هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
#30

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
استرجس : فکر کنم دیگه آماده باشه ..... بهتره بریم یه جغد پیدا کنیم که اینو بفرستیم. راه بیفتین .
پسرا با شوق خاصی خوابگاهو ترک کردن .....

*در جغد داني*
دنيل داشت با كمك استرجس نامه رو به پاي يك جغد سفيد ميبست
بعد از گذست حدودا 10 دقيقه جغد رو در آسمان به پرواز در آوردن......
همه ي پسرها در حالي كه نيششون تا بنا گوششون باز بود از آنجا خارج شدن.....

*در خوابگاه دخترا*
هرميون و جسيكا و ......... روي تختاشون خوابيده بودن .....
ويژژژژژژژژژژژژژژژ
جغدي با سرعت زياد مياد تو خوابگاه و نزديك سقف خوابگاه شروع به پرواز ميكنه
هرميون از جاش بلند ميشه و ميره جغد رو توي هوا ميگيره بلافاصله جغد به طرف بيرون پرواز ميكنه
هرميون مياد دوباره روي تختش ميشينه و شروع به باز كردن نامه ميكنه وقتي نامه رو باز ميكنه چشمش به عكس قلبي در بالاي نامه ميفته و ميگه:
بچه ها بياين اينجا ....
همه دخترا دور هرميون جمع ميشن و هرميون شروع به خوندن نامه ميكنه.......
هرميون:با سلام خدمت یگانه عشق زندگیم(آقا سانسور شدش.... )
در آخر نامه وقتي هرميون شعر رو ميخونه همه ي دخترا در حالي كه داشتن گريه ميكردن ميگن:
هر كي هست خيلي احساساتيه؟؟؟؟؟؟
جسيكا::خب حتما با من بوده ديگه(اينجا متن نامرو گفت)
هرميون در حالي كه خيلي عصباني بودش گفت:
نخير با من بوده.......
اندرو:نه....آخخخ...آيييي.....گريهههههه
تمامي دخترا به جون همديگر افتاده بودن و همديگر رو ميزدن..........
10 دقيقه بعد
هر كدوم از دخترا يك گوشه اي افتاده بودن و ديگر جون دعوا كردن نداشتن
هرميون به زور از جاش بلند ميشه و ميگه:
خب ببينيد بچه ها ما نميتونيم بي خودي دعوا كنيم اون پسر با هر كي كه بوده معلوم ميشه چون اگه يادتون باشه توي نامه نوشته بود امروز ساعت 4 بعد از ظهر توي سالن عمومي باشه.........
به محض اينكه هرميون حرفش رو تمام كرد همه ي دخترا به سمت چمدونهاشون حمله ور شدن . شروع به بيرون ريختن لباساشون كردن......
جسيكا:ميخوام تيپ بزنم........
كتي:من خودم خوش تيپ هستم ولي ميخوام بهتر بشم......

*4 بعد از ظهر*
مكان:سالن عمومي گريفيندور

همه ي پسرا در حالي ك هميخنديدن منتظر ورود دخترا بودن تا از عكس العملها و حرفهاي اونها استفاده كنن
دخترا در حالي كه خيلي خوش تيپ شده بودن اومدن در سالن عمومي و به اين ور و آن ور نگاه ميكردن
پسرا:
جسيكا اومد كنار دنيل نشست و گفت:
اوففف...... چقدر گرمه ....ببينم دنيل تو يك پسر خوش تيپ نديدي؟؟؟؟
دنيل خيلي عادي:نه
بقيه پسرا:
استرجس:فرانك اينارو بنويس !رون انقدر نخند
دخترا كم كم همه ي جاي سالن رو گرفتن...........و به انتظار نشستن...................

