خرس های تنبل در برابر ترنسیلوانیا
پست سوم
مورفین مجددا کمی چانه اش را خاراند.
- هوم...هرشند من همیشه با وشایل مشنگی مشکل داشتم ولی این یه بار به نژرم میشه اشتشنا قایل بشیم. پش بروبش خرشا بژنین بریم! :sharti:
گروه شاد و خندان و نغمه زنان!به دنبال کاپیتانشان راه افتادند بروند که صدایی ندا در داد:
- وایسین بینم!
اعضای تیم:
در حینی که اعضای تیم به دنبال یافتن صاحب صدا و شاید هم دوربین مخفی اطرافشان را نگاه می کردند بار دیگر صدای مزبور گفت:
- یه دقیقه صبر کنین بینم. این چه وضعیه؟
بروبچ خرس تنبل:
عاقبت اسنیپ که به خاطر اعصاب ضعیفش از همه بی حوصله تر بود گفت:
- کی هستی؟خودتو نشون بده.پاتر توئی؟ 50 امتیاز از گروهت کم می کنم.همیشه مثل پدرت لوس و بی مزه و قانون شکن و رو اعصاب بودی و هستی!
صدای مزبور با رندی پاسخ داد:
- پاتر کیه؟ بعدم فکر کردی الکیه؟سه سوت برای من کافیه تا کلا از تو سوژه محوت کنم.من نویسندم!
.اسنیپ دهانش را باز کرد تا جواب صدا را بدهد و احتمالا امتیازی هم از گروه نامعلوم او کم کند. اما مورفین که هرچه زده بود با مشاهده این وضعیت پریده بود مداخله کرد.
- ولش کن کله شرب...باهاش کل کل نکن. میژنه نیشت و نابودمون می کنه به مشابقه که نمی رشیم هیش پولارو اژ دشت میدیم.تاژه شماها هیشی من کلی شیژ با خودم آوردم حیف میشن.
اعضای تیم خرس های تنبل:
مورفین: چشده آقا مژری؟ شرا خشونت؟شرا گفتگوی تمدن ها نکنیم؟
صدا:مجری کیه؟گفتم من نویسندم...بگذریم. هوم؟اصلا کجا بودیم؟داشتم چی می گفتم؟
کاغذای دیالوگم کوشن؟آهان...این چه وضعیه؟نه...نه اینو گفته بودم.حالا نوبت جمله بعدیه.بذار این عینکمو بزنم.هان ایناهاش...اهم...الان دقیقا دارین چیکار می کنین؟
مورفین کله اش را خاراند و به بقیه اعضای تیم نگاه کرد.
اعضای تیم:
صدای دنگی بلند شد. به نظر می رسید صدای مزبور دستش را به پیشانیش کوبانده باشد.
- آخه نوابغ!من موندم با این همه هوشتون چه جوری تو مسابقه راهتون دادن!
هاگرید مشتاقانه گفت:
- راهمون نمی دادن. ولی آلیمپ سفارشمونو کرد.
مورفین: هوی...شرا دروغ میگی بچه غول؟اشن مگه ژن غولت مال هاگه؟پش اونهمه شیزی که من خرج کردم شی بود؟
اسنیپ نیز به سرعت قاطی ماجرا شد.
- هرچقدر هم کمک کرده باشین به اندازه امتیازاتی که من کسر کردم تا مجبور شن اسممونو بنویسن نبوده. بماند که تمام داورا رو هم تا اینجا چیز خور کردم.
- تودیگه شی میگی کله شرب؟تو که تاژه اژ مشابقه قبلی وارد باژیا شدی!
بار دیگ صدا بلند شد تا به سر و صدا خاتمه بدهد.
- بسه دیگه!اصلا ول کنین. سوژه رو الکی کش ندیدن. الان یه نگاه به پست دیوید بندازین ببینین چی دارین می برین برای فروش!
مورفین: غیر قانونیه؟
صدا:صرفنظر از غیرقانونی بودن بعضیاش باید عرض کنم با این کیفیت که شما دارین کالاهاتونو عرضه می کنین هیچکس چیزی نمی خره.من هم نمی تونم چیزی بنویسم چون سوژه ای نیست که بتونم بنویسم.کار شما هم تو همین پست تموم میشه در اونصورت. پول هم بی پول...چرا من غولای غارنشین زل زدین به هم؟میگم دارین می بازین!
اعضای تیم:
دیوید گفت:
- پس ما الان چیکار کنیم؟
نویسنده: شماها جادوگرین دیگه احیانا؟چوبدستی هم دارین؟از هاگوارتز فارغ التحصیل شدین؟
اعضای تیم نگاهی به هم انداختند.مورفین حس کاپیتانیش گل کرد و به معرفی اعضای تیم و پیشینه اشان پرداخت.
- این کله شرب و اون ادکلن و این کله ژن می دونم رفتن. این دوتا ژن که همین الانشم تو هاگن. این نیمه غول که دیپلم ردیه. منم هیشوقت نرفتم.آقاژون گانت تو خونه بهم درش داد.
یکبار دیگر صدای برخورد کف دست نویسنده با کله اش به گوش رسید.
- مهم نیست کی چی کجا خونده... اصلا فراموش کنین من چی گفتم.فقط هرکاری می کنین نذارین سوژه اینجا تموم شه.
فـــــــــرت!(افکت رفتن نویسنده!)
اعضای تیم مبلغی به هم زل زدند بلکه کسی چیزی بگوید و در نهایت مورفین گفت:
- الان شی شد؟دوربین مخفی بود؟کار تو بود کله شرب؟هرشی باشه تو الان داری این پشتو میژنی!
اسنیپ: من که تمام مدت اینجا بغل تو وایساده بودم.
