هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
بر اثر فحش های بسیار رکیکی که بچه های حذب میدادن کم کم کوچولوهای کوئیرل از خجالت ذوب میشن و جاشون شونصدتا از کوچولوهای کوئیرل ظاهر میشه!

سرژ: بچه ها ساکت شید...شات آآآآآآآآآپ!(با حالت سیستم بخونین!)

بر اثر این فریاد سرژ دوباره یه سری دیگه کوچولوهای کوئیرل ظاهر میشن ولی اون طرف بچه های حذب دیگه دهنشونو بستن و فحش نمیدن و به همین خاطر کوئیرل آزده خاطر میشه که چرا بچه های حذب فحش نمیدن تا کوچولوهای کوئیرل بیشتر بشن!

کوئیرل: فحش بدین فحش بدین...تورو خدا فحش های رکیک و بی پی چی 13 بدین!

بچه های حذب دوباره شروع میکنن به فحش دادن...کوئیرل هم از این فرصت استفاده میکنه و لشکر کوچولوهای کوئیرل رو به صف میکنه و به هر کدومشون دو تا سیم سیم سرور میده تا با حالت نانچیکو به حرکت در بیارن!(یاد میتینگ رسمی دو هفته پیش افتادم!)(نکنه اون نانچیکو بازه کوئیرل بود!؟)


بچه های حذب کم کم از فحش دادن خسته میشن و با حالتی خسته و درمونده رویه ی جدیدی رو پیش میگیرن و به جای دادن فحش های رکیک شروع میکنن به انجام حرکت های رکیک!
اما بر اثر این حرکت دوباره کوچولوهای کوئیرل ظاهر میشن که ناگهان کسی فریاد میزنه!

-صبر کنیــــــد!...راه حل دستِ من است!...این شما و این هم دستمال های مخصوص ضد کوئیرل!


اسکی قدم زمان و سوت زنان به سمت ساحل شنا میکنه(!)(بچه ها تا الان تو آب داشتن فحش میدادن و حرکت میزدن!) و سپس دستشو میکنه داخل موهاش یه دستمال در قطعِ 4 در 5 درمیاره و بعد دستشو میکنه داخل ریش های سرژ یه دستمال دیگه در میاره یه دستمالم از لای پرهای ققی در میاره یه دستمالم از تو پیژامه ی کرام در میاره!!
سپس دستمال های مربوطه رو بین بچه های حذب تقسیم میکنه!

اسکی: بیا این مال تو...اینم مالِ تو!...اینم مالِ تو!...اینم مالِ تو!...نه نه بذار این دستمالرو نصف کنم...کم میاد!...قرررچ...خب بیا این نصفه مال تو این نصفه هم مالِ من!

بچه های حذب دستمال های مخصوصِ ضد کوئیرل رو دور صورتشون میبندن و دوباره شروع میکنن به دادن فحش های رکیک دادن!!!


[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
همین طور که حذبیا مشغول فحاشی هستن زمین زیر پاشون شروع به لرزیدن می کنه و آب شروع به موج زدن می کنه.همه دست از فحش دادن بر می دارن به اطرافشون نگاه می کنن که ببین قضیه از چه قراره.

ناگهان وسط دریا باز می شه و همه ی آبها کنار می ره و یک زیر دریایی بالا میاد. زیر دریایی به سطح آب میرسه و درست جلوی جمعیت فحاشا بی حرکت می ایسته.سقف باز می شه و از پشتش چهره ی کوییرل ظاهر می شه که یک خنده ی شیطانی بر لبش دیده می شه.

ققی با حالت ناباوری رو به کوییرل می کنه و میگه:
-ولی ما تو رو مرحله ی قبل کشتیم باو!اینجوری معاملون نمی یشه!نیگاه هر مرحله غول خودشو داره.تو خیلی جرزنی اصنشم!تو چه جوری زنده ای؟

کوییرل :!!موهااهاهاااا!من گونه ی خودمو تکثیر کردم! همه جای سایت زیر دسته منه !هر جا برین توی چنگال منین و عمراً نمی ذارم کارهای خارج از چارچوب انجام بدین!

کوییرل یه بشکن می زنه و دو تا کوییرل کوچیک دیگه از پشتش ظاهر می شن و واسه حذبیا زبون در میارن!

