هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: نظرتون درباره ی ویزلی ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#1
جز جینی و کمی تا قسمتی پرسی بقیه دوست داشتنی هستن :kiss:



پاسخ به: به نظرتون اگه لی لی به جای جیمز با اسنیپ ازدواج میکرد،جیمز چیکار میکرد؟ذات اسنیپ بهتر بود یا جیمز؟
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#2
دوست عزیزی که میگی از کجا میگم جیمز کم و کسر نداشت تو خاطرات شاهزاده اونجا که لیلی با سو تو کوپه ی بلک وپاتی نشستن توصیفاتی که در مورد این دوتا بچه میشه اینو نشون میده که جیمز خورده چریده بوده و چون حاصل عشق پیری بوده و یکی یدونه و دردونه خیلی عزیز کرده ننه باباش بوده. ولی سوروس به گیاهی تشبیه میشه که آفتاب نخورده لاغر و رنجور با سر و وضع مندرس و رنگ و روی پریده که نشونه بی توجهی فقر و رنج و... هست. علاوه بر اون تمام چیزایی که از زندگی این دو نفر(اسنیپ و جیمز) میدونیم اینو ثابت کنه. این که پاتر خیلی اعتماد به سقف داشته ولی اسنیپ با وجود همه ی استعداداش که نه فقط از هم سن و سالاش که از بچه های سال هفتمی هم بیشتر بوده خیلی ضعیف و گوشه گیر جلوه می کرده که این نشون میده اعتماد به نفس نداشته ومدام تحقیر میشده.


و این نظر شخص شماست که اسنیپ هنر نکرده. اتفاقا هنر کرده. این که با تمام وسوسه های درونی و بیرونی مبارزه کرده و چشمشو رو تمام قدرت و احترام و شخصیتی که لرد و دار و دسته بهش میدادن بسته .با وجود رنج هایی که از کسانی که خودشونو به جبهه + چسبوندن مث پاتر و دار و دسته بازم رفته اون سمت یعنی خیلیییییییی هنر کرده.(از منظر فقهی هم که نگاه کنیم به این حالت میگن جهاد اکبر!!!! یعنی خیلی خیلی سخت تر و بزرگتر از کاری که محفل انجام میداد ) در ثانی قحطی دختر که نیومده. وقتی با وجود همه بی وفایی ها و رنج های پای عشقش میمونه یعنی خیلی قلب بزرگی داره. همه اینا ستودنیه


ویرایش شده توسط lili-snape در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۷ ۱۸:۳۶:۳۱


پاسخ به: به نظرتون اگه لی لی به جای جیمز با اسنیپ ازدواج میکرد،جیمز چیکار میکرد؟ذات اسنیپ بهتر بود یا جیمز؟
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
#3
البته که سوروس... جیمز تو خونواده ایی + و گریفندوری با بهترین شرایط بزرگ شد هیچ کم و کسری تو زندگیش نداشت با این حال به شدت مردم آزار بود.راهی رو هم که در نهایت انتخاب کرد به خاطر پیروی از خونوادش بود همون طور که تو خاطرات اسنیپ دیدیم تو قطار می گفت می خواد مث پدرش باشه. به نظر من خیلی هنر نکرده محفلی شده. ولی اسنیپ تو بچگی بدترین فشار های روحی و روانی رو داشت. یه مادر اسلیترینی داشت که بهش می بالید و دوستش داشت طبعا به عنوان یه بچه اونو الگوی خودش میکرد. و مشنگا رو در غالب پدر خشن و بی محبتش می دید که مادرشو اذیت می کرد. اوضاع مالیشونم که افتضاح بود و با کمبود و حسرت بزرگ شد.با این وجود ما اونو یه بچه ی ساکت و گوشه گیر میبینیم که توی مدرسه شروع کننده ی درگیری نبود. و از اونجایی که مث همه ی اسلیترینی ها قدرت طلب بود رفت سمت کسایی که بهش احترام و قدرت بیشتری میدادن یعنی دار و دسته اسلیترینی ها. اما میبینیم در نهایت با وجود تمام این وسوسه ها و بهانه ها اون خوب بودن رو انتخاب می کنه و این به نظرم قابل احترامه.



پاسخ به: كدوم كاراكتر تو فيلم به شخصيت در كتاب بيشتر نرديك بود؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳
#4
نظر دوستان محترم... ولی تعجب می کنم رو چه حساب میگن اسنیپ تو فیلم شبیه اسنیپ کتابه؟! اسنیپ کتاب یه مرد جوون لاغر و ظاهرا بدجنس که با گوشه کنایه دیگرانو میچزونه. ولی تو فیلم یه مرد مسن چاق که رفتاراش اغراق شده و خشنه و با بچه ها برخورد فیزیکی میکنه(کاری که اسنیپ کتاب هیچوقت نکرد) البته من منکر توانایی های الن ریکمن نیستم و به نظرم تقصیر کارگردانه! خصوصا گریم و موهای اسنیپ تو سری یک و دو سه واقعا وحشتناک بود. من وقتی پنج سالم بود موهامو اونجوری کوتاه میکردم!
شبیه ترین کاراکتر به نظرم خانوم ویزلی و مک گونگال و رون لوسیس و بلاتریکس بودن.



