آنتونین (در حال حرکات موزون):
اینجوری! اینجوری! بیخیال پرسی! حالا یه جوری ردش میکنیم بره دیگه! چقدر سخت میگیری پسر! فوقش ميمیریم! مگه نه رفیق؟!
آنتونین یه پس گردنیِ دوستانه (!) به کسی که تازه وارد اتاق تسترالها شده میزنه.
پرسی: هااا؟ ارباب شمایین؟! بذارین کمکتون کنم!
ولدمورت که در اثر شوخی دستی آنتونین نقش زمین شده پرسی رو با عصبانیت هل میده عقب!
ولدمورت: کریشو! دسو بیکش کینار! آنتونین؟!
آنتونین: اووه ارباب ببخشید مدل "آره داداش" زدم پس کلتون! به جان تسترالهاتون منظوری نداشتم! عادته دیگه!
ولدمورت: آره؟! بگیر که اومد! سیــــــــــــــــــه! اوووودا! سیــــــــــــــی!یـــــــــــــاه!
پرسی: مااااا ارباب چه باحال! آنتونین سه دور تو هوا چرخید! ایول ارباب ایول ایول رفتش تو دیوار!
ولدمورت (در حال فرود اومدن روی زمین و مرتب کردن لباسش): اینم باب تنوع بود نرین بگین ارباب شبیه یه معتاده کچله که موهاش ریخته و فقط بلده کروشیو بزنه!
پرسی:
ولدمورت: راستی پرسی...
پرسی: جانم ارباب؟!
ولدمورت: کروشیو!
پرسی: آخ آنجام!
چند لحظهی بعدآنی مونی که دیده چند وقتیه خبری نیس بالاخره از آشپزخونه خارج شده و اومده سری به اتاق تسترالها بزنه! همهجا تاریکه و فقط صدای پرسی و آنتونین میاد!
پرسی: یااااییییییی! اِه...اِه...اِه...! نمیشه آنتونین درنمیاد! بدجوری گیر کرده اون تو!
آنتونین: و...اووو....و....اوووو...؟! اووو؟!....اوووو!
پرسی: اَه سر و صدا نکن! بذار یه کم دیگه فشار بدم...یییییاه! آآآآآآآآ!
آنتونین: اوووو!... اوووووو؟!...ووووووا!
آنیمونی: هاااان؟! ای بیناموسا! کجایین؟! الان ساطوریتون میکنم! حملـــــــــــــــــــــــــــــــــــه! :root2:
حرکت آهسته (توجه کنید صداها کلفت شده!)پرسی: نـــــــــــــــا.... تــــــــــو ......دااااااااررررررررررررری اشـــــــــــــتـــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــاه مـــــــــــــــــــــیکـــــــــــــــــــنی!
و در آخرین لحظات پرسی با یه حرکات ماتریکسی از جلوی ساتور آنی مونه به کناری میپره و آنی مونی با ساطور در پشت آنتونین بیچاره که سرش توی دیوار فرو رفته فرود میاد!
آنتونین: اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!
و در اثر فریاد جانکاه آنتونین دیوار ترک برداشته و کلش از داخل دیوار خارج میشه!
آنتونین: آخ! دردم اومد! چی کنار میکنی آنی مونی؟! ولش کن بذار بمونه ساطوره! ولش کن بابا! حوصله داریا! آخ! یواش بابا!
آنیمونی: شماها اینجا چی کار میکنین؟! آنتونین تو مگه بیکاری کلت رو کردی توی اون سوراخه که گیر کنه؟
آنتونین: نه کار لرد بود!
پرسی:
آنیمونی: یعنی لرد کلهی آنتونین رو کرد تو اون سوراخه؟!
پرسی:
آنتونین: نه بابا لرد؟! کلهی منو؟! عمراً! این فقط واسه ثایت کردن این بود که کلهی من از کلهی اسموت لرد هم محکمتره!
پرسی:
آنیمونی: آهان با کلهی لرد اونجا رو سوراخ کردی بعدش سرت رو کردی اون تو؟!
پرسی: بابا بسه دیگه من چقدر باید شکلک بزنم! بفهمین دیگه! این تسترال مریضه رو عصری لرد میاد ببره گردش...
آنتونین: ولش کن بابا پرسی بیخیال... سخت نگیر...
پرسی آنتونین رو از یقه میگیره و کلش رو دوباره میکنه داخل دیوار!
آنتونین: هااااا اووو... اووو؟! اووو چرا پرسی اوووو؟!
پرسی: آخیش بهتر شد! ببین آنی مونی! با این آمپول زهر مار نجنینی رو اشتباهی زدیم به دامبل! تو رو به جان غذاهات یه راه حل دیگهای پیدا کن الان چی کار کنیم!؟
آنی مونی: آخی! چقدر شما خوبین! واسه درد مفاصلش بهش زدین دیگه؟ میدونی توی سن دامبل خیلی سخته واسش... اِ خودت میدونی دیگه!
پرسی در حال تلاش برای خونسرد بودن:
: من میتونم... من میتونم... ببین آنی مونی عزیز... مهم نیس ما چرا به دامبل آمپول زهر مار زدیم! الان واسه این تستراله چی کار میشه کرد؟!
آنی مونی:
اِ هووومم! نجینی که دیگه زهر نداره... شمام فقط یه عصر وقت دارین...
آنتونین: اوووو....بیخیال پرسی....اووو..اووو؟! سمبل....اوووو!
پرسی: وینگاردیوم لویسا!
پرسی کلهی آنتونین رو چند بار خارج میکنه و محکمتر داخل سوراخ فشار میده!
آنتونین: اووو..خیله....اووو... خب...اووووو!؟!!
آنی مونی: اِ... آهان! چون زهر مار الان داخل خون دامبل جریان داره و خون دامبل هم از بس ضایس به هر چیزی تزریق کنی میمیره تنها راه حل اینه که از طلسم مرکب پیچیدهی هماهنگ استفاده کنین!
پرسی: هااا؟! چه اسم خفنی! چطوری هست یعنی؟! :lol2:
آنی مونی: باید دامبل رو بگیرین و زیر انعکاس نور کلهی لردسوار تسترالش کنین و بعد ریشش رو بکنین تو دهن تسترال! اینطوری جسم دامبلدور برای یک شب وارد بدن تسترال میشه و حال تسترال اون شب خوب خواهد بود! فقط ممکنه یه کم اخلاقش خراب بشه و شبیه دامبل بشه!
پرسی:
آنتونین: اوووو... بیخیال سخته.... اووووو...سمبل...اوووو!