Çarsidan aldim kiraz, insafin yok mu biraz
Çarsidan aldim kiraz, insafin yok mu biraz
Seviyorum dedikçe ediyorsun bana naz
Seviyorum dedikçe ediyorsun bana naz
Fatmagül'ün Suçu Ne? Fatmagül'ün Suçu Ne? HAAAA? HAAAAAAAAA? HAAAAA? Suçu Ne? HAAA
دختر داخل تی وی نگاهی به پسر میندازه، نیشش باز میشه که یهو دختر رعنای آقای هاشمی که از سوم ابتدایی مون تا الان برا خودش جنیفری شده، می پره با شادی جلوی صفحه تلویزیون و با صحنه نیایش فاطما چول و کَـــلِـــم (کریم خودمون) سلفی میگیره و میفرسته صاف روی اینستاش. در اقدام بعدی، گوشی رو میندازه روی کاناپه و رو به تلویزیون همگام با آواز سوزناک خواننده ترک، شروع میکنه به خنج انداختن به سر و صورتش، شیهه «فاطما چولون سو چو نِع؟!» سر میده و در حد شب عاشورا فواره اشکاش می پاشه به در دیفال خونه !
در خونه باز میشه و آقای هاشمی با همون کت کتاب سوم ابتداییمون میاد داخل خونه. با قیافه عبوس و سر و وضع ژولیده یه نگاه معنی داری با خل وضع بازیا دخترش میندازه... زیر لب یه چیزایی شبیه پدر ســـ زمزمه میکنه و با عصبانیت درو می بنده.
حین حرکت به سوی کاناپه جهت پهن شدن، کیف اداره رو روی زمین ول میکنه و جورابشو هم گوله شده شوت میکنه سمت کله دخترش که بین راه کات میگیره و نود درجه می چرخه سمت طاقچه و میخوره به کوزه حاوی خاکستر مادر آقای هاشمی ! کوزه به چپ و راست یه قری میده و میوفته کف زمین و خرد میشه !
آقای هاشمی: «هولی شــــــــــــــــــــــ ... راره ! زن؟ کجایی؟ صد دفعه گفتم مدرنیته بیاد شیر رودولفو بخوره. چرا فرشو جمع کردی زن. پارکت میخواستیم چیکار؟
»
و با درماندگی به خاکستر مادر مرحومش خیره ماند. زن از داخل آشپزخونه صحنه رو می بینه و جواب میده:
«خودت جنبه نداشتی دو بار نیروانا گوش کردی بودایی شدی مامانتو سوزوندی !»
در این لحظه به دلیل پرش های فکری نگارنده رول، با حفظ حقوق نسخه برداری، خط رو خط میشه همه چی با لوکیشن ملاقات با والدین و
آقای جینکس از ناکجا می پره روی کوزه شکسته و خاکستر مادر آقای هاشمی رو با اتاق فکر خاکیش اشتباه میگیره و با تمام وجود با تمام ایمان و اخلاص خودشو از تمام لذت های دنیوی و روده ای رها میکنه.
دیالوگ: بوووووق !
دیالوگ: هولی بووووق !
دیالوگ: هووووق !
زن آقای هاشمی که این روزها مزین به چادر ملی شرابی و دو تیکه در خانه رفت و آمد میکرد و چهره اش به جوونی "من ترانه پونزده سال دارم" به نظر می رسید، با جارو خاک انداز از آشپزخونه میاد بیرون و بقایای مادر شوهرشو جارو میکنه و از یه گوشه صحنه دوباره ناپدید میشه چون که حجم کامنت ها و اتهامات از سمت مصوت فراثتی زیاد بود الان روی این سکانس...میریم برای توقیف به امید خدا !
از این انوارهای هری پاتری پخش میشه و لوکیشین تغییر میکنه. خانواده آقای هاشمی در انباری تاریک دوازده متری در قرچک تکیه زدن به بالشت متکاهای جرواجر و ضمن خوردن نون بربری با نوشابه، دسته جمعی در تلاش هستن با وارد آوردن لگد و جفت پا یه کانال بگیرن روی تلویزیون ده اینچ سیاه سفیدشون. پس از تلاش های بی وقفه و در اوج نا امیدی، فاطمه (از پشت صحنه اشاره میکنن اسمش مریم بود
) دختر پاک دامن خانواده ضمن کنار زدن اعضای خانواده خودشو به جلوی تلویزیون میکشه. از ناکجا یه نی نوشابه میگیره دستش در نقش ابرچوبدستی و به سمت تلویزیون پیر فریاد میزنه: «فرکانسیوس مکسیما !»
ما مسلح به چوبدستی های الیواندر ایم
بر صف خران حمله میبریم
ما همه پیرو خط باروفیو ایم
بر صف شیرفروشان حمله میبریم
....
