هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۲
ياهـو



1- يک مقاله کامل و معتبر در مورد اينفري ها... ! 10 امتياز


- و تو چه ميداني اينفري چيست ؟! هِــممم ؟!

انيفري موجوديست موزي ، ک هيچ پيشينه ي فاميلي با آن حيواني ک دَست ِ بر قضا موزيست و سرتاپا طلا دوزي ندارد، ديلاق ، کچل ، گوژپشت و در آخر لخت ُ عور و خيلي هَم مستعجن ک غيرت ِآسلاماتيکي اِمان اجازه ي نظر دادن مِن باب ِ فيس شان را نميدهد!
اينفري ها يا اونفري ها توفيري ندارد ، آنها خيلي سياه ُ دارک هستن و شبيه ب انسان ! من و قلب ِ کوچکم خيلي ازين موضوع ترسيديم و لب ها پوس پوس شدن ُ گيس ها پريشان شدند ُ هعي بگذريم !
پس از جان فشاني هاي مستمر بلاخره بفهميديم ک اينها تنها در نقاط کريستالي از سرما ب عنوانِ تبعيدي زندگي ميکنند و انسان هاي ِ نگون بختي بوده اند ک تحمل ِ شکست هاي عشخي را نداشته اند ؛ از طرفي سندِ منزلشان در گرو ِ بانک گرينگورتز بوده و در شرف کارتن خوابي بوده اند ... و با خود انديشيديند چه کنيم؟ چه نکنيم؟ ک يکي از آنان ب طور اتفاقي توجه اَش ب تابلوي ِ اعلانات کوجه دياگون جلب شد ک لرد ک آن زمان براي خودش جلال ُ جبروتي داشت ب تعدادي انسان براي انجام ِ کارهاي ِ سري نيازمند بود! ... خلاصه اينکه استاد؛ نگون بخت ِ فوق الذکر چست ُ چابک خود را ب خانه رساند و اِسمِسي سند تو آل کرد و چنين شد ک آنان ب ورطه ي تاريکي رهنمود يافتند !
در عکس هايي ک دوستانشان بصورت ِ نامشخصي از آن چند نفر ک ب سوي ِ لرد رفته بودند کسب کردند آنها را موجوداتي عجيب ک اسير شده در طلسم فرمان و به شدت خشمگين و کريه المنظر يافتند ک شاهدان روايت دادند دهن هاي ِ آن افراد پس از ديدن اينفري ها کَج و چشم هايشان چپول و کف ُ خون توامان از سک ُ صورتشان ب جوشش درآمده بود و جماعتي را استفراغ واجب ميکرد !


يـــِـستــِـردِي پروف ؟!


2- 5 راه يا طلسم مقابله با اينفري ها با شرح کامل حداکثر ! 10 امتياز

الف: اسید پاشی ؛ یکی از منحوس ترین روش ک حتی آنا" جواب میدهد ! ... نسل جدیدی از دانشمندان ِ موجود در سازمانِ بهداشت وزارت طی بررسی های اخیر ب این نکته پی کرده اند ک حتی قطره ای اسید پاش بخورد بر پیکر اینفری ها را تا فیها خالدون میسوزاند! :|

ب: آتیش بازی ؛ حرکت ِ مرسوم در مقابله با تاریکی ها ! ... ک گاها" در مقابله با اینفری های ِ جوان ک قدرت ِ کمتری نسبت ب گذشتگان ِ شان دارند ، جواب میدهد! :|

ج: ویبریسیوس ؛ افسون ِ تازه کشف شده توسط مخترعین دانشگاه ِ آزاد آسلامی واحد هاگوارتز است ... این پروژه ک با فناوری پیشرفته ترکیب شده است، قابلیت آن را دارد تا با پرتاب اخگر ها ب اینفری آنها را ب مرور دچار جنون ادواری کرده و ب خاطر لرزش های پیاپی بدنشان را سست نمونده و از سرعتشان بکاهد ! :|

د: حیوان آزاری ؛ در این روش بهتر است چند حیوان دست آموز فور اگزم نمونه ی تکثیر شده ی فنگ یا هدویگ و دوستانش را همراه خود داشته باشیم ... آنها میتوانند همچون دیواری از ما محافظت کنند ... تجربه ثابت کرده است صدای واق واق ِ سگ ها سیستم عصبی آنها را عمه میکند ، از طرفی جغدها هم با پرتاب سنگ و نوک زدن ِ پر ُ پاچه ی اینفری ها پدافند جدیدی از خود ب نمایش میگذارند! :|


