بچه ها سلام راستش دیدم دیگه خیلی تا حالا جدی نوشتم گفتم یه طنزم بنویسم... یه سوژه توپ هم به ذهنم رسیده و میخواستم این نوشته را به دو بخش جدی و طنز تفکیک کنم و اونو توی قسمت جدی بزارم ولی دیدم طولانی میشه پس توی پست بعدیم میزارم.انتونی که تنها شیر مرد اونجا محسوب میشده
میره ببینه کی زده درو شکسته که میبینه هیچکس نیست و به ورونیکا میگه احتمالا غذا زیاد خوردی دلت قضا بلا کرده توهم زده بالا!برو بگیر بخواب بزار ما هم کپه مرگمونو بزاریم/ورونیکا:نه خدائی یه چیزی بود/دالاهوف:اون روی سگ و گربه منو بالا نیار ها اعضصاب مصاب ندارم یه سوزن ببخشید سکتو سمپرا به خودم میزنم یه جوالدوز یعنی کرشیو هم به تو!/ورونیکا:دلمو شکستی برو...دلمو شکسسستی برو
برو...(بچه ها:
)دیگه نهههههه نمی خوامت...برو دیگه نهههههه
.../دالاهوف::-
x
نه و نگمه ببر صداتو!الان اسماتونو به عنوان بی انضباطها مینویسم میدم به ارباب بگه خودم فلکتون کنم!
بچه ها:نه تو رو /انتونی:خدا خوب پس تا 30 صدم ثانیه دیگه باید تو رختخوابتون باشید./بچه ها:
انتونی:خوب باشه تا ده میشمرم:1-2-3-4 ,...
ورونیکا و خانم بلک مشترکانه روی تنها دو تخت موجود در سنت مانگو خوابیده بودند و خوا پرنس چارمینگ را میدیدند!
بادراد/انتونی/لوسیوس و جاگسن هم یکی یه کارتون زیرشون انداخته اند و خر و پفشون اتاق را به لرزه مینداخت.
انتونین:خر...پفففففففف/خرررررررررررررررر....پفففففففف/خرررر...پیف/پیف/واه/واه..
انتونین یه نگاه به بادراد که پشتش را به او کرده و خوابیده میندازد و میفهمد که کار خرابی از اون بوده است...بادراد نشونت میدم...انتونی شکنجه معروفه....حالا دیگه باسه من شیمیائی در میکنی؟...
انتونی دوباره سر جایش برمیگردد و خود را به خوب میزند...
ودر حالت خواب چوبدستیش را به سمت بادراد میگیرد با صدائی خفه در دل میگوید:دابل(دوبل_دوتائی)کرشیووووووووو
....
بادراد ناگهان مانند اشخاصی که برق فشار قوی گرفتتشون با شدت از رختخواب به سمت بالا پرت میشود و سرش مثل توپ قلقلی میخوره سقف و دوباره پرت میشه پائین...ولی از اونجائی که این کرشیو دوبل حساب شده بوده
این عمل دوباره اتفاق میفته و بادراد با قیافه ای اینطوری:
ولو میشه روی زمین..بعد محوش و رنگ پریده برمیگرده به سمت دالاهوف که داره به سوی او هجوم میبره و میگه:به ارباب توهین میکنی ای موجود ناچیز سوسک بالدار/عنکبوت امازونی/کرم اسکاریس...البوس بو گندو الان خودم ریشاتو با این دستم میکنم...من که میدونم این ریشا مصنوعی...تو از سن بلوغ کوسه بودی..و دست میندازه و با دستان تنومندش ریش بادرادو میچسبه و هی میکشه...
بادراد:ای ملتتتتت به دادم برسید...به سبک برره بخونید:اییییییی ناموسمو کندن هی هی...ریشامو بردن هی هی...ریشامو کندن هی هی...بادراد نصف ریشاش در اثر فشار دستهای انتونین کنده شده بود و ریشاشا از یه طرف صورتش اویزون در دستان انتونین اویزون بود...بادراد از شدت درد اشک تو چشاش جمع شده و ناگهان در یک عملیات منتحرانه با صدائی زنانه فریاد میزند:اییییییی واییییییییی اخخخخخخخخ واخخخخخ کمکککککککک...
