- خارج از سینما ، ساعت دوازده بامداد -
- آقا هل نده ... تازه سانس اوله به همتون میرسه ... آقا نکن ... آقاااا
- آخ جوووون !
- جیییییییییغ ...
مسئول گیشه سینما : خانم شما بین این همه مرد چی کار میکنی ؟
دراکو در حالی که بین ملت آبکش شده و آنیتارو در بین یه مشت پسر محکم بغل کرده جواب میده :
- آقا اخر هفته بود گفتیم دست زنمونو بگیریم بیایم عشق وحال کنیم از دماغمون در اومد !
مسئول گیشه : این فیلم فقط مخصوص آقایونه ، اونم زوجهای آقا ! سینمای سره خیابون فیلم عشقولی " قلبهای ورقلنبیده " رو گذاشته میتونید برید اونجا !
آنیتا و دراکو مجددا دست همدیگه رو میگیرن و دنده عقب برمیگردن.
آنیتا : جیییییییییییییییغ !!
- داخل سینما -
به صورت کامپیوتری و لیزری نوشته هایی روی پرده سینما حکاکی میشه :
این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده !
دیدن این فیلم برای دخترانه 1 تا 100 ساله ( همه نوعه : با جنبه و بی جنبه) و پسرانه 18- توصیه نمیشود .
با تشکر از خانم رولینگ - وزیر فرهنگ و ارشاد- بابت صدور مجوز اکران فیلم پس از گذشت بیش از ده سال از سال ساخت .
تصویره اندام یک مرد پیر که اعضای بدنش با رنگ سیاه مخفی شده روی صفحه سینما ظاهر میشه .
کمپانی Spice Roleplayingum تقدیم میکند : " پسران بد " به دلیل امکان بروز مشکلات و پیگردهای قانونی از طرف وزارت منکرات ، از آوردن نام بازیگران و عوامل فیلم معذوریم .
---------
- تو رو خدا ... تو رو خدا ... بهتون التماس میکنم ... خواهش میکنم !!
- پسره پر رو !! میگم نمیخوام ... ایییش ! انگل جامعه ... زیگیل !!
- فقط یک نخ ... مگنا ، مونتانا ، شیراز ، فروردین ! همه مدل سیگار دارم ... فقط یه نخ ازم بخرید ! یه نخ سیگار بخرید یه سیم کارت ایرانسلم جایزه بگیرید !!
تو رو خداااااا
چهره غم زده و گریان پسرکی یازده ساله که در زیر بارش شدید بارون مشغول فروختن سیگارهای خودشه روی تصویر ظاهر میشه .
پسرکی خسته و درمانده که با لباسهای خیس و کثیف در زیر تیر چراغ برق به دیوار تکیه داده .
دوربین به سرعت از میان اتومبیلهای خیابون عبور میکنه و به کوچه بغلی میره .
- چی ؟؟ نه گریندل جووون ... باشه عزیزم ، قرارمون فردا شب خوبه ؟! خسته شدم آخه ! دارم میرم خونه یکی از دوستام ... نه بابا پسر چیه ؟ دختره بابا ... با پسر غریبه من چی کار دارم این وقت شب برم خونش ؛ من و خیانت به تو ؟!
- آقا یه سیگار ... چند نخ واستون بپیچم ؟ چند پاکت بدم ؟!
آلبوس نگاهی به پسری که از شنل خیس و نم کشیده اون اویزون شده میندازه و به حالت دو نقطه دی بهش زل میزنه .
- پسرم زیر این بارون چی کار میکنی ؟ سیگار ؟؟ نه حسن خیلی خطرناکه حسن !
- مجبورم آقا ... من توی یه یتیم خونه زندگی میکنم ! منو مجبورم میکنن ! میگن تا همه سیگاراتو نفروشی حق نداری برگردی !
- خیلی بیجا میکنن ... چه طور از دلشون میاد همچین جیگری رو بفرستن زیر بارون ؟! ببینمت خوشگلم ! به به به ... همچین مال و اموالی رو این وقت شب زیر این بارون کی میفرسته بیرون آخه
* یک ساعت بعد ، یتیم خانه *
شـــــــــتــــــــــلق !!