سرژ یه تیرکمون از لای ریشش بیرون میاره و یک سنگ به سمت یکی از اونا پرتاب می کنه .سنگ به پیشونی یکی از کوییرل های کوچیک می خوره و می افته زمین و ذوب می شه و جاش چهارتا کوییرل دیگه در میاد!


کوییرل:موهااهااا!دیدی ققی من از تو هم گولاخ ترم! من اینجوری گونه ی خودمو تکثیر کردم...

-----------فلش بک-----------

کاربر گرامی ثبت نام شما در سایت با موفقیت به انجام رسید. شما تنها مجاز به گرفتن شخصیت کوییرل هستید و لا غیر!

کاربر: نههههه!من شخصیت کوییرل رو نمی خوام! نههههههه!

شتلپ..دیش.....گرومپ....شترق..... بووووووووووم!!!


کاربر گرامی شخصیت کوییرل را به شما تبریک می گوییم!پیشاپیش از حسن سلیقه ی شما تشکر می کنیم!

----------------پایان فلش بک--------------

ققی تیرکمون سرژ رو از دستش کفم میره و میگه:
اگه نذاری غد غدمون از غد غدت پیش بره میدم از غدت آویزونت کنن تا غدی باشه برای غد سایرین!
وچهار تا سنگ دیگه به طرف بچه کوییرل ها پرتاب می کنه وسنگ ها به اونا می خوره به جای هر کدومشون شش تا دیگه در میاد!
سرژ شروع به فش دادن به ققی میکنه و میگه: مگه نمی بینی زیاد میشن باز برای چی می زنی؟!

ودوباره همشون شروع می کنن به فحش های رکیک دادن!!


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳ ۱۷:۵۱:۴۸

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
کرام قدیم: آهااااای صبر کنید از اونور نه!
کرام اینو میگه و اونم دنبال حذبیا میدوه از اونور ویکتور هوگو هم در پشت در ظاهر میشه.
ویکی: بابا شوخی کردیم من همینجا بودم میخواستیم ببینیم چقدر به دیدن من علاقه دارین بی جنبه ها صبر کنید!
ویکی اینو میگه و کتاباشو پرت میکنه یه گوشه که در طی این جریان خونه کزت اینا در داخل کتاب خراب میشه و ژانوالژانم تعادلش به هم میخوره و نقش بر زمین شده و خون ریزی مغزی میکنه و میمیره و بدین ترتیب ژاور کزت را به اسارت خود دراورده و ادامه دارد....!!

کریچ بخاطر بدن ورزیده ای که داره جلوتر از همه و به دنبالش اعضای حذب همچنان در کوچه پس کوچه های محله کرام قدیم اینا به سمت ساحل میدوند و درست پشت سرشون کرام قرار گرفته بود و پشت سرشونم ویکتور هوگو.

در اون میان اسکاور که به علت بیکاری در گوشه خیابون با دستمال های جادوییش سرگرم پاک کردن شیشه ماشین ها بود چند نفر رو میبینه که دارن به سمت ساحل میدوئن و اونم از اون جایی فاصلش زیاد بوده اون چند نفر رو یه عده گولاخ خفن میبینه و اشتباها فکر میکنه خبریه و به دنبال اونا روانه میشه ...

در ساحل
اعضای حذب و به دنبالشون به ترتیب از راست به چپ کرام و ویکی و اسکاور میپرن تو دریا و بلافاصله متوجه این نکته حیاتی میشن که آب خیلی سرده ...

کریچ: وووییییی چه سرده یخ زدم ...
کرام: تازه میگن دریاشم کوسه داره ...
سرژ: پس ما در این شرایط که در آن واحد هم خطر یخ زدگی ، هم سرما خوردگی و هم خطر طعمه کوسه ها شدن ما را تهدید میکند چطور میتوانیم به وضع ققی و فنگ رسیدگی کنیم؟

بلافاصله حقیقت همچون خنجری بر قلب های آنها فرو رفته و حذبی ها بخاطر این همه بدبختی دوباره شروع به فحاشی میکنند و همه به هم توهین میکنند و فحش های رکیک میدن تا اینکه صدایی باعث میشه ساکت شن ..

ویکتور هوگو: کمک من شنا بلد نیستم ! قلپ قلپ .
بدین ترتیب ویکتور به زیر آب رفته و از دیدگان محو میشه و به عبارتی غرق میشه.