ادامه دارد....................
----------------------------------------
خب هر كدام از پسرا كه ادامه ميده اول ادامه عكس العملهاي دخترا رو بنويسه و بعدش جوري بنويسه كه پسر ناشناس سر قرار نيومده......(بقيش با خودش)


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#29

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
یه عده از جغدای مدرسه که توی اون برف به سختی میشد بعضیهاشونو دید در حالی که بسته های کوچیک و بزرگی رو حمل می کردن از فاصله ی نزدیکی از کنار پنجره های خوابگاه گذشتن .
در حالی که همه به جغدا خیره شده بودن ......
استرجس : اااااااا ........ نوک اون جغده چقدر شبیه دماغه رونه ..... نسبت فامیلی ندارین .
استرجس به یه جغد سیاه پیر با نوک کج و معوجی اشاره می کرد .
رون : دیگ به دیگ میگه ته دیگ ...... خجالتم خوب چیزیه می خوای یه حالی به اون موهای ژل زدت بدم ...... مثل این که تنت می خاره .
رون پرید روی استرجس و اون دوتا مثل یه دونه توپ قل قلی روی زمین قل می خوردن و تقریبا خسارات زیادی رو به بار اوردن .
دنی که داشت لذت می برد : هی فرانک ...... شماره حوادث غیر مترقبه هاگورتزو می دونی ؟ فکر کنم بعد از تماشای این کشتی کج دیدنی باید یه دستی به سروروی خوابگاه بکشن !!!!
رون و استرجس نگاه شومی به دنی می کنن .
رون یقه ی دنی رو گرفته بودو اونو پایین می کشید که ..........
فرانک : بسته دیگهههههههههههههههههه
رون و استرجس و دنی مثل کسایی که شوک زده شده باشن و در حالی که رون یقه ی دنی رو گرفته بود ، استرجس پای رونو گاز می گرفت و دنی هم به پایه ی مبل آویزون شده بود به فرانک میخ شدن .
بعد از چند ثانیه هر 3 تا شون بلند شدن و مثل این که اصلا اتفاقی نیفتاده بود !
دنی : چرا مثل این مادر مرده ها هوار میکشی ...... چیزی شده ؟
فرانک : شما که .......
رون : بچه ها ما کاری می کردیم ؟
بچه ها: :no:
فرانک : ( تو دلش : عجب مارمولکایی هستن ! ) خب ..... بالاخره می خواین یه حال اساسی به این دخترا بدیم یا نه ؟
پسرا :
فرانک : خیله خب ..... من یه نقشه دارم ...... ببینین .......
می دونین که دخترا خیلی احساساتین ( البته نه همه ) خب ما هم
از همین خصوصیتشون استفاده می کنیم .
استرجس : چه جوری ؟!؟
فرانک : خب مایه نامه ی عاشقانه از طرف یه پسر ناشناس می فرستیم برای دخترا و بعد از این که با چند تا نامه دل دخترا رو به دست اوردیم و ازشون جوابای عاشقانه گرفتیم یه نامه دیگه می فرستیم و ازشون دعوت می کنیم بیان تو جنگل ممنوعه و بعد اون جا خودمونو نشون میدیم و با جواب نامه هایی که ازشون گرفتیم یه حالی بهشون میدیم . شایدم از کاراشون موقعی که در انتظار اون پسر خیالین فیلم گرفتیم و بعد تو تالار عمومی به همراه نامه های اونا پخش کردیم . از دستگاه استراق سمعم می تونیم برای ضبط حرفاشون راجع به اون پسر و بعد پخششون به صورت عمومی استفاده کنیم
دنی و استرجس : ما که هستیم
رون : خب ...... منم مجبورم باشم دیگه !
فرانک : خیله خب ...... حالا متن نامرو چه جوری بنویسیم ؟
دنی : خب یه کاریش می کنیم .
و میره سراغ وسایل مدرسش که به طرز فجیعی از ترس هرمیون تو کیفش چپونده بود . یه کاغذ پوست و یه قلم پر برمیداره و میاره .
دنی : خب حالا کی خوش خطه ؟
رون : خوش خط تر از منم مگه پیدا میشه بدش من ...... حالا چی بنویسم ؟
دنی : خب بذار ببینم ..... می تونیم این جوری شروع کنیم " با سلام خدمت یگانه عشق زندگیم "
فرانک : این که خطاب به یه نفره !
دنی : بابا یه نفر مگه چقدر آدمو می تونه دوست داشته باشه ..... تازه این جوری باحال تره ..... سر این که نامه خطاب به کیه با هم کلی دعوا می کنن
استرجس : ولی اگه فقط به دست یه نفرشون برسه !
رون : یه وقتی می فرستیم که همشون تو خوابگاه باشن ..... خب بعدش چی ؟
استرجس : این جوری بنویس ...... ( این قسمت متن نامه به دلیل 1.غیر اخلاقی بودن 2. علاقه شدید به شناسه خویشتن 3. برای جلو گیری از منحرف شدن کودکان زیر 3 سال سانسور شد . )

