به نام هلگا - در پناه ِ سالازار
اولندش!
البته بر همگان واضح و مبرهن است که ما به عنوان عضوی از یک خانوادهی اصیل [ یحتمل حاصل وصلت ِ هلگا و سالازار
] از این بازیهای مشنگی اصلاً خوشمون نمیاد و اصلاً هم هیچی در موردشون نمیدونیم. ولی خب حالا که استاد، که مادرجـــون ِ ما هستند [
] اصرار میکنند، عرض کنیم خدمتتون که:
عاقا! همین! همین قانون کارت قرمز و اخراج و الخ! ما اصلاً مخالف این جریانیم. دفعهی اولی هم که فوتبال میدیدیم یادمونه از پدر بزرگوارمون پرسیدیم:
- عه! چرا از زمین رفت بیرون؟!
و در همون عنفوان فطولیت... یا طفولیت حالا، پدرمون نتونستن ما رو توجیه کنن که چرا اون فرد از زمین رفت بیرون. البته این حقیقتیه که وجود داره: در برابر قرمز، همه باید زمین رو ترک کنن!
به نظر شخص ما، عاقا! دل بکنید از این تعلقات دنیوی! دست بکشید از کنترل کشورهای جهان سوم! دست بکشید از این صحنهآراییهای خطرناک! اجازه بدید ملت برای خودشون تصمیم بگیرن! اجازه بدید آزادی و پرواز... این مال ِ یه جا دیگه بود؟!
انقدر که ما مشغله داریم مادرجون!
چی میگفتیم؟ آره خلاصه بذارید ملت خودشون تصمیم بگیرن!
مثلاً شما رو ارجاع میدیم به بازی هلند و پرتغال، جام جهانی دو هزار و شیش فکر کنیم. چقدر بازی جذابی بود؟! چه هیجانی جریان میزد؟! یادتونه!؟ لامصب چهار نفر اخراج شدن! عاقامون دِکو وسط ِ بازی دیگه دست از جان شُست و توپ رو با دست گرفت که «جمع کن دیه مرتیکه با این داوریت!
» که داور بیبصیرت فرت زد اخراجش کرد نامرد! حالا شما فرض کن کسی رو اخراج نمیکردن، بگذریم از این که نسل فوتبالیستهای پرتغالی یحتمل با اون بازی وحشیانه منقرض میشد، ولی خب دلیل نمیشه که! عوضش هیجان بازی عجیب میرفت بالا!
سؤال دوم!
- آبجی شوما رو که راه نمیدن، کوجا میری جنابعالی؟!
مروپی همونطور که با کنجکاوی فرد داخل باجهی بلیتفروشی ِ ورزشگاه آزادی رو برانداز میکرد، متفکرانه پرسید:
- شما از جادوی کوچککننده استفاده کردی؟ یا شاید هم دگرگوننمایی؟ از فامیل پیتری؟! بزنیم لهت کنیم؟! خائن! دروغگو! گستاخ! آواداکداورا !
و بلیتفروش ورزشگاه جان به جان آفرین تسلیم کرد و از همینجا بود که بازار سیاه رواج یافت. چنین است قدرت جبههی سیاهی و اینا.
مروپی بعد از به دست آوردن خونسردیش، متوجه شد که افراد حاضر، یا ریونی هستند، یا گریفی که البته مسئلهی عجیبی نبود. مسئلهی عجیب این بود که بین اون همه ریونی، یه دونه ساحره هم نبود! مگه میشه؟! قرار بود این لینی ِ سه نقطه رو برای حل یکسری ابهامات در راستای لیست پیدا کنه و حدس زده بود بین این همه جمعیت ریونی، باید لینی در صدرشون شیپور به دست و ووووزلا نوازان ( ما که نمیدونیم این چیه البته، ولی فکر کنیم یه مقدار " و " کم گذاشتیم!
) در حال رهبری جمعیت باشه، اما دریغ از یک لینی!
برگشت سمت یکی از جادوگرای ریونی:
- شما مگه تو تالارتون لینی ندارید؟!
جادوگر نگاه عمیق و عجیبی به مروپی انداخت:
- تو طرفدار کدوم تیمی؟! پاس ِ مرحوم؟! نکنه طرفدار سپاهانی؟!
مروپی اخم کرد:
- چی میگی تو؟! تیم؟! ما فقط طرفدار کیو.سی.ارزشی هستیم، اونم چون خودمون...درد! نیشتو ببند! به چی میخندید؟!
- کیو.سی. چی؟! میگن دخترا از فوتبال هیچی حالیشون نی، همینهها! نهایت ِ نهایتش میتونه اف.سی باشه آبجی. ولی ولش کن این تیمای درپیت رو، بیا طرفدار سرورت استقلال باش که شیره!!
عدهای با شنیدن این حرف، شروع کردن به داد و هوار و شیپورزنی و در بعضی روایات ذکر شده ساکسیفون (
) نوازی که:
- استقلال قهرمان میشه! خدا میدونه که حقشه!
مروپی با توجه به این که کلاً براش اُفت داشت در مورد چیزی، چیزی ندونه و با در نظر گرفتن این که نود و نه درصد ریونیها مرگخوارن و صد در صد گریفیها، محفلی، با یک حرکت سرعتی، مغز یک گریفی رو دور از چشم ریونیها البته [ همیشه ممکنه یک فلیتویک در جمع حضور داشته باشه! ] تشریح کرد تا در جریان قرار بگیره این شر و ورایی که ریونیها میگن، چیه!
- آها. استقلال! همون که توی پرچمش چند تا سوراخ داره؟!
با یه نگاه مختصر، متوجه شد افراد حاضر خیلی خوششون نیومده، ولی اصولاً مادر ارباب اگر میخواست به علایق سایرین توجه کنه، مادر ارباب نمیشد!
بعد متوجه شد شاید توهین به این تیم پر افتخار درست نباشه:
- اوه... عذر میخوام. البته شما قهرمان ِ لیگ.. هوم... لیگ ِ دسته سه شده بودید. به نظر میرسه از افتخاراتیه که هر تیمی نداره! ;))
نگاههای غیردوستانه داشت بیشتر و بیشتر میشد. مروپی یه ذره بیشتر اطلاعات مغز گریفی ِ مرحوم رو جذب کرد:
- اوووه... شیشتا... اونو ولش کن، سه تا تو ده دقیقه...؟! چطوری تونستید حالا از همهچی گذشته؟!
- داوشت هنوز نفسش بند نیومده که یه رفت و برگشتی بخواد سرورشو مسخره کنـــــــــــــــه!! نفسکـــــــــــــش!!
- آواداکداورا.
همین که اولین ریونی روی زمین افتاد، مروپی برگشت سمت بقیه:
- گفتید شما لینی رو ندیدید؟! بهش بگید باهاشون کار داریم.
و در برابر چشمهای متحیر استقلالیها، با صدای پاقی، ناپدید شد.
سؤال سوم!
رئال مادرید. رائول محبوب ِ دلها.
و کاسیاس، پلنگ ِ پنالتیگیر.
بعد، یوونتوس و وفادارانش: بوفون و دلپیهرو و ... که در نظر ما، با موندن توی تیم بعد از سقوطش، چندین درجه ارتقاء مقام پیدا کردن. 8->
پرسپولیسم که... سروره!