شوهر جینا هم به جینا لبخند زد و به هوش همسرش که به این زودی فهمید اسنیپ چه نقشه ای داره ، آفرین گفت !
ولی بعد از چند لحظه چهره جینا در هم رفت و پرسید :
- سوروس ... حالا خودمونیما ... تو منظورت چی بود که به یه نفر نمی فروشیم ؟ ... پس به یه الاغ می فروشیم ؟!
- نه عزیزم ... منظورم اینه که فقط به یه نفر نمی فروشیم .
- خب نمی شه که ... مغازه فقط یه سند داره !
اسنیپ یه دونه کوبوند تو سر خودش ... بعد سند مغازه رو از تو جیبش در آورد و انداختش رو زمین ... بعد چوب دستیشو به سمت سند و گفت :
- کپیوس برابر اصلیوس !
یه دونه کاغذ عین سند ، کنارش روی زمین ظاهر شد !
- حالا دیدی فقط یه دونه سند نداریم عزیزم ؟!
- وااای سوروس تو یه شاهکاری ! ... این جادو رو از کجا یاد گرفتی ؟ ... به منم یاد بده ... یالا یالا یالا !
- یعنی تو اینو بلد نیستی عزیزم ؟
شپلخ !
جینا با جارویی که پشت پیشخون بود کوبید تو سر اسنیپ .
جینا : بی لیاقت ... من بلد بودم خواستم تو رو امتحان کنم ... من قهر می کنم می رم پیش بابام !
جینا با سرعت از مغازه خارج شد و سوروس هم به دنبالش به بیرون مغازه به راه افتاد .
بعد از خروج اون دو تا ، جغد سفیدی از داخل کمدی که درش بسته بود بیرون اومد !!!
هدویگ : آخیش ! ... نیم ساعته دارم می نویسم اینا از مغازه نمی رن بیرون ! ... ژانگولر هم بلد نیستم یهو بندازمشون بیرون که !
هدویگ نگاهی شیطانی به سندهای روی زمین کرد ... بعد هر دو رو برداشت و اونا رو کرد لای پراش و سریع از در مغازه خارج شد !
--- نیم ساعت ---
جینا در حالی که یه بستنی توی یه دستش بود و دست دیگش توی دست سوروس بود و گوشاش هم مخملی شده بودن (!) ، وارد مغازه شد و پشت سر اون هم سوروس وارد مغازه شد .
سوروس : مااااااا ... پس سند کو ؟! ... عزیزم دست تو نیست ؟!
- اولا که سند نه ... سند ها ! ... دوما نه خیرم همینجا رو زمین بود !
اسنیپ : وااای.. بد بخت شدیم رفت !
و دو دستی به سرش کوبید !
===============
نکته : هدویگ دو تا سند رو به دو نفر می فروشه ... ببینم چه می کنید !