بعد از 10 دقیقه
دنی : من یکی دیگه داره حالت تهوع بهم دست میده ...... فکر کنم بس باشه دیگه !
فرانک : آره فکر کنم . فقط این شعرم تهش اضافه کن .....
کاش میشد گریه را تهدید کرد
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد در میان لحظه ها
لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
رون : بچه ها کسی سس گوجه فرنگی داره ؟
بچه ها : واسه چی ؟!؟
رون : به عنوان خون یه خورده بریزیم زیرش که طبیعی به نظر بیاد .مثلا طرفش حاضره خونشم بده
دنی : نه بابا مثل این که این جا همه تو این جور کارا استادن ما خبر نداشتیم ...... رون تو که اولش می گفتی که می ترسی هرمیون یه بلایی سرمون بیاره چی شد ؟
رون : ما اینیم دیگه !
فرانک : اینم سس .
استرجس : فکر کنم دیگه آماده باشه ..... بهتره بریم یه جغد پیدا کنیم که اینو بفرستیم. راه بیفتین .
پسرا با شوق خاصی خوابگاهو ترک کردن .....


ادامه دارد ......


ویرایش شده توسط دنیل واتسون در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۶ ۱۵:۱۱:۳۴

[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#28

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
*بعد از مدتي*
همه ي بچه ها داشتن به نتيجه كارشون نگاه ميكردن همه خوشحال بودن كه خوابگاه پس از مدتي كاملا تميز شده !!!
رون:ايول بابا تازه ماجرا شروع شده!!!
دنيل و فرانك رفتن روي تخت خودشون رو انداختن
استرجس كه خيلي خسته شده بود از پارچ آب كنارش يك ليوان آب براي خودش ريخت و خورد سپس گفت:
دختران محترم لطفا از خوابگاه برين بيرون !!!!
هرميون:اااااااااااااااااا..........جاي تشكرته!!!!
كتي:ولشون كن بابا اصلا نبايد بهشون كمك ميكرديم
رون كه خيس عرق بود گفت:
آره والا خيلي هم كمك كردين آيي...ي...ي...ي..ي كمرم!!!!
استرجس :خواهش ميكنم برين ديگه از كمك نكردتون ممنونيم
همه ي دخترها در حالي كه بد و بيراه ميگفتن از خوابگاه پسرا بيرون رفتن
حدود 5 دقيقه بعد
استرجس رفت كنار پنجره تا نگاهي به بيرون بندازه
در اين بين فرانك گفت:
بابا اين جوري كه نميشه حوصلم سر رفت!!!!
رون در حالي كه داشت با چوب دستيش ور ميرفت گفت:
خب ميگي چي كار كنيم؟؟؟؟
فرانك: !!!
استرجس از جلوي پنجره كنار رفت و گفت:اي بابا بگو ديگه؟؟
فرانك:خب صبر كن ديگه!!!!
استرجس: !
فرانك:يافتم!!!!
دنيل از روي تختش ميشينه و ميگه :
چيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرانك:بياين يك كم سر به سر دخترا بزاريم!!!
همه:
رون:بي خيال بابا هرميون پدر ما رو در مياره!!!
فرانك:اي بابا نگران نباش ؟؟؟؟
استرجس كه هيجان زده شده بود گفت:خب من كه پايم از كجا بايد شروع كنيم؟؟؟؟
فرانك:خب گوش كنيد..........................


