آقا من می خوام به دفتر حمایت از حیوانات جادویی شکایت کنم!
----------------------------------
سالی یر: خب شروع می کنیم... تعریف کن... از اول اولش!
- اااااا نه واستا!( و عینک ریبونش رو در میاره می زاره چشمش ) حالا بگو!( و یه ضربه به چراغه می زنه )
سالی نگاهی به مگ می ندازه و پس از اینکه یه آه ( که آخرش معلوم نشد از سر تاسف بوده یا دلسوزی) می کشه، دوباره به بیل نگاه می کنه و با اشاره بهش می فهمونه که شروع کنه ...
بیل: من بدون وکیلم صحبت نمی کنم!
سالی یر یه نگاه به مگ می ندازه و می گه: مگ؟!
مگ: هان؟!
سالی یر:
مگه با هم هماهنگ نکرده بودیم؟!!!
مگ: آهان!!!
و به سرعت یه پرتقال جادویی از تو جیب مخفیش در میاره می زاره رو میز و با یه ضربه ی محکم سم اونو می ریغونه به سالی یر!
سالی یر:
و دوباره سمش رو بالا میاره و روبه روی صورت بیل می گیره!
- می گم می گم ... من همه چی رو می گم!
--------------------------------
در خارج از آن اتاقک همه دم در منتظرن تا بفهمن که چه شده واقعا؟! این سوالی بود که ذهن همه رو چنگول می نداخت ... جو عصبی همه رو گرفته بود و صدای هق هق چند تن از دختران گریف به گوش می رسید(
) هیچ کس باورش نمی شد که بیل در این ماجرا دست داشت باشد ... هیچ کس به جز:
هدویگ: سینی! میشه اون موبایل جادوییت رو بدی؟!
- نخیر! کی می خواد این ماه پولشو بده هان؟ :root2:
- حالا بعد با هم حساب می کنیم!
وقتی که سینی داشت به حرف هدویگ فکر می کرد صدایی آسمانی به گوش رسید که:
-هوووووووووی یارو! برو از تلفن عمومی جادویی سکه ای گریف استفاده کن!
هدویگ به سرعت به سمت تلفن عمومی جادویی سکه ای گریف(تعجسگ!) می ره ... در این بین سارا و جسی که خیلی به این موضوع مشکوک می شن به دنبال هدویگ می رن تا مکالمه اونو گوش بدن:
- سلام جیگی چطوری؟!:bigkiss:
- هدی؟!
- چه خبرا؟! امروز چه کاره ای....
....
سارا: واقعا مکالمه ی مشکوکیه!
جسی:
و به جمع بچه های دم در اتاقک می پیوندن!
هدی:
خب رفتن! تا حالا چیزی گفته؟!
اونور خط مگور: هی برا چی تنفس مصنوعی از راه دور فرستادی هان؟!
هدی: بی خیال اون فیلم بود!
- نه اوناهاش! نگاه کن!
- بی خیال بیل اعتراف کرده؟!
- ببینم تو خودت خوار مادر نیستی؟
-
عقده ای! فیلم بود! برا اینکه اینا چیزی متوجه نشن!! بیل چی گفته؟!
- فکر نمی کردم از من سوء استفاده کنی هدی!
-
پاق! صدای قطع کردن گوشی ....
- آدم خر ببوسه جلو این فیلم نیاد!!!!
----------------------------------
در اتاقک تاریک: