هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
بلاتریکس یکدفعه عصبانی شد و سر فلور و بقیه ی مرگخوار ها داد زد:
چی ؟فرار کنیم.ای احمق های به درد نخوره پس مار نازنین ارباب چی؟
بلاتریکس در حال داد زدن چوبدستیشو در آورده بود تا اولین مرگخواری که نزدیکش میشد رو با کوشیوی لذت بخشی ادب کنه اما هیچ کدوم از مرگخوار ها نزدیکش نشدن.
مرگخوار ها که با دیدن چوبدستیه بلاتریکس وحشت کرده بودن عقب عقب میرفتن وهیچ کدومشون توجهی به ققنوس های زیبایی که به خاطر جیغ بلاتریکس به اونجا اومده بودن نداشتن.
ایوان که دیگه به این وردا عادت کرده بود با آرامش بیشتری عقب عقب میرفت و چشمشو از چوبدستیه بلا برداشته بودکه ناگهان چشمش به ققنوس ها افتاد.
_هی اونجا رو نگاه کنید.
بلاتریکس داشت وردی به سمت ایوان میفرستاد که فلور و تری با هم گفتند:
وای ققنوس.
با این حرف مرگخوار ها چشمشون به ققنوس ها افتاد و بلا هم از طلسم کردن ایوان منصرف شد و به سمت ققنوس ها برگشت.
مرگخوارها از ترس اینکه ققنوس ها فرار کنن حرکتی نمی کردند.
_حالا باید چی کار کنیم ؟
این سوالی بود که بلاتریکس به آرامی از بقیه پرسید.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
صدای آهنگی که مرگخوارها با خوشحالی زیر لب زمزمه میکردند همه جا را در بر گرفته بود.همه با بیشترین سرعتی که میتوانستند قدم برمیداشتند و به جلو میرفتند.
بلاخره چند ققنوس زیبا پیدا شد.تری با شوق و ذوق که انگار به ققنوس شکلاتی نگاه میکند، محو آنها شد و داد زد:
-بیا بغلم!

چندین قدم به جلو برداشت که ناگهان ققنوس پرواز کرد و یک مشت از موهای تری را کند و فرار کرد.تری با تجب دستی به سرش زد و گفت:
-هــــــــــــــــی!؟چی کار میکنی؟
روفوس گفت:
-احمق، اون ققنوسا که رام نیستن.مگه نمیدونی؟

لا که تا این لحظه ساکت مانده بود با صدای غمگینی گفت:
--اما...ما چی کار کنیم؟رام کردنشون خیلی زمان میبره.
ایوان حرف او را ادامه داد:
-و ممکنه نسخه ی فلور دیه نتونه بیشتر از این اون نسخه های وحشی رو سرگرم نگه داره.

با این حرف ایوان، مشکلی به ذهن فلور رسید.او نالید:
-و باید به فکر این باشیم که چه جوری در ریم.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
خیلی این قسمت سوژه کش داده شده! با اجازه یکم جلو می برمش!

~~~~~~~~~~

- بلا بذار حداقل نقششو بگه شاید به درد بخور بود.

ایوان تشکر میکنه و ادامه میده : فلور ، تو یه جوری با نسخه ت ارتباط برقرار کن و کاری کن که رفتارش باهات خوب بشه و ازت اطاعت کنه.

فلور : خب؟

- خب بعدش با هم از اون عشوه ها بیاین دیگه! چیکار می کردین که جادوگر ها رو محو خودتون میکردین و بعضی هاشون هم غش می کردن؟!

تری که از ایده ی ایوان خوشش اومده بود ، واسه جایزه ی ایوان یه شکلات از جیبش در میاره و میذاره تو دهنش!

فلور از غار بیرون میره و چشم همه ی نسخه ها اون رو دنبال می کنه! فلور به طرف نسخه ی خودش میره. نسخه ابتدا با تعجب نگاهی به فلور میکنه. فلور که از روحیات خودش خبر داشته ، شروع میکنه به تعریف و تمجید از نسخه ش! نسخه هم خوشش میاد و دستشو به طرف فلور دراز میکنه.

