هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
#59

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
من کیستم ؟

من لامپ کم صرفم ... ( این رو شوخی کردم )

آدمی مهربون و خوش قلبم ولی همه به ظاهرم توجه می کنن ( ظاهری خشن ) ... دست خودم نیس نمی دونم چرا انقدر جانورای وحسی رو دوست دارم ... مادرم منو تو بچه گی ول کرد و رفت ... از همون بچه گی بد شانس بودم ... بابام حتا توی جیب من هم گم می شد ! ... چرا این امبریج انقدر از من بدش میاد ... آخه چه پدر کشتگی با من داره .... این سوالات در ذهن هاگرید می گذشت


شک نکن!


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
#58

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
وقتي براي اولين بار لمسش كردم نيرويي تمام وجودم رو گرفت
بطور باور نكردني زيبا و با ابهت بود
اون فقط ماله من بود مال خود خودم
حالا كه اون در كنارم بود احساس امنيت ميكردم
با كمك اون ميتونستم همه رو تحت فرمان خودم در بيارم
با اينكه فقط يه چوبدستي بود ولي مثل يه تكيه گاه براي من بود





Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
#57

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
از آنجا که نشسته بود همه چیز را می دید....خسته و افسرده.... با اینکه 15 سال بیشتر نداشت ولی خیلی پیر بود... هیچ وقت به خودش تعلق نداشت و اهمیتی هم نمی داد.... با نومیدی به ارباب مینگریست... ولی ارباب حواسش به او نبود... ارباب خیلی مشغله داشت... تا بالاخره ارباب او را دید... دستش را دور کمر او حلقه کرد و او را به همراه خود برد...در گیر و دار جنگ دست در دست ارباب حرکت می کرد .... همه می خواستند او را نجات دهند ....ولی سر انجام او ضربه ای خورد.... احساس کرد می چرخد و تمام تنش درد می کرد.... ای کاش درد تمام می شد...وشد...او از بین رفت و درونش مانند هاله ای محو شد...اما هیچ کس صدایش را نشنید ....آری گوی ارزشمند شکست و نابود شد...


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۴
#56

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
من کیستم ؟

عجب در کوتاهی بود...هرچه سعی میکرد نمیتوانست داخل شود ای کاش کوچک تو بود...گاهی دلش میخواست کوتاه باشد مانند فلیت ویک یعضیها برای بزرگ بودنش اورا مسخره میکردند...و اورا با غولها مقایسه میکردند...این باعث نارحتیش میشد اما چه میشد کرد؟!
ای کاش میتوانست خود را کوچک کند و از در عبور کند اما نمیتوانست پس هگرید (هاگرید سابق!) تصمیم گرفت از پروفسور فلیت ویک کمک بگیرد شاید او جادوی کوچک کردن موقتی را بلد باشد!
ـــــــــــــ
من چیستم؟

بیا تو ! هر احتیاجی که داری برایت برآورده میکنم...اگر به کتاب نیاز داری ، اگر به توالت نیاز مندی(!) تنها کاری که باید بکنی تمرکز کن و از روی قالیچه جلوی در رد شو...اصلا سخت نیست هر چه احتیاج داری اینجاست...فقط دور و اطرافت را را مواظب باش ، کسی تو را نبیند!
اتاق ضروریات همیشه برای کمک آماده خواهد بود!


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


بدون نام
من چيستم ؟

از چشمان بزرگ و زرد رنگش مرگ مي باريد .... تن سبز رنگش برروي زمين هموار مي خراميد .... سالهاست كه زندگي ميكند و به زندگي جانداران پايان مي بخشد ... دندانهاي تيزش را نمايان كرد و به راه افتاد ....سالها پيش هرپوي كثيف باسيليك را از طريق وزغ بوجود آورده بود ..



Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۴
#54

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
من چیستم؟

به سرعت حرکت میکرد...از اینجا به آنجا و هر طرف سرک میکشید! چون نمیخواست او را بگیرند...در حال فرار بود اصلا کارش همین بود که فقط فرار کند! چشم صدها نفر به مانور های او دوخته شده بود که چگونه حرکت میکند...اینبار دستان هری بیش از همیشه به او نزدیک بود...نزدیک نزدیک...و کسی در گوشه ای دیگر فریاد میزد:
سه سانتی متر ، دو سانتی متر ، هری برو!!! میتونی بگیریش...
گوی زرین با مانوری زیبا خود را از دستان هری رهاند...و هری اینبار موفق نشد او را بگیرد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من کیستم؟

