هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
آلبوس در حالی که سعی میکرد کظم غیظ کنه به این حالت درو باز میکنه و پرسی رو در حالیکه بیرون ایستاده بود میکشه تو.

از قضا اتاق شمع نداشت چون یک اتاق خرابه بود و بسیار تاریک.

آلبوس : حالا ... دوست میشی یا دوستت بکنم؟

پرسی با جدیت این علامت آستکبارانه رو به آلبوس نشون میده تصویر کوچک شده

بیست دقیقه بعد

فیلچ در حال رد شدن در راهرو هست و داره عکس های دخترای راون کلاوی رو نگاه می کنه که متوجه میشه گرد و خاکی از کلاس خرابه در حال بیرون اومدنه!

فیلچ : خدا کنه دوباره دختر راون کلاوی باشه

فیلچ درو باز می کنه و میره تو.
پرتره نور به اتاق وارد میشه ، ابتدا کف خاک گرفته سپس نیمکت های خاکی و بعد صحنه ....

فیلچ ابتدا کمی جا خورده ولی کمی بعد به خودش میاد و روشو اون ور میکنه ، درو میبنده و دوباره شروع میکنه به نگاه کردن عکس های دخترای راونی.

در همین موقع صدای زجه پرسی شنیده میشه :
_ ای خدا ... منو ببخش ... باشه باتو دوست میشم ... باشه ... آی ... وای ... ایشش.... آیییییی!

در همین موقع در باز میشه پرسی پاره پوره پرت میشه بیرون .

کمی بعد آلبوس درحالی که شلوارشو بالا میکشه بیرون میاد و یقه رداش رو درست میکنه و یقه پرسی رو میگیره و کشون کشون به طرف در خروچی هاگوارتز میکشونش!

پرسی در حالی که کمال بدبختی در صداش به وضوح حس میشه : نمیشه بهم بگی منو کجا میبری؟

آلبوس درحالیکه لبخندی شیطانی بر لباش نقش بسته میگه : جنگل ممنوعه ، پیش گراوپ ، آراگوگ و جمعی دیگر از دوستان!


وقتی �


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۲ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۳۸ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 111
آفلاین
آلبوس جلو میره رو به روی اون دستشویی می ایسته و در انتظار میشینه. پنج دقیقه می گذره و ...
غـــــــــــیـــــــــــــــــژ ...
در باز میشه و پرسی بیرون میاد. با دیدن آلبوس صورتش درهم میره و به سمت مایع ظرف شویی میره و دستشو خوب میشوره. پشت سرشو نگاه می کنه و میبینه آلبوس به اون زل زده. شیر آبو می بنده و از دستشویی خارج میشه. غافل از اینکه آلبوسم دنبالشه. چند قدمی جلو میره و زیر چشمی پشت سرشو نگاه می کنه و بازم آلبوسو میبینه.
پرسی: مشکلیه؟!
آلبوس به لکنت زبان دچار میشه و به سختی میگه: پرسی ... می ... می خواستم یه چند .... چند کلمه ای باهات ... باهات صحبت کنم... وقت داری؟
پرسی با بی توجهی به راهش ادامه میده: چه طور ممکنه *تو* با من کاری داشته باشی؟ من با تو هیچ حرفی ندارم.
آلبوس جلوی راه پرسی رو میگیره: نه ... صبر کن ... من من پشیمون شدم و ... پشیمون شدم و به این نتیجه رسیدم که چه دلیلی داره که از تو دوری کنم؟
پرسی خم میشه تا بند کفششو که باز شده ببنده و در همون لحظه چند هافلی از اون جا رد میشن و یه لبخند کوچیک به آلبوس که از شدت خشم سرخ شده بود زدن و رفتن.
پرسی بلند شد و گفت: هنوزم روی حرفم هستم من هیچ حرفی با تو ندارم می فهمی؟ حالا هم از اینجا برو که دیگه نمی خوام جلوی چشمام ببینمت. و دوباره به راه می افته. از پیچ راهرویی می گذره و وارد کلاسی میشه و در رو می بنده . بعد از چند دقیقه آلبوس وارد اتاق میشه.
پرسی که داشت از شدت خشم منفجر می شد گفت: متوجه میشی من چی می گم. من سرم شلوغه و حال و حوصله ی صحبت با تو یکی رو ندارم.
و این بار با جدیت تمام و با سرعت از اتاق خارج میشه و در رو محکم به هم می کوبه و صدایی مانند انفجار به وجود میاره و آلبوسو در اتاق تنها می ذاره.