همه چند لحظه به این صحنه ناگوار خیره میشوند سپس با جدیت تمام برای گرفتن انتقام ویکتور فحاشی کردن به یکدیگر را از سر میگیرند...


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳ ۱۷:۱۸:۱۸
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳ ۱۷:۳۰:۴۳



Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
همه در حال فحاشي بودن
كه سرژ يه فريادي به بلندي فريادش كشيد و همه خفه شدن...
سرژ:اصلا بگين براي چي فحاشي كردين به هم...
كريچر:هپوتيو باقي نگوتيو چيتو ميتو!!...ققي هيكتيريتو(جني)
سرژ:كريچ جون آدم باش اگه ميشه!!
كريچر:اآهان اين ققي و فنگ و اومدن به من فحش دادن...من فحششون دادم بعد هدي هم اومد منو فحش گفت و بعد تو هم فحش گفتي...و همه فحش مي گفتيم
سرژ:ببين من ريشه رو پيدا كردم...ققي و فنگ شما چرا به اين موجود ضعيف و رنجور و لعنت شده ي اهورا فحش دادين...
ققي:اخه منو فنگ شكست عشقي خورديم...
قصه از اونجا شروع ميشه كه منو فنگ تك و تنها همدم غم ها تو خونه نشسته بوديم و ياد عشق هاي از دست رفته مون بوديم كه براي تزكيه ي روحيه خودمان در اين كوير لم يرزع تصميم گرفتيم تا با نفس اماره مبارزه كنيم و خودمان رو با خشك روزگار بشوريم
سرژ:الان اين حرفا كه زدي يعني چي؟!
ققي:يه تيكه از ادبيات سال دوم بود گفتم بزنم تو پستم شايد بهترين نويسنده شم...بابا فنگ تعريف كنه بهتره!!
فنگ:ما در خانه تك و تنها نشسته بوديم و هيچ تفرج و پر روحي نداشتيم به همين سبب كفيسون تصميم كبري را گرفت و گفتيم سريع بزنيم به خونه كوكب خانوم...خلاصه سوار خر مش حسن رفتيم خونه كوكب خانوم و من گفتم حسنك كجايي؟!!
نمي بيني همه حيوانات حذب گشنه و تشنه كف اطاق افتادند...
خلاصه حسنك گويا مرده بود كه گيله مرد آمد و پيش نهاد داد برين پيش ويكتور هوگو اون آدم طنزي هست و شما را راهنماي خواهد كرد...در كوچه و خيابان سرگردان به دنبال ويكي بوديم كه هريو ديدم...گفتم هركي ويكي رو نديدي؟! كه هري گفت نه اما كار با ويكي رو خوب بلدي؟!!گفتن نه تو چند بار كتاب هفت را خوانده اي؟! گفت از دستم در رفته خلاصه رسيديم به كريچر و تصيم گرفتيم براي شادي اموات اذيتش كنيم!! اين بود كل ماجرا...
سرژ:خوب ويكتور چي شد اونو ادامه بده...
ققي:خوب اومديم اينجا فحش كاري شد نشد بريم پيشش...
كريچر:بچه ها من ويكتور رو مي شناسم بياين بريم خونش تو هاگزميده..

همه دنبال كريچر راه مي افتن...و دم يه خونه بسيار محقر مي ايستن...
كريچ:اينجا خونه شه...
سرژ شروع مي كنه به در زدن
-ويكتور...ويكترو در باز كن...
ناگهان كرام سابق در باز مي كنه و با حالتي غربت به برو بچ پشت در نگاه ما اندازه...
سرژ:سلام اين كه ويكتور كرامه...ببين خونه ويكتور هوگو كجاست؟!
كرام:قدرت منتقل شد ويكتور نيست كزت رو برده پيش سگ خانوم كتي بل...در ضمن من كمي دلخور شدم خواب بودم منو بيدار كردين!!
سرژ:ببخشيد دنبال ژول ورن مي گشتيم اومديم اينجا...
ققي:بابا من قاطي كردم پس بزرگ علوي كي بود؟!
فنگ:آآآ بچه ها اين محله كرام اينا ساحل داره...آآآ اون حوريا رو دم ساحل...الان وقت آفتاب من شده من بايد برم آفتاب بگيرم...
و همه حذبيا با فراموش كردن هوگو و ورن تصميم ميگيرن برن تو ساحل هاگزميد تا ببين ريشه غم دار بودن ققي و فنگ چيه؟!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
ققی می شینه رو بالش.
هری که سرعت عملش تو کلاس الف دال! زیاد شده بوده سریع چوب دستیشو در میاره و می گه :
- اکسیو گوش کوییرل.
ققی و بالشت با هم میفتن بغل هری.
هری : گوش کوییرل دست توئه؟
ققی : نه بابا دست من نیست وردو اشتباه گفتی یادمه آلبوس وقتی می خواست یه چیزی رو احضار کنه می گفت آواداکداورا.
هری : راست می گی؟ یادم باشه تو جلسه بعدی الف دال اینو بگم به بچه ها.

