر بود که دوباره ملاقشو در آورده بود و به سمت لرد می رفت.
_ملاقتو واسه کی بلند کردی؟
بلاتریکس با عصبانیت چوبدستیشو در آورد و به سوی مالی رفت.مالی هم خودش و ملاقشو آماده کرد تا یه وقت کم نیاره.
بلاتریکس در وسط راه بود که لرد یکدفعه گفت:
بلا همون جا که هستی وایستا فکر میکنی من عرضه ندارم از پس این خپل بر بیام.
_منو ببخشید ارباب،من اشتباه کردم ،غلط کردم ،من فقط می خواستم شما خودتونو برای شکنجه ی این خپل
خسته نکنید ،از سر تقصیر من بگذرید........
_هی وایستا ببینم ،شما ها به کی گفتید خپل ؟هان؟
محفلی ها و مرگخوارها که می دیدند دعوا داره بالا میگیره شروع به شاخه شونه کشیدن برای هم دیگه می کنن.
اما در این میان صدای دامبلدور به گوش رسید که می گفت:
محفلی ها و مرکخواران ما در همه در لندن کار داریم پس دعوا رو تموم کنید.بیاید یکی یکی بریم تا هم دعوا تموم بشه هم به کارمون برسیم.
_ببینم تو چرا به مرگخوار های من دستور میدی؟ولی در هر صورت درست میگی برای همین این دفعه رو از سر گناهت میگذرم.
لرد این حرفو میزنه بعد رو به مرگخوارها میکن و میگه:
احمقا ،چرا شما عرضه ندارین از این فکرا بکنین .
_تام به نظر من بهتره هر دوتا گروه صف ببندن تا کارمون راهت تر باشه.
لرد که از حرف دامبلدور عصبانی میشه چوبدستیشو در میاره و داد میزنه:
تو به چه جرئتی به من میگی تام یا به من دستور میدی.







قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱
سلام لرد.
ممنون میشم اگه این پستوبرام نقد کنید.
در مورد اشکالاتی که تو متن داره ببخشید فرستادنش سریع شد و نشد ویرایشش کنم.
ممنون.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱
من به بانو ویولت رای می دم چون در زمان ناظر بودنشون واقعا محفل پرکارتر شده بود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
لرد که به سوی اتاقش میرفت با خودش میگفت:
از اینا احمق تر تو دنیا پیدا نمیشه.
در شکنجه گاه
همه ی مرگخوار ها داشتن به لودو نگاه می کردن و از ابهت اربابشون لذت می بردن.بلا زود تر ز همه به خودش می یاد و به آنتونین میگه :
مگه تو قرار نیست بری دنبال یسری سفید و برای از دست نرفتن حوصله ی ارباب نازنین بیاریشون .هان؟
آنتونین که با جیغ غیر منتظره وگوش خراش بلاتریکس به خودش می یاد با بی حوصلگی میگه:
آهان؟آره.آره.اما حالا یسری آدم سفید از کجا پیدا کنم؟
_من نمی دونم تو م خوای اونا رو از کجا پیدا کنی ،اما حق نداری بدون اونا برگردی.فهمیدی؟
بلاتریکس دیگه کم کم دستش داشت برای در آوردن چوبدستیش به سمت رداش میرفت و همین برای هشدار به آنتونین کافی بود تا فرار رو بر قرار ترجیح بده.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: نقد پست ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
سلام .
دامبلدور عزیز میشه این پستوبرام نقد کنی؟
ممنون.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
هدف دراکو در اصل حفاظت از دامبلدور در برابر ولدمورت بود اما باید به دستور ولدمورت دامبلدورو میکشت.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱
لرد عزیز سلام .
ببخسید یه مدت نبودم نشد پست بفرستم.میشه این پستوبرام نقد کنید؟
بی نهایت ممنون .


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱
بلاتریکس یکدفعه عصبانی شد و سر فلور و بقیه ی مرگخوار ها داد زد:
چی ؟فرار کنیم.ای احمق های به درد نخوره پس مار نازنین ارباب چی؟
بلاتریکس در حال داد زدن چوبدستیشو در آورده بود تا اولین مرگخواری که نزدیکش میشد رو با کوشیوی لذت بخشی ادب کنه اما هیچ کدوم از مرگخوار ها نزدیکش نشدن.
مرگخوار ها که با دیدن چوبدستیه بلاتریکس وحشت کرده بودن عقب عقب میرفتن وهیچ کدومشون توجهی به ققنوس های زیبایی که به خاطر جیغ بلاتریکس به اونجا اومده بودن نداشتن.
ایوان که دیگه به این وردا عادت کرده بود با آرامش بیشتری عقب عقب میرفت و چشمشو از چوبدستیه بلا برداشته بودکه ناگهان چشمش به ققنوس ها افتاد.
_هی اونجا رو نگاه کنید.
بلاتریکس داشت وردی به سمت ایوان میفرستاد که فلور و تری با هم گفتند:
وای ققنوس.
با این حرف مرگخوار ها چشمشون به ققنوس ها افتاد و بلا هم از طلسم کردن ایوان منصرف شد و به سمت ققنوس ها برگشت.
مرگخوارها از ترس اینکه ققنوس ها فرار کنن حرکتی نمی کردند.
_حالا باید چی کار کنیم ؟
این سوالی بود که بلاتریکس به آرامی از بقیه پرسید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱
لوپین باعصبانیت از آشپزخونه بیرون رفت و آلبوسو با اسنیپ تنها گذاشت.دامبلدور به سمت پیاز هاش میره و دوباره شروع به خرد کردن پیاز هامیکنه اسنیپ هم درو میبنده تا قبل از اینکه کسی دوباره مزاحمش بشه مهرو از دامبلدور بگیره .اسنیپ بعد از قفل کردن در با روی خوش به سمت دامبلدور میره و سعی میکنه سر صحبتو از یه جایی باز کنه.اسنیپدر حال فکر کردن بود که ناگهان دامبلدور گفت:
راستی سیریوس کارم داشتی ؟مگه نه؟
اسنیپاز اینکه خود دامبلدور سر صحبتو باز کرده بود داشت بال در میاورد.برای همین سعی کرد تااین فرصت گران بها رو از دست نده و با لبخند ساختگییه گفت:
آره آلبوس جان کارت دارم .من به .............
اما دوباره صدای اسنیپو در فریادی گم شد.آلبوس که حواسش پرت شده بود دستشو برید .اسنیپ در حالی که داشت از عصبانیت رنگ عوض می کرد به سمت در رفت اما قبل از اینکه درو باز کنه مالی با شدت تمام درو باز کرد.


ویرایش شده توسط پروتی پاتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۲۰ ۱۷:۱۰:۲۶

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.