___________________________________________________

اگه این پستم بد شده و یا نمیشه ادامش داد این پستو نادیده بگیرین و از ادامه ی پست قبلی بنویسین. اگه هم اینو ادامه می دین یه پیشنهاد دارم که اگه می خواین می تونین ازش استفاده کنین. در همین موقع فیلچ میرسه و به آلبوس گیر میده و دیگه هر جور می خواین ادامش بدین.
اگه میشه هم پستم نقد بشه.


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۸:۵۰ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
آلبوس همچنان که با خودش صحبت میکرد و در تالار هاگوارتز راه میرفت توسط یک گلوله پشم به زمین کوبیده شد!!

آلبوس : چی ؟ چی ؟ چی شده ؟ تو کی هستی؟

پشم : گولاخ!
و سپس ادامه داد :
- مردک چرا هرکاری اونا گفتن انجام دادی برای من کاری انجام ندادی؟

آلبوس :
و سپس پشم بدون اینکه منتظر جواب بمونه آلبوس رو کشون کشون میبره به طرف حمام عمومی

7هفت ساعت بعد

آلبوس در حالی که هر کدوم از پاهاش رو با اختلاف هشت متر از هم میگذاشت به طرف تالار گریفیندور برای پیدا کردن پرسی حرکت کرد.

آلبوس رو به یک تابلو : ببخشید من کجا میتونم پرسی ویزلی رو پیدا کنم؟
تابلو : زیر پاچه های کوئیریل
آلبوس : نه نه ... منظورم یک جای دیگه باشه که محدودیت دسترسی بهش نداشته باشم!
تابلو : دستشویی...

دستشویی

آلبوس در دستشویی رو باز میکنه و وارد میشه...
_ هووو هیییی هااااا هاییییی هییییییی .... آخیش راحت شدم
آلبوس :
و سپس خطاب به مردی که تازه از دست شویی بیرون اومده بود گفت : خیلی معذرت میخوام آدرس داده بودن پاتوق پرسی ویزلی اینجاست...تو کدوم واحد هستن؟!؟
مرد به آخرین دستشویی اشاره میکنه و میگه : اونجا توی دستشویی عومی!
آلبوس :


وقتی �


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۷

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
"سوژه جديد"

- آلبوووووووووووووووووووووووووس! مرتيكه كجايي؟
-
- اوووم، پسرم، قند عسلم كجايي؟
-
- كدوم گوري قايم شدي خوشگل من، بيا بيرون، ميخوام ناظرت كنم!
- نميخوام، من ناظر محفل ام، محفل خيلي گولاخه!

دنيس با شنيدن صداي آلبوس قالي وسط خوابگاه رو ميزنه كنار و آلبوسو ميگيره.
- گرفتمش، بياين بيرون!

طي يك حركت منظم، دابي از زير تخت مياد بيرون، در حالي مياد بيرون كه زير لنگ دور كمرش، اما قايم شده و از زير دامن اِما لودو مياد بيرون كه از لاي ريشاي لودو درك ميزنه بيرون و از تو جوراب درك، اريكا در مياد!
دنيس:تصویر کوچک شده
آلبوس ميزنه زير گريه و فرياد ميزنه: وااااااااااااااااااااااااي! من شرطو باختم. اين دو هزار و پونصد و هشتمين باره كه دنيس منو پيدا كرده. حالا...
بچه ها يك صدا فرياد زدن: حالا بايد كاري كه ما ميگيم رو بكوني.
آلبوس جيغ ميزنه: من گناه دارم. شما ظالميد. شما بوقيد!
بچه ها بدون توجه به آلبوس هر كدوم يه چيزي ميگن:
- كف پاي منو ليس بزن!
- برو مرلينگاه رو با يك ليوان آب بشور.
- من ميخوام طلسم سكتوم سمپرا رو روت اجرا كنم.
- برو يكي بزن تو دهن پرسي، بعد جلو روش يه فحش بهش بده برگرد!
- نه بابا، اگه راس ميگي برو با پرسي طرح دوستي بريز.

ملت يهو ساكت ميشن و به مرلين نگا ميكنن:
- چيكار كنه؟
- بره با پرسي دوست شه! عمرا بتونه اينكارو بكنه.
دنيس: عاليه. همه قبول دارن؟
- قبووووووووووووووووووووووول!
آلبوس: من برم بميرم با اجازتون.