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
#27

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
رون:آهاي كسي اينجا نيست....بابا مگه اينجا خوابگاه نيست پس شما شبا كجا مي خوابين!!اينجا رو نيگا كن چه خاكي گرفته؟!!!
استرجس:آره خيلي خاك گرفته....بايد تميزش كنيم!
رون:تو از كجا پيدات شد؟!!!
هرميون:چيه چه خبره؟!صداتون تو كل تالار عمومي گريفيندور پيچيده....يه كم آرومتر!!!هووي استرجس منظورشو نمي فهمي....رون ميگه اينجا خاك گرفته...يعني توش پست نمي خوره...يعني توش رول نمي نويسين...يعني شما يه ذره غيرت براي گروهتون ندارين...يعني همه گروه ها از شما زدن جلو...يعني!!!!
صداي هرميون به بلندي فرياد سرژ رسيده بود!!
دني:هرميون جان يه كم آرومتر...خودتو كنترل كن...ما داريم تو كتابخونه ي مكانيضم!! از بر و بچ ثبت نام مي كنيم!
رون:اي بابا تا دو دقيقه پيش شماها كجا بودين!!!هرميون جان من منظورم اين نبود...خداييش اينجا خاك گرفته بايد تميزش كنيم!!!!!
رون دستشو روي تخت كناريش مي كشه و گرد و غبار شديدي تو هوا پخش ميشه!!!
تقريبا تمام اعضاي گريفيندور بخاطر سر و صداي هرميون توي خوابگاه پسرا جمع شده بودن!!!


چند دقيقه بعد...
هرميون سه تا صندلي رو روي هم گذاشته و براي سخنراني رفته بالاي اونا!!
هرميون:خب دوستان همينطور كه ميبينيد اينجا خيلي كثيفه...بايد با يه بسيج همگاني اينجارو تميز كنيم!!!من به عنوان ناظر تالار گري.....
تق......
هرميون از رو صندلي سوم پرت ميشه پايين!!!!



چند لحظه بعد....
هرميون دوباره به هوش مياد....
هرميون:خب داشتم مي گفتم...من به عنوان ناظر تالار عمومي گريفيندور مسئوليت خطير تقسيم وظايف رو بر عهده ميگيرم!!!
خب شروع مي كنم
من نظارت رو كارگرا رو بعهده مي گيرم!!!! اندروميدا مسئول كمك به منه!!!! جسي و ليلي هم به كارگرا دستور ميدن!!!! خب مثل اينكه ديگه هيچكدوم از دخترا نموندن!!!!پس بقيه هم اينجارو تميز مي كنن!!!!!!!


بعد از چند دقيقه....
استرجس:بچه ها بنظرتون تقسيم كار عادلانه بود!!!
اندروميدا:هووووووووي مرتيكه استرج كارتو كن!!
رون زير يه كمد دو و نيم تني در حال له شدنه.....
" آره بنظر من تقسيم كار عالي بود...اميدوارم هميشه هرميون به ما تو وظايف مديريتي كمك كنه!!!!"
دني:كمك من زير اين تخت گير كردم!!!
اندروميدا:چي كار كنيم قربان؟!
هرميون آبميوه اش رو ميذاره رو تخت كنار دستش....
هرميون:ولش كن يا خودشو ميكشه بيرون يا ميميره!!!!
آبميوه هرميون ميريزه روي تخت.....
جسي:آهاي استرجس بيا اينجارو تميز كن.....



ادامه بديد!!(آداس شديدا رو من تاثير گذاشته!!!!!)


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ جمعه ۱۶ دی ۱۳۸۴
#26

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
دوپس دوپس!!!

اه ببريد اون صذا رو مي خواهم كپه ي مرگمو بزارم (چه رمانتيك)!

عده اي از اعضاي ارزشي گريفيندور در بي جامعه پارتي گرد هم

آمده بودند و...دوپس دوپس مي نمودند!!


كارداك:(شك نكنيد من اصلا جزو انان نبودم!!):اهان حالا قر قر كمر!!

عده اي از دختران خوابگاه خنديدند(نكته ي انحرافي اينان اينجا چي كار مي كنن؟؟

در خوابگاه دختران: هرميون خواب هفت ملكه مي ديد!!(به دليل
بعضي مسايل دختران نمي توانند خواب هفت پادشاه ببينند!!)

ناگهان از خواب پريد و گفت كتي پاشو دوباره اين استكباريون مراسم
گرفتن !!

