هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
اطلاعيه ي مهم:

افراد زير از اريش سفيد(محفل ققنوس(‌به ارتش الف دال انتقال داده شدند به زودي بعد از گذشتن از مراحلي به محفل ققنوس بازگرداننده مي شوند:
سیموس فینیگان

دیدالوس دیگل

آلفرد بلک

تد ریموس لوپین

پیگویجن

الیواندر

آپولین دلاکور

پیوز

داكسي

آمانداي عزيز همونطور كه هوگو گفت شما بايد يك پست تكي در رابطه با ارتش دامبلدور بزني و اگه خوب بود تاييد مي شي.
هوگو جيگر عجله نكن بدون آرمم تو عضو الف دالي.. آرمتو هم مي ديم.. فعلا برو تو ماموريت شركت كن:
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=181614#forumpost181614


درخواست:
مديران يه دسترسي ويرايش به ما بدن خيلي خوبه... من نمي تونم كه براي يه جمله بيام پست بزنم كه خب


ویرایش شده توسط سوروس اسنيپ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۱ ۲۱:۵۳:۵۰

عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
خانم آماندا لانگ باتم عزیز شما باید یک پست درباره ی ارتش الف دال(ارتش سفید)بزنید و بعد اگر آقای اسنیپ تایید کردند شما می توانید عضو الف دال شوید .


اسنیپ جون ، پرفسور عزیز کی این آرم الف دال ما رو می دی؟؟


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
داستان از شبی شروع شد که کشاورزان و مزرعه داران از شدت شوق و شعفی که برای بارش بارانی پر برکت داشتند جشنی بر پا کردند .
مدت ها بود که در آن روستای دور افتاده ی ماگل نشین خشک سالی رخ داده بود .
تقریبا همه ی اهالی روستا در آن جشن شرکت داشتند . جشنی بزرگ و با شکوه . همه خوشحالی میکردند . در واقع هیچکس در آن شب غمزده نبود . اما ... .

اواخر جشن بود و همه میخواستند به خانه ی گرمشان بازگردند تا استراحتی کنند و مردان برای کار در مزرعه و زنان برای پخت و پز و پرستاری از فرزندان ، روز بعد ، نیرو و قوت بگیرند .
آتش را خاموش کردند و مردم چند تا چند تا راه خانه را در پیش میگرفتند که ناگهان همه متوقف شدند .
صدا های عجیبی در فضا پیچید .
عده ای فریاد زدند : مریخی ها ! مریخی ها ! اونا به زمین اومدن !!!
عده ای دیگر هم که شجاع تر بودند بیل و کلنگ به دست به دنبال منشا صدا اطراف را گشتند .
کمی بعد هوا سرد شد . همه جا یخبندان شد . مردم میتوانستند بخار نفس هایشان را به وضوح ببینند .
وقتی این سرما به اوج رسید لشکری شنل پوش از جنگل وارد شدند . ان ها شنل سیاه داشتند و صورتشان معلوم نبود .
کم کم افراد محو آنان شدند و دیگر کسی نتوانست از شدت ترس ، از جایش تکان بخورد .
آن لشکر به سرعت میان مردم نفوذ کردند و عملیات خود را آغاز کردند .
صورتشان را نزدیک صورت مردم میکردند و نفسشان را میمکیدند .
اما عده ای فهمیدند که آنان مشغول مکیدن روح همسایگان و دوستانشان اند !
پس فوری واکنش نشان دادند و مشغول شدند تا دیگران را هوشیار کنند .

روز بعد هیچ کس اتفاق دیشب را به یاد نیاورد .
میدانستند افرادی ناگهانی گم شده بودند اما نمیدانستند برای چه و چه وقت .
از آن پس دیگر شوق و امید از دل های اهالی آن روستا پر کشید و در عوض یاس و غم به جان و دلشان رخنه کرده بود . نگاه همه بیروح و سرد بود .
از آن پس آن دهکده ، دهکده ی خاموش معروف شد . در میان تمام مردم، آن دهکده دهکده ای نحس و شوم بود و رفت و آمد ها قطع شد .

-----------------------------------------------
نمیدونم اصلا موضوعش برای عضویت خوب بود یا نه . فقط میدونم هیچی نمیدونم !


تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
هركسي از اعضا كه تو تاپيكاي ارتش پست بزنه و درخواست نقد كنه براش نقد مي كنيم . اما نه اين نقدي كه ديديد!
به زودي در تاپيك نقد خودمون پست ها رو نقد مي كنيم.
ديگه چيز ديگه اي اگه لازمه كه بگم بگيد جواب ميدم حتما.
ممنون


عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
با سلام خدمت سران الف.دال و اعضاي آن كساينكه دوست دارن عضو بشن !!!


به نظر من اگه كساينكه ميان اينجا پست مي زنن بگن كه مي خوان پستشون نقد بشه بهتره و اونوقت سران الف.دال مي تونن اونا رو توي تاپيك نقد , براشون نقد كنن !

يا اينكه يه نقد كامل براي هر پست سران الف.دال بزنن خوب باشه !



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
هوگوي عزيز پستت نسبت به قبلي پيشرفت محسوسي داشت .. خيلي بهتر شدي.. مشكل جديدي كه داشتي اين بود كه احساسات شخصيت هاي پستت رو به خوبي بروز ندادي . دومي هم جمله هاي كوتاه تلگرافي بود.

در كل خوش اومدي من مطمئنم كه به زودي پيشرفت زيادي مي كني.

آرمتو به زودي مي ديم!


عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۹:۵۱ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
در زير نور سرخ شفق که به درياچه مي خورد و انعکاسش توي عينک گرد من برمي گشت در کنار درياچه نشسته بودم و به عکس موج دار غروب آفتاب در آب نگاه مي کردم که احساس کردم گاليون الف دالم در حال تکان خوردن است .
گاليون رو برداشتم تا نگاهي بکنم که چي هستش.
ديدم که آل برام پيام داده : (الآن ،اتاق ضروریات)
به سرعت به طرف مدرسه می دویدم ، در راه برگ های درختان پاییزی در زیر پاهایم خش خش می کردند . صدای زیبایی داشتند باد راحس می کردم که انگار داشت صورت مرا نوازش می کرد . به هرحال خود را سریع به آل رسوندم .
دراتاق ضروریات همراه با تد داشت با پرفسورلانگ باتم صحبت می کردند .
وقتی خودم را به آن ها رساندم پرفسور گفت : آه هوگو چقدر خوب شد اومدی .! !
پرسیدم : برای چی؟
: پرفسور برگشت و یه نگاهی به پشت سرش انداخت و همان طور که به آیینه نگاه می کرد گفت: یه روزی اینجا هری به ما آموزش دفاع در برابر جادوی سیاه رو می داد . اونم به خاطر این که آمبریج استاد لایقی برای این کار نبود .
بعد برگشت به من نگاه کرد و گفت : ومن خوشحالم که هنوزم ارتشی رو که هری درست کرده بود پا برجاست .
: خب پرفسور منظورتون چیه ؟
تد :می خواد بگه که مرگ 0خوارهای تازه وارد تهدیدش کردن .
:اما من فکر می کردم که بعد از مرگ ولدرموت بقیه که زنده موندن پراکنده شدن.
:آره ولی دوباره به هم پیوستن و می خوان انتقام بگیرن اولیش هم پرفسوره
چون می گن که نجینی رو اون کشته و به خاطر همین هم باید تنبیه بشه .
آل گفت:حالا نمی دونید که سر دستهشون کیه؟
تد: نه یعنی دقیقاً نه ولی مثل این که لوسیوس مالفوی .
من و آل باهم گفتیم : مالفوی
همگی به مدت ده دقیقه در سکوت بودیک که ناگهان من گفتم :
راستی تد تو از کجا اومدی داخل مدرسه؟
:مگه تو قضیه ی تابلو رو نمی دونی؟
:نه !!!!
:توی اتا نشیمن رستوران ابرفورت عکس خواهرشونه که یه عکس هم اینجا داره
وما به وسیله ی اون تابلو وارد ویا داخل می شیم .
-: پس من الآن با این تهدید ها چکار کنم .
ما که اصلاً حواسمون پرت شده بود با صدای پرفسور یادمون اومد که برای چی اینجاییم .
من به دیوارهای قهوه ای و سنگی اتاق نگاه می کردم انگار که دنبال جوابی در بین آنها هستم .
که ناگهان آل گفت: پرفسور شما نگران چی هستید اولاً که اونا نمی تونن کاری بکنن دوماً شما الآن تو مدرسه هستید و اونا جرات ندارن بیان سوماً توی تعطیلی
ها هم می توین به خونه ی ما و هوگو اینا بیان تازه اگه خیلی احساس خطر می کنید .
آل داشت صحبت می کرد که جغدی قهوه ای رنگ که یک چشم جای بریدگی داشن وانگار بر اثر برخورد با درختا قبلاً کور شده بود آمد و نامه ای به دست پرفسور داد و رفت .
پرفسور نامه را باز کرد پس از خواند نامه را به زمین انداخت و بر روی زمین نشست و با حالتی شوک به فرشی که آرم هاگوارتز روی آن بود نگاه می کرد .
آل نامه را برداشت و خوند و بعد به من تد گفت : دوباره تهدیدش کردند .
من هم سریع به گالیون های همه اطلاع دادم که به اتاق ضروریات بیان .