همه :

بلا : فلور چی گفت که نسخه ش داره این کارو میکنه؟

فلور روی دست نسخه ش میشینه و اشاره میکنه که دستش رو ببره بالا. نسخه دستش رو کنار گوشش میگیره ، فلور چیزی میگه ، نسخه هم با تکون دادن سرش به فلور می فهمونه که قبول کرده! فلور و نسخه کارشون رو شروع می کنن...

مرگخوار ها از دور شاهد بودند که فلور و نسخه ش چطوری دارن همه رو محو خودشون میکنن. حتی نسخه ی ایوان کبوتر رو پرت کرد اون طرف و به نسخه ی فلور زل زده بود. فلور به مرگخوارا اشاره کرد. همه از غار خارج شدند.

فلور به نسخه ش چیزی گفت ، نسخه دستش رو پایین آورد و فلور پایین پرید. فلور به نسخه چشمکی زد و نسخه به کارش ادامه داد و حواس همه ی نسخه ها را پرت کرد تا فلور و دوستانش بروند.

تری شتابان به سمت فلور رفت و خودش رو تو بغلش انداخت و گفت : آفرین فلور ، کارت عالی بود! بیا این شکلات مال تو!

فلور از کار تری خنده ش میگیره و میگه : مال خودت تری!

تری هم خوشحال و شاد و خندون شکلات رو تو دهنش میذاره!

همه به طرف ققنوس ها روانه میشن ...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
فلور گفت:به نظر من اگه یکیمون سرشونو گرم کنه شاید بقیه بتونن برن دنبال ققنوس.اما آخه چی جوری؟
بلاتریکس که فکر بکری کرده بود رفت کنار فلور نشست و در کمال تعجب مرگخوار ها با مهربانی به فلور گفت:
فلور جان میشه.فقط نیاز به کسی داریم که این کارو انجام بده.
فلور که اصلا متوجه نگاه بلاتریکس نبود گفت:
خب کی این کارو انجام میده؟
اما با نگاه مرگخوار ها مواجه شد که به او زل زده بودند سپس با ترس گفت:
چرا من؟
_چون این فکر تو بود.
فلور که ترس از سرو روش می بارید گفت:
بب...باشه.اما چی جوری هواسشونو پرت کنم؟
این سوال دغدغه ی دیگری بود که باید آن را حل میکردند.تمام مرگخواران مشغول فکر کردن بودند.بعضی ها با دیدن نسخه های غول پیکرشان دلشان برای فلور می سوخت اما این را بهتر از این می دانستند که خودشان مجبور باشند سر آن نسخه ها را گرم کنند .ناگهان ایوان گفت:
آهان من یه فکری دارم......
اما بلاتریکس حرف او را قطع کرد و گفت:
نمی خواد تو فکر کنی.
_بلا بذار حداقل نقششو بگه شاید به درد بخور بود.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱:۴۵ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه به سفر میره و نجینی رو مرگخواران تنها می ذاره. فردای همون روز مرگخواران متوجه می شن که همه ی فلسای نجینی ریخته! مرگخواران در حالی که دنبال یه راه چاره می گردند می فهمند که نجینی دیگه زهر نداره!
مرگخوارا برای درمان نجینی باید اشک ققنوس پیدا کنن.برای پیدا کردن ققنوس به جنگل ققنوس میرن و بعد از ورود به جنگل با نسخه های بزرگ شده خودشون روبرو میشن.(هر مرگخوار با یه همزادش روبرو میشه که به مراتب بزرگتر از خودشه و رفتارشونم چندان دوستانه نیست.)...مرگخوارا به غاری پناه میبرن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بلاتریکس متعجب همراه آماندا وارد غار شد.
-هی اینجا چه خبره...یه لحظه فکر کردم نسخه غول پیکر خودمو اون بیرون دیدم!

تری آهی کشید و بلاتریکس را با احتیاط بطرف ورودی غار برد.به آرامی خم شد و به سمتی اشاره کرد.بلاتریکس به نقطه تاریکی که تری نشان داده بود خیره شد.کم کم چشمانش به تاریکی عادت کرد و نسخه های بزرگ مرگخواران را دید.نسخه ایوان سعی میکرد مغز کبوتری را داخل جمجمه بزرگش قرار دهد.نسخه بلاتریکس که همچنان ناآرام به نظر میرسید با چهره ای خشمگین موهای بلندش را از لابلای شاخ و برگ درختان آزاد میکرد.