كتي :ايول يعني ما هم شركت كنيم؟؟

هرميون نگاهي به يه جا از اتاق مي كنه كه به نظر شبيه دوربينه!!
وبعد مي گه نه كتي زشته ما بايد جلو ي انان رو بگيريم!!


در محل اجراي مراسم:كارداك مقداري قرص رومي ياره جلو ي
جمعيت و با صداي بلند مي گه:كساني كه مي خواهند به مريخ
سفر كنند از جلو نظام!!!

در همين هنگام هرميون و كتي سر مي رسند و...
....................................
يه بنده خدايي اين و ادامه بده!!

کارداک عزیز

درسته که اینجا خوابگاهه و بیجامه پارتی هم داریم ولی مجازی بودن اینجا رو فراموش نکنید .اینجا دنیای واقعی نیست که اکس و شیشه و از این جور چیزها وجود داشته باشه و ادامه روند رول با این مضمون سرانجام جالبی نداره چون قبلا هم در جاهای دیگه مواردی داشتیم
بهتره برای فعال کردن اینجا یک پست دیگه بزنی چون اجازه ادامه فعالیت اینطوری رو نمیدم.
اگر یکی دیگه زدی اینو پاک میکنم در غیر این صورت هم کسی نباید این پست رو ادامه بده

لیلی


ویرایش شده توسط لیلی اونز در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۹ ۷:۴۰:۴۴

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۴
#25

تدی اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۳ شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
از یه جای خوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
آهنگ ملایمی به گوش می رسد و صفحه ی تلویزیون روشن میشود
همه:واااااااااااااااااااااای
اندرو وهرمیون با خشم به پسرها که با چشمان گرد شده به صفحه خیره شده اند نگاه میکنند
هرمیون رو به اندرو: ببرش جلو.
پسرا:نههههههههههههه
هرمیون:
بعداز چند دقیقه (روی صفحه ی تلویزیون)زاخارباس رو به کتی :ببین می خواهم یه چیزی بهت بگم .
صفحه یه دفعه سیاه می شه.
رون:اااااااا چی شد؟
هرمیون همه ی سیمها رو چک می کنه.
_همه ی سیما سالمن نمی دونم چش شده.
فرانک:شاید تموم شد.
همه:نه بابا وسطش بود.
اندرو:شاید قطع شد.اصلا شاید مخصوصا قطعش کردن.
هرمیون:بذار تیکه ی آخررو دوباره ببینیم.
دوباره صدای زاخاریاس شنیده می شه.
_ببین می خواهم یه چیزی بهت بگم.
یه چیزی می اد جلوی دوربین.
رون:این چی بود؟
فرانک:شاخه ی درخت بود.
هرمیون:شاخه ی درخت چیه . قرمز بود.
فرانک:نه سبز بود.
هرمیون: من مطمئنم.اصلا بیا از اول ببینیم.
صحنه تکرار شد. دوربین تکون خورد و یه چیزی اومد جلوی دوربین . اندرو تصویرو نگه داشت.
چیزی که اومدجیوی تصویر هم سبز بود هم قرمز. یه پارچه ی سبز با یه نوار قرمز!!!
*********************************************
رون:یه تیکه از یه لباس بود .صبر کن ببینم. ما لباس سبز و قرمز توی مدرسه نداریم.این می شه ترکیبی از اسلیترین و گریفیندور. یکی پشت دوربین بوده . اونجا چیکار می کرده؟
اندرو:بیاین از اول با دقت فیلمو نگاه کنیم.
آهنگ ملایمی به گوش می رسه زاخی و کتی با هم به بستنی فروشی رفتند . زاخاریاس دوتا بستنی می گیره و با کتی از کادر دوربین خارج می شه. پشت سر اونا یه پسر میاد که بستنی بخره. دستشو میاره بالا که بستنی رو از فروشنده بگیره....
با جیغ هرمیون اندرو فیلمو نگه می داره . هرمیون در حالی که به صفحه ی تلویزیون اشاره می کنه می گه:خودشه. آستینشو نگاه کنین . سبزه با نوار قرمز.
رون : من این پسرو می شناسم این تدی اسنیپه. چرا به فکر خودم نرسید؟اون تنها کسیه که این لباسارو می پوشه چون پدرش فکر می کرده که حتما توی اسلیترین می افته و براش لباسای سبز خریده.ولی اون توی گریفیندور افتاد چون نمی تونست همه ی لباساشو عوض کنه یه نوار قرمز سر آستینش دوخته. ولی من نمی فهمم اون چرا باید از پشت دوربین کتی و زا خاریاسو دید بزنه؟
هرمیون: الان خودش بهمون جواب می ده.........
******************************************************
تدی و بچه ها جلوی تلویزیون خاموش نشسته بودند. تدی:من نمی تونم بهتون بگم. ولی یه سرنخ بهتون می دم
دستگاهو روشن می کنه و تیکه ای از فیلمو می ذاره.
کتی و زاخاریاس روی نیمکت پارک نشسته اند کتی چیزی می گه و زاخاریاس سرش رو عقب می بره و قاه قاه می خنده.یه دفعه نور شدیدی از چشم زاخاریاس می تابه .
اندرو این چی بود؟
فرانک: مثل برق زدن شیشه توی نور بود .
رون:زاخا ریاس که عینک نمی زنه .
هرمیون:نه بچه ها.....اون یه عینک بود .یه عینک هلالی .
تدی لبخندی میزنه و می گه: یادتون باشه من به شما هیچی نگفتم .


