هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#24

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
دراکو نگاهی نفرت اور به کوییرل که داشتند با زور میبردنش کرد:
- خیلی دوست دارم سرشو از بدنش جدا کنم ولی حیف که نمی شه! ... خب بارتیموس چند سال براش می بری؟؟
بارتیموس رو به دراکو کرد چند دقیقه چیزی نگفت بعد:
- دو سال خوبه ؟؟ آره دوسال .
- بعد با صدای بلندی گفت : همه موافقن؟؟؟
بعد از چند دقیقه صحبت همه قانع شدند که دوسال برای کوییرل کافیست.
کوییرل به دستور دراکو مالفوی وزیر سحر و جادو به زندان آزکابان منتقل شد.


نکته ی اخلاقی : امیدواریم این درس عبرتی برای دیگران باشد.

-----------------------------------------------
دو سال یعنی دوتا پست در این دو پست مجرم فقط زمان محکومیتش در ازکابانو مینویسه و خارج کردنش از ازکابان به وسلیه ی خودم انجام میشه.


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ جمعه ۴ فروردین ۱۳۸۵
#23

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
ترس تمام وجود کوییرل رو فرا گرفته بود.تمام بدنش گرم بود و قطرات عرق بر روی پیشانیش به چشم میخورد.سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه اما کوییرل وقتی میترسید دچار لکنت میشد و این باعث میشد نتونه به راحتی حرف بزنه.
کوییرال:سسلام اهم اهم من اااگه...
دراکو:فقط سریعتر ما فقط اضافه برای تلف کردن نداریم
کوییرل به افرادی که درست روبه رویش قرار داشتند نگاهی انداخت .بارتیموس سرش را به پایین انداخته بود و طبق معمول مشغول نوشتنن مطلبی بر روی کاغذ پوستی بود.بیل ویزلی دست به سینه در کنار او نشسته بود و هر چند گاهی حرفی را در گوش ماروولو تکرار میکرد.
بارتیموس:چرا ساکتی نشنیدی وزیر چی گفت ما که بیکار نیستیم
کوییرل:به ببخشید بله خب من من چی باید بگم؟
دراکو با چشمانی گرد شده فریاد میزنه:مجلس خواستگاری که نیومدی نمیدونی چی باید بگی اومدی دادگاه باید از خودت دفاع کنی.من نمیفههم این آلبوسم گاهی وقتا یه کارایی میکنه ها آخه این چیش به پروفسورا میخوره که...
بیل:خواهش میکنم جناب وزیر یکم آروم تر کوییرل لطفا ادامه بده
کوییرل که دیگه نفسی براش باقی نمونده بود تا با اون ریهاش رو پر کنه چه به رسه به اینکه بتونه حرفی بزنه .خودش رو جمع و جور میکنه و با دستارش عرق رو از روی پیشونیش پاک میکنه:من حرفام رو قبلا ...یعنی اینکه خب در واقع من گفتمکه من اصلا از این قضیه اسموت کردن اطلاعی ندارم اینا همش توطعس جناب قاضی اینا دیدمن من دارم تو مدرسه پیشرفت میکنم اومدن بهم انگ بستن.فکر کردین برای چی من جادوگر سال انتخاب نشدم.بله همش نقشه بوده زیر سر این سرز هم بوده اصلا اون چطوری بهترین جادوگر شد در صورتیکه من رایم از اون بیشتر...
بارتیموس:ما اینجا در مورد رای گیری حرف نمیزنیم در مورد اسموت کردن حرف میزنیم چطوریه که همه میگن همه چی کار تو بوده ؟
کوییرل:دروغه به مرلین سوگند دروغه
بیل:هوووی چرا الکی قسم میخوری
کوییرل:ای بابا پس من چیکار کنم اصلا من چرا وکیل ندارم؟من تنهایی نمیتونم از خودم دفاع کنم شاهدام کو اء من اصلا این دادگاه رو قبول ندارم همش از پیش تعیین شدس
دراکو:بی احترامی به دادگاه هلگا اینو حتما یاداشت بکن باید بخاطر این حرفش جریمه بده
کوییرل:اء خب چیزه اینه یعنی راستش هان؟چی؟من چی باید بگم؟
بارتیموس:خب مثل اینکه دفاعیت تموم شد پرونده بعدی لطفا.اینم ببرین بیرون تا حکمش رو بعدا اعلام کنم
کوییرل:نه من هنوز...اء چیکار میکنی...هوییی ولم کن ماروولو ...جناب قاضی صبر کنید منکه..
بیل:ساکتیسیوس..ببخشید این واقعا لازم بود.میتونید ببریدش