و رو به کوییرل می کنه:
-کوییرل شاید گوشت افتاده تو جیب ردات. بذار ببینم.
چوب دستیشو می گیره طرف کوییرل :
- آواداکدورا!
کوییرل میفته روی چهارچوب و تکون نمی خوره.
ققی میره سمت کوییرل و نبضشو می گیره.
- مرده!
بعد گوشو از زیر بالشت در میاره و تف می زنه می چسبونه سر جاش!

هری : تو به من دروغ گفتی این طلسم برا احضار کردن اشیا نبود.
ققی : چرا بود من راست گفتم نگاه کن گوشش الان سر جاشه فقط چون گوشش چسبیده بود به بدنش فشار زیادی بهش اومد الان بیهوشه.
هری با وینگاردیوم لویوسا(هری پاتری!!!) کوییرلو بلند می کنه و می بره سمت خوابگاه مدیران.
ققی : خب بچه ها یکی از مدیرا منهدم شد دیگه نمی خواد تو چهارچوب قوانین فحش های رکیک بدین!

و حیوونا دوباره شروع می کنن به فحش های رکیک دادن!!


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
كوييرل :يكي منو از زير اين چار چوب بياره بيرون...
عله كه ترجبه(سر آشپز باني چاو) زير چار چوب رفتن رو داشت سريع مي خوابه رو زمين و از زير چار چوب كوييرل رو رهنمايي مي كنه...
-ببين من خودم تجربه داشتم مواظب باش كسي رو چار چوب نياد چون استخونات خورد ميشه...من دارم مي رم نيو حذبيسا...
و سريع مي دوئه بيرون...
كوييرل:هوووي كريچر هري كجا رفت؟!
كريچر:ارباب رفت واسه سالاد امشب موز خيار بخره...شما كي هست؟!
و دقيقا مياد رو چار چوب مي ايسته و استخون هاي كوييرل خورد ميشه...

كوييرل:اآآآآآآآي خورد شدم...
ققنوس كه از اين حركت شگفت زده شد بود ناگهان زبون انسانيش به كار مي افته...
ققنوس:هاا بيا ديدي رفتن زير چار چوب چقدر بده...بعد هي هر روز ما رو مي فرستي زير چار چوب قوانين سايت ببين چي كشيديم...

كوييرل:كريچر هري برا چي رفت موز خيار بخره...
در همون لحظه هري دوباره وارد ميشه و با يه اهرم سعي مي كنه چارچوب رو از روي كوييرل بر داره...
كوييرل:ديونه اهرم رو كردي تو چشم...آي چشم در اومد...
و نگهان چشم كوييرل شبيه چشم بابا قوري مي افته وسط خونه(من اين روزا تحت جو فيلم هاي ترسناك هستم...)

هري چشم لزج رو مي گيره و نگاهي به كوييرل بي چشم مي كنه...
هري:بيا بيا اينجا بذارمش سر جاش...
كريچر:نه ارباب نذار اون كثيفه عفونت كرد چشم بانو...
هري چشم كوييرل رو مي ندازه تو دهنش و تيريپ آب رو خمير دندون تو دهنش تكون ميده
بيلب بيلب بيليب...(صداي دهن هري)

و هدويگ كه از اين حركت خوش اومده بود با نوك مي كوبه تو لپ هري و چشم مي افته لاي ريش سرژ...
هري:بده من چشمو...بده...
كريچ:نه ارباب اين ريش سرچ هست چرب عفونت كرد چشم بانو...
كوييرل:بدو بابا اشكال نداره چرب شه راحت تر ميره تو...بذار چشمو...داره خون بدنم تموم ميشه...
هري:دوستان فحاش اگه ميشه كمك كنيد چار چوب رو بر داريم داره ازش خون ميره...