فردا خواهد آمد خواهید دید هر کس آنچه نیست که می بینید
و اما پشت دریا ها یقین شهری ست رویایی

[img]http://www.jadoogaran.org/modules/xcgal/watermark.php?[/img]


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#24

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
هر دو تاي اون ها عصباني بودن ولي رون بي خيال بود هرميون با شدت به سمت دني ميره و
ميگه:پسره پررو با احساسات دخترا بازي ميكني
دني كه انگار خشكش زده بود هر كاري ميكرد كه از جلوي دست هرميون كنار برود
اندرو كه از هرميون هم عصبانيتر بود
گفت:بزار با اين گلدون بزنم تو سرش تا از دستش راحت شيم
رون همچنان نظاره گر بود دني وقتي بي خيالي رون رو ديد
گفت:رون بابا بيا جلو اينارو بگير
اندرو به جاي رون جواب داد:بعدا جساب اونم ميزاريم كف دستش ولي فعلا نوبت تو هستش هرميون بايد ادبش كنيم
در با تمام شدت باز ميشه و شخصي داخل درمانگاه ميشه
شخص:اي بابا هرميون از تو ديگه بعيده بابا
هرميون نگاهي به شخص ميكنه و
ميگه:استرجس تو خودتو قاطي نكن
استرجس نگاهي به اندرو مي اندازه و
ميگه:هرميون و اندرو هر دوتان بياين بيرون كارتون دارم
رون نگاهي به استرجس ميكنه و كسب تكليف ميكنه و
ميگه:من پيش دني و كتي ميمونم
استرجس رو به اندرو و هرميون ميكنه و
ميگه:بياين بيرون خواهش ميكنم
اندرو و هرميون به همديگر نيم نگاهي مي اندازن و اندرو
ميگه:فرصت براي كشتنش زياده بيا
اندرو و هرميون از در درمانگاه خارج ميشن و استرجس در رو پشت سر اون ها ميبنده سپس نگاهي به هر دوتاي اونها ميكنه و
ميگه:از شما دو تا بعيده ديگه
اندرو:اون با احساسات يك دختر بازي كرده ما هم بايد حسابشو كف دستش بزاريم
استرجس به هرميون نگاهي ميكنه و
ميگه:نظر تو هم مثل اندرو هستش
هرميون:اره ديگه راست ميگه
استرجس سري تكون ميده و
ميگه:رون وقتي داشت موضوع رو براي شما تعريف ميكرد من داشتم گوش ميدادم اون بر عكس تعريف كرده كوييرل همه چي رو براي من گفته خوب گوش كنيد هدف ما بازي با احساسات كتي نيست بلكه ميخواهيم كمك كتي كنيم تا دوباره خوشحال و خندان بشه
اندرو نگاهي به در درمانگاه كرد و
گفت:ولي رون كه يك چيز ديگه گفت
استرجس:همين ديگه اون ميخواد همه چيز رو به گردن دني بندازه
هرميون:آهان فقط من يك چيزو ميدونم كتي هر وقتيك فيلميو ميبينه بدتر ميشه
استرجس:ايول تو خيلي با هوشيا كليد ما فعلا همين فيلمس ميتوني بياريش
هرميون با تمام سرعت به سمت خوابگاه حركت ميكنه
استرجس:اندرو تو با من بيا تو درمانگاه
استرجس وقتي در رو باز ميكنه اندرو با تمام سرعت ميره به سمت رون
ميگه:براي چي به من دروغ گفتي
رون انگار به دنبال راه فرار ميگشت
گفت:چه دروغي
اندرو:خودتو به اون راه نزن اعتراف كن
رون:باشه بابا
دني كه انگار خيالش راحت شده بود
گفت:استرجس دمت گرم
استرجس نگاهي به كتي كرد و
گفت:خواهش ميكنم فقط من چند روز نبودما ببينيد چي شده
اون به سمت كتي حركت ميكنه سپس پايين تخت كتي ميشينه و
ميگه:كتي حالت خوبه
كتي در حالي كه همچنان اشك مي ريخت
گفت:نه
استرجس:خوب ميشي نگران نباش
هرميون وارد درمانگاه ميشه و
ميگه:پيداش كردم
استرجس:ايول خب بياين بريم ببينيم
همگي بلند ميشن و از درمانگاه خارج ميشن
(در بين راه فرانك هم به آنها ملحق ميشه و وقتي ماجرا رو براش تعريف ميكنن
ميگه:حق با استرجس هستش بريم فيلم رو ببينيم)

