هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱:۵۰ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰
#81
فلش خیلی بک-یک بعد از ظهر کسل کننده در نشیمن خانه ریدل

روح دالاهوف مانند مجسمه کنج دیوار ایستاده بود.

دختری به نام لینی توپی را به دیوار مقابل می کوبید و دوباره آن را در هوا می گرفت.

ایوان مخوف انگشتش را درون حدقه ی خالی چشمانش فرو می کرد و داخل آن را می خاراند(ایوان منت سرت گذاشتم و نگفتم دماغ)

مورفین می کوشید طرز استفاده از منقل را به مکنر پیر نشان دهد

تریلانی چای را در نعلبکی های روی فریم عینکش می نوشید

ویزلی کوچ... (اه....خفه شو دیگه راوی! خسته مون کردی)

بله....همه به کاری مشغول اما صدایی از دیوار بیرون می آمد، از آنان بیرون نمی آمد.

تریلانی کع گویی سکوت بیشتر از این نابودش میکرد گفت:
- لرد سیاه دچار یک بیماری موقتی اما قوی به نام پارانویا ش....

کروی پسر انگار نه انگار که کس دیگری در حال صحبت بود با جدیت گفت:
- ما باید یه فکر جدی در باره ی رفتار چند روز اخیر لرد بکنیم؛طلسم های کم قدرت،سردرد های عصرگاهی،فراموش کردن اسم چند تا از ماها،خستگی،خطا رفتن نفرین ها؛این ها چیزهایی نیست که از لرد سر بزنه!

و سیبیل:
- من که میگم لرد پارانویا گرفته، خو موقتیه و با تحمل میش.....

رودولفوس لسترنج با همان لحن عشق لاتی همیشگیش گفت:
- واس بار دهم بتون میگما! این لرد دیه اون لرد نیس ، دیه توونایی سابقو ندره، نمیدونم ولی شایت حال بهترین وخته که بتونیم از شرش خلاص ....

همسر رودولفوس(بلاتریکس) به محض شنیدن این حرف جیغی بلند کشید و گفت:
- دهنتو آب بکش الوات کثیف....من نمیذارم کسی پشت محبوب من صفحه بذاره و این طور زر زر کنه!

رودولفوس که از شنیدن چنین حرفی از همسرش در جمع یک مشت غریبه بسیار عصبی شده بود با دندان قروچه ای محسوس گفت:
- ساکت شو ضعیفه! اگ همون اول دوتا پش دست به تو دهنت زده بودم این قد شاخ نمیشدی واس ما!هی زکی رودولف.... هی زکی!

طبق معمول همیشه که در چنین مواقع بحرانی ملت مرگخوار دست به دامان اسنیپ میشدند این بار خود اسنیپ پا در میانی کرد و گفت:
- مشکل خود ماییم که باعث شدیم لرد اینطور بشه...؟؟؟وکیلی تو این یکی دو ماه چند تا از ما دعوای خونوادگی داشتیم؟دعوای چند تا از ما به خونه ی ریدل هم کشیده شده؟این تفرقه ی بین ما باعث ایجاد یک رفتار خاص در وجود لرد شده که من به جرئت میتونم بگم برای لرد مثل بیماریه! درواقع....

ایوان که تا الان بر خلاف عادتش چیزی نگفته بود گفت:
- سوروس...باشه بابا میدونیم بلدی، میدونیم با سوادی، فقط بگو چی شده!

و سوروس ادامه داد:
- این حس لرد نوعی دل سوزی نسبت به ماهاس و همه ی رفتار های اخیرشون به دلیل بروز همین حسه س!

این بار همه یکباره فریاد زدند:
- چیکار باید بکنیم؟

سوروس جواب داد:
- لرد بین ما احساس غربت می کنه! دعوای خونوادگی خیلی از ماها باعث شده که لرد فکر کنه داره از درجه ی فرمانبرداری ما کم میشه، فکر میکنه داریم به قولی که اول کارمون دادیم خیانت می کنیم! و برای لرد دو احساس به وجود اومده. یکی دلسوزی و دیگری عصبانیت بی اندازه....و به خاطر همین احتمالا مأموریت هایی به ما خواهد داد که ریسکش خیلی بالاس! وزیر...آهای وزیر، تا الان مأموریتی به کسی داده؟

وزیر دیگر با دهانی پر(وزیر همیشه دور و بر یخچال پرسه می زند) جواب داد:
- آره....به اسکور گفته در صورت رفت دراکو به محفل اون رو بکشه
- چــــــــــــــــی؟ دراکو رو بکشه؟؟؟؟؟؟

و همهمه ای در سالن بوجود آمد

و وزیر گفت:
- نترسین بابا! خود دراکو گفت فقط برای رام کردن آستوریا یه همچین حرفی زده.