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ جمعه ۴ فروردین ۱۳۸۵
#22

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
کنار سلول نشسته بود و با خود فکر میکرد چی بگه :
- اخه من که شا هدی چیز ندارم هیچ مدرکی هم ندارم ، حتما به ده سال اعدام محکوم میشم

***بعد از یک ساعت***

صدای قدم های کسی در راهرو پیچید .

استرس تمام وجود کوییرل را فرا گرفته بود .

قدم ها به سلول او نزدیک و نزدیکتر می شد ، کلید دورن قفل سلول او رفت چرخید و باز شد ماروولو گانت وارد سلول شد.

چهره ی ماروولو نشان میداد که خیلی خیلی خسته است :
- پاشو باید بریم به دادگاه .
کوییرل ترسیده بود :
- من کاری نکردم بخدا ... اغفالم کردن ... همش تقصیر سرژ و کفتر بود ایشالا ریشات بریزه... نامردااااا

ماروولو به طرف کوییرل رفت به دستانش دستبند زد و او را به طرف دروازهای زندان هدایت کرد.
از زندان بیرون رفتند و به طرف وازت خانه اپارت کردند.
کوییرل در راه با ماروولو صحبت می کرد تا شاید او حرف هایش را باور کند
- من هیچ کارام همش تقصیر سرژ و ققی بود ... اگه منو ازاد کنی بعدا از خجالتت در میام ، برای اینکه به دردسر نیوفتی بگو من فرار کردم تو هم نتونستی کاری بکنی. حالا ازادم کن

ماروولو: ساکت شو وگرنه به جرمات یه جرم دیگه هم اضافه می شه.

انها به طرف اسانسور رفتند.
ماروولو دکمه ی طبقه ی اول را زد اسانسور با سرعت به پایین رفت .
انها وارد راهروی بزرگی شدند؛ ماروولو او را به طرف ته سالن هل داد ، به دادگاه شماره ی ده رسیدند .
پیتر که پشت سر انها حرکت می کرد جلو امد و در را باز کرد .
کوییرل داخل شد و معاونان ازکابان هم پشت او وارد دادگاه شدند.
دادگاه غیر علنی بود .
دراکو بالای میز نشسته بود بارتیموس، هلگا ، بیل ، پیتر و ماروولو هم کنار او نشسته بودند .
کوییرل را روی یکی از صندلی ها نشاندند .
دراکو سلام کرد و گفت:
- جناب کوییرل شما به جرم تشویق مردم به اسموت کردند وزیر دستگیر شده اید این جلسه برای محاکمه ی شما برگذار شده.
- حالا ما به شما فرصتی می دهیم تا از خود دفاع کنید. از خود دفاع کنید


----------------------------------------------------
غیر رول

از پرفسور کويیرل معذرت میخوام برای اینکه باید رول های بد منو بخونه و از خودش دفاع کنه .
امیدوارم سرتونو زیاد درد نیاره( پاچه خواری و از اینجور حرفا نکردما ) چون سرورمونه گفتما ( البته تو رول نویسی )


ویرایش شده توسط بارتیموس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۴ ۲۱:۳۲:۵۰
ویرایش شده توسط بارتیموس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۴ ۲۱:۳۵:۱۶
ویرایش شده توسط بارتیموس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۴ ۲۱:۳۶:۴۹