شخصی در انتهای راهرو ایستاده بود...شخصی قول پیکر بله او هاگرید بود و موجودی عجیب کنارش راه میرفت...یک عنکبوت بود...عنکبوتی بزرگ...
پسر چوبدستیش را در آورد...و بسوی هاگرید رفت ، هاگرید به سرعت خود را سپر عنکبوت قرار داد گویی مانند بچه اش عنکبوت را دوست دارد و این چیزی بود که بیش از همه پسر را ناراحت میکرد...پسرک چوبدستی را جلو گرفت و به هاگرید اخطار کرد که کنار رود اما او گوش نمیداد...
پسر به هر ترتیبی که بود هاگرید را کنار زد تا به عنکبوت رسید...تام ریدل چند ساعت بعد قهرمان مدرسه بود...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#53

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
مثل هميشه من كيستم و من چيستم


دوستاش روش بودن...خودشم زير همه بود....كم كم ميشد اونو ديد...از ديده شدن ميترسيد....پسر دستشو دراز كرد...ولي اونو بر نداشت....
يدفعه متوجه زني شد كه اونجا قايم شده بود و به پسره نگا ميكرد.... زن از پشت درخت بيرون اومد...پسر زن رو ديد....فوري اون و دوستاشو برداشت تا قايمشون كنه...زنه دادزد: اكسيو ...يه دفعه احساس كرد كه به طرف زن كشيده ميشه...زن يه چيز نامفهوم ديگه گفت....و اون احساس كرد كه داره ميسوزه....سيگار هنوز داشت ميسوخت و به دعواي هري و نميد نگاه ميكرد.....


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#52

ميلي سنت بالسترود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از ازروت(سرزمین خاکستری)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 73
آفلاین
من کیستم؟
من تا صبح نخوابیدم . داشتم به اون چشماایی که منو دیوونه کرده بود فکر می کردم. و تو رویا و کابوس بودم. بعد مامانم یکی کوبوند تو سرم گفت دیره بلند شو برو سر کارت .
من سرد درد داشتم . از ضربه ی مامان و شب بیداری .من رفتم سوار اتوبوس شم . دیدم شلوغ .خواهران ریخته بودن تو مردونه جا نبود .هرچی سعی کردم وارد شم نشود .پرتاب شدم بیرون.
پامم درد گرفت .
وقت برگشتن من خسته بودم ولی پیاده رفتم . تو راه خوردم به یه خواهر . خواهر منو گرفت به باد کتک و فحش . ملت ریختن تو سرم .
من درد داشتم و خسته بودم . دیگه خیلی دیر وقت شده بود . به سمت خونه رفتم . دیدم یه خواهر که انگار پریزاد بود داره میاد . یه ذره نگاش کردم رفتم تو دیوار . وقتی به خودم اومدم دیدم اش و لاش افتادم گوشه ی خونه .تنها رفتم طرف کامپیوتر به طوری که مامان نفهمه .
بعد رفتم تو تاپیک آداس و موفقیت روز افزون ساحره ها رو دیدم. شروع کردم به کندن موهام . رفتم جلوی اینه و دیدم هر چی داشتیم و نداشتیم ازمون گرفتن و اه کشیدم


THe return of ADAS


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۶:۱۸ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
#51

اليور هورنبايold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
از هاگزميد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
من كيستم ؟
امروز هم ظرفهاي "اقا" رو خواهم شست.پيراهن "اقا " رو اتو خواهم زد...صبحانه ي "اقا "رو اماده خواهم كرد...همين كارو در مورد نهار تكرار خواهم كرد...چاي "اقا " رو دم خواهم كرد...خودم رو براي گفتن يك خسته نباشيد جانانه به "اقا" اماده خواهم كرد....وقتي "اقا "خوابيدن سعي ميكنم نفس نكشم تا خدايي نكرده بيدار نشن ...بعد از بيدار شدن اقا عصرانه را اماده خواهم كرد و درحالي كه محكوم به گوش كردن حرفهاي "اقا" هستم سعي ميكنم موافقت خودم رو در زمينه ي موضوع بحث :"اقا" اعلام كنم...بعد ازاينكه "اقا"با دوستاشون رفتن بيرون يواشكي كامپيوتر رو روشن خواهم كرد و بعد از كانكتينگ "جادوگران داد ارگ "را تايپ خواهم كردم...و بعد از ورود به تاپيك مربوطه با هم جنسانم از "خوشبختيهايمان"حرف خواهيم زد و به دفاع از حقوق ساحره ها خواهيم پرداخت....من يك " اداسي " هستم !!!


[img alig


Re: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#50

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
هر وقت بهش نگاه مي کردم اونو تو دستم داشتم
آرزويي جز رسيدن به اون نداشتم
اگه ميتونستم اونو تصاحب کنم براي هميشه وجود داشتم
اگه فقط ميشد يه لحظه اون رو لمس کنم
حيف که دامبلدور اونو نابود کرده .
تصوير سنگ جادو در آينه ي نفاق انگيز










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.