آرسینوس نگاهی پر از خشم به ایرما انداخت و سپس به عنوان کتابی که او در دست گرفته بود و پس از آن نعره زد:
- من رو کند ذهن صدا کردی؟ به سوالاتی که به دستور ارباب پرسیده میشن جواب نمیدی؟
- من گفتم فقط با وکیلم صحبت میکنم.
- شما جرمی مرتکب نشدید که بخواید با وکیلتون صحبت کنید.
- عه؟ خب پس چرا الان دارم بازپرسی میشم؟
آرسینوس به سختی جلوی خودش را گرفت که نعره نزند، پس به نفس عمیقی کشید و چوبدستی اش را از داخل آستینش خارج ساخت.
- همیشه چوبدستیت رو داخل آستینت میذاری؟
- این من هستم که اینجا سوال میپرسم!
آرسینوس پس از گفتن این حرف، چوبدستی اش را به طرف ایرما گرفت.
- چی؟! میخواید با من چیکار کنید؟ جییییییییغ. آی هوار! این میخواد رئیس سازمان "سی بی سی" رو بکشه!
-
ریپارو!آرسینوس به لامپ بالای میز که دوباره درست شده بود نگاهی کرد و در زیر نقاب لبخندی کوچک بر لبش نشست، سپس به لامپ ضربه ی بسیار کوچکی زد که نور آن را به لرزش در آورد.
- خب... داشتیم میگفتیم... نام، پیشه، قصد از دخول؟
- ملت شاهد باشید این داره از رئیس "سی بی سی" سوال میپرسه!
آرسینوس در زیر نقاب سرخ شد و دندان هایش را به روی یکدیگر فشار داد و با قدم هایی محکم به سمت در اتاق حرکت کرد، در را باز کرد و نعره زد:
-
پاشید برید دم در خونه ی خودتون بازی کنید از اتاق بازجویی دور بشید! دور بشید! دور بشید!
ساحره ها در حالی که سبزی هایشان را بر میداشتند از اتاق دور شدند و فلورانسو دوباره جیغ زد:
- ملت شاهد باشید این به ما گفت از اتاق بازجویی دور بشید!
آرسینوس در اتاق را محکم بست و دوباره سرجایش برگشت.
- دوباره میپرسم... نام، پیشه، قصد از دخول به مهمانی؟