و سوروس دوباره گفت:
- بفرمایین....دیدین چی گفتم؟.....تنها راه در آوردن لرد از این حالات اینه که لرد رو ترغیب کنیم که کسی رو که از نظر قدرت و توانایی و جذبه هم پایه ی خودشه رو یه مدت بیاره پیش خودش.

ملت مرگخوار:

و سوروس:
- و اون فرد ، کسی نیست جز....گلرت گریندل والد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فلش یه کوشولو بک

مرگخواران پس از ریخته شدن خون های بسیار توانستند لرد را مجاب کنند تا از گریندل والد برای مدتی دعوت کند تا به خانه ریدل بیاید.

لرد در جاده منتهی به نورمنگارد فرود آمد اما کمی جلو تر از تابلویی که روی آن نوشته شده بود:
محدوده ی نورمنگارد توسط قدرتمند ترین طلسم های ناتوان کننده پشتیبانی می شود.

( در اینجا راوی از گفتن زمزمه های لرد در تنهایی خودش و طی طریق معذور است)

لرد پس از رسیدن به ساختمان نورمنگارد چوبدستیش را درآورد تا قفل بزرگ در را باز کند اما به محض اراده به اجرای طلسم، نور آبی شدیدی از دسته ی چوبدستی خارج شد و چوبدستی لرزشی کرد و انگار خاموش شد.

در همان لحظه پیر بلند قد ترسناکی فریاد زد:
- کچل بی سواد، چوبدستیت از الان تا هفت روز غیر فعال شد، پس بالاخره تونستی با خودت کنار بیای؟

و ولدمورت با صدای اندک لرزانی گفت:
- گریندل والد....ازت خواهش می کنم....من حوصله ی شوخی رو اصلا ندارم.....یعنی چه که چوبدستیت غیر فعال شد؟...اذیتمون نکن...

خنده ی هولناکی به گوش رسید و گریندل وال به طعنه گفت:
- این همون طلسم خاموشیه....میدونی که؟! پس باید تو این یه هفته با نداشتن چوبدستی کنار بیای....آه ...بالاخره روزی رسید که این کچل مغرور به کسی التماس کنه....به آرزوم رسیدم....چقدر خوبه آلبوس هم این رو بدونه!

لرد سیاه با صدای ترسانی گفت:
- نه گریندل والد...ازت خواهش میکنم نه...آلبوس نه.....اون چیزی نفهمه!

- باشه بابا....شوخی کردم

و اینچنین بود که دو جادوگر مخوف به سمت خانه ی ریدل به پرواز در آمدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فی الحال
درون افکار اسکور


بابا اینم که به کلی ما رو مچل کرده، غلطی کردیم اومدیم راه بابامون رو طی کنیم....دو نفر دیگه دعوا می کنن این به من میگه برو یکی شون رو بکش ....تازه طرف بابامم هس! ده دقیقه بعد پشیمون میشه و عین فکر خودمون رو بهمون تحویل میده! این یه اتفاقی براش....

و صدای زنگ موبایل اسکور بلند شد:

- مالفوی هستم....بفرمایید.

- از بیمارستان کرامول مزاحمتون میشم....شما با آقای دراکو مالفوی نسبتی دارید؟

- بله...پسرشون هستم....اتفاقی افتاده؟
- پدرشما در طی نزاعی با خانمی به اسم آستوریا گرینگرس در میدان گریمولد دچار ضربه به نخاع گردنی شده و نیاز فوری به عمل داره....خواهش می کنم به خودتون مسلط باشید آقا!

صدای نفس نفس زدن وحالت دستپاچگی اسکور، تماس گیرنده را به وحشت اند اخته بود اما به سرعت برطرف شد.

- و چون عمل پدرتون های ریسکه شما باید تعهد نامه رو امضا کنید!

- پس....پس مادرم کجاس؟

- منظورتون خانم گرینگرسه؟ ایشون دچار شوک عصبی شده و فعلا نمیتونه هیچ کاری بکنه.

اسکور به سرعت گفت:
- آدرس دقیقتون کجاس؟من چند لحظه دیگه می رسم....