**درخوابگاه**
هرميون بزارش تو دستگاه ديگه
هرميون:باشه
همگي پاي تلويزيون خشك ميشن
استرجس:آهان
(فرانك:اين دو تا يك ربطي به هم دارن)
هرميون و اندرو و رون هم خشكشون زده بود
رون:حالا چي كار كنيم
ادامه دارد.................

---------------
تيكه هاي داخل ( ) رو به خاطره آمدن فرانك اضافه كردم چون اون جلو تر از من پست زده
اميدوارم خوب باشه
مال من ادامه مال دني هستش


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: ....دختري با رواني آزرده!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#23

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
با تشکر از هرمیون
-------------------------------------------------------------
دنی : شماها چتونه هان؟

اندرو : یه لحظه وایسا فرانکم بیاد قراره بیاد .

هرمیون : کاش نمیگفتیم فرانک بیاد خیلی ناراحت میشه بفهمه

دنی : مگه چی شد.........فرانک میاد

فرانک:هرمیون چی می خوای بگی بدو بگو که الان مکگونگال میاد

اندرو : دامبلدور اتاق ضروریاتو بسته باید یه جا واسه وایت تورنادو

پیدا کنیم ؟

فرانک : تازه جلسات داشت برگزار میشد

اندرو : ناراحت نباش """""یهو مکگونگال میاد فرانک پشتش بهشه

نمیبینتش مک گونگال میزنه پشته فرانک

فرانک : برو بابا حوصله ندارم

دختران :

فرانک : یهو میبینه بعد

مک گونگال : دخترا اینجا چیکار میکنن

همه دارن میان بیرون

دن که همش ساکت بوده میگه :

کلبه ی شکسته


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: ....دختري با رواني آزرده!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#22

