سهمیه هاگرید ریون
شور و هیجان مختص برزیل نبود، تمام دنیای مشنگی را جو فوتبال و جام جهانی فرا گرفته بود و در آخرین و همین طور مهم ترین روز این رویداد، به اوج خود رسیده بود و این ور دنیا نیز عده ای خودشان را از افطار پرت کرده بودند خانه ی فامیل بخت برگشته ای که اینچ تلویزیونش زیاد تر بود و بعد از خوردن کل وعده های شبانه روز به صورت یکجا، افتاده بودند کف زمین و ضمن مالیدن دست به صورت دایره ای بر روی شکم، گردنشان را هر از گاهی گردن میکشیدند تا از پشت کوه هایی از تخمه جاپنی و بوق فیل نیم نگاهی به تلویزیون بندازند و ببیند کی شروع میشود و حتا خانم ها که هیچوقت به درک این مساله فلسفی که دویدن 20 نفر دنبال یک توپ چه جذابیت و اهمیتی دارد نرسیده بودند را نیز جو گرفته بود و ضمن طرفداری متعصبانه از تیمی که بازیکنان خوشگلتری داشت به طوری که انگار از عنفوان کودکی طرفدار تیم مذکور بوده اند نه از نیم ساعت قبل، توجهی به ناله های کودک رودل کرده شان که پشت بند زولبیا بامیه و شامی و شله زرد و آش رشته یک دیس باقالی پلو هم زده بود زمین نمیکردند و البته با دیدن تماشاگران شیک و تمیز و بور هلندی و فستیوال های خاکبرسری قبل از بازی اصرار داشتند که "اصغر آقا زود باش بزن شبکه 3 خودمون ببینیم خعلیم بهتره!
"
عده ای دیگر نیز از فوتبال [سوء] استفاده کرده و دست نامزد و مخاطب خاص را گرفته بودند برده بودند پارک لاله و پردیس سینمایی ملت که از آنجا بازی را ببیند و ضمنا در کنار فوتبال از هر کی هر کی بودن و تاریکی نیز جهت راز و نیاز استفاده کنند که خسته نباشید ویژه ای به آن ها عرض میکنیم!
این وسط بودند افراد معدودی نیز که همسران منطقی تری داشتند، همسرانی که اهل جوگیر بازی و همرنگ جماعت شدن نبودند و مطابق معمول بازی های باشگاهی شب خاموشی اعلام میکردند و تماشای فوتبال برای کل خانه ممنوع بود. افراد مذکور که به اختصار به آن ها "ز.ذ" نیز گفته میشود و از قضای روزگار آرتور ویزلی مشنگ دوست هم این وسط جزء آن ها محسوب میشود بعد از اطمینان یافتن از بی هوشی کامل همسر و بالارفتن صدای خر و پف او با زیرشلواری راه راه آبی بالش پتو را زده بودند زیر بغل و پاورچین پاورچین به کاناپه جلوی تلویزیون نقل مکان کرده بودند و با قرار دادن تلویزیون در حالت میوت و بدون امکانات رفاهی نظیر تخمه منتظر آغاز بازی بودند ... خدا اجر این همه سختی و مظلومیتشان را بدهد!
- به نام خدا! از همین لحظه که صدای سوت رو شنیدید با گزارش بازی دو تیم برزیل و هلند در خدمت شما هستم ... کسی که سوت رو میزنه قطعا داوره
و اینجا بود که مسئولان با انتخاب هوشمندانه جواد خیابانی؛ محبوب قلب ها، به عنوان گزارشگر بار دیگر حماسه آفریده و نقشه شوم دشمن که قصد داشت جوانان مرز و بوم را تا نیمه های شب بیدار نگه داشته و شرایط راز و نیاز را فراهم کند را نقشه برآب کردند! اصغر آقا ها قصد داشتند بزنند آن ور که با مخالفت خانم های خانه کلا مهمانی ها به هم خورد و ملت برگشتند خانه و جماعت مجرد نیز پارک و سینما ها را ترک کردند و فقط دسته سوم با خیال تخت بدون این که از چیزی با خبر شوند و آب از آب تکان بخورد به تماشای فوتبال ادامه دادن و اینجا بود که مشخص شد نویسنده با تکنیک بالا و به سبک رونالدینیو همه را فریب داده و در واقع خوشبخت ترین گروه دسته ی سوم است
_______________
شب تاریکی بود و پشت پرده ای خاکستری رنگ سایه ی سه جفت دست دیده میشد! آن سوی پرده جادوگری با شنل سیاه و کلاه شاپو با مردی با موهای سفید کم پشت با کت شلوار و کراوات خاکستری و زنی تپل و شیک پوش با مو و لباس خاکستری که هر دو مشنگ به نظر میرسیدند مشغول مذاکره بودند. کسرت رنگ های سیاه، سفید و خاکستری نشان از سیاه و سفید بودن تصویر داشت و خبر از فلش بک بودن صحنه میداد!
