هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#41
آنتونین شاد و خوشحال و خرم در هواپیمای شخصی خویش به نام آنتونف نشستیدهبود و برای خود می سسوتید.دیوید کراکر نیز در کنار دست او نشسته بود و چونان آنتونین می سوتید.ناگهان روبه پشمک به سر مو آنشرلیایید بر پنجره هواپیما پهن گردید و لبخندی چونان عریض از خویشتن در کرد که سوت جوانا ملت نا سوت شد و حالات درونیشان متحول شد و دست از سوتیدن کشیدند.

آنتونین جوان و افسرده دل و غمگین روی بر دوید نمود و به وی فرمویید:
- این یوآن نیست؟.....همون محفلیه رو می گم.
-چرا خودشه.

آنتونین آب دهانش را قورت داد و دوباره به سوی پنجره باز گشتید و روبهک را دید که از برایش دست می تکانید و لبخند از خودش عرضهه می کرد.اما لحظه بعد خدا داند که چه می کرد. زیرا ثانیه ای پیش او وجودش را به نسیم سرد صبحگاهی که با سرعت صد و بیستا در حال وزیدن بود سپرده بود.آنتونین که حال تنها با لبخندی عریض و تحت تاثیر به پنجره می نگریست . روی به سوی کراکر باز گروانید و لبخندش را جمع کرد .

کراکر که کمتر از آنتونین متاثر نگردیده بود دستش را به درون کیفی که در برابرش بود فرو کرد و تکه کاغذی سفید که در اطرافش بس جفنگیات نوشته شده بود بیرون کشید.

- به نظرت وقتی ویزلیا این رو ببینن چی کار می کنن؟
-یه دینامت پرت می کنن تو صورتمان واسه تشکر.....

آنتونین اندکی خندید و سرش را تا زانو از پنجره به در آورد و جاده ای آسفالتیده و کارخانه شیشه سازی و هزاران چیز میز دیگر و یک کوه بس بزرگ و هوایی بس بسیار آلودیده که تنفس را از برای آنتونین سختانیده بود دید.آنتونین که به حد کافی سرب و کربان قورتانیده بود و در حلق و شش هایش جدال برپا شده بود سر به داخل آورد و از دیوید سوالی بپرسیدید:

-این جا دیگه چه خرابه ای.......

پس از این کلام آنتونین صدایی مهیب از همه سو برخواست و جماعت جادوگر یافتند که توهین به سرزمین شرقی ایران نام عقوبتی بس سخت تر از ساختن هفتاد جان پیچ در پی دارد...........


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#42
سلام به همه جماعت گالیون به دست عزیز

و اما نکاتی که ناچارم یاد آوری کنم:

1. فرد ویزلی جوان اسپم نده درست برو به یکی از باجه ها مراجعه کن آخر مگر من روانشناسم که برای افسردگی میای اینجا :دی با حضورت منفجراندیمان..

2.ارنی علکی نبود تو الان صد در صد سیفیدیدی و هیچ خباثتی در وجودت نیس ولی به عنوان یه دوست بهت توصیه می کنم روی شکل و ظاهر رولت کار کنی و در ضمن جلوی یه مرگ خوار به لرد عژیژش نگو احمق........خیلی خندیدیم به آن خدمتکار خودمان فرستاده بودیمیش در ضمن این همه معجون با خودت این ور اون ور می ری اذیت نمی شی...........

و اما 3.خب موراک رخصت ده تا براهنمایانمت:

ما اینجا موضوعاتی برای رول نویسی تکی داریم که هرکدوم به اختصار به یکی از باجه ها مربوط میشه و این جوری با اون موضوع می نویسی رول خودم و ارنی رو نگاه کن. البته جمعه هم قراره یه سوژه ادامه دار واسه دو روز قرار بدیم که امیدواریم استقبال بشه ازش..........

اگه منظور رو رسوندم که خوبه اگر هم که نه بگو تا دوباره توضیح بدم.

از خریدتان متشکریم


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#43
سلامی دگر بر بزرگ بانوی اسلی

با وجود شرایطی که آن دایی گرامی و عزیز و چیژ کش لرد در سایت ایجاد نموده و تمامی جوانان بی گناه ( از جمله این جانب را ) به چیژ کشی گزفتار نموده تصمیم داشتیم موسسه ای دیگر برای نابودی این بلای خانمان سوز بتلاشیم از خود خویشتن

زندگی بهتر چیژ کمتر


سیس هارکیس


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۸:۳۵ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#44
سلام بر تمام مشتریان

یکبار دیگه و به زبان عادی خود خویشتنتان اعلام می کنم:

در طول هفته با مراجعه به باجه ها رول های تکی می زنید و اگر ایده ای مرتبط با موسسه ی ما دارید می توانید جغدی به سمت ما بشوتید که در صورت های مختلف سوژه تان انتخاب و به عنوان رول ادامه دار جمعه تا شنبه انتخاب می گردد.


