هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹
#1
مهم ترین ویژگی ای که میتونم از خودم بگم خوشبینی بیش از حدمه..ینی اگه یه سنگ بزرگ جلو روم باشه نمیشینم بگم وای راهمو سد کردن..سعی میکنم جا پیدا کنم و ازون سنگ بالا برم حتی اگه زخم و زیلی شم.
ب دوستام وفادارم..دلم نمیخواد ناراحتیشونو ببینم.
اگه بهم کمکی پیدا کنن بهشون کمک میکنم حتی اگه ازشون بهم خیری نرسیده باشه ولی این مورد تا زمانی ادامه داره ک ازشون بدی ندیده باشم.
کسی ک بهم بدی ای کنه میزارمش کنار جوری ک کلا نادیده میگیرمش.

دنبال دردسر درست کردن برای کسی نیستم ولی همیشه انگاری دردسر دنبالم هست و حالا کوچیک یا بزرگش همیشه استرسش رو دارم و هرروز منتظرم ک جمله وای میدونی چیشد رو بشنوم😂

کنجکاوم و دلم میخواد چیزای جدید رو تجربه کنم.
ذوق هنری ندارم ولی استعدادش رو چرا.درس خوندن رو دوست دارم ولی نه به اندازه ماجراجویی..
حس خوبی نسبت به گریفیندور دارم..کاشکی خصوصیاتم نزدیک این گروه باشه و برای این گروه انتخاب شم..ولی اگه جز اینه انتخاب با کلاه☹

----

هافلپاف

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط Maryamft در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۳ ۲:۳۵:۰۵
ویرایش شده توسط Maryamft در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۳ ۲:۳۹:۱۷
ویرایش شده توسط Maryamft در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۳ ۲:۴۹:۳۰
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۳ ۱۸:۴۹:۱۱


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲:۴۴ یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۹
#2
تصویر کوچک شده

از نیمه های شب گذشته ولی هری و رون بیدارن و قایمکی و با کم ترین سر و صدایی شنل نامرئی کننده رو ازچمدون هری میارن بیرون..
هری شنل رو میپوشه و رون چراغ رو بهش میده و هری از اتاقشون میاد بیرون و وارد راهرو ها میشه..
توی راهرو آقای فیلچ رو میبینه ک داره ب همراه گربش ب طرفش میاد..
آقای فیلچ شک میکنه ب وجود کسی اونجا بخاطر همینم دستاشو باز میکنه و توی هوا دنبال اون چیزی ک شکش رو برانگیخته میگرده و هری خیلی اروم از کنارش رد میشه و وارد اتاق اینه ارزو ها میشه..
چند وقتی بود ک هری هر شبش رو کنار اینه میگذروند و با لبخند بهش خیره میشد چون بهش پدر و مادرش رو نشون میداد...هری اون شب خیلی دلش پدر و مادرش رو میخواست پاشد و دستش رو ب اینه نزدیک کرد و دستش وارد اینه شد..مادرش با نگرانی بهش نگاه میکرد و پدرش دستاش رو ب علامت نه بالا اورد ولی دیگه دیر شده بود و هری کشیده شد توی اینه..وارد ی جنگل شد..پر از درختای بلند..روبروی اون شخصی بود با شنل سیاه بلند..هری تا اون رو دید شناخت...پشت سرش رو نگاه کرد اینه ازش چند متری دور شده بود..هری ب طرف اینه دوید ولی هرچقدر ب طرفش میدوید اینه دور تر میشد...ولدمورت با خنده های شیطانیش ب دنبالش اومده بود..هری سرجاش وایساد و خیره شد ب ولدمورت..ولدمورت چوب دستیش رو بالا اورد و با خوندن وردی ب طرف هری حمله ور شد،در نظر هری همه جا سفید شد و توی اون سفیدی فقط مادرش رو دید ک با لبخندی مهربان ب اون نگاه میکنه و دیگه چیزی یادش نمیاد..ب هوش ک میاد دامبلدور رو بالای سرش میبینه..دامبلدوربعداز پرسیدن حالش براش توضیح میده ک تو ساعت ها کنار اون اینه بیهوش افتاده بودی و خاصیت اون آینه اینِه ک چیزی ک توی ذهنت میگذره رو بهت نشون میده..ولدمورت هم ذهن تورو خوند و خواست از اون طریق ب تو شوک وارد کنه و موفق هم شد..ما اون آینه رو ب جای امنی بردیم تا بیشتر ازین برای دانش اموزان هاگوارتز مشکل ب وجود نیاره...
تمام😁

------
پاسخ:

سلام، به کارگاه داستان نویسی خوش اومدی‌.

خلاقیتت خوب بود. فقط راستش فلسفه اون دو نقطه هارو چندان درک نکردم!

در پایان جملات، گذاشتن "یک نقطه" کافیه‌. برای نشون دادن مکث طولانی از سه تا نقطه استفاده می کنیم.

نقل قول:
هری سرجاش وایساد و خیره شد ب ولدمورت..ولدمورت چوب دستیش رو بالا اورد و با خوندن وردی ب طرف هری حمله ور شد،در نظر هری همه جا سفید شد و توی اون سفیدی فقط مادرش رو دید ک با لبخندی مهربان ب اون نگاه میکنه و دیگه چیزی یادش نمیاد..ب هوش ک میاد دامبلدور رو بالای سرش میبینه..

خیلی فکر کردم که چرا به و که رو به این شیوه می نویسی اما بازم به نتیجه ای نرسیدم!

حتی توی جملات محاوره ای هم به و که رو به شکل ب و ک نمی نویسیم. بهتر بود این قسمت به شکل زیر نوشته می شد:

"هری سرجاش وایساد و به ولدمورت خیره شد. ولدمورت چوب دستیش رو بالا آورد و با خوندن وردی به طرف هری حمله ور شد.

در نظر هری همه جا سفید شد و توی اون سفیدی فقط مادرش رو می دید که با لبخندی مهربون بهش نگاه میکنه و بعدش دیگه چیزی یادش نمیاد.

به هوش که میاد دامبلدور رو بالای سرش میبینه."



موفق باشی.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۲ ۴:۳۳:۰۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.