- آقای بلاتر! چه کمکی از من برمیاد؟!
- آقای بگمن ... طبق تحقیقات ما شما رییس اداره ی ورزش و تفریحات جادویی وزارت سحر و جادو هستید و من به همراه خانم روسف خدمتتون رسیدیم چون عاجزانه به کمک شما نیازمندیم ...
- احتمالا مرجع تحقیقات شما کتاب های مورخ جادوگر، جی کی رولینگ بوده ... من زمان تحصیل هری پاتر در هاگوارتز رییس اون سازمان بودم، الان پسر ارشدش معلم هاگوارتزه! البته اصلا جای نگرانی نیست ... من با نفوذی که هنوز از دوران وزارتم توی وزارتخونه دارم قطعا هر کاری که مدنظرتون باشه میتونم انجام بدم.
- ببینید آقای بگمن ... فینال جام جهانی نزدیکه و من تا همین جا به هر ضرب و زوری که شده، با کمک داور و ... تیم کشورم رو تا فینال بالا آوردم اما الان کار خیلی سخت شده! کمر ستاره ما شکسته ... کلی محروم داریم که سپ عزیز فقط چندتاییشونو تونست ببخشه
اگه ما قهرمان نشیم هرج و مرج بزرگی ایجاد میشه ... حتا ... حتا ممکنه من از کار برکنار بشم
- درک میکنم خانوم روسف؛ ما سیاستمدارا خوب همو میفهمیم
حل مشکلتون برای من راحته فقط مقداری خرج داره
بلاتر دست در جیب کتش کرد و کیسه ای بزرگ پر از سکه طلا از آن خارج کرد و کوبید روی میز لودو!
_______________
- 10 ... نه 9 ... نه 8 ثانیه کمتر از سی دقیقه از بازی گذشته و ... بله الان ما وارد فردا شدیم! ینی الان که این یکی جمله ی منو میشنوید 5 ثانیه است که وارد فردا شدیم و البته درستش اینه که بگم وارد امروز شدیم و امشب دیگه دیشب محسوب میشه و البته الان شبه و بهتره بگم الان یک دقیقه است که وارد امشب شدیم
اوه! مثل این که وقتی ما داشتیم از امشب وارد فردا ... نه از دیشب وارد امشب میشدیم ... تازه امشبم که نه الان صبح محسوب میشه ... از دیشب وارد امروز صبح میشدیم گلی به ثمر رسیده
من چند تا از لاله های نارنجی رو میبینم که دارن خوشحالی میکنن ... حالا یک بار دیگه فرصت برای رود گولیت و توی دروازه! توی دروازه!
نه نه نه ... صحنه ی آهسته بود! مثل این که
رود گولیت هم نبوده و
آرین روبن گلو زده! آرین تو دیگه چرا؟
تو با این کله ی تاس و پوست سفید چرا شبیه رود گولیت سیاه با موهای بلند و بافته شده شدی؟ تازه رود گولیت که سال ها پیش خداحافظی کرده!
_______________
فیلم دیده اید؟ نه این مال ویولت بود اخبار چی؟ اخبار دیده اید؟ نه؟ خوب روزنامه چطور؟ خوانده اید؟ این هم نه؟
فیس بوک هم نرفته اید؟ حتا اگر اینقدر هم از دنیا پرت باشید بالاخره حتما در تاکسی نشسته اید و تاکسی نیز از اصلی ترین مکان های بحث های عمیق سیاسی است! پس چیزهایی به گوشتان خورده که ایران با شیطان بزرگ سر میز مذاکره نشسته؛ وقتی میزی برای مذاکره این دو کشور وجود دارد حتما میزی دراز هم پیدا میشود که لودو بگمن و مورفین گانت بدون خون و خونریزی و چوبدستی کشی بنشینند دو سرش و به مذاکره بنشینند ... و البته اگرچه با دودی که فضا را پر کرده بود کلا چیزی مشخص نبود ولی بدانید که همه چیز سیاه و سفید است!
- ببین بگمن! شد دفه بت گفتم! ده برابر هم چیژ برام بیاری اژ من کاری شاخته نیشت، فدراشیون تعطیله! رییش نداره! دانگ اطلاعیه ژده ولی هیچ تشترالی حاژر نشده بیاد و رییش شه ... همه تیم ها هم منحل شدن، باژیکنا هم با گالیون های میلیاردی که میگیرن رفتن پاتایا واشه تعطیلات! من کیو اعژام کنم برژیل؟
- خیلی خوب پس همین الان همه جنسا رو پس میدی، یه گرمم بت نمیماسه مردک عملی!
مورفین که اوضاع را خراب شده میدید به سبک
ملوان زبل که عمری ما را گول میزدند و میگفتند اسفناج میخورد مقداری گل در پیپش ریخت و روشن کرد، سپس با استیل
ایکیوسان انگشت هایش را روی سرش گذاشت و با ذهن باز شروع به تفکر کرد و خلاقیتش را به کار انداخت و نهایتا در حالی که مانند
ویکی در وایکینگ ها چراغی بالای سرش روشن شده بود گفت:
- شبر کن بگمن
در مورد جوونگرایی چیژی شنیدی؟ من اژ بین همین شاگردای هاگوارتژ، حتا شده با توحید ژفرپور و نویل لانگباتم و چندتا هافلی تیم تشکیل میدم و میفرشتم برژیل! فقط یکم خرجت ژیاد میشه چون باید داوشمو راژی کنم برم تو شناشه اون
_______________
- ... اگه به ماندانگاس نگین، میخوایم با هم بریم اردو!
سر دادن خنده شیطانی از جیمز سیریوس پاتر بعید به نظر میرسید!
- آخ جون اردو
میریم هاگزمید؟ سال اولی هارم میبرین؟ کافه هم میتونیم بریم؟ نوشیدنی هم میتونیم بخوریم؟ تند و آتشین؟
- هاگزمید؟
چقد تو بورینگی بچه! میخوایم بریم جام جهانی! کوییدیچ بازی کنیم! وسط برزیل
- تا با جارو برسیم برزیل که جام جهانی تموم شده استاد!
- هافلی کودن
با جارو نمیریم کل راهو که! رسیدیم اونجا سوار جارو میشیم!
- مودب باش بلدوزر به دوستات توهین نکن تا از گروهت امتیاز کم نکنم
حواستون باشه که ما همینطور باری به ...
- بله استاد؟ با من کاری دارید؟
- نع
داشتم میگفتم همینطوری باری به هر جهت نمیپریم وسط بازی ... هر کی سابقه بازی تو لیگ حرفه ای یا تیم گروهش رو داره واسته اینطرف با کاپیتانیه ویکتور کرام، اونایی که جارو ندارن و اولین باره کوییدیچ بازی میکنن به همراه هافلیا واستن اونطرف! کاپیتانم ندارین! خوب تیم ویکتور طرف زردا وامیسته و تیم هافلیا طرف نارنجیا! ضمنا مدافعا حواستون باشه که با بلاجر فقط بازیکنای نارنجی رو بزنین
خوب شد دیگه ... به یاری باری ...
- بله استاد؟ منو صدا کردین؟
- نه باری
گفتم به یاری باری تعالی برزیل قهرمان میشه
حالا همه جاروهاتونو وردارین و دست منو بگیرید!