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
کتی : ولم کنین چرا دست از سرم بر نمی دارین .
پسرا :
هرمیون که تازه دنی رو تو اون وضعش دیده بود : چی شده با یکی از مرگ خوارا دوئل کردی مگه نگفته بودم .....
پوزخند مسخره ای چهره ی رون و فرانک و کوییرلو گرفته بود .
دنی : کاشکی با مرگ خوارا دوئل کرده بودم با یه عده ( سانسور ) چیزه یعنی یه عده دختر خانم محترم زدن لتو پارم کردن .
اندرو در حالی که سعی می کرد جلوی خندوشو بگیره : واسه ی چی ..... نکنه خبراییه ما خبر نداریم .
دنی چین به ابرو می اندازه و میگه : اصلا هم خبری نیست . بگو آخه پسر نونت کم بود آبت کم بود با دختر حرف زدنت چی بود ؟
هرمیون یه نگاه مشکوک به پسرا میکنه : جریان چیه ؟؟؟!!!!
پسرا یه نگاهی به هم می کنن .
رون : خب چیزه .... میشه دو قیقه بیای بیرون .
اندرو . رون و هرماینی از درمانگاه خارج میشن .
کمی اون ورتر
کتی داشت با خودش حرف میزد و اشک می ریخت و رویه یکی از تختای درمانگاه خوابیده بود .
قییییییییییییییییییییییییییییییژ
دامبلدور میاد تو .
دامبلدور : پس راست میگفتن .
و لبخندی میزنه .
دنی : کجای این قضیه خنده داره ......... رفتم کمک آقا بکنم حالا اینم دست مزدم . اصلا من دیگه نیستم با دختر جماعت نمیشه حرف زد اگه راست میگی چرا خودت نمیری با کتی صحبت کنی نا سلامتی ...........
بالاخره بغض کتی شکسته میشه و میزنه زیر گریه
دامبلدور که تازه متوجه حضور اون شده بود با نگاهی حاکی از شرم و خجالت روشو به سمت اون برمیگردنه .
آروم آروم داشت به کتی نزدیک میشد که پشیمون شد و بدون این که حرفی بزنی شق و رق از درمانگاه بیرون رفت .
فرانک : اما پرفسووووووووووووور
دنی : ولشون کن . من که آخر از این دخترا هیچی سر نمیارم . بذار هر کار میخوان بکنن .............. یادم باشه وقتی مرخص شدم برم ازکتاب خونه یه کتاب درباره ی احساسات دخترونه بگیرم حداقل دیگه ازشون کتک نخوریم .
همون موقع مادام پامفری که کارش ی با کتی تموم شده بود داشت به یه شیشه معجون میومد طرف دنی .
دنی : نهههههههههههههههههههه
پامفری : ببین پسر خوب اگه اینو بخوری زودتر خوب میشی .
دنی : آخه خدایا این دخترا چی بودن که تو آفریدی .
مادام پامفری معجونو به زور میریزه تو حلق دنی .
در همون زمان رون . اندرو و هرماینی با چهره هایی جدی وارد درمانگاه میشن .....................


[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


....دختري با رواني آزرده!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴
#21

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
دنی:چیزه....اهم...یعنی...ببینم شما کتی بل رو میشناسین؟
کاترینا:بله؟کتی بل؟!؟کتی بل کیه؟!؟هان هان هان؟!؟
دنی:هیچی !(این دخترا چقدر پرروئن!)
دوتا دختر دیگه هم میان!کاترینا:فرمودید کتی کیه؟!؟
شیش تا دختر دیگه هم اضافه میشن!
دنی که کم کم داره به وضعیت مشکوک میشه کمی(!)میترسه!
ده تا دختر دیگه هم اضافه شدن!

-----------------------

در درمانگاه:
رون:واقعا این کارو کردی؟!؟نمیدونی دخترا چقدر حسودن؟!؟
بعد از ظهر بود و رون فرانک و کوییرل اومده بودن درمانگاه!دنیل با دست و پای گچ گرفته و سر زخمی(!)روی تخت خوابیده بود.دنیل چشماشو بست و گفت:

_من چه میدونستم...مثل شما دکترای دخترشناسی ندارم که!آخ!نامردا چه بد زدن!

فرانک:این راهش نیست.باید یه شاخه گل بهش میدادی و میبردیش بیرون و قربون صدقه اش میرفتی بعد ازش میپرسیدی....!

کوییرل:اضافه هم میکردی که کتی چه دختر زشت و بداخلاقیه!

دنی با تعجب:ولی اون که زشت و بداخلاق نیست!اتفاقا خیلی...
(هوی!)

در بازشد و کتی و هرمیون و اندرو وارد درمانگاه شدن!
اندرو:بابا آروم باش ایوی...!
کتی:تو همین یه جمله رو بلدی همیشه به من بگی؟!؟ در ضمن من ایوانا نیستم...ایوانایی وجود نداره!

هرمیون:میشه بپرسم چرا اینقدر بداخلاق شدی?!?



!!Let's rock 'n' ROLE








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.