پاسخ به: فن فیکشن: هویت گمشده
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
#5
مادر شوهر جان!! :aros: چرا فکر کردی دنبال نمی کنیم فن فیکشنتو؟ من با این که دیر به دیر میام سایت ولی حتما به این صفحه سر میزنم ببینم فصل جدید چی داری؟



پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۳
#6
مرگ و خاطرات اسنیپ.



پاسخ به: هفت سين جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
#7
سوروس اسنیپ : جاشون اون بالای سفره هست اصلا شک نکنید. یه جورایی حکم گل و سنبل سفره هفت سین رو دارن!
سالازار اسلیترین : سبزه ی ماجرا!
سنگ جادو: سنجد
سس کدو حلوایی: سمنو
سدریک دیگوری: درسته خیلی هلوئه! ولی ما جای سیب میذاریمش
سیکل: سکه نقره
سم باسیلیسک:میریزیم تو ظرف جای سرکه
هیولای دریاچه رو هم میندازیم تو تنگ جای ماهی گلی
آینه ی نفاق انگیزم اون بالا میذاریم



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
#8
صبح، مخمصه، کارمند، دودکش، سنگفرش،نهایت، وزارتخانه، پیکار، ناگهان، خسته.
( ببخشید خیلی وقته ننوشتم دست به قلمم کمی ضعیف شده )

چیزی به صبح نمانده بود. دودکش بزرگ آسیاب قدیمی و از کار افتاده کنار رودخانه در سیاهی شب هیبت ترسناکی به خود گرفته بود.در خیابان سرد و مه گرفته اسپینرز اثری از زندگی دیده نمی شد که ناگهان در میان مه سایه سیاه مردی نمایان شد.صدای گام های بلند و شتاب زده اش روی سنگفرش تنها صدایی بود که سکوت نیمه شب را میشکست.سرمای هوا تا مغز استخوانش رسوخ میکرد شنلش را محکم تر به خود پیچید و سرعت قدمهایش را بیشتر کرد.کوچه های خلوت و تاریک را یکی یکی پشت سر گذاشت و در نهایت مقابل خانه ایی قدیمی متوقف شد. چوبدستیش را بالا گرفت و با آن ظربه ایی به در قدیمی خانه زد و وارد شد. شنلش را کناری انداخت و چوبدستی را به سمت شومینه گرفت. چند لحظه بعد شعله های طلایی رنگ آتش در آن زبانه می کشید .خود را روی نزدیک ترین مبل انداخت.صورت خسته اش در نور آتش از همیشه رنگ پریده تر مینمود.روزنامه ای را روی میز مقابل شومینه گذاشت نور کم جان آتش تیتر درشت روزنامه را روشن میکرد:"شب گذشته چند تن از کارمندان وزارتخانه ناپدید شدند"ته مانده بطری نوشیدنی را در لیوانی خالی کرد. شیشه کوچکی از جیبش بیرون آورد .چند قطره از آن در لیوان ریخت و همه را یکجا سرکشید. سرش را محکم میان دستانش گرفته بود.نگاه دیگری به روزنامه کرد:"هنوز ردی این سه نفر مشاهده نشده. کاراگاهان امیدوارند..."روزنامه را کناری پرت کرد. امیدی نبود او خوب میدانست.همین چند ساعت پیش شاهد مرگ هر سه نفر بود ولی برای نجاتشان کاری از او ساخته نبود. اگر لرد سیاه به راز بزرگ او پی میبرد در بد مخمصه ایی می افتاد,سرنوشتی شاید بدتر از آن سه نفر.خسته و کلافه از پیکار با وجدان سرش را به پشتی مبل تکیه داد و چشمهایش را بست. معجون خواب بدون رویا کم کم اثر خود را میگذاشت.پلکهایش سنگین شد و از عذاب بیداری به خوابی عمیق پناه برد.


_____________________
خوب بود !
تایید شد .


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۱۵ ۱۳:۱۱:۲۸


پاسخ به: فن فیکشن: هویت گمشده
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲
#9
در شایستگی گل پسر شما که شکی نیست هست؟!! :bigkiss: به هر حال بشر جایز الخطاست. منم در زمان حیات یه خبطی کردم دیگه... من یکی که داستانتو دوست دارم و دنبال می کنم.



پاسخ به: فن فیکشن: هویت گمشده
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲
#10
ایلین عزیز ادامشو نمیذاری؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.