ناگهان همه از خواب میپرند و میبینند که انتونی داره ریشای بادرادو میکنه...
بادراد:
انتونی:
...بچه ها:
...ولی ناگهان متحول مبیشوند و دلشون به حال بادراد میسوزه و میروند که اونو از انتونی جدا کنن...
لوسیوس و جاگسن دارند از پشت انتونی را میکشند ورونیکا و خانم بلک هم دارند به سبک مسابقه های قویترین مردن ایران!!!اونا را تشویق میکنند...
لوسیوس به انتونی:بابا ولش کن...انتونی:من تا این ریشای سبک اسامه(بن لادن) اینو نکنم ول کن نیستم...ایییییی ملت ولم کنید...ایییی نفس کش...
ناگهان جاگسن یه پلاستیک از توی جیبش دو میاره و محتویات اونو که نون پنیری بوده که مامانش براش درست کرده بوده!!!میخوره و قوی میشه!!!و با تمام قوا از پشت لوسیویوس را میکشه و لوسیوس هم انتونی را دنباله خودش میکشه و انتونی هم که دستش به ریشای بادراد بوده اونا رو میکشه و ریشای بادرادو کامل میکنه...
بادراد:
مرگخوارها:
دالاهوف:
...لوسیوس:باب این چرا خوابه..
جاگسن:بچه پر رو را بیدارش کن...تازه گرفته خوابیده...
لوسیوس هم یه وشگون از انتونی میگیره...انتونی:کی بود چی بود...
بادراد:کی بودو زهر مار کی بودو زهر هلاهل نامرد چرا ریشای منو کندی؟
انتونی:ریشای تو را میخوام چه کار کنم این قدر کثیفه که میکروبام اونجا نمیتونن بمونن..شپش داره...من ریش البوس را کندم ببینید اینه ایناهاش تو دستمه...ولی هوممممم بادراد تو ریشات کو؟...وایییی نکنه دوباره داشتم خواب میدیدم...هوممممم بادراد جون به خدا شرمنده من بعضی وقتا تو خواب اینجوری میشم....
بچه ها:
بادراد با صدائی خروسک گرفته: خودم میکشمت...خودم با دستای خودمممم
انتونی:بابا حالا چیزی نشده که با چسب رازی میچسبونیمش...
بادراد با:اواکادرا و کرشیو میندازه دنبال انتونی که یه دفه میبینه انتونی سیخ میشه و به حالت رکوع خم میشه و میگه:ایییییی جونم ایییییی البالو...ای شفتالو...ای زدر الو...ای کمپوت...ای شیشلیک...اییییی کمسرو تن ماهی جنوب...ای پیتزا خانواده...
ناگهان ارباب که در استانه در وایساده میگه:ببر صداتو...
انتونی:
ارباب:خودمونیم انگار خیلی گرسنه هستیا...دیگه داشتی ما رو زنده زنده سرخ میکردی نمیدونم شیشلیکو...کنسر و...اره گرسنته؟
انتونی:
اوهومممممممممممم
ارباب الان ازت پذیرائی میکنم
:کرشیوووووو....کرشیووو
ارباب:حالا دیگه واسه من از خودت طنز در میکنی؟موضوع عوض میکنی؟
اصلا اون به کنار این چه سر و صدائیه راه انداختی؟
انتونی:ارباب به خدا جبران میکن تو پست بعدیم خواستم یه تنوعی بشه!تازه الان خدائی بادراد خوش تیپ تر شده!
ارباب:خوب قول میدی جبران کنی؟
انتونی:اره ارباب جون یه سوژه توپ تو ذهنمه تو پست بعدیم میگم...
پس ایندفعه را بخشیدی ارباب جون دمت گرم خیلی با مرامی!
ارباب:اره بخشیدمت میخواستم یه اواکادرا بهت بزنم ولی الان فقط یه کرشیو حرومت میکنم...