دوئل مگان راوستوکvs فلور دلاکور
...........
خیابان شماره ۱۱
ساحره در حالی که در خیابان راه می رفت به اینکه چطور ان مرد را خفه کند فکر می کرد. با دندون های روباهی، با دست یا با سم.
این ها فکر هایی بود که مگان می کرد. تاحالا کسی پست و مقامی که لایقش بود را ازش ندزدیده بود. اگر فقط ادرس را درست امده بود می توانست کارش را تمام کند.
وقتی در خیابان شماره ۱۱ راه می رفت مردم او را با تعجب نگاه می کردند. به نظر می رسید که مردم انجا فقیر نشین بودند و تا کنون زنی با لباس های شیک و نو ندیده بودند.
- اه،اخه چرا یه ادمی که مثل اسمیت اینقدر پدرش پست و مقام داره اینجا زندگی می کنه.
وقتی به در خانه اسمیت رسید سعی می کرد لبخند بزند و اعصاب خوردیش را نشان ندهد.
زینگ زینگ
- کیه؟ یه لحظه وایسا الان میام.
زینگ زینگ زینگ زینگ
- خانم اینقدر زنگ نزنید زنگ سوخت کرم کردید.
مردی با پیژامه صورتی رنگ که عکس مدال های ناظر تمام انجمن ها رویش بود ظاهر شد. مو هایی شلخته و نامرتبط داشت. معلوم بود چند روزی است که موهایش را شانه نزده است. اخر کسی ساعت سه شهر بیدار می شود.
- خانم می شه دست از خیره شدن به من بردارین؟ اگر کاری دارید بگین.
مگان دست از نگاه کردن به مرد برداشت.
- امم ، ببخشید می تونم بیام داخل؟
- بله، البته بفرمایید داخل.
مگان با دیدن ان همه بی نظمی داشت سکته می کرد. خانه گرد و خاک داشت، زمین جارو نشده بود، برخی از ظرف ها هنوز شسته نشده بودند. دلش می خواست همان لحظه اگر از دزدیدن پست و مقامش می گذشت دوست داشت برای بی نظمی خانه او را خفه کند.
با دستکش هایش روی میز دستی کشید و متوجه شد ارد است.
- خب، خانم امری دارید؟
- ببخشید حضور ذهن من رو ندارید؟
- امم، اهان همونی که توی کوییدیچ بازی می کرد؟
- نه
- اونی که توی مدرسه بوباتون بود؟
- نه!!
- همونی که پیش مادام رزمرتا کار می کرد؟
یعنی اینقدر حافظه اش کند بود؟ مگان داشت جوش می اورد. با خشم به مرد گفت:
- نهههه. من خانم مگان راوستوک هستم. همونی که شما پست و مقامش را دزدید و ناظر دیاگون شدید و سنگ رو برداشتید اقای اسمیت.
در دل زاخاریاس اشوب به پا شد. از همین می ترسید که کسی متوجه بشود که او خودش رو جای مگان زده است.
- کی.. کی.. کی به تو گفته؟
- خودم فهمیدم. راستی بیا یه دوئل حسابی بکنیم. هر کسی برد ناظر دیاگون می شه.
مگان با قدم های بلند از خانه خارج شد. نفس راحتی کشید برای اینکه از این بی نظمی خلاص شده بود.
................
خوابگاه دختران اسلایترین:
- چی؟! تو چی کار کردی؟ تو یکی قوی تر از خودت رو به دوئل دعوت کردی؟
این صدای کیتی بود که داشت مو های گربه اش را شانه می زد و شانه را در بدن گربه اش کرد.
- ای کیتی. اینقدر نفوس بد نزن. الان اعصابش رو ندارم.
- مگان اخه این چه کاری بود کردی. راحت همه جا به خاطر ما متقارن بودنش خفه اش می کردی.
- ای گبی. من چه قدر خنگم. ای مرلین بزرگ.
- نترس من یه ایده دارم می تونی از معجون شانس بخوری.
- افرین عقل کل حالا موادش رو از کجا بیاریم؟
- این دیگه توی تخصص من نیست.
- خب به نظرم به مامانت نامه بنویس. اون توی وزارتخانه کار می کنه و می تونه موقع بازرسی برات دستورش و وسایلش رو بیاره.
مگان مثل فنر از جا پرید و شروع به نوشتن نامه کرد.
نقل قول:
سلام مامان
خوبی؟
روباه کوچولوت به یه مشکلی بر خورده و به وسایل و دستور العمل معجون شانس نیاز داره. می تونی براش بیاری با یه دنیا بوس دخترت.