همه ميان چار چوب رو بر دارن كه چون ققوس ناخن پنجه اش رو نگرفته بود مي ره تو گوش كوييرل و گوش كوييرل كنده ميشه...(دست خودم نيست خشن شدم)
به هر حال همه چار چوب رو مي ذارن سر جاش
و ققي هم گوش كوييرل رو زير بالش قايم مي كنه...
كه ناگهان كوييرل مي فهمه گوشش نيست...
كوييرل:گوش من كجاست...گـــــوشم...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۵:۱۸ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
همه در حال دادن فحش های رکیک و خارج از عرف جامعه ی جادوگری بودن که ناگهان یه نفر میپره داخل یکی از خانه های هاگزمید!(همون خونه ای که اینا توشن!)

-به نظر من شما نباید این کار رو بکنید...من واقعاً کمی دلخور شدم!

سرژ در این هنگام شروع میکنه به خواندن ترانه ای از خودش(!) به نامِ "کمی دلخور شدم!!"

سرژ با فریادی بلندتر از فریاد سرژ: صورتتو پایین میارم!...همه چیو ازت میگیرم!...فقط در یه صورت این کارارو نمیکنم...که تو به من بگی "کمی ازت دلخور شدم!"(به سبک سیستم بخونین!!)
بارون خونی(خون آلود!): من به خاطر اول آهنگی که خوندی کمی دیگر دلخور شدم!!

در این هنگان ناگهان صدایی از کوچه های هاگزمید شنیده میشه!

-بدو بدو چوبدستی های اعلا و تازه!...بدو بدو چوبدستی دارم!...از همه نوع از همه رنگ از همه جنس!...سه تا هزار!

پروفسور کوییرل در حالی که گاریشو همراه خودش حمل میکرد و مغازه ی چوبدستی سازی سیار برای خودش درست کرده بود داره از جلوی خونه رد میشه که ناگهان صدای هری رو میشنوه که داره فحش های خارج از چارچوب قوانین میده!
ناگهان خون جلوی چشمای کوییرل رو میگیره به سمت خانه های هاگزمید میاد و در رو با شدت خیلی زیادی حذف میکنه و به داخل خونه میاد و یه چک میخوابونه زیر گوش کریچر!

کوییرل: مگه نگفتم مواظب هری باش!
کریچر: نه خانم هری خون داشت، پوست داشت، گوشت بود()...خودش توانست گلیم خود را از آب بیرون کشید!!
کوییرل: آخه گلیمش دیگه داره خیلی از پاش درازتر میشه!

هری که دیگه فحش نمیداد(در حالی که هنوز جونورها داشتن فحش میدادن) به سمت کوییرل میاد و سجده میکنه!...سپس بلند میشه و از توی پیژامش(یادش بخیر پیژامه پارتی های قدیمی جادوگران!) هدیه ی کادوپیچی شده ای رو تقدیم به کوییرل میکنه!

کوییرل: وای این برای منه!؟
هری: شصت درصد!
کوییرل: باشه مرسی هری تو چقدر مهربونی!

هری لبخند ملیحی میزنه!...ناگهان کوییرل چکی زیر گوش هری میخوابونه!!

کوییرل: تو حتی اگه به من کادو بدی هم من خام نمیشم گول تورو نمیخورم!...اون چیه تو انگشتته؟...این انگشتر که واسه آلبوس بود!...حالا من کاری به این کارا ندارم...داخل چارچوب هر کاری خواستی بکن ولی خارج از چارچوب عمراً نمیذارم هیچ کار ناصیحیحی انجام بدین...با همتونم!

ناگهان حیوونا ساکت و آروم میشینن سرجاشون...صدای ترقی میاد و چارچوب در میفته رو سر کوییرل و کوییرل ولو میشه رو زمین و دستارش میفته و چهره ای در پشت دستار نمایان میشه!!...بر اثر این اتفاق دوباره همه شروع میکنن به فحش های خارج از چارچوب دادن!


ادامه دارد!...


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۳ ۵:۲۱:۴۳

[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
هدویگ و ققی و فنگ همینطور هو و بغ و وق می کنن و کریچرم جیر جیر می کنه و جوابشونو می ده.

یهو راجر میاد تو.
راجر : نه اینجا خیلی شلوغ شده عین باغ وحش شده بهتره باغ وحش ریونو منتقل کنم اینجا.

