هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵
#1
چه جوِ باحالی بین مدیران حاکمه...
بیخیال!

من میگم چرا اولین سایت هری پاتری ایران، قیمت کتابها از ناشران مختلف، همراه با عکس کاور و مترجم و نمونه ی فصل و... نداشته باشه؟
من پیشنهاد میدم چند نفری که توی تهران زندگی میکنن پیگیر شن و قیمتها رو ثبت کنن.


گراپ امضا دوست نداشت!


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱:۱۰ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
#2
محتسب مستی به ره هاگزمید دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای ارزشی این پیراهن است افسار نیست
گفت نئشه ای زان سبب مالدبر و خیزان روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هاگزمید هموار نیست
گفت میباید تو را تا ژاندارمری برم
گفت رو صبح آی که ژاندارم نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است هاگوارتز را پلاس آنجا شویم
گفت دامبل از کجا در محضر خمار نیست؟
گفت تا وزارت را گویم در کافه بخواب
گفت کافه جای مردم بدکار نیست
گفت گالیونی ده و خود را وارهان
گفت کار ژاندارم کار گالیون و دینار(ای به قافیه!) نیست
گفت از بهر غرامت ردایت بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی که از سرت افتادت کُلَه
گفت در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت باید حد زند هوشیار جادوگر مست را
گفت جادوگر هشیار بیار اینجا کسی هشیار نیست

غزلی(به انا میگن غزل دیگه...نه؟) از گراپ کوهستان زاده معروفه درخت الغیب...دیوان گراپی


گراپ امضا دوست نداشت!


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
#3
گراپ خواست بیاد به ایفای نقش!
گراپ توی گریفیندور هست!
گراپ سلام دوست داره.
نام من هست گراپ. قبلنا که گراپ بود کوچیک، یک مامان داشت که بود بزرگ و یک بابا داشت که بود رییس.
بابا که بود رییس، یک غول دیگه بابامو و مامانمو کشت و شد رییس

گراپ که بزرگتر بود، از غولای دیگه کوچیکتر بود، ماهی میخورد دو روز در هفته ولی بزرگ نمیشد. غولهای دیگه کرد گراپو شوت و گراپ رو اذیت کرد، برای همین گراپ کوهستانو نداشت دوست.

داداش گراپ اومد کوهستان، گراپ رو کرد تو کیسه برد.
گراپ که بیدار شد، دید گراپ هستش توی یک جنگل و دادش ریشوی گراپ هست جلوی اون. گراپ زد داداششو.
گراپ هر روز داداششو زد. هی زد و هی زد تا اینکه داداشش کرد قهر رفت.
گراپ زد حیوونا رو.

داداش ریشوی هگر برگشت و گراپ رو آدم کرد و گراپ شد آدم!

گراپ خیلی توانایی داره، درختا رو بشکنه، اسبایی که آدمن رو بکشه و یک عالمه چیز دیگه.

گراپ دوست داره خیلی داداششو!

گراپ چوبدستی نداره!

و در آخر از همه گراپ سواد نداره بدونه چقد قد داره؟


توضیح به پروفسور کوییرل: ایشون فعلا تا مدت نامعلومی بلاک خواهند بود. حتما در این مورد با من صحبت کن


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۲۳:۵۳:۵۴

گراپ امضا دوست نداشت!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
#4
چون جدیدا حرکات انحتاری زیاد شده منم از قافله عقب نمونم و برم ریون که هم رول نویسهای ضعیف داره، هم خلوته و جای پیشرفت توش هست
اسم منم مالدبره بلاک کنید شناسه هه رو!

آگستوس پای، 1972-2037
گروه: راونکلا
نام وی را در بدو تولد، آگستوس نهادند، ولی وی خیلی ز اسم خود بدش می آمد، چون اسم سگ همسایه شان هم آگستوس بود.

اولین علاقه ی وی به شفادهنده شدن، زمانی بود مادربزرگش پای زیر دوچرخه ی پسرهمسایه له شد و مجبور به گذاشتن پلاتین در پای خود شد، که آگستوس هفت ساله پلاتین را جاگذاری کرد.