- واییی چی بود ؟؟؟
- هووو پسر این چه وضع وارد شدنه ؟؟ نمیبینی مگه کوزت تازه برگشته خوابیده ؟
پسرک نگاهی به دختری که با محبت تمام برای خشک کردنش هوله ای رو میاره میندازه .
- تام ، جودی ابوت ! هر دوتون برید تو اتاق ... امشب از شام خبری نیست !!
تام : میرم ... فکر کردی !! شاخ بازی در نیار بابا ... من همین امشب از اینجا میرم ... یکی حاضر شده منو از این خراب شده نجات بده !
* ساعت سه نصفه شب *
دوربین به ارومی از سوراخ در وارد اتاق زیر پله ای مخصوص جودی ابوت و تام ریدل میشه و روی در زوم میکنه .... یک دقیقه بعد ... دو دقیقه بعد ... ده دقیقه بعد !
کارگردان : اقا چرا نیومد پس ؟؟ فیلم داره خالی میره ها !
گریمور : اسکی جووون اومد اومد ( آقا کارگردان فیلم لو رفت، اسکاور سر و کارت به منکرات کشیده شد
)
کارگردان : چی اومد ؟؟ دستتو بگیر ... ( بووووق ، سانسور
)
بالاخره در باز میشه و مردی بلند قامت با عصا وارد میشه .
( آهنگای رومانتیک همراه صحنه های اسلوموشن رو برید تو کار این صحنه ها)
تام به سرعت از تخت بلند میشه و با دستان باز به سمت در یورش میبره .
البوس : اِی جوووون !! سریعتر تام ... کسی نباید بفهمه من تو رو از اینجا بردم !
تام : حالا کجا میریم ؟
آلبوس : یه جای خوووووب !!
جودی ابوت در حالی که خمیازه میکشه از خواب بیدار میشه ولی تنها موفق میشه بسته شدنه در رو همراه سایه یک مرد بلند قد ببینه .
جودی : بابا لنگ دراز ؟؟؟!!!!
* اتاق مدیریت هاگوارتز *
- نه بابا نترس پاشو بیا تام ... من خودم با پروفسور صحبت میکنم ! پاشو بیا تو دفتر منتظرتم جیگر !
آلبوس بلافاصله با خوشحالی تمام شماره فرندشیب خودش رو میگیره
دینگ دینگ دینگ .... بوووووق بووووووق
پیغامگیر : اگه آلبوس هستی شماره یک ، اگه پسر دیگه ای هستی شماره دو ، اگه دختر هستی شماره سه را شماره گیری نمایید .
آلبوس : اه بووووقی بردار ... زرت ... یک !
پیغامگیر : آقای لرد گریندل والد هم اکنون مشغول مخ زنی یک پسر میباشند ! لطفا پس از شنیدن صدای جییییییغ پیغام خود را بگذارید .
آلبوس : اگه پسر دم دستته بفرستش حمومی ، زیر زمینی ، جایی ، پاشو بیا اینجا یه کِیس مناسب پیدا کردم ... خیلی جیگره !! دافیه واسه خودش پسر
تق تق تق تق
تام ریدل در حالی که کیف و کتابش رو در دست داره وارد اتاق میشه.
- چیه چی کار داشتی زنگ زدی بیام ؟ ندیدی مگه سره کلاس بودم ؟
آلبوس: دلم بدجوری هواتو کرده بود تام ! گفتم بهت یه زنگی بزنم ببینم چَ کار میکنی ؟ خوب هستی ؟ در سلامتی کامل به سر میبری رز گلِ من ؟
تام کیف و کتابشو شوت میکنه روی قفس ققنوس و روی کاناپه لم میده .
آلبوس : آاآآآآآآی جااان ... چی واست بیارم عزیز ؟ قهوه ؟ کاپوچینو ؟ نسکافه ؟
تام : این وقت ظهر فی بازار فرق میکنه ها !
تق تق تق تق
دوربین که مخش از این صحنه ها در حال هنگ کردنه روی در زوم میکنه.
- سلاااام گریندل جوووون خودم !! :bigkiss:
- سلااام آلبووووووس جووووووون :bigkiss:
دوربین که کم کم از شدت ترس منکراتی در حال لرزیدنه گریندل والد رو نشون میده که ردای خودش رو در میاره و ...
تام : نامردا چند به چند ؟؟
لحظه ای بعد تصویر سیاه میشه .