----------------------------------------
خب اين هم از فعال سازي اينجا. جون من پست بزنيد و ارزشي هم نزنيد لطفا!
سوژه به طور خلاصه:
آلبوس شرط رو باخته و بايد بره با پرسي دوست بشه در حاليكه ازش متنفره!
طنزش كنيد و قشنگ ادامه بديد!


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۶

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
لورا درون خوابگاه آمد .رز که داشت موهایش را شانه می کرد به او گفت:سلام لورا چه خبر؟
ولی لورا خود را روی تختش انداخت و های های گریه کرد! رز که تا به حال چنان گریه
سوزناکی نشنیده بود دلش سوخت. به طرف لورا رفت و دستش را به روی سر لورا گذاشت و او را نوازش کرد و سپس گفت:لورا اتفاقی افتاده؟
به نظر رسید که عصبانیت لورا مانند بمبی ترکید و داد زد:من...دیگه به کلاس معجون سازی نمیرم.
به نظر رسید که رز از این حرکت ناگهانی شگفت زده شده بود.دوباره گفت:عزیزم تو کلاس معجون سازی چه اتفاقی افتاد؟
لورا آب دهنش را قورت داد و گفت:پر...پرفسور اسنیپ تو کلاس مسخرم کرد...اون به من گفت وزغ بهتر از من ....می تونه معجون درست کنه. بعد هم 20 امتیاز از هافلپاف کم کرد.
بعد دراکو مالفوی و چند تا احمق دیگه وقتی ماجرا رو شنیدن ولم نمی کردند.
رز به که فهمیده بود چه اتفاقی افتاده لبخند زد و گفت:مهم نیست اون عادتشه .میدونی اون....
یکدفعه دربازشد و هانا شتاب زده وارد شد و گفت:فکر کنم اینجا بمب ترکیده...آخه من یه صدایی...وای لورا چت شده.
ولی در همان موقع سوزان و اما(آخریه ساختگی می باشد.) وارد شدند و گفتند: این صدای داد کی بود؟
رز گفت:کس دیگه ای نمیخواد بیاید تو؟
سوزان گفت:پسرا همه می خوان بدونند صدای چی بود.لورا... چرا این قدر صورتت پف کرده؟ رز به تندی گفت:به پسرا بگو هیچ چیز نبود. بعد بیا تا برات تعریف کنم.
بعد از رفتن پسرها، لورا تمام ماجرا را تعریف کرد.پس از اتمام ماجرا هانا گفت:20 امتیاز؟
ای اسنیپ مسخره ی دماغ گنده ی حمام نرفته ی بوگندو.....
رز حرف او را قطع کرد و گفت:چند تا دیگه می خوای بگی؟ سپس به طرف لورا برگشت و گفت :خودت را ناراحت نکن.اسنیپ همیشه اینطوری است.اون بجز گروه اسلیترین گروه دیگه ای را نمیخواد...چه برسه به ما که در نظر او و گروه احمقش......
هانا حرف او را قطع کرد و گفت:می خوای اون کلمه رو تو هم بگی؟ سپس به طرف لورا برگشت و گفت:بی خیال بابا. اسنیپ رو ول کن.اون همش داره برای چیز های مسخره به گروهش امتیاز میده. سپس بلند شد و ادای اسنیپ رو در آورد:آقای مالفوی..چون شما زهر باسیلک رو از آب تشخیص نمیدی 20 امتیاز بهت میدم....آقای گویل چون دیشب باز هم تخت رو کثیف کردی50 امتیاز....آقای کراب چون شما احمقید 100 امتیاز.
قهقهه ی دختر ها به هوا رفت.یکدفعه اما گفت:راستی یه خبر خوب گروه با 60 امتیاز از اسلیترین جلو افتادیم و با این حرف خنده ی دختر ها بیشتر شد...

نقد شد! حتما ببينيد!