با تشکر

مدیریت فروشگاه : سیس کیس



پاسخ به: موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳
#45
باجه شماره سه:

روزی روزگاری در سرایی دیاگون نام پسرکی موسسه ای داشت موسوم به موسسه الارواح که در آن جای دست در روح این و آن می نمودند و یا لااقل قرار بود چنین باشد. اما چرا این چنین نبود ؟ زیرا احدی پای به درون این سرا نگذاشته که نگذاشته بود. سیس بی حوصله دوری زد و روی یکی از صندلی ها نشستیدید و دستش را بر دکمه ای بس بزرگ و قشنگ یافت و مشغول ور رفتن با آن شد. حوصله اش سر رفته بود و هنوز هیچ مشتری ای به پای در مغازه ننهاده بود. ناگهان صدای جیرینگ جیرینگ ز در برخواستید و سیس از فرط شعف ز جای بپرید و نادانستیده دکمه را بفشرد و در کثری از ثانیه پاقید و جهان و به دور سرش ویبره رفتیدیدی و همه چیز که در حول او بود دگرگون شد.

سیس چشم از هم گشود و خود را در سرایی بس بزرگ تر از موسسه خویش یافت که پر ز تندیس ها و جملاتی بس عجیب تر از سخنان آن جانب خویشتنش یافت. در گوشه ای هزاران مار زشت صورت و بد سیرت نشسته بودند و فریاد بر می آوردن:

- ما غذا می خوایم . غــــــــــــــــــــــذااااااااااا. بابا ولردموت این غذا برام نیاورده.

سیس چون آنان را بدید زبان از خودش جنباند و پاسخ داد:

- کوفت بهتون بدم...... اینجا دیگه لرد سیاه نیست.....عااااا

این کلام آخر زمانی اضافه شد که خیل ماران چون سونامی و کاترینا و سایرین بهر نابودی و خرابی به دنبال پسرک افتادندی و سیس نیز چونان چیتا راه دویدن برگرفت و اصوات نامانوس و نامفهوم از حلق به در کرد تا آن جای که جان در دو لنگ لنگش بود بدوید. اما سرانجام آن مارها از خزیدن باز ایستادندی لکنا سیس از دویدندی باز نایستادی و در پی شکست رکورد مردک سیه چرده اوسین بولت نام دویدن ادامه داد اما دو متری را نگذرانده بود که مردکی دراز قد و پشمک به سر و بس بسیار متفکریده و ادبیتیده در برابر سیس استاد و او را توقفانیدید.

سیس که از ناحیت مغز چونان خاکشیر گشته بود از جای بپرید و بر پیر مرد تشر زد که :

-آـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی پشمک به سر از چه بر سر راهم بنشستیده ای چونان اینچنین

پشمک به سر که در پی کفتر خویش با چشمانی قل و لوچ آسمان می کاوید پاسخ در داد:

- من خود خویشتن زبان تویم و عاملی اینچنینیده می باشم که تو این سان سخن گویندندندی.
- پس تو این مصیبت عظما بر ما افکندیندی؟
-این موهبت تو را دادمینددی.
-چرا چرت گفتنددیندی؟
- خودت قدر نداسنتنتندی.
-اصلا از اینجانبم برون روندیندیدی.
- خودت از خویشتنت بیرون رفتندیندندی.

و آنچنان شوتید پسرک را که پسرک دو فرسخ از خودش فراتر افتاد و بر کف موسسه فرود آمدیده گشت و خیل مشتریان بدید و لبخندی از خود خویشتنش به در کرد.

************************************

حال شما بیامتحانید و درونتان را نشانمان دهید


ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۱ ۱۳:۰۶:۲۱

وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳
#46
موسسه ارواح آغاز به کار کرد



بشتابید ای جماعت که در این روز خاص ترین مکان در دیاگون افتتاحیتید.



با موسسه هارکیس جاودانگی را تجربه کنید


یه جادوگر سیفیدی:بیا اینجا



یه جادوگر سیاهی: بازم بیا اینجا



می خوای جاودانه بشی: هارکیس جاودانه ات می کنه.



تیکه های روحت گم شده: بیا اینجا.