- میخوایم آپارات کنیم تا برزیل؟
- په نه په میخوایم با کشتی باری بریم
- استاد من که کشتی ندارم
- لامصب چقد اسمت معنی داره تو
برو بیرون از کلاس اصن تو رو نمیبریم
_______________
- خوب داور سوتو میزنه تا من یه ربع استراحت کنم و نفسی چاق کنم! تا این جای کار هلند دو تا زده برزیل هیچی نزده ... تازه از اونطرف برزیل دو تا خورده هلند هیچی نخورده! این واقعا جالبه! خعلی فینال جذابیه! در حد لالیگا
اسم هلند رو به عنوان قهرمان جام بنویسید! البته با مداد! تا شروع نیمه دوم با جوان دانشمند برنامه پرفسور میثاقی همراه باشید!
- دکتر صدر نظر شما چی بود؟
- این بازی من رو یاد فینال جام حهانی 1860 انداخت که البته اون موقع نه من به دنیا اومده بودم نه دوربین اختراع شده بود و نه جام جهانی برگزار میشد اما در کتاب های تاریخی اومده که نیمه اول هلند دو بر صفر از برزیل پیش افتاد و نیمه دوم عده ای جادوگر وسط زمین اومدن و نتیجه بازی رو به نفع برزیل تغییر دادن و تاریخ همیشه تکرار میشه و من امیدوارم که شاهد حضور جادوگر ها در نیمه دوم بازی باشیم
همان زمان در استدیو به آقا جواد خبر رسید که مادرش فوت کرده و اگرچه او اصرار داشت که به گزارش ادامه دهد کلنل علیفر برای نیمه دوم جایگزین او شد!
_______________
بازیکنان در حال خروج از رختکن رفته بودند و تماشاگران رقص سامبا را روی سکو ها اجرا میکردند که ناگهان 14 جادوگر جاروسوار از آسمان به زمین نازل شدند! صدای طبل و هلهله کم کم رو به خاموشی رفت و تماشاگران با آرنج زدن به بغل دستی هایی که از شدت سماع از خود بی خود شده بودند و هنوز با شور فراوان میلرزاندند را نیز متوجه کردند و سپس همه در سکوت مطلق به پرنده های عجیبی که مقابلشان بودند خیره شدند. استادیوم رفته اید؟! رفته بودید میفهمیدید که فوقش فقط طبقه پایینی ها میتوانند از آن فاصله فرق پرنده و جادوگر را تشخیص دهند
در تلویزیون اما قاب های بسته ای از دانش آموزان هاگوارتز و معلمشان گرفته میشد و جهانیان را در حیرت و تعجب فرو میبرد!
همان لحظه خانه ی یک مشنگ در علی آباد - فیلمــــه؟
- نه بابا حان فوتباله
اینا چرا پرواز میکنن؟
- الـــِــــکیــه!
- آقا! شما اروپا نرفتی نمیدونی دیگه! در اروپا این تکنولوژی ها طبیعیه! من خودم تو جاده وارنا به بخارست چندین جاروی پرنده دیدم
استادیوم
بازیکنان وحشت زده دو تیم که تازه به زمین آمده بودند با دیدن جادوگر هایی که بالای سرشان سوار جارو دور دور میکردند دوباره به سمت رختکن دویدند اما همین که به مقابل درب رسیدند یکی از داور ها در را بست و مانع خروج آن ها از زمین شد ... البته اندکی دیر موفق به این کار شده بود چون نیمکت نشین ها که فاصله کمتری داشتند به همراه یکی از بازیکنان سرعتی هلند پیش از بسته شدن در از زمین خارج شده بودند!
5 دقیقه بعد - خیابان لاله زار - هلند
تق تق تق تق!- کیه؟!
- منم آرین! درو باز کن خانوم از نفس افتادم
-
استادیوم
- قانون قانونه! من نمیتونم به خاطر چنتا پرنده بازیو لغو کنم، هر تیمی بازی نکنه بازی 3-0 به نفع حریفش تموم میشه! الان برزیل یه بازیکن تو زمین داره و اگه هیچکدومتونم نیاین برزیل قهرمانه ...