[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
#21

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مکان:سلول انفرادی شماره 5135
در انتهای سلول درست در پشت میله های سیاره رنگ دقیقا در ته ته سلول مردی تنها به پنجره ای که درست در بالای سرش قرار گرفته خیره نگاه میکند.
کوییرل که ساعتها بدون هیچ دلیلی در آنجا گیر افتاده آهی از روی بدبختی میکشه و به سمت در سلول حرکت میکنه.
کوییرل:آیییییی کسی اینجا نیست؟من تشنمه.هووووییی اوهوییی هایییی الووو
کوییرل به اطراف نگاهی میکنه اما کسی رو نمیتونه از لای نرده ها ببینه پس دنباله یه آینه در داخل سلول میگرده تا شاید بتونه چند متر اونطرف ترشو ببینه.روی زمین خم میشه اما با وجود تاریکی داخل سلول به سختی میتونه چیزی رو پیدا کنه برای همین روی زمین دراز میکشه و با دستش روی زمین رو لمس میکنه
کوییرل:آها یه چیزی کشفیدم هان؟ای مرلین اینکه قاشقه ولی باز از هیچی بهتره بزار اول لیسش بزنم بلکه یکم صیقلی تر بشه.اییییی مزه...اه اه حالم...
از دور صدای قدمهایه کسی به گوش میرسه کوییرل به سرعت به سمت میله ها میره و با صدای بلند فریاد میزنه:آییی نگهبان کمک
ماروولو:چه خبره بابا همش چند ساعت اینجا بودی ببین داره چیکاره میکنه فردا که محکوم شدی باید یه پنج سالی بری آزکابان اونجا میخوای چیکا کنی؟هان؟
کوییرل:من فقط یه لیوان آب خواستم اینجا که از زندانهای...
مارولوو:هیس حرف سیاسی ممنون بیا اینو بخور یکم جون بگیری
کوییرل:اء دستت درد ... اه این چیه ؟خودت بخور به من یه لیوان آب بده
مارولوو به سمت میله ها نزدیکتر میشه و با نگاهی خشمناک فریاد میزنه:همینی که هست اگه میخوای بخورش وگرنه باید شیکم گشنه از خودت تو دادگاه دفاع کنی
کوییرل:ماروولو جون مادرت.بابا به من چه من نمیدونم باید چی بگم نه مدرک دارم نه شاهد برم چی بگم آخه؟
ماروولو:مشکل خودت.یه ساعت دیگه میام دنبالت تا اون موقع فکرات رو بکن یا اعتراف کن یا از خودت دفاع کن نگیری بخوابیا
کوییرل:آه یا مرلین خودت به دادم برس





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۵
#20

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
بوم....بوم.....
سرژ ميفته وسط دادگاه......بيل و چند تا از كاراگاهها وارد دادگاه شدن.....رييس دادگاه بارتيموس از جاش بلند ميشه و ميگه:
به حق ريش مرلين.....اين اينجا چي كار ميكنه........
سرژ كه دهنشم بسته بود به خودش تكونهايي داد و خواست خودشو آزاد كنه و لي با لگدي از جانب يك كسي رو به رو شد.......

وزير جلو اومده بود و داشت به سرژ لگد ميزد....
بيل دستشو بلند كرد و ..... چند تا از كاراگاهها ريختن سر وزير و جلوي اونو گرفتن......
وزير داد ميزد:
منو اسموت كنن....فكر كردي....چرا رفتي غايم شدي.......بهت نشون ميدم همين جا خودم با دستان خودم اسموتت ميكنم
چند تا از نگهبانا اومدن سرژ رو از جلوي چشم وزير دور كردن....
كاراگاهها وزير رو رها كردن تا كمي آرامش پيدا كنه....
وزير دستمالي از توي جيبش در اورد و شروع كردن به خشك كردن عرقهاي سرش....پس از چند لحظه سكوت وزير گفت:
راستي عيديتون رو ميخوام بدم...بياين به دفترم.......
بيل سرشو تكون داد و گفت:
ممنون از لطفتون....ولي تا ما همه ي كساني كه ميخواستن شما رو اسموت نكن نگيريم حقوق و يا عيدي نميخوايم....بچه ها بريم.......
همه ي بچه ها به دنبال بيل از دادگاه بيرون رفتند.......
وزير روشو كرد به بارتيموس و گفت:
خوب محاكمش كن...خودمم ميام.....فعلا.....
وزير هم دادگاه رو ترك كرد و بارتيموس رو به حال خودش گذاشت