- اکسیو تاپیک باغ وحش ریون.(دقت کنید تاپیک باغ وحش نه خود باغ وحش بلکه تاپیکش!)

عله در حالی که به تاپیک چسبیده میفته بغل راجر.

عله : راجر بوقی داشتم درسای آلبوسو تمرین می کردم با حیوونای باغ وحش راز و نیاز می کردم!!!
راجر : ولی این که خالیه ... همه حیوونای ریون اینجائن.
عله : نوربرتم تو بی حیوونی غنیمته

راجر هدویگ و کریچر و ققی و فنگ رو می چپونه تو قفس و درشو می بنده. حیوونا به فحش های رکیک دادنشون ادامه می دن.

سرژ که از اونجا رد می شده چون به دلیل همنشینی با هدویگ و ققی و فنگ به زبون حیوونا مسلط بوده می فهمه اینا دارن به هم فحش رکیک می دن. در نتیجه اونم وایمیسته و شروع می کنه توهین های خارج از محدوده عرف می کنه!!!

عله هم با سبک سنگین کردن اوضاع به ذهنش می رسه فحش که کنتور نداره در نتیجه اونم میره پشت کریچر بیرون قفس وایمیسته و شروع می کنه جواب توهین های سرژو با فحش هایی که از تاپیک فحش های رکیک یاد گرفته بوده می ده!

نفر بعدی یادش نره ادامه بده!!!...


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۲ ۱۲:۲۶:۱۱

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۸:۲۰ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققی و فنگ که هر دو شکست عشقی سختی به آن ها وارد شده بود و خیلی تحقیر شده بودن در گوشه ای از خانه نشسته و زانوی غم بغل گرفته بودند...
فنگ:واق واق واقوووو
ققی:غد غد...
فنگ:واقی؟!واق واق!!واواق!
ققی:غدا!غد غد غدووو...
فنگ:واق واق واقی...

خلاصه ققی و فنگ بعد صحبت های فراوان تصمیم گرفتند تا برن یه کم کریچر رو سر کار بذارن...(نکته:اگه فکر کردین که فکر نکنین چون کریچرم به زبون جن های خونگی صحبت می کنه)
ققی:غدیغر...غد غد...ها ها...غد غد...هر هر هر و کر کر کر...غد غد(در حال مسخره کردن کریچر)
فنگ:واق واق...هه هه هه...واق واق واقی...خه خه خه...واااااق...ها ها ها(در حال مسخره کردن کریچر)
کریچر:لپوکیو...تنباتیا بوق تو شابفقول...بوق (در حال فحاشی)

هدویگ که شاهد فحاشی های کریچر از دور بود سریع اومد جلو و 4 تا فحش به کریچر داد...
هدویگ:هووو...هووو..هوهو...هووو(فحش های خیلی رکیک جغدی)

ادامه بده نفر بعدی حتما...
هدف پست:کند و کاو در پارادوکس رول نویسی و نوشتن به صورت متد امروزی!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲:۱۰ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
سکوت بر خانه ی تهی از حرکت، ضجه میزد.قلم بر صفحه میچرخید اما در دریاچه ی ذهن،آبی برای جاری شدن نبود.
یک یاد...یک خاطره...همچون ماهی جان میداد بر کویر لم یزرع مغز و نقض میکرد وجود او را که خدا نام داشت.اینگونه جریان داشت جبر جغرافیایی در نواحی جمجمه ی پسری...
-میشناسیش!! آرشام نامش بود!

آری سکوت حکم میراند..میرقصد در برابر اشک هایی که نی میزنند.
-میبینیش؟نامش آرشام است.میبینی؟یک قفل،یک زنجیر...میبینی؟
هر ...شنبه باز میشوند.


جیرینگ جیرینگ
-دقت کن:
دیدگانش از همینک هفته ی بعد را میجوید.

-میبینی؟


-شطرنج زندگیش ، مسعودی نداشت،خسته بر صندلی چوبی نشسته یود و با دست و پای بسته غروب و طلوع خورشید را میشمرد.
اسمان هاگزمید با ستاره هایش سعی بر آن داشت که در دیدگانش اثر کند،اما نگاهش فقط یک ستاره را تشخیص میداد:
دنباله داری که در آخر هر هفته،مقابل چشمانش قرار میگرفت.

میبینی؟سوژه ی پستش تکراریست
دقت کن:
حاضر است کوه بکند
........
.....
...
.
.


.
.


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.