بلاتریکس واقعی مات و مبهوت شده بود!
-یا لرد سیاه!این ابله چرا موهاشو این شکلی کرده؟اصلا بهم نمیاد!خوشحالم که لرد اینجا نیست که منو با اون قیافه ببینه.

تری سری با تاسف تکان داد و به جمع مرگخواران برگشت.
-این نسخه ها کمی آروم شدن و دیگه اذیتمون نمیکنن.ولی به هر حال هر جا بریم دنبالمون میان.باید یه فکری بکنیم.ما اومدیم اینجا ققنوس رام کنیم.باید یه جوری از شر این نسخه ها خلاص بشیم و بریم دنبال ققنوس.اینا آی کیوشون در حد تروله!کسی نقشه ای نداره؟




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
تری پرسید : معجون مرکب از کجا بیاریم ؟

ایوان بطری ای در آورد و گفت : خوب اینم از معجون حالا باید موی بلاتریکسو پیدا کنیم .

روفوس با طلسم جمع آوری ای موی بلاتریکسو ردیف کرد و معجون آماده شد .

فلور معجونو به آماندا تحویل داد و گفت : نوش جان !

آماندا نالید : چرا من ؟

ماری جواب داد : خودت ایدرو دادی .

آماندا که راه فراری نمی دید با انزجار دماغش را گرفت و معجون مشکی رنگو سر کشید .

چند ثانیه بعد به جای آماندا ، بلاتریکسی ایستاده بود ، بلاتریکس تقلبی با نفرت به خودش نگاهی کرد و آپارات کرد .

همان لحظه دم جنگل

تق

بلاتریکس با دیدن خودش سر جایش خشک شد ، بلاتریکس تقلبی یا همان آماندا وزیر آلمانو بر باد داد و وارد جنگل شد .

بلاتریکس نگاهی به در جنگل انداخت ، او نمی دانست جریان چیست چگونه خودش می تواند همزمان در دو جا حضور داشته باشد .

بالاخره صبر بلاتریکس تمام شد و به طرف در رفت .

آن طرف در آماندا با قیافه ی خودش منتظرش بود .



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
دو ساعت و نیم بعد

همه ی مرگخواران به کمک تری و فلور و آماندا توی غار جمع شدند. نسخه ها با تعجب به یکدیگر نگاه می کردند و دنبال مرگخوارها می گشتند و دیوانه وار چیزهای روی زمین را به این طرف و آن طرف پرت می کردند.

کمی آن طرف تر ، بلاتریکس از اینکه نمیتوانست وارد جنگل شود به شدت عصبانی بود و مدام زیر لب به بقیه فحش میداد.

بلاتریکس هر از چند گاهی یکی از مرگخواران را رو به روی خود تصور می کرد و کروشیویی نثارشان میکرد. اما با این کارش فقط درختان اطراف را می سوزاند!

درون غار

همه در فکر فرو رفته بودند. مرگخواران ریونی دوتا دوتا باهم مشورت می کردند ; تری و فلور ، آماندا و ماری ، روح لینی و لونا!

هیچ کس نمیتوانست راهکاری ارائه دهد تا به وسیله ی آن بلاتریکس را وارد جنگل کنند و از آن مخمصه نجات پیدا کنند.

ناگهان آماندا از جایش پرید و گفت : یافتم یافتم!

روفوس که دستش را روی قلبش گرفته بود تا آدرنالین بیشتری ترشح نشود گفت : اوه مای لرد! چیو یافتی آماندا؟

آماندا با خوشحالی بالا و پایین پرید. این کارش باعث شد که توجه نسخه های غول پیکر به غار جلب شود.

فلور فریادی سر آماندا کشید و آماندا در حالی که در آسمان به سر می برد با مغز به زمین خورد.

آماندا دوباره کمی آدرنالین ترشح کرد و باعث شد دوباره پر انرژی شود! سپس ادامه داد : ما میتونیم یه معجون تغییر شکل بسازیم و یکی رو شبیه بلا کنیم...