ه: موشک های کروز ؛ یکی از بهترین روش های ممکن ک هم خسارت مالی و جانی را کاهش میدهد ، استفاده از نفرین ِ موسوم ب موشک های کروز است ک بر سر ِ دره مکانی ک اینفری ها هستند نشانه گرفته میشود و در کسری از ثانیه آنجا را با بوق یکسان میکند! :|




3- آيا خاطره و تصوير پروفسور مالفوي که در کلاس شرح داده شد فتوشاپ است؟ توضيح دهيد حداکثر 5 امتياز

هممم ! ... شوما خیلی خوشتون میاد از ما استاد ک بخایم در مورد عکساتونم نظر بدیم! ... با اینکه میدونیم شما مارو با پرزهای روی ِ رداتون یکی میبینین! - اوه چه خفن!-
... علی ایُحال در کمال ِ تاسف و ضمنِ تشکر ازینکه این تریبون در در اختیار من قرار دادین باید بگم ک اون خاطره جزو ِ فانتزی هایِ شوما بود و اونچه ک به عین ِ داریم میبینین آقا دامبلدورمون ِ ! اسمایل گردوندَن ِ اسپند دور ِ سرش!!

اگه میشه لطفن مَن ِ ره نخورین استاد ! :|


4- چند خطي درباره داستان اينفري ها و گريندلوالد و سرنوشت آنها بنويسيد ! حداکثر 5 امتياز
چی بگیم استاد ؟! ... برای ِ مایی ک خیلی وقته سرمون تو درس ُ مخش نبوده واقعنی این سوالات سخیف ِ ! ... هعی رفتیم از رو بچه ها هم نیگا کنیم ک اونا چش سفیدی کردن و کَعنهو بتمن رداشونو پهن کردن رو تکلیفاشون ک ما نبینیم!! :|
آمــا ؛ ما تو دل ِ خودمون فکر کردیم ک چی بگیم؟ چی نگیم؟ ... پی بردیم ک گریندلوالد خیل خفن مفن بود و یه ارتشی از اینفری های بد بد درست کرد و از اون ور دامبلدور میفهمه و با هری میرن جلوش وامیستن ُ هری عین ِ ببر بنگالی از دامبل دفاع میکنه و از اون طرفم دامبل هعی با هری خوبه و مهبلونن و همش اینور و اونور ُاینا ! خخخخ ... سرنوشتششم ک خب شارژ نداشتیم نتونستیم خبر بگیریم! :(( ... ب سر ِ آقا سیاه ِ اگه میمون شم! :((



امتياز کمکي!
خنده دار ترين جمله درباره عکس اين هفته مربوط به اينفري ها !


صداهای بلند و غریبی که از هال میاد ، باعث میشه فکر کنم دارم خواب میبینم که بیدارم و نشستم پای لپ تاپ و الانه که یه اینفری ِ عریان در اتاقمو باز کنه!


ویرایش شده توسط جسیکا پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۵ ۱۲:۳۳:۵۴


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
► امتیازات جلسه ی دوم ماگل شناسی ◄


اسلایترین: 0

راونکلاو: 26

لینی وارنر
10+18+2= 30
* شیطونه میگه برای جواب سوال آخرت یه منفی 10 بهت بدما!

آپولین دلاکور
9+15+2= 26
* سوال اول رو من از دیدگاه جادوگر پرسیدم و راجع به قوانین خود فوتبال. توی رولت هم مکالمه ی چندانی در مورد فوتبال نبود.

پروفسور فلیت ویک
10+10+2= 22
* به جون خودم نفهمیدم رولت چی به چی بود!

گریفیندور: 19

آلیس لانگ باتم
10+15+2= 27
* دخترم دربی یعنی بازی دو تیم همشهری. در ضمن جواب های سوال آخرت اصلاً خوب نبود!

گودریک گریفیندور
10+17+2= 29
* توی رولت چندان معلوم نبود اون بابا جادوگر نیست، تو جادوگری.

هافلپاف: 30

رز ویزلی
10+18+2= 30
* بوقی اینیستا عمراً به پای الکس دل پیرو برسه!

پروفسور تافتی
2+18+10= 30
* آبیاتی عالی بود.