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۴
#19

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
در دادگاه باز شد.
دراکو مالفوی بالای میز نشسته بود ، بارتیموس ، پیتر، بیل، ماروولو و هلگا هم اطراف او نشسته بودند.
دو نگهبان کوییرل را وارد دادگاه کردند، او را روی صندلی نشاندند و قل و زنجیر کردند.
کوییرل دادو فریاد را شروع کرد:
_ من اعتراض دارم ، قرار بود جلسه علنی باشه ؛ این علنیه؟
لبخند همیشگی روی لبان دراکو دیده می شد :
_ جلسه دیگه علنی برگزار نمیشه ، دادگاه خیانت کاران و اختشاش کننده گان بر علیه وزیر در خفا برگزار می شه ( این قانونه جدیده)
بارتیموس نگاهی موذیانه به کوییرل کرد و گفت:
_ جناب وزیر بزارید کارو یه سره کنیم این خیانت کارو به حبث ابد محکوم کنید ؛ خلاص
کوییرل سعی می کرد خودشو ریلکس نشون بده ولی نتونست و داد زدددددد:
- من اعتراض دارم ؛ من هنوز از خودم دفاع نکردم ، اصلا وکیل من کو ؟ من وکیل میخوام !
مارولو با عصبانیت گفت:
- مگه نگفتم این دادگاه دادگاه جادوگراس نه مشنگا، وکیل مکیل در کار نیست؛جناب وزیر بزارید همینجاخلاصش کنیم بره پی کارش.
وزیر : منم خیلی دوست دارم جادوگران کثیفی مثله اینو از روی زمین محو کنم ولی حیف که قانون این اجازه رو به ما نمی ده. خب بریم سر اصل مطلب جرم شما تشویق مردم برای تحت فشار قرار دادنه من برای اسموت کردنه .
بیل نگاهی به برگه ی جلوی دستش کرد و گفت:
آیا شما یکی از اعضای قدیمیه حذب لیبرات دموکرات هستید ؟ همون گروهی که وزیر قبلی را برکنار کرد!
کوییرل حس خطر کرده بود:
خب بله، ولی من در نقشه ی اسموت وزیر نقشی نداشتم
پیتر : آیا می تونید این ادعا رو ثابت کنی؟
کوییرل کمی فکر میکنه و بعد میگه:اره
بارتیموس با تعجب به او نگاه میکنه:
چجوری؟ شاهد داری؟
کوییرل: ها .... چجوری شو باید برید از وکیلم بپرسید!!
ماروولو:
هلگا رو به کوییرل میکنه و:
- شما مدیر جدید هاگوارتز هستید!!! جناب وزیر بهتر نیست مدیریت را به فرد لایقتری واگذار کنید؟
کوییرل سعی میکنه خودشو از روی صندلی بلند کنه : ا...و....ی ، عمرا مگه خودتون خواهر مادر نیستید به شغل من گیر میدید
.......


--------------------------------------------------------
کوییرل میتونه از خودش دفاع کنه.( در پست بعدی)
ببخشید اگر محاکمه ی جالبی نبود ؛ اگر هم نمیبخشید اظهار وجود کنید بندازمتون آزکابان


ویرایش شده توسط بارتیموس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۷ ۱۹:۳۹:۱۴

[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۸۴
#18

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
از قسمت سلول‌هاي انفرادي خارج شدند...وقتي وارد راهرويي شدند كه سلول‌هاي غيرانفرادي قرار دشات، به وضوح احساس كردند كه از محيطي بسيار سرد و ساكت خارج شد‌ه‌اند...نگاه‌هاي مظلوم كه هر دلي را به رحم مي‌آورد، مظلوم و نااميد،از ميان ميله‌هاي زندان‌ها، به انها خيره شده بودند...به سرعت قدم‌هايشان افزودند تا اينكه به در خروجي رسيدند...ماروولو وردي را زيرلب رو به قفل بزرگ و اهني نو برزبان اورد، و قفل با صداي تقي باز شد...از در عبور كردند و بي‌هيچ حرفي، بعد از قفل كردن مجدد، به سمت دفتر بارتي به راه افتادند...
بعد از حدود 5 دقيقه، بالاخره به در چوبي بزرگ رسيدند...پيتر دستش را دراز كرد و دستگيره را چرخاناد...وارد اتاق شدند و بارتي را ديدند كه بالاخره تكميل پرونده را به اتمام رسانده بود...
بارتي چشمان خسته‌اش را به آنها دوخت و گفت:زندونيش كردين...؟
هر دو با حركت سر جواب مثبت را دادند و هر دو روبروي او، بر روي صندلي‌هاي كهنه كه چندين ميلي‌متر رويشان خاك نشسته بود، نشستند...!
ماروولو شروع به صحبت كرد:خوب...حالا بايد زمان دادگاه رو براي بهترين و زودترين وقت تنظيم كنيم...

**در سلول انفرادي كوئيرل...**
در سلول با صداي تقي باز شد و به دنبال آن، صداي خشخش كشيده شدنن آن روي زمين و هجوم نور به اتاق تاريك، كوئيرل را كه با چهره‌اي خيس از اشك و غمزده به ديوار تكيه داده بود، از جا پراند...نامه‌اي از ناكجا به درون پرتاب شد، و به دنبال آن يك چراغ قوه به درون و جلوي او فرود آمد...كوئيرل ابتدا با تعجب به انها نگريست، و وقتي در دوباره بسته شد، تازه به خودش امده بود...چراغ را برداشت و روشن كرد...نامه‌ را كه از كاغذ پوستي كهنه‌اي نوشته شده بود، باز كرد، و در نور ضعيف چراغ قوه، شروع به خواندن آن كرد:

""" زمان دادگاه: فردا، ساعت 5/2 بعد از ظهر...

مكان دادگاه: دادگاه شماره‌ي 10...

حضراي رسمي در دادگاه:دراكو مالفوي، وزير سحر و جادو_ ماروولو گانت_پيتر پتي‌گرو_بارتيموس كراوچ_بيل ويزلي_هلگا هافلپاف...

نوع دادگاه: علني و در ملا عام... """


تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۹:۳۹ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۸۴
#17

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
ماروولو دست کوییرل رو میگیره و با اون از اتاق خارج میشه . کوییرل دست و پا میزنه ولی تلاشش بی نتیجه می مونه . در حالی که هم خسته شده و هم عرق از سر و صورتش میریزه ، خودشو به دستان مشتاق ماروولو می سپاره !( )

در راه وقتی داشتند به سمت سلول های انفرادی می رفتند ، کوییرل به زندانیان دیگر نگاه می کرد . با خودش فکر می کرد که اونا برای چی به اون جا اومدن . به چهره های به ظاهر گناه کار اونا نگاه می کرد ، تقریبا از همه ی چهره ها میشد خستگی را احساس کرد .

ماروولو از پشت اونو هل داد و سعی کرد تا او را به جلو ببرد . کوییرل با تلاشی زیاد سعی می کرد که چیزی به ماروولو بگه :
- اممم... مممم! هممممهههمم ؟ ممم ؟ آخی ... بذار حرف بزنم ...!
ماروولو دهان اونو باز کرده بود و داشت به اون نگاه می کرد . سعی می کرد از تکان خوردن بیش از حد اون جلوگیری کنه .
کوییرل در حالی که سعی می کرد صداشو آرام و بدون لرزش نشان بده ، ولی در این کار موفق نبود گفت : ببین .. اسمت چی بود ؟ آها ! ماروولو بودی دیگه ؟ یادش به خیر من یه زمانی اسمتو اشتباه می گفتم (!) . اصلا به من میاد که بر ضد وزیر حرف بزنم ؟ نه تو بگو .. مو اشتباه گرفتن .. بذار حرف بزنم .. ممممممم!

ماروولو در حالی که دهان کوییرل رو بست و اونو به راه انداخت داشت ، به کوییرل گفت : حالا تو گوش کن . اون موقع که داشتی مردم رو برای اسموت کردن وزیر تشویق می کردی ، باید فکر الان رو می کردی . حالا هم برو اصلا حوصله تو ندارم...