پیوست:



gif  6wwswvo.gif (31.20 KB)
26588_47807375ef03c.gif 200X182 px


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
چشم پرفسور انیپ سعی می کنم توصیه های شما رو به کار ببرم جناب شاهزاده ی دو رگه


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۹ ۲۰:۱۸:۰۲

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
هوگوي عزيز قرار نيست كه پست ادامه دار باشه بايد داستانت رو توي يك پست تموم كني بهتر بود كه به فضا سازي و توصيفات صحنه ها مي پرداختي بيشتر.. هنوز اول راهي مشكلي نيست..
ولي تاييد نشد ..اين توصيه ها رو به كار ببر و دوباره پست بزن من منتظرم!


عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
اسنیپ و ابرفورت و کینزگلی با هم دیگر نشسته بودن پشت یکی از میزهای رستوران هاگزمید و داشتن به صورت خیلی آروم با هم دیگر صحبت می کردند . اسنیپ گفت:بهتره که ما مواظب پاتر واون دوستای کودنش باشیم تا کاری دست خودشون و ما ندن آخه اگه ایمشو نبر از قضیه خبر دار بشه همه مون بدبخت می شیم .
ابر فورت گفت: من هم با تو موافقم اما بعدش باید بریم سراغ خانواده ی مالفوی مسخره با اون موهای زردشون باید کاری بکنی که جلوی امشونبر بده اشون کنی .
اسنیپ گفت : باشه او هم به عهده ی من اگه خواستیم یک همچین کاری بکنیم چه بهتر که این کار توسط پاتر انجام بشه .
تازه من باید تاریخ دقیق فرار پاتر و به امشونبر بگم آخه اگه این کارو نکنم ممکنه به رفت و آمدهای من و حتی به کارهم شک کنه !
کنزگلی : دقیقاً
ابرفورت : اما باید چطوری فرار کنه
اسنیپ : هفت پاتر
و بعدش قضیه رو برای آن دو نفر توضیح داد
آنها با این تصمیمات رستوران را ترک کردند و به پناه گاه های خودشون رفتن .
از آن طرف هری و دوستاش و ارتش دامبلدور(از طریق گالیونهای تقلبی باهم ارتباط داشتن ) داشتن فکر می کردن که آیا می شود اسنیپ را بخشید آیا اون با اون معجونهای عجیب وغریبش کاری کرده که فعلاً دامبلدور از این جا مدتی دور بشه و بعد به موقعش با دامبلدور حال ولدورموت را بگیرند .
هری گفت : فرض کنید اسنیپ طرف آدم خوباس ولی حتی با دامبلدور هم هماهنگ نکرده باشه چون نیازی به اغین کار نمی بینه
یک حرفه ای که تنها کار می کنه ونیازی نمی بینه با بقیه هماهنگ کنه مخصوصاً با اعضای دستپاچلفتی محفل ققنوس چون مطمئن است خودش از پس همه چیزها برمیاد.
رون گفت : شاید اسنیپ دامبلدور را کشته اما نه به خاطر خوش خدمتی خودش به ولدور موت شاید به خاطر خودش یک حرفه ای خطر ناک که همه ی مهارت ها و کینه توزیها و جاه طلبی را برای این کار به کار می بره یک جادو گری که از بازی کردن در نقش های دسته دوم خسته شده
هرمیون گفت : خب از سر ناچاری می شه همه چیز و جور دیگه دید این که همه چیز همین قدر مفتضحانه است که می بینید یک اسنیپ گنه کار وقاتل
دامبلدوری که به اشتباه خودش مرد ولی ولدورموتی که حالا می تونه با خیال راحت کارش بکنه .
ناگهان :
تق تق تق


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۹ ۱۹:۲۵:۱۷

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.