مروپی گانت
10+18+2= 30
* چی بگم واقعاً؟




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
► امتیازات جلسه ی دوم ماگل شناسی ◄


اسلایترین: 0

راونکلاو: 26

لینی وارنر
10+18+2= 30
* شیطونه میگه برای جواب سوال آخرت یه منفی 10 بهت بدما!

آپولین دلاکور
9+15+2= 26
* سوال اول رو من از دیدگاه جادوگر پرسیدم و راجع به قوانین خود فوتبال. توی رولت هم مکالمه ی چندانی در مورد فوتبال نبود.

پروفسور فلیت ویک
10+10+2= 22
* به جون خودم نفهمیدم رولت چی به چی بود!

گریفیندور: 19

آلیس لانگ باتم
10+15+2= 27
* دخترم دربی یعنی بازی دو تیم همشهری. در ضمن جواب های سوال آخرت اصلاً خوب نبود!

گودریک گریفیندور
10+17+2= 29
* توی رولت چندان معلوم نبود اون بابا جادوگر نیست، تو جادوگری.

هافلپاف: 30

رز ویزلی
10+18+2= 30
* بوقی اینیستا عمراً به پای الکس دل پیرو برسه!

پروفسور تافتی
2+18+10= 30
* آبیاتی عالی بود.

مروپی گانت
10+18+2= 30
* چی بگم واقعاً؟




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲

جلسه ی سوم - ترم زمستان 92



هوا کم کم رو به گرمی می گذاشت! دیگر خبری از سرما ی سوزناک چند هفته قبل نبود. این هم بهونه ای برای دختر های راونی و بانوی ارشد هافلی ها شده بود که لباس های تابستانی بپوشند. یعنی هوا اینقدر گرم شده بود؟

کلاس مثل همیشه در استادیوم مدرسه برگزار میشد و همه ی دانش آموزان به صورت پراکنده به سمت استادیوم می رفتند. گودریک وسط میدان کوییدیچ ایستاده بود. یک کت قهواه ای و شلوار لی پوشیده بود انگار نه انگار که چند قرن سن داره!

دانش آموزان بالاخره به استادیوم رسیدند و مقابل گودریک ایستادند. او با شنیدن صدای دانش آموزان ، اسنیچی که در دست داشت را ول کرد و به طرف بچه ها برگشت.

عطسه ای کرد و شروع به صحبت کرد: « سلام! خوشم میاد ازتون! تکالیفتون رو خوب انجام دادین! » و دستی بر روی زخم های متعدد بدنش کشید و ادامه داد: « اونایی که منو ناکار کردن حسابشون جداست! اونا تو قلب من جا دارن! »

چندتا از بچه های سرشان خجالت زده پایین افتاد! گودریک خم شد و از جعبه ی کنارش توپ گردی را بیرون آورد. با دستش توپ را بالا گرفت و گفت: « خب این چیزی که دستمه اسمش چیه؟! »

همه ی بچه ها با صدای بلند داد زدند: « تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوپ! »

گودریک: « خاک بر سر همتون! »

دانش آموزان: « »

گودریک خنده اش را کنترل کرد و ادامه داد: « این کوافله دیوونه ها! توپ اصلی بازی کوییدیچ! چیزی که مهاجم ها و دروازبان ها باهاش سروکار دارن! مهاجم ها سعی می کنن این کوافل رو وارد دروازه کنن و دروازبان ها سعی می کنن مانع بشن! این جلسه مهاجم میشین هموتون! »

پچ پچ دانش آموزان بالا گرفت! گودریک کتش را بیرون آورد و کنار جعبه انداخت! جارویش را از روی زمین برداشت و کمی به دانش آموزان نزدیک شد و شروع به صحبت کرد: « می دونید که مهاجم ها هم حمله می کنن و گل می زنن و هم سعی می کنن بعضی اوقات توپ رو با دست و تاکتیک های خودشون از مهاجم های حریف بگیرن! قراره شما و همینطور من مهاجم بشیم! کوافل دست شماست! وظیفه دارید از من سه بار دریبل بزنید! اگه تونستین ، من همون لحظه میرم تو پست دروازه بان و شما سعی می کنید بهم گل بزنید! اگه نتونستید دریبل بزنید و من توپو گرفتم ، من سعی می کنم گل بزنم و اگه زدم ، شما میشید سوستوله! »


تکالیف:

1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)


موفق باشید


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خواندن ذهن
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
۱. رولی بنویسید و در اون به تاریک‌ترین نقاط ذهنتون سفر کنید و سه مورد از افکار شیطانی (غیر بی‌ناموسی!)‌تون رو بازگو کنید. (۲۰ امتیاز)

لینی خوش حال و شاداب و خندان، بعد از یک روز طولانی خارج از دنیای جادوگری و ساحرگی وارد پاتیل درزدار میشه و ... آو! با یه عالمه تغییرات ریز و درشت و شونصد نفر اندرون اونجا و اعلامیه ی تحت تعقیب بودن وزیرگانت و یک عدد جغد که منتظرشه، مواجه میشه.