به انتهای راهرو رسیده بودند . اون جا دری با میله های فلزی و زنگ زده وجود داشت .. اون طرف در پیتر منتظر بود . از آن طرف در صدایی به گوش نمی رسید . فقط سکوت و تاریکی بود ...

پیتر در رو باز کرد به سمت کوییرل رفت و دست چپ کوییرل رو گرفت و سه تایی به سمت سلول های انفرادی به راه افتادند . صدای قدم های آن ها در آن راهروی سرد و تاریک میپیچید و ترس و وحشت را در دل کوییرل انداخت ... چه سرنوشتی در انتظارش بود ؟ نمی دانست ... چند سال حبس باید میکشید ؟ ..

به آخرین سلول انفرادی رسیده بودند ، که از بقیه ی سلول ها تاریک تر و کوچک تر به نظر میرسید . پیتر در را باز کرد و به محض باز کردن در ، چندین موش از سلول خارج شدند ... گویی سال ها منتظر این فرصت بودند . پیتر کوییرل رو در سلول گذاشت و در را با صدای وحشتناک کشیده شدن آهن ، بست . دیگر صدایی از کوییرل به گوش نمی رسید .

به نظر میرسید کوییرل هم به جمع کسانی پیوسته است که به این زودی ها دوران محکومیت شان تمام نمی شود . فقط باید منتظر تشکیل دادگاه میشد ...

پیتر و ماروولو با قدم هایی آهسته به سمت دفتر بارتی راه افتادند تا در مورد محکومیت کوییرل تصمیم بگیرند . از ته سالن و از آخرین سلول انفرادی ، صدای ضجه ها و گریه ی کسی به گوش می رسید ...


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۴
#16

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در با صدای بلندی بسته میشه.کوییرل که همچنان باندپیچی شده بنظر میرسه سعی میکنه اجازه نده پیتر و ماروولو اونو به بازداشگاه ببرن.
کوییرل:آییییی دردم گرفت چیکار میکنی؟مگه اسیر گرفیتید هان؟من وکیلمو میخوام
بارتیموس:فکر کردی اینجا دنیای ماگلهاست که وکیل برات بگیریم نخیر داداش اشتباه میکنی اون موقع که داشتید فعالیتهایه غیر قانونی میکردید باید فکر اینجاش رو هم میکردید.ببریدش
ماروولو و پیتر محکمتر کوییرلو میگرین و به سمت در پست دادگاه اونو هل میدن
پیتر:راه برو دیگه اه چقدر سنگینه
ماروولو:قربان اجازه میدید با طلسم از اینجا ببریمش
کوییرل:هوووی این خلافه قانونه شما اجازه ندارین.من خودم قانون رو نوشتم خوب یادمه که چیم نوشتن اجازه...اممم هوممم
بارتیموس با یه طلسم ساکت کننده مانع ادامه حرف زدن کوییرل میشه:ماروولو اینو ببر زودتر تا یه کاری دستش ندادم پیتر تو هم برو به وزارت خبر دستگیری کوییرل رو بده بگو زودتر بیان تا دادگاه رو تشکیل بدیم
پیتر:بله الان میرم
کوییرل:امم اووم هییم هامممم....
ماروولو:ساکت بینیم بابا چقدر تکون میخوری بیا دیگه
کوییرل:میی خاامم امم حرفممم اووم...
بارتیموس در حالیکه داشت مطالبی رو وارد دفتر دادگاه میکرد سرشو بالا میاره و میگه:صبر کن بزار ببینم چی میگه
آلاهموقفولاورا
کوییرل:آخیش ولی این خلاف قا...هیچی میخوام حرف بزنم اگه اجازه بدید حق دارم که از خودمم دفاع کنم درسته؟
بارتیموس نگاهش رو از روی دفتر بر میداره و قلم پر رو روی میز میزاره.به سمت کوییرل بر میگرده و با چشمهایه تنگ کردش به اون نگاه میکنه:البته .خب بگو گوش میدم
کوییرل:میشه دستامم باز کنید؟
بارتیموس با سر به ماروولو اشاره میکنه تا طنابها رو آزاد کنه.
ماروولو:قربان اگه فرار کرد چی؟میخواید من نگهش...
بارتیموس:نه لازم نیست خیله خب بگو
کوییرل یکم بدنش رو میماله و به سمت صندلی رو به روی دادگاه میره و روی اون میشینه:خب از کجا شروع کنم آها راستش من اصلا توی این جریان اسموت کردن نبودم و نیستم این کله کچلمم که میبینید بخاطر این بوده که قبلا همونی که خودتون میدونید رفته بود پشتش جا خوش کرده بود از اون موقع به بعدم هر چی اساره و پودر و شامپو بچه بود زدیم رو این کله بی صاحبمون بلکم اثر کنه اما خیر فایده نکرد
بارتیموس:برو سر اصل مطلب
کوییرل:هان؟آها چشم خب اصل مطلب بزار فکر کنم هووم بله جریان این اسموت کردن زیر سره لرده اون گفته باید همه کار کنان وزارت از دم اسموت کنن بعدم دور سرشون دستار ببندن از اینایی که من دارم آها یعنی این,تا اگه خواست بره پشت کله اونا کسی نفهمه کدومشونه.
ماروولو: چه جالب
کوییرل: بله جالب ترم میشه داستان از اونجا شروع...
بارتیموس:کافیه ماروولو ببرش
کوییرل:اء کجا منکه هنوز چیزی اء چیکار میکنی ولم امم اووم هیمم...
ماروولو کوییرل رو دوباره اونو با طناب ها و قفل دهان طلسم میکنه و کوییرلو به سمت در پشتی دادگاه هدایت میکنه:قربان دادگاه رو بگم چه تاریخیه
بارتیموس:هووم خودم بعدا اعلام میکنم فعلا اینو ببر که داره حالمو بهم میزنه...





