نقد پستهای مسابقه:کلوپ جادوگران (دوره دوم)موضوعات:طنز: شغلی یک روزه در دنیای مشنگ هاجدی: روزی که لرد سیاه در خانه ام بودپست شماره 73،مروپ گانتسلام دوست عزیز.باید بگم دست به قلم و تحریرت حرف نداره.خیلی جالب مثل یه پازل کلمات را سرجایشان قرار دادی و البته علائم نگارشی و پاراگراف بندی را هم خیلی خوب رعایت کردی.
حس ترس ونفرت از لرد و البته فضاسازی خوبت هم به محاسن پستت اضافه کن.
نکات قابل توجه دیگری که به چشمم اومد عبارتند از:
1_از بچه ها و مرگخواران سایت مثل:بلیز،بارتی،ایگور و...در پستت استفاده کردی
2_پست واقع بینانه ای داشتی(مرگ زن و بچه مارتین و همینطور سرنوشت نامعلوم خودش)
3_در یک مورد از طلسم های کتاب استفاده کردی:اینسندیو
تنها نقدی که بذهنم میرسه اینه:دیالوگ های صحبت مارتین با ولدمورت کمی زیاده از حد بود و اینکه میتونست این صحبتها جالبتر هم باشه و همینطور لحن صحبت لرد میتوانست از این هم به ولدمورت داخل کتاب نزدیکتر باشد.
اینا چیزائیه که بذهنم رسید در کل از خوندن پستت لذت بردم،لب کلام اینکه رنک بهترین عضو تازه وارد اسلایترین گوارای وجودت! ترشی نخوری یه چیزی میشی(چکش)
پ.ن:من هم چند وقتی میشه به این نتیجه رسیدم مرگخواریت آخر عاقبت نداره!(چشمک)
نمره:بنظر من:8
پست شماره 74،ایوان روزبهسلام و فروان سلام بر ایوان روزبه مرگخوار همیشگی.خوب دوست عزیز اول به یه سری نکات جالب پستت اشاره کنم:
1_کلمات و عباراتی که خیلی خوب و بجا همانند کلمات داخل داستانهای جوندار در پستت بکار رفته:
فکسنی،دنگ دنگ ناقوس ها،بدمستی،خرگوشی در دام شکارچی،خون از کنار لبم جاری میشود مزه اش گرم و شور است
2_کلمات هری پاتری:جن ساز؛شکنجه مشنگ ها
3_بنظر من محیط پستت خیلی بستس همش روی یه تخت اتفاق میفته در حالی که میتونست جای کار بیشتری داشته باشه
4_اینکه لرد خودش اومده پیش ایوان کمی غیر قبال توجیه و قبول است او میتونست اون عده از مرگخواران باقیمانده رو مامور آوردن ایوان پیش خودش قرار بده و از این طریق فضای پستت هم بازتر میشد(اون وقت دیگه مورد شماره 3 صادق نبود)
فضاسازیت خوب بود یعنی درسته محیطت بیش از حد بسته بود ولی همانجا را خوب توصیف کرده بودی اینا چیزائی بود که بذهن من حقیر رسید.موفق باشی
نمره:بنظرمن:6/5
پست شماره 75،لاوندر براونخوب میرسیم سراغ تنها پست طنزی که باید نقد کنم.
خوبی لاوندر جان؟
والا لاو لاو عزیز اگه بخوام از دید هری پاتری بگم که خوب ناگفته پیداست که سبزی فروشی و دیالوگهای خیابونی رد و بدل شده بین دختر و پسر داخل پست هیچ بار هری پاتری ای نداره و بسی ارزشیست(روم به دیفال).
لاکن از نقاط قوت پستت میشه به همون کوتاه نویسی که خودت گفتی و عامیانه نویسیت اشاره کرد.همینطور مچ گیریت! آخه آدم با انصاف درسته از نظر سوژه داده شده پست تو هیچ موردی نداره ولی خوب هم من و هم خودت میدونیم این سوژه انصافا جای کار زیادی داشته و جالب بوده منتها حالا شما از این همه شغل باید بری سراغ سبزی فروشی؟!(ابرو بالا انداختن)
بعدم اگه ببینی گفته شده :(مشنگ) یعنی شما یک جادوگری و حالا میخوای در دنیای مشنگها فقط یک روز سریک کاری بری که این خیلی حواشی جالب یعنی اختلالاتی که یک جادوگر میتونه در بین مشنگها ایجاد کنه میتونه همراه داشته باشه نه اینکه شما یه دفعه بری شاگرد سبزی فروش بشی و مخ بزنی!
امیدوارم در آینده پستای بهتری در اینجا ازت شاهد باشیم.خوش باشی
پ.ن:خوشبختانه یا بدبختانه دانشگاه من قزوینه اگه خواستی میتونم سلامتو به اون جوجه ها برسونم(چشمک اند چکش)
نمره:بنظرمن:بین 0 تا 5
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۴ ۱۶:۰۳:۲۱
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۴ ۱۶:۰۹:۲۵