برای لحظه ای تغییرات اندرون پاتیلو کنار میذاره و نامه رو از پای جغد باز میکنه و با دیدن درخواست دلوروس آمبریج مبنی بر پذیرفتن معاونت ِ وزارت ِ ایشان، رسما تو شوک فرو میره و با فریاد "وزیرگانت چی شد؟ کجاس؟ آههههه وزیرگانت" بیخیال نامه و جغد میشه و مقصدش رو به وزارتخونه تغییر میده و سرگرم دویدن تو راهروهای وزارتخونه و سرک کشیدن به اینور و اونور میشه.

اما دریغ از وجود ِ وزیرگانت! به جاش با هلگای شنگول که لباس عروسی به تن داشت و با وعده های راستین وزیرآمبریج در انتظار سر رسیدن شوهرش بود مواجه میشه. لحظه ای به فکر فرو میره ...

- ای بابا وزیرگانت که ترکید رفت! الان قدرت دست کیه؟ وزیرآمبریج! وعده های کدوم یکی قشنگ تره؟ وزیرآمبریج! یوهوووو ...

لینی بشکن زنان در یک ثانیه تصمیم میگیره به وزیرگانت پشت کنه و بهش خیانت میکنه و دست به اقداماتی علیه اون میزنه. مهم نیست که تصمیم درست بوده یا اشتباه ( که بی شک درست بوده ) بلکه مهم اینه که به هر حال عمل خیانت صورت گرفته!

تکونی به مغز داده میشه و اینبار نقطه ی تاریک دیگه ای شروع به روشن شدن میکنه و تصاویر حک شده توی خودش رو به نمایش میذاره.

لینی تو یه اتاق بزرگ با شونصد نفر دیگه نشسته و در حال گذراندن آزمون ورودی به وزارتخونه س. اینجاس که احساس میکنه بیش از این مغزش نمیکشه و به یک سوال هم جواب نداده و این خیلی واسش مهمه که تو این امتحان قبول شه ... نه نه نه! فقط قبول شدن براش مهم نیست، تنها چیزی که اون بهش راضیه نفر ِ اول شدن در آزمونه تا بهترین پست توی وزارتخونه رو بدست بیاره.

بی توجه به بغلیش که مدام با ایما و اشاره ازش میخواست که جواب تعدادی(!) از سوالات رو بده اونوری میشه و التماس کنان از اون یکی بغلیش میخواد که بهش کمک کنه. خوشبختانه قبل از امتحان حسابی مغز طرفو شست و شو داده بود و راه تقلب کردن مورد نظرشم بهش یاد داده بود.

بنابراین لینی رو به مراقب برمیگرده و درحالیکه با دستش جلوی بینیشو گرفته میگه: ببخشین میشه دستمال بدین؟ اممم ...

لینی سکوت میکنه و فقط با اون یکی دست آزادش بینیش رو نمایش میده. مراقب که دستمال نداره آروم برمیگرده سمت بغلیه لینی و ازش دستمال میخواد. اونم دستمالی که حاوی تقلبات هست و کاملا حساب شده تا شده بود رو میگیره و تحویل لینی میده.

لینی تشکری میکنه و شروع به نوشتن سوال میکنه و همچنان بی اعتنا به اون یکی بغلیش که ازش تقلب میخواست برگه شو تکمیل میکنه.

در نهایت برگه رو میده و خارج میشه. بعد از امتحان اون فرد بغلی غرغرکنان سراغ لینی میاد و اونم کاملا طبیعی خودشو به نفهمی میزنه و اظهار ندامت و اینکه به مرلین نفهمیدم تقلب میخوای وگرنه بت میدادم میکنه.

در نهایت هم نفر اول آزمون میشه!

این خاطره دومی خودش شامل دو خطا میشد. یکی تقلب کردن و دیگری "تقلب ندادن در عین تقلب کردن" و تازه بعدشم دروغ بافتن و پیچوندن و ... !

