چشمای قرمز مرلین برقی زد و : خودشه . این پرسیه . پرسی ویزلی !
ــــ
لودو كه تصميم گرفته بود به خوابگاه برگرده ناگهان دستي رو روي شونش حس كرد و برگشت كه يك مشت محكم به صورتش برخورد كرد...
بومــــــــــــــــــــــــــــــب...ستارههايي بالاي سر لودو همراه با جيك جيك به وجود آمد (
) و لودو با درماندگي به مرلين گفت:
- چرا ميزني؟!
مرلين با چهرهي اهريمنيش گفت:
- خاك تو سرت مرتيكهي بوقي! بوقيدي(اين تيكه به دليل فحاشي حذف شد - لطفآ رعايت كنيد!) با اين رفاقتت!!
لودو يا همون پرسي كه مرلين رو هفت هشت نفر ميديد با چشمهاي چپ به مرلين گفت:
- مگه چي كار كردم؟!
مرلين با عصبانيت و درجهي كمي شرارت گفت:
- خر خودتي و حالا بماند ديگه چه كساييت!! پرسي بيا از جلد لودو بيرون ! ما خودمون اين مشنگاي آفريقا رو سياه كرديم!!! نامرد به من خيانت ...
ناگهان جلوي چشمان مرلين اين نوشته ظاهر شد...
Error... System May Will Be Damage... Please Chake Your Mind After Reastart...پرسي يا همان لودو وقتي متوجه شد كه مرلين هنگ كرده از رفتن به خوابگاه منصرف شد و تصميم گرفت به سرعت از تالار خصوصي خارج شود ولي به سرعت بالاي سيستم ويروسي مرلين توجهي نكرده بود چون مرلين سيستم عاملش به سرعت بالا امد (
) و مانع خارج شده پرسي از تالار هافل شد و با خندهاي شيطاني و چشماني گريدهتر (گر گرفته + صفت تفضيلي تر= گريدهتر!!
) از قبل يقهي او را گرفته و به سمت مبلهاي سالن پرت كرد...
مرلين با درجهي فوقالعادهي شرارت گفت:
- موهاهاها... چه جوري لودو شدي؟! پسورد شناسشو پيچوندي؟! معجون مركب خيلي خيلي پيچيده خوردي كه آيپيتو عوض كردي كه مديرا نفمن؟!(
) يا با يه شناسهي ديگه نفوذيدي؟! بنــــــــــــــــــــــــال!! الان ميخورمت! موهاهاها!!
سپس با پا محكم به پهلوي لودو يا همون پرسي كوبيد!!
لودو يا همون پرسي محكم پهلوشو گرفت و داد زد:
- مرلين تو ديوونه شدي!!!! بابا منم لودو! آي !ديوونه چي چرتوپرت ميگي تو؟!
مرلين با همون شرارت بالا چند ثانيهاي به لودو خيره شد و بعد به سوي لودو يا پرسي حمله كرد و فرياد زد:
- ميكشمت!!
ناگهان چراغها روشن شد و مرلين توسط طلسمي از لودو جدا شد...
مرلين با عصبانيت به اطرافش نگاه كرد ماندي رو ديد كه چوبش رو به سمتش گرفته است...
ماندي با عصبانيت داد زد:
- ديوونه چي كار ميكني؟!
مرلين سرش را رو به صدا كرد و ديد همهي بچهها با تعجب از پشت ماندي به بهش نگاه ميكنند و پيش خود فكر كرد چرا امروز همه بهش ديوونه ميگويند كه ناگهان جلوي ديد مرلين اين نوشتهها نمايان شد:
Silent, Haji Felan Vaz Vakhime Jone Madaret Gandesho Dar Nayari ha!!...و چشمانش به حالت اوليهي خود برگشت و با حالتي حق به جانب گفت:
- منو بزار پايين ماندي بايد توضيح بدم!
ماندي كمي مكث كرد و با حالتي مرموز به مرلين نگاه كرد و تصميم گرفت او را پايين بزارد هر جند به نظر از كار خودش راضي به نظر نميرسيد...
مرلين خاك لباس خوابش را تكاند و رو به بچههاي هافل و گفت:
- نفوذي رو گير اوردم، ايناهاش! اين لودو نيست، پرسي ويزليه!!
ــــــــــــــــــــــــ
شرمنده ميدونم بد شد ولي خيلي وقت بود نروليده بودم!
هر كي نقد كرد هم دستش درد نكنه!!