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۱ ۱۶:۱۶:۱۰


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
لودو داشت جوراباشو از پاهاش درمياورد .
دانگ به شوخي گفت: پيف. پيف. باز هم همون بوهاي هميشگي. لودو خدا بگم چيكارت نكنه. مردم.
لودو با صورتي قرمز از خشم و خجالت جوراباشو تا كرد و گوشه ي تختش گذاشت. ( بيچاره لودو )
ولي ناگهان:
لودو: ااااااااي نفس كش. فكر كردي كي هستي كه اينجوري با من حرف ميزني؟ تو لياقت سلام كردن هم نداري. تو..........
دانگ : چي گفتي؟ فقط يه بار ديگه بگو...............
دنيس با عجله از تختش پايين امد و در حالي كه سعي ميكرد صدايش از ان دو بلندتر باشد فرياد زد: بس كنين. بسه ديگه. بابا لودو تو كوتاه بيا............. چند لحظه بعد از يك صداي عجيب:
_ دانگ . دانگ.
دانگ روي زمين افتاده و با يك دستش چشمش را گرفته بود. دنيس جيغ كشيد: چي شده؟ لودو گفت: هيچي. فقط با اين ملاقه زدم تو سرش.
دنيس رنگش مثل گچ سفيد شد. دانگ هم ارام از روي زمين بلند شد...... و ادامه ي ماجرا.....................


باز دوباره دعوا.

ويرايش ناظر:
هدويگ عزيز اگه تاپيك راهنماي تالار....تازه واردين از اين طرف! رو خونده باشي مي‌دوني كه اينجا پست‌ها ادامه دار هستش و نمي‌توني وقتي سوژه داره سوژه بدي!
اين پست رو در نظر نگيريد!


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱ ۱۶:۰۶:۳۸

عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶

دابیold4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۲ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۷
از اين دنيا چه ميدوني؟!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
با اوردن اسم پرسي ذهن اعضاي هافل هنگ ميكنه و با هر چيزي كه دم دستشون مياد (دمپايي ، جوراب ، مايتابه ، چماغ) به سمت لودو حمله ميكنن و حالا نزنو كي بزن!!

1 ساعت بعد (زماني كه اعضاي هافل كنترل اعصاب خودشونو به دست گرفتن.)

تالار در تاريكي محض فرو رفته و فقط توسط چراغ لرزاني كه از سقف آويزونه روشن شده و جو بازداشت گاهاي زمان مشروطه بر فضا حاكمه

چهر ه ي لودو ديگه قابل شناسايي نيست ، فكش به صورت ناجوري بيرون زده يكي از چشماش به طرز نا معلومي كنده شده و ملت نصف موهاي سرشو كندن.
از اون طرف مانداگاس سيگار برگ خفني گذاشته گوشه لبش و يك عدد اتوي داغم براي به حرف اوردن متهم كنار دستش گذاشته

دانگ:يا لا بگو ببينم چه بلايي سر لودو اوردي؟!!!
لودو كه فكش به طرز ناجوري زده بيرون نميتونه حرف بزنه:

دانگ :حرف نميزني ؟!!! پس بگير كه اومد!!

و طي يه عمليات انتحاري اتوي داغو بر ميداره ميچسبونه به سر لودو ، از حرارت اتو مغز لودو آب ميشه و از دهنش به صورت مواد مذاب ميزنه بيرون

در اين بين به علت حرارت اتو شپش هايي كه توي موهاي لودو لونه كرده بودن مثل مور و ملخ از كلش ميريزن بيرون

ناگهان چشمهاي مرلين دوباره قرمز ميشه و نگاه مخوفي به لودو ميندازه.
نداي درون مرلين:NO SIGNAL ... NO SIGNAL
مرلين :بابا حاجي دمت گرم ضايمون نكن يه نگاه ديگ بنداز اخه اينا اگه بفهمن اين پرسي نبوده كه كله ي منو ميكنن.
نداي درون:NO SIGNAL ... NO SIGNAL

ناگهان توجه مرلين به شپش هاي در حال فرار جلب ميشه كه يكي از اونها به طرز مشكوكي جداي از بقيه داره به سمت در خروجي تالار ميره.
نداي درون:SIGNAL RECEIVED SUCCESSFULLY

مرلين:اون شپشه پرسيه بگيرينش داره در ميره.

ملت هافل با تعجب به دنبال شپش ها ميگردن مرلين چوبدستيشو در مياره:تغيير شكليوس.

نفرين به شپش ميخوره و شپش ناگهان تغيير شكل ميده و به پرسي تبديل ميشه.
ملت هافل:
پرسي:


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۱:۲۷:۵۴
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۱:۳۳:۴۹
ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۱۴:۰۶:۳۰

A man is talking to God.

The man: "God, how long is a million years?"
God: "To me, it's about a minute."
The man: "God, how much is a million dollars?"
God: "To me it's a penny."
The man: "God, may I have a penny?"
God: "Wait a minute." .