۲. چرا محل برگزاری کلاس شیون آوارگان بود؟ (۲ امتیاز)

به یاد پدر گرام پروفسور لوپین و اینکه اگه یهو مرلینی نکرده پروفسور اختیارش رو از کف داد و گرگینه ایش زد بالا، فقط حاضران در کلاس رو میل کنه و کل هاگوارتز به فنا نره.

از سری اقدامات امنیتی مدیریت هاگوارتز بود به هر حال!

۳. دو طلسمی که استرجس پادمور استفاده کرد چه بود و اثر هر یک را توضیح دهید. (۵ امتیاز)

اولی تن صدای ملتو تا حد قابل توجهی کم میکنه و از کر کننده و گوشخراس بودن اون جلوگیری میکنه و دقیقا بر خلاف اون وردیه که گزارشگران کوییدیچ برای بالا بردن تن صداشون ازش استفاده میکنن.

دومی هم طلسم خنثی کننده ی همون اولیه! یعنی تن صدارو به حالت قبلی میگردونه و صدا با حالت طبیعی و عینا همونطور که ادا میشه، خارج میشه و به گوش شنوندگان عزیز میرسه.

۴. جی.اس.پی. کیست و چرا بوقی است؟ ( ۳ امتیاز)

جیمز سیریوس پاتر، فرزند هری جیمز پاتر، دارای پدربزرگی به نام جیمز پاتر و مادری به نام لیلی اوانز که بعدها لیلی پاتر شد.

به دلایلی که اندرون ذهن پروفسور لوپین میگذره، ایشون بوقی است. لطفا منو از دخالت در ذهن پروفسور و وارد شدن به حریم خصوصی تفکراتشون عفو کنید، دلایل هرچه هست به خودشون مربوطه.




پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
► جلسه ی سوم ماگل شناسی ◄


راهروی هاگوارتز پر از دانش آموزای کلاس ماگل شناسی بود. بر خلاف همیشه که میرفتن و مثل تسترال منتظر پروفسور هافلپاف می نشستن این دفعه در کلاس قفل بود و همه منتظر بودند.

صدای کلیکی اومد و ملت به ذات خود بازگشتند و مثل همون تسترال حمله کردند به نیمکت های چوبی و روی اون ها نشستن.

اهم اهم!

ملت دانش آموز که در حال تسترال بازی بودند اصلاً حواسشون نبود که پروفسور هافلپاف روی صندلی خودش نشسته و با قیافه ی داره به این وحشی بازی ها نگاه می کنه.

- یه کم شخصیت داشته باشین تو رو به مرلین!

سپس از کیفش یک دسته کاغذ پوستی در آورد و ادامه داد:
- تکالیفتون رو خوندم. بد نبودن، اما در مورد سوال 1 اکثریتتون فراموش کرده بودین که شما یک جادوگرید و با ورزش فوتبال آشنایی ندارید. من می خواستم از دید یک جادوگر این سوال رو جواب بدین. خب، حالا بریم سراغ درس امروز.

پروفسور هافلپاف چوبدستی ـش رو در آورد و یک حرکت جینگول وینگولی بهش داد و ناگهان نیمکت های چوبی تبدیل به صندلی های تاشو، شد نور کلاس کم شد و به جای تخته سیاه یک ویدئو پروژکتور قرار گرفت تا کلاس تبدیل به یک سینمای کوچک ماگلی بشه.

هلگا نگاهی به ملت که فکشون به زمین سخت برخورد کرد انداخت و با لبخندی حاکی از رضایتی گفت:
- حالا برید به استاد پیشگویی ـتون بگید اگه تو قبل کلاس تغییر شکل می دی من به صورت زنده این کار رو انجام میدم.

ملت ساحره که کلاً سرشون درد می کرد برای این خاله زنکیا شروع به پچ پچ کردند.

- خب دیگه بسه. بریم سراغ درس! درس امروز در مورد یکی دیگه از موضوعات معاشرت با مشنگاس. همونطور که از شکل و شمایل کلاس میشه فهمید درسمون در مورد فیلم و سینما ـست.

سپس یکی از دکمه هایی که روی یک شی مکعب مستطیلی بود را فشار داد و پروژکتور شروع به کار کرد.