داور که قبل از بازی حسابی توجیه شده بود و سبیل هایش را تراشیده بود تا چرب بودنشان لو نرود با پرنده خواندن جادوگر ها و پرتاب خود به کوچه علی چپ سعی میکرد بازی را طبق برنامه ادامه دهد و البته تک بازیکن برزیل که در زمین حاضر بود نیز هالک نام داشت که پسرخاله هاگرید بود و از دنیای جادویی آگاهی داشت و در حال خوش و بش با جادوگران بود
عرق ملی بازیکنان با موفقیت تحریک شد و آن ها با اندک استرسی به زمین بازگشتند. داور توپ را کاشت وست زمین و در سوت خود دمید.
- به نام خدا! دفاع خطی چهار نفره این روز ها مشکل اصلی فوتبال جهانه و هر تیمی که با دفاع خطی بازیکنه بازنده اس ... در اینجا هر دو تیم با دفاع خطی چهار نفره به زمین اومدن و از الان مشخصه که این بازی برنده نخواهد داشت و فارغ از نتیجه هر دو تیم بازنده ن
گزارشگر این را گفت و در سکوت مطلق فرو رفت!
هلندی ها پاس اول را نداده بودند که با حرکت چوبدستی جیمز توپ به هوا برخواست و در دست او قرار گرفت ...
- توپو گرفتم
بازی شروع شد بچه ها
بازیکنان دو تیم با خشم به سمت داور حمله ور شدند و شروع به اعتراض کردند!
- کسی که توپو با دست گرفته جزء هیچ کدوم تیما نیست! من به نفع کی هند بگیرم؟
جیمز توپ را پاس داد به ویولت و در حالی که بازکنان تیم حریف برای اولین بار سوار جارو میشدند و تنها سعی داشتند تعادل خود را به صورت ثابت نگه دارند مستقیم به سمت دروازه هلند پرواز کرد و مقابل دروازه در ارتفاع دو متری ایستاد.
- اوهوی! جرئت داری بیا پایین!
- نمیام! اگه میتونی منو بگیر
ویولت توپ را چندین متر به بالا پرتاب کرد و سپس با دور در جا زدن با دمب جارو آن را به سمت دروازه شلیک کرد ...
- تــــــــــــــــــــــوی دروازهههههههههههههههههههههه ...
تـــــــــوی دروازهههههههههههههههههه گفته بودم دفاع خطی 4 نفره خطرناکه!
کلنل علیفر سکوت خود از ابتدای نیمه را شکست و با نعره های بلندش هیجان مضاعفی به بازی بخشید و از قضا در خانه ی ز.ذ هایی که در ابتدا ذکر کرده بودیم نیز با این که تلویزیونشان روی میوت بود صدای نعره های جادویی پخش شد و همسرانِ از خواب پریده ماهیتابه به دست افتادند دنبال شوهرهای خاطی!
نیمی از تماشاگران که شجاع تر از باقی بودند و هنوز در استادیوم باقی مانده بودند بالاخره سکوتشان را شکستند و به رقص و پایکوبی و هلهله پرداختند! ویولت که با این همه تشویق از خود بیخود شده بود دور استادیوم دور افتخار میزد و هر ژانگولری که بلد بود اجرا میکرد، از دور درجا زدن تا آویزان شدن با یک دست از جارو و قر کمر به صورت همزمان یا ایستادن به روی آن و رقص باله و حتا به دلیل نا آشنایی با قانون کارت زرد به خاطر در آوردن لباس قصد داشت به انجام این عمل نیز مبادرت ورزد که داور سوت را زد و بازی از نو آغاز شد و فرصت این کار را به دست نیاورد!
هلندی ها بازی را آغاز کردند، جیمز قصد داشت دوباره توپ را بالا بیاورد که با فریاد های کرام دست نگه داشت!
- بازی تموم شد! من اسنیچو گرفتم! 150 به 2 برزیل برنده اس
- ما که اصن اسنیچ نیاورده بودیم
- ویکتور کرامو دست کم گرفتین! من برای گرفتن اسنیچ به اسنیچ نیاز ندارم
جیمز در حال توجیه او بود که پایان بازی دست آن ها نیست و بیخیال این یک مورد شود که
مایکل اوون کالدون زارپ! با بلاجر گذاشت وسط صورت فن پرسی که با گلر برزیل تک به تک شده بود!