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۱ ۱:۵۷:۴۳

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰
#82
سلام نبیره ی گلم

حالت خوبه ایشاالمرلین؟

لطف کن یه نیگا به این نوشتار شلخته ی ما بنداز

میدونم در حد الان من نیس ولی شاید تو همین متن پر از اشکال ، نکته هایی برای گفتن داشته باشی که خیلی به دردم بخوره


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۰:۵۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۰
#83
السلام علیکم


توجه داشته باشید قرار دان هرگونه عکس واقعی بدلیل پاره ای(!) مسائل بــــــــــــــــــــــــــوق میتواند مشکل آفرین باشد


مصاحبه ی صوتی زیباست اما شاید بهتر باشه مصاحبه شونده خودش سوالا رو بخونه و جواب بده و فایل صوتی ش رو آپلود کنه


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۰:۵۷ جمعه ۹ دی ۱۳۹۰
#84
اسکور با عصبانیت محسوسی این را گفت و در را پشت سر خود به هم کوبید.

صدایی دیگر از درون اتاق لرد به گوش رسید:
- نادان کچل،تو آدم بشو نیستی ! مگه بهت نگفتم وقتی بی چوبدستی هستی سوتی نده؟!

لرد که در حال قدم زدن دور اتاق بود یکباره سر جایش خشکید.اندکی بعد به زبان آمد و گفت:
- مگه من تأکید نکرده بودم هر موقع یادم رفت که فعلا چوبدستی ندارم یه صدایی چیزی از خودت در بیاری که من یادم بیاد؟

آن صدای دیگر گفت:
- به روح سالازار قسم من هم فراموش می کنم که دیگه چوبدستی نداری....خب بخاطر همین میگم حواست جمع باشه که از این سوتیا ندی!هوس کودتا کردی؟

لرد با دندان قروچه ی محسوسی گفت:
- حالا بجای این که بهم بگی چه خاکی تو سرم بریزم هی بهم سرکوفت بزن، هی زکی،خیر سرم برا خودم لردی شدما!

و صدای دیگر:
- برو بابا دلت خوشه!لرد بی چوبدستی یعنی جی ال ایکس بدون باتری!

و لرد:
- ای جل ایسک دیگه چه کوفتیه؟فحش دادی؟

و همان صدا:
- بی خیال....بریم سر اصل مطلب؛سه سال بیش در گوشت گفتم اگر دعوای خونوادگی بین مرده خور هات بیفته باید فاتحه ی خودت رو بخونی؟مگه بهت تذکر ندادم اگر این ها مشکل پیدا کنن دیگه به دستور تو تف هم نمیندازن؟ حالا تو این گیر و دار پودر شدن چوبدستیت هم دیگه نور علی نور شد!

لرد با اندک لرزشی در صدایش جواب داد:
- تو که بهتر میدونی، من اصلا معنی خانواده رو درک نمی کنم چه برسه به این که بفهمم مشکلشون چیه؟تو رو به ارواح پاک سایرون قسم تنهام نظار با این بساط...

و آن دیگر با لحن تماخره آمیز و شادان گفت:

- که اینطور....پس بالاخره زمانی رسید که ولدمورت به من التماس کنه! کچل بی تجربه....انتقام چقدر شیرینه....حالا خوب گوش کن ببین چی میگم.....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-طرف کیست؟

2- چرا لرد با این لحن با او صحبت می کند؟

3-آیا دراکو زن ذلیل است؟


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۹ ۱:۲۰:۵۷

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: یلدای جادوگرانی ها
پیام زده شده در: ۱:۱۷ پنجشنبه ۱ دی ۱۳۹۰
#85
هوم....از سر تقصیراتت نمیگذرم پسره ی بی لیاقت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راستش دو سه ساله که دل من از خیلی چیزها به درد اومده

و همون ها فکر من رو به شدت مشغول کرده.

من امروز سعی کردم چند نوبت از ته دل بخندم اما بیشتر دردم گرفت

شب یلدا برای من معنی خاصی داره
فوت مادربزرگم
تصادف کردنم
رد شدن مقاله م در جشنواره ی پژوهشی دانشگاه و به هدر رفتن 5ماه زحمتم
و
شب تولد همسرم
به بار نشستن درخت پرتقالی که دوران بچگی کاشته بودم
با عرض معذرت[spoiler]ختنه شدنم[/spoiler]

و......

