خلاصه:
نجینی برای کاشت دندون رفته به دندونپزشکی و دندونپزشک برای بیحسی دندون نجینی نیاز به آب مغز شیش محفلی داره.
پس مرگخوارا به گریمولد می رن و مردی رو پیدا می کنن که میگه محفلیه! اون مرد هم از مرگخوارها میخواد که براش کلی سیبزمینی سرخ کنن تا در ازای اون، به مرگخوارها راه مخفی ورود به محفل رو لو بده. مرگخوار ها هم به سرآشپزیِ بانو مروپ میرن سراغ سرخ کردن سیب زمینی؛ که فنریر سیب زمینی هارو میخوره و مجبور میشن سیبزمینیهای تیکه تیکه شده رو از توی شکمش در بیارن تا با چسب بچسبونن و دوباره سرخ کنن.
حالا چسب هم کم اومده و از رودولف خواستن تا با تف به اونا کمک کنه!
***
رودولف عقل چندان درست حسابیای نداشت، اما یکچیز را خوب میدانست:
مروپ هیچوقت از کسی تف کردن در قابلمه نمیخواست!این شد که در جایش ایستاد و به جای خم شدن به روی قابلمه و انجام عمل تف، رو به مروپ کرد.
- بانو مطمئنین میخواین تف کنم؟
و بعد، فرصت را برای خودشیرینیاش فراهم دید.
- حس میکنم یه اتفاقی براتون افتاده بانو! بیاین بریم سنتمانگو یهوقت چیزیتون نشده باشه!
به مانند تمام پست های این راوی؛ مروپ به فکر فرو رفت.
به راستی این چیزی بود که میخواست؟ شرف آشپزیاش اینگونه اجازه میداد؟ درصورت انجام این عمل، آندنیا در مجمع پسامرگِ آشپزان چه داشت که بگوید؟ این سوالاتی بود که ذهن مروپ را درگیر کرد و او را به دقایقی تفکر عمیق واداشت.
- رودولفِ مامان درست میگه...
وجدان کاری من اجازه نمیده بذارم رودولف مامان تف توی این سیبزمینیای لهولوردهی مامان بندازه.
بعد نگاهش را بین مرگخواران چرخاند.
- اما کی گفته تفِ مونده هم برای سلامتی ضرر داره؟
برید تام مامان رو بیارید و از تفِ توی مفاصلش برای چسبوندن سیبزمینیای مامان استفاده کنید!
نگاه ها به سمت تامی که در حال منتقل کردن پوست سیبزمینیها به داخلِ لباس اگلا بود، برگشت.