وی وقتی به هاگوارتز رفت، یک زنه ای اومد کلاه گروهبندی را بر سر وی نهاد. کلاه گفت:
ـ خداییش حسش رو ندارم... پاشو گمشو.
آگستوس به اولین میز یعنی میز ریونکلا رفت آنجا پلاس شد.

وی در هاگوارتز هیچ دوستی نداشت چون دلش میخواست.
به همه ی درسها علاقه مند بود و همه را دوست داشت و در آخر مدارک سمج لازمه برای شفادهندگی را اخذ، و به هیچجا پانگذاشت، چون جایی پیدا نکرد که پای بگذارد.

بنابراین رفت و رفت...تا اینکه به یک بوق رسید...بوق گفت:
ـ از لندن خبر داری؟
ـ نه؟
ـ یک بیمارستان ساختن اصل خفن...
آگستوس به آن یمارستان رفت و با یکعالمه چرب کردن سبیل خود را در آنجا استخدام نمود و دستیار یک شفادهنده شد.

وی به اذیت کردن مردم علاقه ی زیادی دارد، برای شفادادن از داروهای ماگلی استفاده میکند و هیچ دوستی در این دنیا نمیخواهد.

موهای به هم ریخته، چهره ی سفید، و قدی بلند و هیکلی چهار شانه دارد و هنوز در سنت مانگو کار میکند.



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
#5
میدونین من کیم دیگه؟ مالدبر مادولین زاده!

1- نام: گریند
2: نام خونه وادگی: تو پرورش گاه بهمون میگفتن والد... ما نیز والد هستیم!
البته یک بچه سوسول اسم خودشو با ما همسطح کرده... ولی بچه ی باحالیه! ازش خوشمان میاید!
3- گروه: گریفندور
4- توضیحات:
ما یک زمانی در چهاراه بوقست، زیر یک بوقچه بودیم.
ما، یک نیروی جادویی خفن داریم، یکدفعه دیدیم در انگلستان، روی ننوی نوانخانه انگشت خود میمکیم.
ما را با عقده بزرگ کردند، یادش بخیر بماند، خیلی قدرت دوست میداشتیم.
بزرگ که شدیم، یک پیرمرده جوون اومد نوونخونه بهمون گفت:
ـ عمو جان، من دامبلم، تازه پرفسور شدم هاگوارتز، یک لطفی در حق ما بکنی، بهت هزار میدم!
گفتیم: بـــــــگویید!
گفتش: بیا و وقتی سمج گرفتی، بشو یک ادوگر سیاه. اونوقت من میکشمت، معروف میشم!
ما گفتیم: دِ آخر با مرام، ما اگر بمیریم که مردیم!
گفتنش: نه بابا... نکته داره...
البد شدیم دانش آموز ان مُدرسه ی بوقی.
حال، یک لطفی در حق آن مرد جوان کردیم و او با ما جنگید، ما نیز خود به مردن زدیم.
یکدفعه یک ماگل سررسید و گفت:
ـ هن؟ درگیری در ملا عام؟ بنگ! بنگ!
تیر او به قلب ما خورد، تیر دیگرش به پای اون پیرمرد جوون.(البته برای کلاسش میگه شبیه نقشه ی مترویه لندنه)
و ما مردیم و روحمان بازگشت تا انتقام بگیرد!
5- توانمدنیها: رد شدن از در و دیوار!

گروه پاتروپدیا فراموش نگردد!
تنکیو( سبک مقرر پستام در این معرفی مشخصه، آواتور نیز به زودی تعویض خواهد شد)



شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ جمعه ۸ دی ۱۳۸۵
#6
شناسه ی اسبق: مالدبر
بعلت هدیه ی جشن تولد سایت میرم