دلت واسه جد مادر بزگت تنگ شده: بیا اینجا



نمی دونی چی کار کنی: بیا اینجا



می خوای بدونی چه جور آدمی هستی: بیا اینجا



اگه جرأت داری: نیا اینجا تا پوستت رو بکنم



در موسسه هارکیس منتظر قدم های پرمهرتان هستیم


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


موسسه ارواح
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳
#47
هو الرزاق


سلامی می نمایم از خود خویشتن اینجانبم که باشمی همان سیسرون هارکیس خبیث الخبثا و از شدت فشـــــــــــاری که روزگار بر شانه های نحیفمان وارد آورده که هاگرید هم بر آن پاتر بوقی نیاورده بود بالاجبار دست به تاسیس یک موسسه مالی زده تا رزقی حرام در آورده و با شکم در حال ترکیدن برخسپیم و هیچ به فکر خلق نباشیم و اما این ها که به شما ربطی ندارد پس شما بی سر و صدا به پایین رفته از سورپرایز ما بشگفتید و بس های و وای کنید بحالید که با حالیدنتان کارها آسان شود و ما یبقی الا الشرط و الپرتات ز اینجانب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نا امید نشوید راهی بس دراز مانده جوانان.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از کت و کول افتادیم دستی یاری مان نمی کند؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آهان رسیدیم.

خب در این مکان راجع به خویشتن خود خویشتنتان برولید و بر ما عیان کنید چیست اندر عمق ذات خود خویشتنتان منظورم همان روحتان است که در این روزگار بیش از جسمتان مورد اثابت دوستان و آشنایان قرار می گیرد و با کوچکترین اشتباه هزاران جانور هار با زبان های آویزان به آن حمله ور می گردند. بگذارید دست از این کلام های بس کهن خویش بردارم و چون آدمیان با شما سخن گویمی:
در این جا که می بینید قرار خاص ترین رولتون رو بزنید. با مراجعه به باجه شماره سه:

به درون روحتون برید و برای ما دنیای درون وجودتون رو نشون بدین.

باجه شماره هشت:

در آن جا به کار های خوب یا بدی که کردین اعتراف کنید و نمی خواهد که رول بنویسید. پاک کننده ما بهتون یه چیز می گه که با انجام دادن اون کار خوب یا بدتون پاک و شما مطلقا سیاه یا سفید خواهید بود.

باجه شماره سیزده:

اینجا به عشق لرد عزیز و گرانقدر تعبیه شده و اعمال مربوط به هورکراکس یا همون جان پیچ در آن جا صورت می گیرد و شما می توانید با مراجعه به این باجه تقاضای روشی برای ایجاد هورکراکس بدون درد و خونریزی و یا اتصال دوباره روح و حتی خرید یک تکه روح اضافی بدید و خدماتی که برای اولین بار در دیاگون عرضه خواهند شد......

باجه شماره سی و هفت:

دلت واسه ی کسی تنگ شده . در این باجه روحش رو می آریم تا باهاتون اختلات کنه در واقع در یک رول با اون ملاقات کنید و با روحش به گردش برید.

باجه شماره هفتاد و نه:

خب در این مکان شما بدترین و بهترین خاطرات عمرتون رو به ما می سپارید تا نوادگانتون از اون ها بهره مند بشن و کلا این بخش موضوع آزاد داره برای رول نویسی.........

خب بقیه باجه های ما در حال تعمیر هستن و فعلا کارایی ندارن تمام رول های بالا به صورت تکی بودندی و هر جمعه نیز رول های ادامه دار داریم تا نیم روز روز بعد. آخــــــــــــــــــــــیش گویش خود خویشتن مان بسی بهتر است هااااااا

گر کسی خواست نیز می تواند برای همکاری در اداره فروشگاه تقاضا دهد لکن مرگخوار باشد و ترجیحا از جماعت اسلی سایرین نیز مراجعه بنمایند بلا مانع است.



مشتری گرامی از مراجعه شما متشکریم


ویرایش شده توسط سیسرون هارکیس در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۱ ۱۱:۱۵:۴۱


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
#48
موسسه روحی هورکراکس

این یکی چه طوره....پلیز اکسپت دیس آی کن نات فاند انی آذر ثین لیدی پرنس


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
#49
سلامی دگر می عرضیم

اگر اجسامش را حذف کنیم درست می شود آیا بزرگ بانوی اسلی؟


رمالی بس بی کلاسی است بانو.آن هم وسط دیاگون شهرداری جمعیدمان چه سیمانی بر سر خویش کوبیم؟


سیسرونم


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
#50
با سلامی چند میلیارد تریلیارد باره بر بزرگ بنوی اسلیترین


خلاصه می گویم روح هم برای فروش داریم و المابقی.....سخن از خویشتن کوتاه کنم و در گذرم که پس از افتتاح چشم ها از حدقه بیرون جنبندی


به امید مجوز از آنجانبتان ، به سیاه ترین جادوگر نسل چهارم اعتماد کنید. اسمی بس مناسب است زیرا که علاوه بر مسائلی که با جغد خویش باز گوئیدم مسائلی بس بیش بسیار زیادی نیز در آن مکان رخ خواهد داد که همه آن نام را توجیه خواهند نمودندی

سیس کیس


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.