ماری حرف آماندا را قطع کرد و گفت : و اونوقت شخص شبیه سازی شده با کشتن کسی که دوستش داره ، کمک به ورود بلا به جنگل میکنه؟

آماندا با سرش حرف ماری رو تایید کرد. برقی از خوشحالی در چشمان تک تک مرگخواران درخشید ...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
ناگهان نسخه ی فلور فلورو از زمین بلند کرد بلند کرد وبالای سرش گرفت و چرخوند .

فلور با عصبانیت جیغ زد : منو بزار پایین تسترال تازه به دوران رسیده . هیپروگیف بی مغز . منو بزار زمین حالا . کروشیو .

اما هر دو فلور با هم جیغ زدن انگار فلور هم درد می کشید آماندا پرشی کرد و پای فلورو کشید و هر دو با سر به درون غار کوچکی فرود اومدن بقیه هنوز اون بیرون سرگردون بودن .

فلور گفت : بقیرم باید یه جوری بیاریم این جا بدون این که بزرگا بفهمن .

آماندا پیروزمندانه گفت : من میدونی چی جوری تریو بیاریم این جا.

سپس یک شکلاتو معلق کرد تا تری اونو ببینه و درست مانند پیشگویی آماندا تری هم توی غار اومد .

تری با تعجب گفت : شما این جا چی کار می کنین ؟

فلور به آرامی گفت : هیسسس . اینقدر سر و صدا نکن . بفهمن این جاییم کارمون تمومه .

تری پای ماریو که داشت از روی غار می پرید گرفت و کشید ماری هم با سر توی غار افتاد .

تری پرسید : این کار که اشکالی نداره ؟

دو و نیم ساعت بعد







بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
همه ی مرگخوارا از ترس رنگشون پریده بود. تری کیسه ی شکلات رو جلوی نسخه ی دو برابر خودش گرفت و متوجه شد اونم شکلات دوست داره و باهم دوست شدند.

هرکس به نحوی با نسخه ی خودش دوست شد ، به جز ایوان که از نسخه اش می ترسید و نسخه ی بلاتریکس هم دنبال خودِ بلاتریکس اصلی می گشت و همچنان سرگردان بود.

نسخه ی بلاتریکس از شدت حسادت و عصبانیت شروع به اذیت کردن بقیه کرد. بقیه ی نسخه ها هم با دیدن نسخه ی بلا تحت تاثیر قرار گرفتند و مرگخوارا رو اذیت کردند.

تری هر چه سعی می کرد دوباره به وسیله ی شکلات با همزادش دوست بشه موفق نمیشد.

آماندا نفس نفس زنان در حالی که سعی می کرد از دست همزادش فرار کنه داد زد و گفت : بچه ها یکی بره دنبال بلاتریکس. اون باید بیاد تو تا این وضعیت درست بشه.

فلور هم که دست کمی از آماندا نداشت گفت : اما آماندا اون اربابو بیشتر از همه دوست داره.

ایوان یه لحظه ایستاد و با تعجب گفت : چی؟ یعنی باید اربابو بکشه و بیاد تو؟

با این حرف ایوان ، همه ی مرگخوارا ایستادند و به تعجب به یکدیگر نگاه کردند ...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
آماندا زد وزیر فرانسرو کشت و رفت تو و بلا با ناراحتی همون بیرون موند .

در جنگل ققنوس

جنگل بسیار ساکت بود و تنها صدای پای مرگخواران این سکوتو می شکست .

آماندا آرام گفت : ساکت بذارین اگه کسی اومد صدای پاشو بشنویم .
قرچ .

همه به طرف صدا برگشتند و تری رو دیدند که کاغذ شوکولاتی تو دستشه را به زمین انداخت و سرخ شد .اما
ناگهان تری متوجه شد رنگ مرگخواران پریده و دارند به پشت سر او نگاه می کنند تری چرخید و یک نسخه ی دو برابر خوشو دید که داره به کیسه ی شوکولات تو دستش نزدیک می شه .

از آن طرف یک بلاتریکس غول پیکر به آن ها نزدیک می شد .

ایوان متوجه نسخه ی خودش شد که استخوناش صد برابر بزرگتر بود .هنگامی که مرگخوارا به خودشون اومدن از هر طرف توسط این موجودات غول پیکر محاصره شده بودند .


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.