بعد نامه را به پای جغدی بست و برای مادرش فرستاد.
- خب از اونجایی که من ناظر تالار هستم می گم دیگه باید بخوابیم. همه توی تخت خواب هاشون.
مگان نمی توانست بخوابد. وقتی چشم هایش را بست با استرس خوابید و هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که صبح شده بود.
- مگان مگان جغد مامانت اومده.
- بده ببینم کیتی.
نقل قول:
سلام روباه مامانی. من به سختی تونستم برات این وسایل و دستور العمل رو پیدا کنم چون فقط تونستم چند خطی ازش رو ببینم. دوست دارم
در نامه یک برگه کوچک بود که دستور العمل رو نوشته بود با چند ریشه و برگ.
..............
کلاس معجون:
- خب گابریل برامون بمون ببینیم .
- بزار ببینم.
یک عدد ریشه درخت گیلاس، دو عدد مغز زنبور، ریسه قلب اژدها، موی تک شاخی که شاخش شکسته. همین بود. حالا به مدت یک دقیقه معجون رو هم بزنید. معجون شما اماده است.
- خب بخورش مگان.
وقتی مگان معجون رو خورد برای یک لحظه هیچ اتفاقی نیفتاد ولی بعد سر گیجه گرفت.
- وای چقدر دنیا قشنگه، تکشاخ ها، رنگین کمون، چون ها.
و بعد غش کرد.
- چی شد بهش؟
- نمی دونم. وای نه امروز روز دوئل هست. خیله خب کیتی تو معجون مرکب پیچیده رو بخور و جای مگان برو سر قرار و من هم میرم دنبال سو و مادر مگان.
- قبوله.
.........
نیم ساعت بعد در وزارتخانه:
گابریل و سو در حالی که سریع می دویدند وارد وزارتخانه شدند.
- ببخشید با خانم فلیسیتی راوستوک کار دارم.
پیرزن مسن عینکی رو پایین اورد و نگاهی اول به سو و بعد به گابریل کرد.
- نداریم کسی به این اسم. برید.
- فلیسیتی ایسترچ چی؟
- طبقه دوم اتاق اول.
........
هاگوارتز، زمین کوییدیچ:
کیتی به سختی داشت با کفش های پاشنه بلند مگان راه میرفت و سعی می کرد دست به مو های کراتینه مگان نزند. واقعا برایش سوال بود که مگان چطور با این کفش ها راه می رود. چرا همیشه کت و دامن می پوشه؟ چرا همیشه کفش پاشنه بلند زیر همه ی لباس هاش می پوشش. در همین حین پایش پیچ خورد و به زمین افتاد.
- وای نه کفش مگان پاشنه ش شکست. بدبخت شدم.
بودن در نقش مگان کار راحتی نبود.
............
دفتر خانم فلیسیتی ایسترچ
در اتاق خانم ایسترچ با سرعت باز شد و دو دختر ظاهر شدند.
- خانم استیون من مگه نگفتم در رو روی هر کسی باز نکنید.
- خانم راوستوک، قضیه درباره مگانه. مگان معجون اشتباهی رو خورده.
- چی؟!
ضربان قلبش بالا می رود برای دخترش ممکن بود اتفاقی افتاده باشد.سریع با گابریل و سو به داخل شومینه رفتند و در هاگوارتز ظاهر شدند.
.........
کلاس معجون سازی:
فلیسیتی اصلا خوب نبود. نمی دانست برای دخترش اتفاقی افتاده یا نه. اگر دخترش بلایی سرش می امد هیچ وقت خودش را نمی بخشید.
- این معجون حالش رو خوب می کنه؟
- اره، البته امیدوارم.
وقتی مگان معجون را خورد به ارامی بلند شد. دیگر اثری از رنگین کمان و تکشاخ در ذهنش نبود.
- مامان. چی شده؟
- هیچی مثل زیبای خفته به خواب رفتی.
- وای نه دوئل.
- اه، اخ، ای
کیت که دیگر به حالت عادی خودش برگشته بود با کفش های پاره و شکست خورده برگشت.
- ببخشید شکست خوردم.
-
- مگان گریه نکن. دوباره می تونی به دوئل دعوتش کنی.
- نه من برای اون گریه نمی کنم. کفش هام. کفش های قشنگم، کفش های نازنینم
- بله مگان خانم من بهت گفتم که این کار رو نکن.
- کیتی الان خفه ات می کنم