نیمه های شبه .
تنهایی میره
جنگل ممنوع چند تا
لوبیای سبز سحرآمیزمی کاره .رو زمین دراز میکشه و در حالیکه
نسیم خنک شبانگاهی موهای طلاییش رو نوازش می ده از فرط خستگی به خواب میره
.در
جستجوی آمال و آرزوهای خودشه که...
فایرنز:بیدار شو پیگویجن!!
بیدار شو !! اینجا خطرناکه حرکت
ستارگان وضع خوبی رو برای آینده ترسیم نمی کنه
پیگویجن:من کجام؟
چته دیوونه!این چه طرز بیدار کردنه ؟!
فایرنز :مطمئن باش که در
زمان آینده نیستی .
پیشگویی سانتورهای غار نشین اینه که در این جنگل چیز خاصی رو دنبال نکنی.
پیگویجن:what?
فایرنز:
پیگویجن:میدونی
ستاره من تو آسمون کدومه فایرنز؟
فایرنز:
اونی که گردو زرده... بزرگم هست و گاهی وقتها شبیه موزه؟
پیگویجن:چی داری می گی؟
مگه چشات نمیبینه؟اون که ماهه !دفعه بعد حتما عینکتو بزن چرا به
ستاره من بی احترامی می کنی؟
فایرنز :چطور می تونم این عمل نا پسندمو جبران کنم؟
پیگویجن:خب من زیاده خواه نیستم
.چیز خاصی هم ازت نمی خوام به خصوص که الانم دیر وقته .امشبرو منو به خونه برسون فردا هم تو هاگوارتز رو پشتت سوار می کنی تو محوطه اطراف زمین کوییدیچ میگردونی آخه من به بچه ها نگفتم که حیوون خانگیم
سانتوره از دیدنت خوشحال میشن ...