بدون نام
چشمای قرمز مرلین برقی زد و : خودشه . این پرسیه . پرسی ویزلی !
ــــ
لودو كه تصميم گرفته بود به خوابگاه برگرده ناگهان دستي رو روي شونش حس كرد و برگشت كه يك مشت محكم به صورتش برخورد كرد...
بومــــــــــــــــــــــــــــــب...
ستاره‌هايي بالاي سر لودو همراه با جيك جيك به وجود آمد () و لودو با درماندگي به مرلين گفت:
- چرا مي‌زني؟!
مرلين با چهره‌ي اهريمنيش گفت:
- خاك تو سرت مرتيكه‌ي بوقي! بوقيدي(اين تيكه به دليل فحاشي حذف شد - لطفآ رعايت كنيد!) با اين رفاقتت!!
لودو يا همون پرسي كه مرلين رو هفت هشت نفر مي‌ديد با چشم‌هاي چپ به مرلين گفت:
- مگه چي كار كردم؟!
مرلين با عصبانيت و درجه‌ي كمي شرارت گفت:
- خر خودتي و حالا بماند ديگه چه كساييت!! پرسي بيا از جلد لودو بيرون ! ما خودمون اين مشنگاي آفريقا رو سياه كرديم!!! نامرد به من خيانت ...
ناگهان جلوي چشمان مرلين اين نوشته ظاهر شد...

Error... System May Will Be Damage... Please Chake Your Mind After Reastart...
پرسي يا همان لودو وقتي متوجه شد كه مرلين هنگ كرده از رفتن به خوابگاه منصرف شد و تصميم گرفت به سرعت از تالار خصوصي خارج شود ولي به سرعت بالاي سيستم ويروسي مرلين توجهي نكرده بود چون مرلين سيستم عاملش به سرعت بالا امد () و مانع خارج شده پرسي از تالار هافل شد و با خنده‌اي شيطاني و چشماني گريده‌تر (گر گرفته + صفت تفضيلي تر= گريده‌تر!!) از قبل يقه‌ي او را گرفته و به سمت مبلهاي سالن پرت كرد...
مرلين با درجه‌ي فوق‌العاده‌ي شرارت گفت:
- موهاهاها... چه جوري لودو شدي؟!‌ پسورد شناسشو پيچوندي؟! معجون مركب خيلي خيلي پيچيده خوردي كه آي‌پي‌تو عوض كردي كه مديرا نفمن؟!() يا با يه شناسه‌ي ديگه نفوذيدي؟! بنــــــــــــــــــــــــال!! الان مي‌خورمت! موهاهاها!!
سپس با پا محكم به پهلوي لودو يا همون پرسي كوبيد!!
لودو يا همون پرسي محكم پهلوشو گرفت و داد زد:
- مرلين تو ديوونه شدي!!!! بابا منم لودو! آي !‌ديوونه چي چرت‌و‌پرت مي‌گي تو؟!
مرلين با همون شرارت بالا چند ثانيه‌اي به لودو خيره شد و بعد به سوي لودو يا پرسي حمله كرد و فرياد زد:
- مي‌كشمت!!
ناگهان چراغ‌ها روشن شد و مرلين توسط طلسمي از لودو جدا شد...
مرلين با عصبانيت به اطرافش نگاه كرد ماندي رو ديد كه چوبش رو به سمتش گرفته است...
ماندي با عصبانيت داد زد:
- ديوونه چي كار مي‌كني؟!
مرلين سرش را رو به صدا كرد و ديد همه‌ي بچه‌ها با تعجب از پشت ماندي به بهش نگاه مي‌كنند و پيش خود فكر كرد چرا امروز همه بهش ديوونه مي‌گويند كه ناگهان جلوي ديد مرلين اين نوشته‌ها نمايان شد:
Silent, Haji Felan Vaz Vakhime Jone Madaret Gandesho Dar Nayari ha!!...
و چشمانش به حالت اوليه‌ي خود برگشت و با حالتي حق به جانب گفت:
- منو بزار پايين ماندي بايد توضيح بدم!
ماندي كمي مكث كرد و با حالتي مرموز به مرلين نگاه كرد و تصميم گرفت او را پايين بزارد هر جند به نظر از كار خودش راضي به نظر نمي‌رسيد...
مرلين خاك لباس خوابش را تكاند و رو به بچه‌هاي هافل و گفت:
- نفوذي رو گير اوردم، ايناهاش! اين لودو نيست، پرسي ويزليه!!
ــــــــــــــــــــــــ
شرمنده مي‌دونم بد شد ولي خيلي وقت بود نروليده بودم!
هر كي نقد كرد هم دستش درد نكنه!!


