آیلین در اتاق لرد سیاه را می زد و منتظر جواب بود.
-بیا تو آیلین.
آیلین در حالی که ظرف بزرگی پر از کله پاچه های مروپ در دست داشت وارد اتاق لرد سیاه شد.
-این چیست که برای ما آوردی و اینقدر بوی گند می دهد؟
-ارباب کله پاچه ست. آوردم بخورین!
-ما از کله پاچه متنفریم.این را از اتاق ما بیرون ببر. بوی گند می دهد.
-ارباب کیکه! فقط قیافش شبیه کله پاچه ست!
-ما دروغت را فهمیدیم و بعدا شکنجه ات خواهیم کرد.
-خیلی ببخشید ارباب! فقط یه ذره ازش بخورین! خیلی خوشمزست! بانو مروپ درست کرده!
-ما غذا های مادرمان را می شناسیم. کله پاچه هایش آلوده به آب آناناس هستند.
لرد سیاه به هیچ وجه راضی نمی شد.
-نه ارباب. این یکی فرق داره.
-خیر. ما کله پاچه نمی خوریم.
-اوه ارباب اسمش یادم رفته بود! اسمش شیرینی گوشتیه.کله پاچه نیست که!
-کمی امتحان می کنیم.
لرد سیاه با قاشق طلایی رنگی به اندازه یک میلی متر از کله پاچه برداشت و خورد.
-این چیست که به ما دادی؟ بلایمان؟
بلاتریکس در یک ثانیه کنار لرد سیاه ظاهر شد.
-بله ارباب!
-آیلین را به جرم دروغ گفتن و قصد برای مسموم کردن ما با آب آناناس های مادرمان از اینجا بیرون کن و نگذار تا چهار ماه دیگه بیاد تو!
-الان ارباب!
بلاتریکس این را گفت و آیلین را با یک اردنگی از خانه ریدل بیرون انداخت.