- سینما تصاویریه که توسط ماگل ها ضبط میشه، تدوین میشه و بعد به صورت پیوسته به هم توی سینما که جایی مثل اینجاست پخش میشه. حالا برای ضبط این تصاویر اگه اتفاقاتی که می افته واقعی باشه، اسم فیلم میشه مستند. اگه واقعی نباشه و یه سری بیان یه کار های برنامه ریزی شده رو انجام بدن میشه فیلم نمایشی.

تصویری که روی پرده ی بزگ نمایش داده میشد بخش هایی از فیلم های مستند و نمایشی را نشون داد.

بعد از اون تصویر عوض شد و یک مرد با مقادیر زیادی ریش، یک دستمال شبیه اونا که کوئیرل به سرش می بست و یک لباس بلند روی یک صندلی خیلی بلند نشسته بود:
- بله عزیز دل برادر! به تعداد انسان های جهان، راه هست برای رسیدن به خدا. برای بنده یک راه هست برای رسیدن به خدا، برای شما یک راه هست برای رسیدن به خدا، برای این آقای فضلی یک راه هست برای رسیدن به خدا، برای این آقا...
- من؟!
- نخیر، اون آقایی که کت سرمه ای پوشیدن...
- من حاج آقا؟!
- بلـــه. برای شما هم یک راه هست برای رسیدن به خدا.

هلگا دکمه ی پاوز رو زد و گفت:
- فیلم ها به دو قسمت طنز و جدی هم تقسیم میشن. طنز فیلم های معنی داری هستند که با شوخی انتقاد هایی رو مطرح می کنه. اما جدی شوخی ای نداره. خب دیگه بسه. بریم سراغ تکالیفتون!

تکالیف:

A) به انتخاب خودتون یک فیلم انتخاب کنید و تشریحش کنید. هدف فیلمساز از ساختن آن، پیامی که میخواسته بده، سبک فیلم، نظر منتقدان، نظر خودتون و هر چیزی که به ذهنتون می رسه. (15)
* در این قسمت طنز نمره ی بیشتری داره. می تونید فیلم هایی که به نظرتون بده رو هم انتخاب کنید که دستتون برای طنز باز تر باشه.

B) هر کروم از موارد زیر رو در یکی دو جمله و به صورت طنز توصیف یا تعریف کنید. (15)

- طنز سخیف
- مسعود فراستی
- مسعود دهنمکی
- فیلم ها و سریال های کره ای، ژاپنی
- فیلم ها و سریال های ترکی

C) سه تا از بهترین فیلم هایی که دیده اید را بنویسید تا استاد بره ببینه لذت ببره. (2 تشویقی)


ویرایش شده توسط هلگا هافلپاف در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۴ ۲۲:۵۱:۰۴



پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
"تدریس جلــسه ســوم"


بــادی که از صبح وزیدن را شروع کرده بود هنوز آرام نشده بود و درختان جنگل ممنوعه را با دستان خود خم و راست می کرد و ابر ها را از آسمان دور می کرد! اگر شما در تالار نشسته باشید با یک شیر کاکائو گرم در دستانتان و در مـعـرض موج های داغ شومینه، به نظرتان این منظره زیبا مـی آید!
اما اگر قرار باشد در این هوا به منطقه ای از جنگل ممنوعه بروید، دیگر چنین احساساتی وجود نخواهند داشت... و این حال تمامی دانش آموزانی بود که آرزوی همان کلاس گرم و نرم جلسه پیش را می کردند!

پروفسور دلاکور با لبخندی شیرین و بی خیالی تمام انگار نه انگار وسط طوفانی مهیب ایستاده در کنار درختان منتظر دانش آموزان بود! تنها چیزی که ثابت می کرد او فقط تصویر نیست و آن جا حضور دارد موهای پریشانش بودند که با باد می رقصیدند!
- دنبالم بیاین! میریم وسط جنگل!

همانطور که دانش آموزان به صف پشت سرش مـی آمدند توضیح داد:
-درس امروز ما راجع به یک جرم آسمانیه که ما بیشتر اوقات می بینیمش و اگه تو آسمون باشه حتی آلودگی فزاینده ی هر روز هوای لندن هم جلوی نور افشانیشو نمی گیره و این جسـم؛ "مـاه"ـه!