دیوید با ناامیدی نگاه به لوازمی که در دست داشت انداخت.
- منظورش این بود که اینا به هیچ دردی نمی خورن؟ولی اینارو جیمز باند امضا کرده مشنگا براش سر ودست میشکونن.
اسنیپ با بی تفاوتی گفت:
- ولی اینجا دنیای مشنگا نیست.با این همه فکر می کنم استثنائا حق با نویسنده ست.اینجوری هیچی نمی تونیم بفروشیم.باید تغییرشون بدیم.یه جوری که ملت راغب شن بخرن.
اعضای تیم خرس های تنبل:
دقایقی بعداعضای تیم با رضایت به اجناسی که برای فروش آماده کرده بودند خیره شدند. بسته بندی های پر زرق و برق خوردنی ها به آنها چشمک می زد که البته به لطف طلسمی که دیوید اجرا کرده بود به میزانی چندبرابر آنچه دابی از آشپزخانه کش رفته بود رسیده بودند.
نوشیدنی های اشتها برانگیزی که در واقع قسمت عمده ی آنها را مخلوط آب دریاچه و معجون های اسنیپ تشکیل می داد.
و چیزی که چشم نوازتر از همه آنها بود اقلام و لوازم لوکس و مجللی بود که قرار بود به عنوان یادگاری فروخته شوند.
الادورا که متفکرانه به کیف دستی سیاه شیک پیش رویش می نگریست گفت:
- هوم....باور کردنی نیست که اینا در واقع چی هستن.
اسنیپ که در آن لحظه سخت مشغول تبدیل کله های خشک شده جن های الا به مجسمه و هیولاهای محبوب طرفداران تیم ترنسیلوانیا بود بود پاسخ داد:
- وقتی اثر جادوشون از بین بره باور کردنی میشن.
دیوید که عرق ریزان تلاشش را به کار گرفته بود تا روی لیوان ها نقش و نگار بیاندازد گفت:
- باید قبل از اینکه اثرشون از بین بره مسابقه رو تموم کنیم وگرنه فکر نکنم عاقبت خوشی در انتظارمون باشه. :worry:
مورفین درحالیکه به دنبال ظرف غذایی می گشت تا آخرین ذرات موادش را درون آن خالی کند گفت:
- هوی بوقیا!بژنبین الان مشابقه شروع میشه.
اعضای تیم لباس هایشان را تکاندند. اما پیش از آنکه به طرف رختکن بروند دابی جیر جیر کنان گفت:
- اگر ما الان برای مسابقه رفت چه کسی این هار را فروخت؟
اعضای تیم.
اسنیپ که نگاهش به جمعی از دانش آموزان هاگوارتز بود که همان لحظه وارد ورزشگاه میشدند زمزمه کرد:
- اون با من!
چند دقیقه بعد- ورودی ورزشگاه- گفتی اسمت چی بود؟
- کورممدم استاد.
- هوم...حالا هرچی هستی...این چه سر و وضعیه؟می خواستی با این کار آبروی تیم مارو ببری؟خجالت نکشیدی با این سر و وضع وارد ورزشگاه شدی؟
کورممد مظلومانه نگاهی به سر و وضع کاملا معمولی خود انداخت:
- ولی پروفسور من مشکلی نمی بینم.
- ساکت باش گستاخ!چطور جرئت می کنی از استادت ایراد بگیری؟وقتی من میگم سر و وضعت نامرتب و ناپسنده تو باید تایید کنی. کی ما سن شما بودیم انقدر گستاخ بودیم؟به خاطر همین کارت 50 امتیاز از گروهت کم می کنم و یه هفته هم مجازات میشی.
کور ممد به سخت آب دهانش را فرو داد. او فقط برای تماشای یک مسابقه آمده بود ولی حالا گرفتار بلای بزرگی به نام اسنیپ شده بود.
- ولی پروفسور...من...باشه من الان میرم فقط نمره کم نکنین.
اسنیپ یقه ردای پسرک را از پشت گرفت تا مانع رفتن او شود.
- کجا؟حالا دیگه اومدی و باید مجازات بشی.اگر الان بری مجازاتت دوبرابر میشه.
کورممد:
اسنیپ دستی به موهای براق و چربش کشید.
- با این همه حاضرم بهت ارفاق کنم. یعنی از مجازاتت صرفنظر کنم اگر وایسی تو اون غرفه و به طرفداران دو تیم سرویس بدی.
کورممد با فلاکت نگاهی به غرفه کوچک و در به داغانی که در گوشه ورزشگاه خودنمایی می کرد انداخت.
- ولی پروفسور از اینجا نمیشه مسابقه رو دید آخه...نمیشه همون مجازاتم کنین؟
اسنیپ:چرا که نه...ولی اینجوری سه برابر میشه!
کورممد:
دقایقی بعد در رختکن کوییدیچ تیم خرس های تنبل- هوی کله شرب...شی شد؟
اسنیپ درحالیکه می کوشید ردای زمخت کوییدیچش را با ردای سیاهش عوض کند گفت:
- یکی رو پیدا کردم برامون جنس بفروشه هرچند به قیافه ش نمی یومد سر و ته جارو رو از هم تشخیص بده.برای احتیاط زاغ مامانم رو گذاشتم بالا سرش بر انجام درست امور نظارت داشته باشه.
مورفین متفکرانه پکی به سیگارش زد.
- هوم...می دونی داشتم فکر می کردم شی میشه اگه شندتا از اون شیشه معژوناتو می دادی بریژه تو نوشیدنی اعژای ترنشیلوانیا.اونژوری میشه مشابقه رو هم ژود تموم کنیم و فلنگو ببندیم.
اعضای تیم: