ببخشید ولی فکر کنم قاطیشن کردی جونم دامبلدور تو کتاب 6 مرد ولی آقای ویزلی تو کتاب 5 گزیده شد

چون اگه دقت کنید تنها کسی که ققنوس رو در آن سرزمین داراست دامبلدور بود و دامبلدور محفل رو به وجود آورد و اگه آقای ویزلی را که در اون موقع توسط کارکنان وزارت به سنت مانگو منتقل میشد را با ققنوسش مداوا میکرد معلوم میشد این کار محفل بوده که آقای ویزلی را به سازمان اسرار منتقل کرده و اون موقع خر بیار و باقالی بار کند

چی دواج؟ آهان ازداوج
ههههههههههههه بنده وکیلم خودم را به عقد دائم خانوم .... در آورم هان وکیلم؟ پس وکیلم دوست دارم شب روز :fan: زیر بارون تا آخرین روز :bigkiss: :banana:
برو بابا عاقبت هممون اینه :slap: آخ
از من به شما نصیحت دوره ی مجردی بهترین دوره ی زندگیه

جون بابای ولدمورت تمومش نکنید من تازه عضو شدم!

مشنگ ها از این اینکه قبول کنند جادو وجود داره می ترسند طفلکی ها همچین بی تقصیرم نیستن ها چون از بدو تولدشون داستان های گمراه کننده ای مانند سفید برفی براشون گفته میشه و برای اطلاعات بیشتر باید به عرضتون برسونم که قبل از قرن چهاردهم میلادی مشنگ ها و جادوگر ها مانند خواهر و برادر به هم نگاه می کردند گرچه ازدواج یا برقراری رابطه ی طولانی با جادوگر ها را نهی می کردند ولی برای حل مشکلات پیش جادوگر ها می رفتند تا اینکه شورشی برعلیه جادوگر ها در گرفت و علتشم خرابکاری بعضی از جادوگر های سیاه بود خلاصه این شورش تا سال 1623 ادامه داشت که توسط گروهی از جادوگران قانون راز داری به وجود آمد طبق این قانون جادوگران باید شخصیت جادوگری خود را پنهان می کردند. به سبب به وجود آمدن این قانون تعداد جادوگرانی که کشته می شدند به طرز باور نکردنی کاهش یافت و علت ترس مشنگها شایعه ای بود که می گوید جادوگران خود را استتار داده اند تا در فرصت مناسب مشنگ ها را از میان ببرند.