نام حقیر: سالازار اسلیترین
لقب حقیر: سالی اسلی
گروه حقیر: اسلی دیگه بابا
سن و سال حقیر: 70 هشتادی دارم...
علاقه مندیها: گریف جوووونم
چوب جادویی: من با شصتم جادو میکنم مثِ شماها عقب مونده نیستم
توانمندیها: ساختن مدارس جادویی، البته نقاشیشهم میکنیم. از مصالح مرغوبم استفاده میشه. میتونین با دفتر م تماس بیگیرین تا بیتون بگم.
توضیحات اضافه:
من در یکی از روستاهای اسکاتلند کشاورز بودم.
یکروز خشکسالی شد و باران نبارید.
گریفیندور، همسایم، بم گفت:
ـ مش اسلی، میگم اینجا کار نیست. بریم توی یه کار با سود.
بنابراین چندتا ساحره رو هم به چوب بستیم جای خونه ی من یک مدرسه ساختن.
یک روز یک بچه خنگه بود که هم ماگل زاده بود، هم ترسو.
من از دستش خسته شدم گفتم:
ـ ما فقط بهنجیب زادگان تدریس میکنیم.
گریف گفت:
ـ باس شجاع باشن تا افتخر تدریس من رو داشته باشن.
ریون گفت:
ـ منگلم نباشه با هوش باشه.
هافل پاف چون بچه خواهرش بود، بش درس داد.
بعد یک تالار ساختم همتونو خفه کردم توش.
تالار به این خفنی دیده بودین؟
نه جان من؟


این شخصیت گرفته شده...لطفا از لیست شخصیت های گرفته نشده یه شخصیت رو انتخاب کن...در ضمن پیشنهادم اینه که یه شخصیت گریفندوری رو برداری و به گریفندور بری


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۸ ۲۳:۰۸:۱۱


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵
#7
این شناسه رو قبلا داشتم پسووردشو بلاخره گیر آوردم!
البته میدونم این شخصیت به تازه واردا داده نمیشه، ولی من قبلا مختصرا توی ایفای نقش بودم، اول شناسم م و آخرش ر بود.... حالا چون بچه ی خوبی بودی، وسطش یک ل هم داشت! ب هم همچونی آخراش بود! الف هم داشت!

نمیدونم؟ آن جنازه ها که ناجوانمردانه بر زمین ریختند را چه شد؟ انن را براستی چه شد؟ هرگز نفهمیدیم و نخواهیم فهمید! فقط بایست ایستاد و به ظلم زمانه نگه کرد! چی شد؟
چونکه من فقط به خاط به کار بردن کلمه ی ه*ک اخراج شم میتونم برگردم دیگه نگم؟ من فقط گفتم! بخدا!وگرنه من مگه سیخ و سوزن دارم که بیام اینجا و ملت رو هک کنم؟ مگه نیوکه؟ زوپس کبیره!

1- نام: گراپ
2- نام خوانوادگی: ام غیلان!(اطلاعات ادبی هم بدک نیست!)
3- گروه: اسلیترین
4- شغل: بنایی، خونه خراب کنی، خونه سازی، اِی، میگذره همچی! توی خیاطی هم مدل لباسم!
5- اعضای خانواده: بابام رییس غولاست! مامانم غوله و خیلی دوستم داره هی میگه: الهی قربون اندام رو فرم پسرم برم!
6- علاقه مندبها: آلبوس دامبلدور، پرفسور کوییرل، کریچر، هری پاتر، بارون خون آلود، باک بیک، مونالیزا، لئوناردو داوینچی، داداشم هاگرید، درختهای جنگل ممنوعه
7- محل زندگی: در نزدیک کلبه ی داداشم در هاگوارتز. برای شما هم پارتی دارم.
8- توانمندی ها: رقص باله، درآوردن درختان، غول بازی
9- توضیحات اضافه: زمانی میان غولان زندگی میکردم و چون خیلی صغیر بودم، بسیار توسریها برمن میخورد. شبی کنار رودخانه خواب بودم، و چشمانم راکه بازکردم، خود را در جنگلی یافتم که یک آدم با ریش بلند روبرویم بود.
او را زدم، درختها را درآوردم، ولی او با من مدارا کرد.
روزی رفت و با یک دختر و پسر برگشت. من آنان را اذیت کردم.
روزی رفت و برنگشت، دنبالش رفتم و در راه، چندین سانتور را کشتم.
او بلاخره بازگشت و به من تعلیم داد تا اینکه یاد گرفتم آرام بشینم! تازگیها هم در آزمایشگاه تحقیقات ژنتیکی دیاگون مشغول کارم به عنوان پروفسور!
10- در آخر از همه ی انانی که بخشش میکنند سپاس مندم!


قبل از اینکه این شناسه رو بهت بدم با من با پیام شخصی در ارتباط باش چون یک صحبتی باهات دارم


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲ ۱۸:۰۴:۲۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.