لرد سیاه در حالی که با خشم به اسلاگهورن نگاه می کرد و می خواست او را بچلاند با نفس عمیقی خشمش را فرو خورد.
- نفر بعدی جلو برود و جسمی فدا کند.
در همان لحظه نگاه لرد به راهرو افتاد.
- آن سگ چکمه پوش کیست که دارد فرار می...؟ تری!
تری در حالی که داشت خیلی سوسکی از راهرو فرار می کرد به سمت لرد برگشت.
- ووااق!
- به زبان آدمیزاد بگو. اینگونه متوجه نمی شویم.
تری ناچار به شکل انسانیاش در آمد.
- بله ارباب! با من کاری داشتین؟
- جایی تشریف می بردین؟
- ارباب با اجازهتون من یه جایی دعوت دارم باید رفع زحمت کنم.
- اول یه چیزی تقدیم این ملعون ها بکن بعد برو.
- ارباب من که چیزی ندا...
- بلایمان!
بئاتریكس در حالی که چوبدستیاش را به سمت تری گرفته بود از صف مرگ خواران خارج شد.
- کروش...
- نه غلط کردم. نزن... میدم. بفرمایین!
تری با چشم های گریانش دست هایش را به طرف پاهایش برد و چکمه هایش را در آورد و به اسلاگهورن تحویل داد.
اسلاگهورن چکمه ها را در دستش گرفت و نگاهی به آنها انداخت.
- خوبه. قدیمیه ولی پول خوبی بابتش میدن. با این حال... تو یه چیز دیگه هم بده.
لرد کمی فکر کرد. به تری که داشت زار می زد نگاهی کرد و باز فکر کرد. با بئاتریكس که چوبدستیاش را به سمت تری گرفته بود نگاهی کرد و باز هم فکر کرد.
رو به ایوان و رودولف کرد و گفت:
- بگردید اتاق این ملعون را.
تری از شدت شوکی که به او وارد شده بود غش کرد و لرد هم به سمت مرگخواران برگشت.
- تا این ها اتاق این ملعون را میگردند شما دست به کار شوید.