لحظه ای سکوت کرد تا جای پایی میان ریشه های درختان در آن جنگل که لحظه به لحظه تاریک تر می شد پیدا کند و ادامه داد:
- ماه هر بیست و هفت روز و هفت ساعت و چهل و سه دقیقه دور زمین یه دور کامل میزنه. این جرم زیبای آسمانی از قدیم الایام تاثیر بسیاری روی زندگی ما زمینیان داشته و بیشتر از اون روی ما جادوگرها!
ماه؛ میان جادوگران باستانی ِ جادویی نور خورشید نامیده می شده... در افسانه های قدیمی خداوندگار ماه ایزد بانو سین، سلنه یا لونا بوده!

آهی از نهاد دانش آموزان بلند شد! عـشقـی که لحظه بر لحظه بیشتر در کلام فلور نمایان می شد بیانگر این موضوع بود که او روی دور حرف زدن افتاده!

- ماه روی موجودات جادویی هم تاثیر فراوانی داشته، با کامل شدن ماه گرگینه ها گرگ می شن! سانتور ها مسخ می شنـ و آمار جرم و جنایت در دنیای مشنگی پنجاه برابر میشه! درهای تیمارستان ها بسته و علامت ملاقات ممنوع روی درش ایجاد میشه! ماه یعنی رمز و راز! یعنی قدرت!

سپس سریع تر به طرف نــوری که رو به رویــش بود گام برداشت و ادامه داد:
-بدون مــاه جهان دچار اغتشاشات و مشکلات زیادی میشد! جزر و مد از بین می رفت، در نتیجه آب و هوا تغییر می کرد، مدار زمین تغییر می کرد، امکان برخورد سیارک ها و اجرام آسمانی با زمین افزایش پیدا می کرد! گرگینه ها به مرگ تدریجی دچار می شوند و ...

بالاخره به محوطه ای دایره ای شکل، رو باز رسیدند که توسط درختان جنگل ممنوعه محاصره شده بود و چمن های نم دار کوتاهـش جان می دادند برای نشستن... اما خارق العاده تر از آن "ماه"ـــی بود که بالای محوطه نور افشانی می کرد و روی هزاران هزار ستاره ای که کنارش چشمک می زدند را کم می کرد...!
فلور کـه خودش هم می درخشید، رو به دانش آموزانش که با بهت به آسمان خیره بودند گفت:
- جـدا از همه ی اینا... ماه اگه نبود، آسمون ایـنـقد زیبا می شد؟!
نقل قول:

تکالیف:
1. الهه ی ماه را لطف کرده و توصیف کنین!8 نمره
2. شب چهاردهم است و ماه در آسمان نیست، دنیا را در رولی توصیف کنید!12 نمره
( در تدریس گفتم چه اتفاقاتی میفته، میتونین از همونا استفاده کنین!)
3. چرا ماه چنین تاثیری روی موجودات مختلف دارد؟10 نمره


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
نمرات جلسه ی دوم کلاس پرواز و کوییدیچ - ترم زمستان



گریفندور: 9

آلیس لانگ باتم: 27 (دختر گریفی اینقدر سر به هوا؟! دماغ منو نشونه می گیری؟)


راونکلاو: 20


لینی وارنر: 30 (آورین که به استادت ایمان داری ولی تو کوییدیچ بیشتر دقت کن! می بینی لباستو رو خاکی کردی! بیا طبقه ی هفتم یه مانتو ی تر و تمیز قرمز رنگ بهت بدم!)
فلور دلاکور: 29 (اروم عزیزم! بیا اینم یه مینی ادامس جایزه تو! به لینی نگی اینو بهت دادم ها!)

هافلپاف: 29

پرفسور تافتی: 30 (قشنگ بود! یکمی هم از شکلکا استفاده کن! حیف این طنزت که با شکلکا تزئین نشه!)
آلبوس سوروس پاتر: 26 (پسرم محله ی بابات نیستی ها! تو کلاس منی!)
هلگا هافلپاف: 29 (هلی جان چه خوشگل شدی امشب! از جلسه ی بعد خصوصی بهت درس میدم!)

اسلیترین: 0


با تشکر


تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
اتحـــــــــــــــــاد ارغوانی


پست پایانی


ویلبرت اسلینکرد


ملت جادوگر دیگر اصلا حواسشان به بازی نبود. بعضی مشغول خوردن چیپس های غول پیکری بودند که به زمین می ریخت. بعضی دیگر ، پول ها را از روی زمین جمع می کردند و بعضی هم بر سر خوردن غذا با هم دعوا می کردند. در آن میان،مورفین، دروازه بان تیم کیو.سی با دیدن صحنه ی ریخته شدن پول ها به زمین، سر جارو را کج کرد و به سمت پایین هجوم برد.