- داورررر! چرا سوت نمیزنی! پنالتیه بابا!
- کسی کاریش نداشت که اصن کسی نزدیکش نبود! خودش افتاد زمین
جیمز توپ سرگردان را بالا کشید و در حالی که آن را مانند یویوی بالا پایین میکرد به سمت دروازه حریف راند! دی یانگ هلندی که جوگیر شده بود با خشم بر سر بازیکن های کوییدیچی که سمت آن ها معلق بودند فریاد زد:
- دِ شمام یه غلطی بکنین دیگه لامصّبا! نون نخوردین؟
اما این اشتباه بزرگی بود! آشا، ساحره ی سبز پوش قصد داشت بی درنگ طلسم شکنجه ای حواله ی آن مشنگ گستاخ کند که خوشبختانه چوبدستی به همراه نداشت و به ضربه ای با بلاجر بر فرق سر کچل او قناعت کرد!
جیمز مستقیم پیش میرفت و وقتی به ویلیام آپست از تیم حریف رسید توپ را از لای پای او پرتاب کرد و دریبلش زد! ویلیام، آپست تر از پیش در حالی که احساس میکرد تحقیر شده سیگار خاموش گوشه لبش را روشن کرد و از جارو پیاده شد و نشست روی نیمکت تا آن را دود کند! دختران تینیجر سرتاسر دنیا نیز با دیدن کادر بسته ی چهره ی او و تیپ emoای که زده بود علیرضا حقیقی را آنلایک کرده و پوستر هایش را از روی دیوار پاره کردند و ضمن نصب پوستر های ویلیام به دیوار، به او پوک زدند!
جیمز که با بازی مقابل سال اولی ها احساس جادوگر بودن (این جادوگر نه! اون جادوگر!) پیدا کرده بود به تکروی ادامه داد و رسید مقابل دروازه ...
- هوممم ... به نظرت چجوری بت گل بزنم؟
دروازه بان هلند با یک جهش دمب جاروی جیمز که در ارتفاع دومتری ایستاده بود را گرفت و فریاد زد:
- گرفتمت
جیمز کاملا ریلکس توپ را پاس داد و خودش اوج گرفت و مسیر حرکتش را تغییر داد و همراه با گلر که از جارویش آویزان بود از استادیوم خارج شد و سپس با یک گاز کوچک باعث شد او جارو را ول کرده و سقوط کند! کمال همنشین هم قطعا در این صحنه بی تاثیر نبوده!
هنگامی که به زمین برگشت گل دوم نیز به ثمر رسیده بود و ویولت در حال شادی پس از گل بود؛ جارو را بالا انداخت تا دور زده و آن را بگیرد اما خوب پیش از این که جارو به او برسد او به زمین رسیده بود
داور بار دگیر سوت زد و بلافاصله بلاجری به بازیکن آغاز کننده بازی برخورد کرده و او را ناکار کرد!
ســــــــــوت!- چه عجب خطا گرفت!
- خطا نگرفتم! الان چهار تا بازیکن کم دارید و طبق قانون نمیتونید با این تعداد ادامه بدید
بازی تمومه! برزیل برنده اس!
دز این لحظه مشنگی با عینک مستطیل شکل و مو و سبیل سفید که جمشید نام داشت با بالن وسط زمین فرود آمد و مشغول عذرخواهی از تک تک بازیکنان هلند شد
_______________
لودو تلویزیون مشنگی را خاموش کرد و در حالی که قاه قاه میخندید به سمت کمدش رفت تا با گالیون هایی که به جیب زده بود سفری تفریحی به پاتایا ترتیب دهد ...
- این ... این چرا خالیه
بلاتر لعنتی
تو هری پاتر خونده بودی
لپرکان بود
در خانه گرومب باز شد و فردی با ابعاد هاگرید که چندین بادیگارد با ابعاد گراوپ داشت وارد شد!
- حالا با سکه ی لپرکان جنس میخری ها؟
بچه ها! ترتیبشو بدین