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۴ ۳:۳۸:۱۷


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱:۱۸ یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
نور شیر برنج رنگ ماه از پشت پنجره ی مجازی تالار به درون می تابید و همه ی شلختگی های بچه ها رو ضایع می کرد . مرلین هنوز داشت با چشمای سرخ خودش تالار رو می کاوید که یه دفعه ...

- پیشی پیشی مئو مئو ... پیشی مئو مئو ...
سکوت !
- پیشیییییی... پس چرا رخ نمی نمایی ؟

تو همین موقع صورت مرلین با اون چشمای اهریمنیش (!) در 2 میلیمتری صورت فرد ناشناس قرار گرفت .
فرد ناشناس که شلوار نصفه بالا کشیده ش تو دستش بود ، یه نفس بلند کشید ( تو مایه های نفس های آخر عمری ) و بعد بی خیال شلوار شد و دراز به دراز کف زمین ولو شد .


مرلین با رنگی بنفش که با رنگ چشماش هارمونی قشنگی داشت ، فورا روشو برگردوند و با خشانت ، جویده جویده گفت : اَه ... پاشو مربای آلو . منم مرلین . پاشو دیگه لودو . اصلا مگه تو ، تو تختخوابت نبودی ؟ ها ؟
لودو در همون حالت اتوماتیک وار گفت : مگه آدم وقتی میخواد بره مرلینگاه باید بلندگو دست بگیره داد بزنه کجا میخواد بره ؟ها ؟

مرلین که از حاضر جوابی لودو اونم در حال مرگ این شکلی شده بود همچنان با همین قیافه ی این شکلی راشو کشید و رفت بیرون تالار .


لوکیشن : پشت در تالار هافل . هوا سرد است . زندگی گرم است . مرلین تنهاست .

شترق !
- مرتیکه چرا جلوی چشتو نیگا نمی کنی ؟!
مرلین همچنان :

یاروی بی ادب، یقه ی مرلینو ول کرد و همونطور که داشت زیر لب وز وز می کرد ، توی راهرو قدم رو می رفت : مجنونم و دلزده از لیلیا ... خیلی دلم گرفته از خیلیا ...

تو همین موقع سیگنالای مغز مرلین شروع کرد به error دادن :
No Signal .
چند ثانیه بعد آثار و وجنات مرلین شروع کرد به تغییر کردن :
Receiving Signal … Please Wait . همزمان با این مسیج ذهن مرلین از حالت آکبندی شروع کرد به خروج :

اریکا : فقط کافیه دستم به این آدم مزخرف برسه . زنده ش نمی ذارم .
دنیس : مراقب حرفایی که توی تالار میزنین باشین . هماهنگی هاتونو توی تالار نکنین .
آلبوس : یعنی اون به تالار ما دسترسی داره ؟
دانگ : آره خودشه . ایشون همون کسی هست که شما فکر می کنین . شک نداشته باشین .
لودو : شماها به بقیه ی گروه ها کاری نداشته باشین . فقط تو هاگوارتز شرکت کنین و امتیاز بگیرین

""... رسیدگی به کارهای هافلپاف و از همه مهمتر ، دقت کنید ، از همه مهمتر اداره اون کاره یک ناظر نمیتونه باشه ، به نظر من ماندانگاس به اندازه یک مدیر انجمن تلاش کرده ... گروهی به وضعیت بد و خسته کنندگی و ارزشیت هافلپاف نیازی به یک ناظر قدرتمند داره که از پسش بر بیاد !""


تصاویر و صداها یه دفعه قطع شد و SIGNAL RECEIVED SUCCESSFULLY

چشمای قرمز مرلین برقی زد و : خودشه . این پرسیه . پرسی ویزلی !





****
بچه ها جای کار بسیار داره . ما می تونیم انواع و اقسام بلاها رو سر این ویروس بیاریم .


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۸۶

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
..:: سوژه جدید ::..

لا لا لا لا لا ... لا لا لا ... لو لو لو لو لویی لوویی .. ( اریکا در حال آواز خواندن و بافتن موهای اما )

دانگ و دنیس بر روی یکی از تخت های تالار ولو شده اند و در کنار هم به بحث در مورد پنجره مجازی مشقول اند .( فکر بد نکنید کنار هم هستند تو بقل هم که نیستند ) ...