- آخ ژون! پول! گالیون!

در میان زمین و هوا، او با یک دست پول ها را جمع می کرد و با دست دیگر جارو را کنترل می کرد ولی ناگهان جو گیر شد و دو دستی به سراغ پول ها رفت و با سر به زمین خورد!

- آخ! ژونم در اومد! یکی اوژانش خبر کنه!

در آن سوی زمین هم در گیری شدیدی بین عله و ولدک به وجود آمده بود. عله با دیدن ولدک ابتدا زخمش را با دستش استتار کرد ولی دید ولدک نزدیک و نزدیک تر میشود، بنابراین دست به دعا برد و از منوی آسمانی درخواست کمک کرد. ناگهان از آسمان ندایی آمد . گفت:
- ای عله! جیمز را قربانی کن!

عله با تعجب گفت:
- بله! من کی باشم؟ شوما چی باشی؟ این بچه چی کار کرده؟ قضیه چیه؟

بعدش هم فهمید که از طرف منوی آسمانیه! بعد رو به جیمز کرد و گفت:
- جیمزی جان! جیمزی قشنگم! می خوام قربانیت کنم!

ولی جیمز جیغ کشان به سمت بالا می رفت و جیغ می زد:
- وای!!! یویو!!!

عله و ولدک هر دو به آسمان نگاه کردند. از آسمان یویوی صورتی می بارید. شاید آنها کمی بزرگ بودند چون جیمز کنترلش را از دست داد و به یویو بر خورد کرد و به آن چسبید!
کمی آنطرف تر همه ی اعضای اتحاد ازغوانی به جز بابا لنگ دراز درگیر رشته های ماکارونی بودند که از آسمان می بارید. ارنی به زور خودش را از بین رشته ها در آورد و گفت:
- بچه ها، خبر خوب! داره از آسمون بستنی می باره!

همه ی اعضا به هم نگاه کردند. بیدل به فلیت ویک. فیلت ویک به ارنی. ارنی به جینی. جینی به ویلبرت و ویلبرت هم به واربک. ناگهان همه از خوشحالی رشته ها را پاره کردند و به سمت بستنی ها هجوم آوردند.
عله هم با بستنی گلوله بستنی درست کرد و زد فرق سر ولدک! ولدک هم به سرعت رفت پیش مامانش که دید بعله...! مادرشون هم داره با بابالنگ دراز حرف میزه!

- خب، عسیسم! گفتی شغلت چی بود؟

- نگفتم!

- خب، بگو دیه.

- من تاجر و بازیگرم! خیلی هم پول دارم!

- می دونی که! من به مالیات اصلا علاقه ای ندارم ولی...

ناگهان این مکالمه خیلی زود با سر رسیدن ولدک و نثار کردن یک آوادا به بابالنگ دراز خاتمه یافت!
مروپی گانت رو به پسرش کرد و گفت:
- قندِ عسلِ مامان! می تونست مورد خوبی باشه ها!

ولدمورت گفت:
نا سلامتی شما مادر قوی ترین جادوگر تاریخ هستید. کمی موقر باشید، لطفا!

مروپ سعی کرد خیلی عادی از بین آن همه درگیری بگذرد و خود را به گوشه ای امن برساند.
در میان آن همه درگیری، سالازار در کناری داشت به وضعیت زمین نگاه می کرد. در دلش گفت:
- شاید من پیر بودمیه! شاید ضعیف و نا توان بودمیه! شاید وقته بازنشستگی سر ریسدیه! شایدیه!

با دیدن بارش بستنی، زبانش را دراز کرد. ذره ای بستنی بر روی زبانش ریخت. آن را مزه مزه کرد. ناگهان...

صدای در میان جمعیت بلند شد. او سالازار بود که به سمت زمین هجوم برده بود و می گفت:

- برید بیرونیه! آهای نفس کشیویه! همه ی این بستنی ها برای من بیده! من بستنی دوست دارمیه! همش برای من هستیه!


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۵ ۱۵:۰۴:۲۵



پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
نمرات جلسه ی دوم کلاس پیشگویی


گریفیندور: 0


شرکت کننده ای نداشت!

اسلیترین: 0

شرکت کننده ای نداشت!

هافلپاف: 20

هلگا هافلپاف: 30

بیدل آوازه خوان: 30

ریونکلا: 10


لینی وارنر:30



باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.