شاید اختلاط این اتفاقات نشانه ای از چیزی باشه ولی همیشه سعی کردم به همه ی پانورامای جلوی چشمم نهایت دقت رو داشته باشم...به همه چیز

ولی همه ی این ها رو گفتم که این بیت شعر رو یادتون باشه

هرکه در این دهر مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند

(البته منظور من ابدا خودم نیس! منظور اینه که اگر حتی در این شب یلدا سختی و صعوبت و یا ظلمی بهتون رسید ،به بزرگواری و شرف و عزت بی نهایتتون ببخشید و اون رو پله ای بدونید برای ترقی جایگاهتون پیش خدا)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جاتون خالی نون و پنیر و هندونه ای خوردیم در کنار همه ی اعضای خانواده

اما

هنوز هم فکر من مشغوله!


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۱ ۱:۲۱:۵۹

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۰:۵۹ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰
#86
به شدت با گلرت موافقم

فقط فرد ویزلی

چون نوه ی جیگریه!


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۵۵ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰
#87
فقط بوس کوچولوی من

بخاطر این که هر بابایی عاشق پسرشه


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۰:۰۲ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
#88
بلاشک...

پسر خوشگل بابا

بوس کوچولوی خودم


الهی قربونش بره باباپرسی


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۳۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۹۰
#89
- چرا عین احمقا وایسادین منو نیگا میکنین؟ زودباشین برین یکی رو پیدا کنین که کسی رو نکشته باشه....کروشیو!

طلسم تنبیهی لرد به روفوس خورد.

اما....

روفوس سر جایش ایستاد و دستی به پشتش کشید.کمرش قلقلک شد...فکری به ذهنش رسید ولی با خود گفت :بهتره فعلا دنبال اینا برم.

وقتی تمام مواد لازم جمع شد همه به خانه ی ریدل برگشتند و سوروس شروع به تهیه ی پادزهر کرد.

مرگ خواران که وقت کنونی را از معدود موقعیت هایی می دیدند که میشد به استراحت پرداخت بلافاصله هریک به حالتی روی زمین ولو شدند.

روفوس که در آن لحظه به همراه آنی مونی در حال تهیه ی شام بود به یاد لحظه ی برخورد طلسم افتاد و بلافاصله به بهانه ی آماده شدن شام،همه را به داخل آشپزخانه فراخواند و شروع به صحبت کرد:
- رودولف ، از اون یکی سوراخ حمله کن قافلگیر شه....مورفین، کدوم خری قبل از غذا دود میده که تو دومیش باشی؟....لامصبا گوش کنید دیگه!

- زرتو بزن باو!

- بنال دیگه بیریخت!

- حرفتو بزن!

- نشخوار کن ببینیم چی میگی!

روفوس با چهره ای آزرده گفت:
- باشه....باشه...فقط گوش کنید، صبح که داشتیم از خونه میومدیم بیرون لرد یه کروشیو به من زد اما به جای این که درد بیاد، قلقلکم شد!

آنتونین د ر حالی که سرش را میخاراند گفت:
- خب که چی!

روفوس با صدایی لرزان از عصبانیت گفت:
- یعنی واقعا نفهمیدید؟

- بی شعور...فحش دادی؟به من میگی نفهم؟

و لودو پس از گفتن این عبارات به سمت روفوس حمله ور شد اما با وساطت بقیه ، دعوا ادامه پیدا نکرد.

روفوس گفت:
- نادونا!اگه انرزی لرد هم به اندازه ی کوچیک شدنش تحلیل رفته باشه به راحتی میتونیم از شرش خلاص بشیم...

مرگخواران به همدیگر نگاه می کردند.

به ناگاه سیبیل داد زد:
- کی به سوروس خبر میده؟و خودش دوان دوان از اتاق بیرون رفت و لحظاتی بعد با اسنیپ برگشت


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۱۰ جمعه ۴ آذر ۱۳۹۰
#90
الان من برم تو ویزنگاموت بزنم وزیر میاد فاش من الله دوتا مشت تو صورت ما می کوبه!

این همه وقت خودتون رو هدر دادین و جلسه ی ویزنگاموت گذاشتین و یکی از بند های قانونش به راه انداختن دوباره ی تاپیک از ایفای نقش چه خبر بود

اما....

من که بعد از این دوماه به طور جدی برگشتم از هیچ چیزی خبر ندارم

و مقصرش هم شما ناظرایید

و تو ای شامپو

که با قوه ی قهریه وارد عمل نشدی!

من حقمو میخوام


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.