- ببین دنیس جان ، این پنجره عایق نیست ...
- خوب عایقش کن یا بگو آقای ایمنی بیاد
- پس تو چه بوقی هستی ... هان ؟
...

کمی آنطرف تر در دور دست ها مرلین ، سوروس و دلوریس تو سر و مغز هم دیگه میکوبند و آنتونین چون فرشته ای مهربان آنها را به دوستی دعوت میکند . لودو بگمن هم روی تختش لم داده و مشقول خواندن جزوات درسی اش است ! ... نیمفا و ماتیلدا مشقول شمردن ستاره ها هستن و همچنان بر سر رقم نهایی کل کل میکنند . (تالار سقف داره ، ستاره نداره که ) آنتونین و پیوز بر سر ریتا دعوا میکنند و مشت های بی هدف آنتونین از دل و روده پیوز رد میشود و پیوز با خنده های دیوانه وارش حرص او را بیشتر در می آورد .

ناگهان دوربین میچرخد و صحنه تالار را از نظر میگذارند ، خوابگاه کسل کننده و یکنواخت ، چه بر سرش آمده ...

قییــــــــــژ ... ویش ... اییییی ... ?*/.#%@! .... تق توق ... ؟! ( اینم گذر زمان بود به حالت سریع و رد و بدل شدن صحبت ها و کار به شکل همینطوری )

نیمه شب آروم و زیبا ، تالار که در آن نسیم خوش عطر بهاری می پیچد ... صدای بل بل های بی محل که صدایشان از پنجره مجازی رو مخ بچه هاست و دانه های شبنم که چیلیک چیلیک از روی شیر خراب دستشوی به درون کاسه میریزند و هر لحظه اعصابه همه را خورد میکند . در که لولا هایش خراب است زوزه کشان با هر نسیم باز و بسته میشود .

- هوی مرتیکه ، پاشو این خرابه رو درست کن !
دانگ از جایش بلند میشود و نیمفا را که در کنارش ولو شده راها میکند . سپس با همان ردای بنفش و گل درشتش به سمت صدا میرود : مرتیکه اون قزوینی بدبخته که تو گوره ... برو به اونی بگو که اینجا رو مهندسی ساز ساخته

- برو باب دلت خجسته است ها ... این همه سر و صدا و آلودگی صوتی ، خواب و از ما گرفته ؟! ... یک فرتی بزنم اینجا رو درست کن (!)

دانگ نگاهی به اطراف کرد ....

چند لحظه بعد مرلین از در خوابگاه به بیرون پرتاب شد و بر روی زمین های سرد تالار سعی کرد بخوابد ...

- یو ها ها ها ها ...
مرلین که سه مرتبه پشت سر هم شلوارش و خیس میکنه با ترس و لرز میگه : سیاهی کیستی ؟
- منم منم مادرتون ... نه یعنی ... چیز ... منم ، یک موجود مخوف و ترسناک .
مرلین در حالتی که قسمت های خیس شده را تمیز میکند ، میگوید : اه اه ... لئوس ... برو خدا جای دیگه حوالت و بده ...

ناگهان صدای خراشیدن ، پاره شدن و درگیری و بعد صدای شکستن چند استخوان آمد .. ( خش ... فیـــــر .. قرچ )
چشم های مرلین در تاریکی بیرون خوابگاه ناگهان برقی سرخ رنگی زد و گر ( شعله ور شدن ) گرفت !

------------------------------------------

اینم سوژه جدید و ترسناک اما با چاشنی طنز . همونطور که باید فهمیده باشید ... مرلین روحش اسیر یک هیولا میشه ... حالا مرلین دست به قتل های متعددی میزنه و تصمیم داره گروه های دیگه رو ریشه کن ... حالا سوژه به این ترتیبه ... شما مرلین و به داخل یکی از خوابگاه ها میبرید و میزنید هر کی رو دوست داشتید ( ترجیحا کسی که بدتون میاد ) به بدترین شکل زیر شکنجه و زجر و اینا میکشید ....

توجه داشته باشید پست ها باید ادامه دار باشه ...

من همه این پست ها رو نقد میکنم و امتیاز دهی میکنم ... پس فضا سازیتون خوب باشه .

موفق باشید .



جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.