ملت داخل سینما : سوووووت بووووق دست
پس از لحظاتی تصویر مجددا در میان خرابه های دهکده ای کوچک نمایان میشه .
- ببین گریندل چی دارم بهت میگم ! من خودم اون پسر رو پیدا کردم ... خودم مخشو زدم ...خودم بهت معرفیش کردم ! پس من حق بیشتری نسبت به تو گردنش دارم ... امروز نوبت منه که ...
- چه خوش اشتها !! ببینم دیشب رو فراموش کردی انگار ! جر زنی تو روز روشن ؟
آلبوس و گریندل والد ناگهان چوبدستهای خودشون رو از زیر شلواریشون در میارن و رو به هم آماده جنگ میشن .
- همچین تیکه نازی رو هیچ وقت با تو شریک نمیشم آلبوس !!
- نـــــــــــــــــه ... ماکسیمم جر وا جریوس !!
- مدیــــــــوم جر وا جریوس !
بعد از محو شدن طلسمهای نارنجی رنگ در فضا ، پیکر بی جان گریندل والد روی زمین ولو میشه تا آلبوس با لبخندی موزیانه با قدرت بیشتر به تام و خاطرات خوش آینده به فکر فرو بره .
* اتاق مدیریت هاگوارتز ، هشت سال بعد *
تق تق تق تق تق
- بازکن آلبوس ... خواهش میکنم !
آلبوس در حالی که در رو قفل کرده و پشت در به آرومی گریه میکنه جواب میده :
- برو همون جایی که بودی .. حالا کارت به جایی کشیده که با پسر غریبه میپری ؟
تام که به در تکیه داده و زار زار گریه میکنه روی زمین ولو میشه .
- بی وفا دیگه دوستم نداری ؟؟
- تو مغازه بورگین چه غلطی میکردی تام ؟
- منو ببخش البوس ... اشتباه کردم ... دیگه از این غلطا نمیکنم ! خوب درسم تو هاگوارتز تموم شده بود گفتم برم اونجا کار کنم تا خرجی خودمو در بیارم ! درو باز کن آلبوس ! بذار بیام اینجا تو مدرسه استاد بشم کار کنم تا همیشه با هم باشیم ! قول میدم هیچ وقت ترکت نکنم ! قول میدم پسر ...
آلبوس در حالی که از شدت عشق و علاقه صداش گرفته به آرومی گریه میکنه .
- نه تام نمیتونم ببخشمت ... تو رو با یه پسر غریبه دیدن ! نه نمیتونم ببخشم ...
تام : اصلا به درک ! منت یه پیر خرفت رو که نمیکشم ! جووونم ، خوشگلم ، میرم واسه خودم بچه های مدرسه رو جمع میکنم اسمشونم میذارم " مرگ خوار " با اونا حال میکنم از این به بعد !
آلبوس : نه نه نه ... تام غلط کردم ...
آلبوس در رو باز میکنه ولی از شدت کهولت سن ده دقیقه ای این کار طول میکشه .
- نه تام نروووو ... من تو رو دوست دارم ... نرووو ... تام پس یه چیزی یادت باشه !
دوربین در زاویه ای قرار میگیره که البوس از پشت تام دیده بشه .
تام : چی ؟
- هیچ وقت ازدواج نکن تام !! این قدرتی که تو وجود توئه اثر قدرت من و گریندل والده که وارد بدن تو شده !! تو نباید ازدواج کنی وگرنه ...
بار دیگه نوشته های لیزری سبز رنگ روی تصویر حکاکی میشه :
و این چنین بود که تام هرگز ازدواج نکرد و گروه مرگخواران را دور هم جمع کرد تا نهضت را ادامه دهد و البوس نیز معشوقه واقعی خود را در یک نبرد دردناک به قتل رساند و سالهای سال در حسرت تام ریدل ماند تا سرانجام پسرکی به نام " هری پاتر " به مدرسه هاگوارتز قدم گذاشت و ...
The End
با تشکر ويژه از مرلین کبیر برای ریختن آب با افتابه به جای بارون !
- داخل سینما -
تمام زوجهای جوان مذکر لاو در لاو همدیگه در حالی که از دیدن فیلم در جوگیزری به سر میبرن خلاف میل باطنی خودشون به سمت خارج سالن حرکت میکنن تا ...
- بستنی ، چیپس پفک !!