پس از نمایش چندین و چند تصویر از لشگر سینه سپر کرده گاومیش های وزارت سحر و جادو، در میان برفک و پرش های فراوان بلاخره سرود تموم میشه، لوگوی جادوگر تی.وی روی صفحه کمی بندری میزنه و در نهایت مجری برنامه، گاومیش شاخ طلا و کت شلواری در صفحه ظاهر میشه. به یک دسته علوفه تزئینی با روبان بنفش که جلوش روی میز گذاشتن خیره میشه، بعد یه نفس عمیق میشکه، سرشو بالا رو به دوربین میگیره و شروع به صحبت میکنه:
«با سلام و هزاران درود به ساحت مقدس وزیر دو عالم. باروفیوی کبیر، خدمت شما بینندگان عزیز جادوگر تی وی سلام عرض میکنم. مـــــــاع ! گاویوس سزار هستم و در خدمت شما با خلاصه از اخبار شبانگاهی. »
گاوی میره که با صندلی چرخ دارش به سمت دوربین گوشه ای بچرخه تا خبر اولو بگه اما به خاطر وزنش بچه های تدارکات به شکل زیر میزی می چرخوننش...
«به دنبال لاگین طولانی یکی از کاربران که موجب تاخیر پانزده دقیقه ای در باز شدن صفحه اصلی انجمن ها شده بود، تیم آسمانی زوپس فارسی کبیر به طور کلی ضمن عذرخواهی از ساحت مقدس جامعه جادوگری، استعفای خود را اعلام کرد. به دنبال این استعفا درگاه زوپسستان به طور کلی تخریب شد و میراث زوپس نشینی به سایت جادوگران منتقل گردیده. گزارش ها حاکی از نیست و نابود شدن درگاه زوپس دات آی آر است. طبق گزارش خبرنگار اعزامی ما به محل حادثه، در بک گراند سرور منهدم شده، مردی با سیم سرور خود را حلق آویز کرده است که بی شباهت به عله کبیر نیست. به دلیل دلخراش بودن تصاویر از پخش آنها عاجزیم.»
این بار کارگردان خبر میاد عمه خلاقیت و تکنولوژی رو روسفید کنه. دوربین عنکبوتی از یه گوشه سقف استودیو کش میاد پایین و گاوی ضمن تغییر برگه متن خبر، روی صندلیش به عقب می خوابه تا رو به سقف و دوربین عنکبوتی متن خبر دوم رو قرائت کنه اما به دلیل مشکلاتی اعم از حضور دست و پای کورممدین گروه تدارک ساکن زیر صندلی گاوی در داخل صحنه و باز شدن دکمه کت خود گاوی و نمایان شدن شیرگاه حیوان زبان بسته، با چند ثانیه مکث، کارگردان سریع فتوشاف رو باز میکنه و نقاط اضافی تصویرو با نون و گلدون پر میکنه.
«دست رد به سینه مدیر جدید مدرسه هاگوارتز. پروفسور فنگ مدیر جدید مدرسه هاگوارتز در بدو ورود با واکنش های سرد اساتید قدیمی و جدید و مدعوین نخبه مواجه شد و اغلب دعوت وی برای تدریس را نپذیرفتند. وی اولین موجود جادویی و سوپرسگ در تاریخ جادوگری محسوب می شود که موفق شده به چنین مقامی نائل گردد. در بدو ورود، ایشان در حاشیه کنگره بین المللی سگدونی-چالش ها و فرصت که شخصا در دفتر مدیریت هاگوارتز برگزار کردند در پاسخ به سوال خبرنگار ما مبنی بر واکنش های سرد مدعوین گفته بودند:... »
دوربین سگ بورهاوندی رو نشون میده که با کراوت زرد پشت میز دامبلدور نشسته. با وقار و عطوفت خاصی داره یه کفتری که توی ققنوسدونی میزش نشسته رو می لیسه و همزمان رو به خبرنگار هاف هاف تف آلود میکنه و پایین صفحه زیر نویس درج میشه:
«بله آقای خبرنگار ! هاف هافا و واق واقا ! من نمیخوام اسم ببرم ولی دوستان کم لطفی کردند. من از اعتبار خودم گذاشتم و اومدم مسئولیت این مدرسه داغون و کپک زده که به مرغدونی اوس غلام هم شباهت نداره رو بر عهده گرفتم. من طرح تیم های تدریس رو آوردم تا اساتید و خانواده های جادوگری و ماگلی مختلفی رو درگیر مقام شامخ پروفسوری کنم...اونم در عصری که گرسنگی فکر از گرسنگی نان فاجعه انگیز تره !