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۴
#15

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
اول صبح هست. هوا هنوز کامل روشن نشده. دادگاه نیمه تاریکه. در انتهای اتاق دایره شکل دادگاه چند شمع روشنه که تنها نور اتاق از اون میاد. بارتیموس کراوچ پشت میزش نشسته. چهرش درهمه و نگران به نظر میاد. حسابی خستس و معلومه چند شبه خیلی کم خوابیده. صدای در میاد. بارتیموس سرش رو بلند میکنه، خودشو جمع و جور میکنه و میگه: بیا تو.

بیل ویزلی وارد میشه. از چهرش خستگی میباره، همه هیکلش خاک آلوده، بازوش هم خونیه و جای یه تیر به چشم می خوره؛ اما بر چهرش لبخندی رضایت آمیز نشسته. کنار بیل کوییرل ایستاده در حالیکه با طلسم ضد حرکت با طنابهای نامریی بسته شده. قیافه کوییرل چنان درهمه که انگار مجبورش کردن یه وزغ زنده قورت بده. ناباوری از چشماش میباره.

چشمای بارتیموس برق میزنه: چه طوری گرفتیش بیل؟
بیل: الان خیلی خستم. بعدا برات میگم. این تحویل تو.
بارتیموس: خب. باشه. میره پشت میزش و مینویسه: پروفسور کوییرل به جرم فعالیت زیرزمینی برای طراحی و سازماندهی جنبش اسموت دستگیر و تحویل شد.
بیل: به جرائمش گروگان گرفتن یه کرارگاه رو هم اضافه کن.
بارتیموس: اوه. حتما. باید پیتر و ماروولو رو خبر کنم. ممنون بیل. منتظرت نفرات بعدی هستم. ماروولو، پیتر کجایید؟؟؟ بیاید اینو ببرید.

بیل از دفتر خارج میشه. دستش درد میکنه و خیلی خوابش میاد. اما احساس خیلی خوبی داره. احساس اینکه به خاطر تلاشهای دفتر کاراگاهان دنیای جادو جای امن تری هست، بهش انرژی میده. با گامهای محکم به سمت دفتر کاراگاهان میره.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.