کم مقامی نیست. حمل بر خودستایی نباشه اما وقتی در این جامعه جادوگری سگتون که من باشم، فوق پروفسورا داره، باید گفت از فنگ کمتر هستین اگه هر کدوم تون در خانواده یه پروفسور نداشته باشین حداقل. حالا بماند من دیگه نمیخوام از دوستان اسم ببرم. ولی برای اونایی که میان به این لطف من میگن شغل اجباری، یا با نژاد پرستی سیستم آموزشی منو زیر سوال می برند، از صمیم معده ام متاسفم و آینده خوبی رو براشون پیشبینی نمی کنم.»
تصویر یه چند ثانیه زودتر به گاو برمیگرده که داره علوفه روبان کشیده روی میز استودیوی خبر رو نشخوار میکنه:
«به دلایل مسائل امنیتی و سانسورها، به طور واضح مشخص نیست که مدعوین کنگره علمی خصوصی دکتر فنگ چه افرادی بودند. شایعات حاکی از آن است که احتمالا هواداران فردی که نباید نامش را برد در راس معترضان به سیاست های این سوپرسگ هستند.»
گاوی ماع ماعی کشدار میکنه و پس از عوض کردن برگه حاوی متن خبر جلوش ادامه میده:
«کوییدیچ به شیر کشیده شد. رئیس فدارسیون کوییدیچ ضمن نیمه تمام اعلام کردن مسابقات جام حذفی زمستانی، استعفای خود را اعلام کرد. رودولف لسترنج ملقب به قمه کش شیرفروش که اخیرا ریاست فدراسیون کوییدیچ را عهده دار بوده، به طور انتحاری به دلیل استعفای خود مسابقات کوییدچ را لغو و نیمه تمام اعلام کرد. حرکت شیری وی بازتاب گسترده اما متفاوتی در جامعه جادوگری داشته است. به دنبال این حرکت، اتحادیه شیردوشان دیاگون ضمن حمایت از این جوان مسئولیت پذیر و اشاره به دردهایی که کشیده، اعلام کرده اند این هفته بطور کامل پاکت شیرهای خود را با طرح رودولف لسترنج روانه بازار خواهد کرد. اما در مقابل، درویشان بزستان هاگزمید در اعتراض به حرکت پرحاشیه وی، بزهای خود را ممنوع الممه کرده و شیردوشی را تا اطلاع بعدی حرام اعلام نمودند. شایان ذکر است رز ویزلی از جیغ کشان معروف جامعه جادوگری در حرکتی سلحشورانه و با عنایت وزیرانه حضرت باروفیو، سریعا به عنوان ریاست فدراسیون کوییدیچ منصوب گردید و مسابقات نیمه تمام و منحل شده را مجددا از سر گرفت. »
دوربین آخر که پشت گاوی مستقر هست فعال میشه و دُمِ مجریِ گاوِ برنامه یِ خبری رو به تصویر میکشه که از زیپ شلوار برعکس پوشیده شده اش زده بیرون و داره رو هوا می رقصه و اشکال بی ادبانه نشون میده. اون پشت مشت ها هم حالا عوامل محترم صحنه و کارگردان و تیم فیلم برداری به چشم میخورن. گاوی با کمی تاخیر صد و هشتاد درجه روی صندلی ش می چرخه و رو به دوربین پشتی خبر آخرو قرائت میکنه:
«اما آخرین خبر این بخش. جامعه جادوگری رابطه شکراب دو جوان را بهبود بخشید. به دنبال ارسال یک فروند جغد به درگاه زوپس نشینان جامعه جادوگری از سوی ماگلی پاک و خوش قلب، تیمی متخصص و گره گشا وارد عمل شدند تا طلسم شومی که بر یک رابطه عاشقانه سایه افکنده بود را خنثی نمایند. به گفته شاهدین عینی، نامه بسته شده به پای جغد شامل این محتوا بوده است: »
«یکی از خیرین زوپس نشین که خواسته هویتش افشاء نشود، در جواب، جغدی برای این ماگل عزیر فرستاده و فرمول معجزه آسایی برای بهبود رابطه آنان توصیه کرده است: »
«به نقل از خبرگزاری ماگلی آسوشو آشویتز یدتیس آسوشت آلسو شت ! پرس، این دو جوان هم اکنون در حال گذراندن ماه عسل خود در جمال آباد هستند. با تشکر که تا این لحظه با این بخش خبری همراه ما بودید. روز و شبتان شیری و پر تیتاپ باد ! گاومیش باشید در پناه مرلین! توحید ظفرپور یار و نگهدارتون ! »
فیششششششش (افکت برفک تلویزیون عاقا هاشمی اینا در سوله قرچک شون !)
× با باز گذاشتن لوله گاز گاومیش، شبونه دسته جمعی به زندگی شون پایان دادن حین گوش دادن به اخبار.