هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

آناکین  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 329
آفلاین
کمپانی فیلم سازی ((death eater bros)) تقدیم میکند

بهترین فیلم مستند سال

نام فیلم: دژ مرگ شکنجه گاه جادوگران سفید

بازیگران:
زاخی در نقش زاخی
مونی در نقش مونی
بلا در نقش بلا
بلیز در نقش بلیز
سرژ در نقش سرژ
نورممد در نقش لرد بلرویچ
کورممد در نقش هدویک
گیج ممد در نقش وزارت سحر جادو(دراکو)
مائده واتسون در نقش آنیتا کفی

کارگردان: ارباب لرد ولدمورت کبیر
طراح صحنه و لباس: پرو فسور کوییرل
جلوه های ویژه : مورگان الکتو
صدا بردار: شناسه های بسته شده
چهره پرداز: مونالیزا

________________________________


سکانس اول :
مونی و زاخی و بلا تو شکنجه گاه واسادن

بلرویچ و آنیتا و هدویک به سا تا صندلی مخصوص شکنجه بسته شدن
بقیه یعوامل پشت دوربین

لرد ولدمورت: صدا تصویر اکشن

کروشیو

آهههههههههههههههههههههههههههههههه

مونی: زود باش اعطراف کن دامبل دیشب چه غذایی خورد؟

بلرویچ: امکان ندراه بهت بگم تحت هیچ شرایطی

زاخی: کریشیو - کریشیو - کریشیو

لرد ولدی: کات کات کات
اوی زاخی بوقی این چه طرز شکنجه کردنه درست شکنه جن
زاخی: چشم ارباب

برداشت دو
لرد صدا تصویر اکشن

.....

سکانس دو بلیز و سرژ وارد میشوند

اکشن

بلز و سرژ از پشت دوربین به سمت جایگاه شکنجه حرکت میکنند
دو نفر رو با خودشون آوردن
وزیر و زنش آنیتا کفی

بلیز: این وزیر رو نمیشه نگه داشت باید با طلسم فرمان جادوبشه

مونی: خوب بفرستش بیاد اینجا

مونی چوب دستی رو رو به وزی میگره و (لازم به ذکره وزیر در تمام مراحل در حال ضربه زدن به سرژ میباشد)
: گوش به فرمان

سرژ دره دستوراتی رو که وزیر باید اجرا کنه بهش میگه
بلیز هم آنیتا رو بسته به صندلی

بلا چوب دستر رو به سمت آنتا میگیره و
کریشیو

لرد: کات کات کات

عالی بود جچه ها برای امروز دیگه بسه




Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

لوك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
از يه جاي خوش آب و هوا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
كمپاني لوك خوش شانس تقديم ميكند:

jadoogarian wedding

ازدواج جادوگراني

كارگردان:كرگدن
فيلمبردار:بنده ي خدا
نويسنده:لوكاس كين

بازيگران:

سرژ تانكيان در نقش دوماد
سرژيا تانكيان در نقش عروس
كفيه در نقش خواهر عروس
ققي در نقش دوست سرژ
گيليدي در نقش راهنماي خانواده
گراوپ در نقش تابلوي ورود ممنوع
دامبلدور در نقش باباي سرژيا و كفيه(ديمبيلوفسكي)

بيست و هفتم مارچ 2006
ساعت سه بعد از ظهر
لوكيشن:خانه ي ققي

ققي يك پايه سه انگشتيشو روي اون يكي پاي سه انگشتيش انداخته و داره روزنامه ميخونه.
ققي:خب سرژ دوباره تعريف كن... تو رفتي توي هاگوارتزز بعد مادام ماكسيم رو ديدي بعد عاشق سرژيا شدي؟
سرژ:آره دقيقا همين ميگي نميدوني چه نگاهي داشت.
ققي:كي سرژيا؟
سرژ:نه مادام ماكسيم
ققي:


بيست و نهم مارچ 2006
ساعت سه بعد از ظهر
لوكيشن:خانه ي سرژيا

ققي و سرژ كراوات زدن و توي يه مبل دو نفره نشستن و منتظرن سرژيا چايي بياره.
باباي عروس روبروشون نشسته و داره لبخند ميزنه.
ققي رو به سرژ ميكنه:واي من ديوونه ي كفيه شدم خيلي نازه
سرژ:مگه تو كفيه رو ديدي؟
ققي:نه ولي باباش خيلي نازه ببين چه لبخندي ميزنه.
سرژ:
ديمبيلوفسكي:خب پسرا بفرماييد شيريني ميل كنيد تا دهنتون شيرين بشه.
ققي:نه قربان ممنون ما براي يه امر خير مزاحم شديم.
ديمبيلوفسكي:ميدونم ولي حالا دهنتونم شيرين كنيد.
سرژ:نه آقا مثل اينكه نفهميديد ققي گفت ما براي امر خيز مزاحمتون شديم.
ديمبيلوفسكي:ميدونم ولي شيريني بخوريد دهنتونم شيرين بشه.
ققي:تو نميفهمي؟ ميگم براي امر خير اومديم من قاطيم ميزنم اينجارو به آتيش ميكشما.
ديمبيلوفسكي:چي داداش؟واسه ما شاخبازي در مياري؟ من خودم بچه ي گاراژ دامبل خطرناكم ميدم بچه ها ببرنت هاگزهد سربه نيستت كننا.
ققي ظرف شيريني رو ورميداره و همشو ميخوره.
ديمبيلوفسكي:آفرين پسر خوبم حالا كدوم دخترمو ميخوايد ورداريد ببريد ترشيدن.
سرژ:من كفيه رو ميخوام
ققي:منم سرژيا رو ميخوام
سرژ:نه صبر كنيد فكر ميكنم من سرژيا رو ميخوام.
ققي:منم فكر كنم كفيه رو ميخوام.
ديمبيلوفسكي:حالا دوتاشونو ورداريد ببريد بعدا با هم كنار بيايد مهريه هم نميخواد ميخوايد يه چيزي هم بزارم روش بهتون بدم؟

و اين بود كه ققي و سرژ شادمان به همراه زنشان يا بهتر است بگوييم زنهايشان در حاليكه از جلوي تابلو ورود ممنوع رد ميشوند به خانه ي گليدي كبير ميروند تا آنها را در مسايل زناشويي راهنمايي كند.
========================================================================
تيتراژ پاياني
دوباره بابابرقي رو نشون ميده كه داره با مادام ماكسيم كيسينگ ميكنه


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۲:۳۸:۳۹
ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۳:۱۶:۰۹


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
كمپاني برادران حذب تقديم ميكند:

آمپول زنها

كارگردان:گيلدي
نويسنده:سرژ
فيلمبردار:گيلدي
صدابردار:گيلدي
تهيه كننده:گيلدي
همه كاره گيلدي

بازيگران غير از گيلدي:
سرژ ، ققي ، كفيه و سرژيا مثل هميشه حظور دارند
اصغر باناموسيان در نقش آمپول زن
كوييرل ، بيل ويزلي و گري بك در نقش حمايت كنندگان آمپول زن
با شركت سوسك به عنوان كرم شبتاب براي روشناي خونه
تير چراق در نقش سوزن آمپول!
زاخي در نقش عكس بيناموسي!

با تشكر از اداره اسمايلي ساز ها براي ارزان كردن قيمت شكلك ها براي رفاه ملت و استفاده زياد از حد آن در اين فيلم

تقديم به گيلدي رهبر مخالفان آمپول ب.ك


_____

خانه سرژ_8شب

سرژ و سرژيا روي مبل جلوي تلوزيون نشستن و دارن سريال «ماجراهاي كوييرل و اعضا» رو نگاه ميكنند كه صداي در مياد!

سرژ:سرژيا برو در باز كن!
سرژيا:من باز نميكنم تو باز كن!!
سرژ:ميگم برو باز...

ناگهان ققي از تو كمد كناري مياد بيرون ، در باز ميكنه و از خونه ميره بيرون

سرژ:
سرژيا: دستت درد نكنه ققي...
چهار جادوگر بسيار خفن به نام هاي «بيل ويزلي ، پرفسور كوييرل ، گري بك ، اصغر باناموسيان» وارد خونه ميشن و جلوي سرژ و سرژيا كه بهت زده هستند مي ايستند!

سرژ:شما كي هستيد؟ البته ميدونم كي هستيد ولي براي چي اومديد خونه من؟

اصغر باناموسيان:ما از انجمن ضد بيناموسي اومديم اينجا تا آمپول ب.ك رو روي آقاي سرژ تانكيان ازمايش كنيم!! كدوم يكي...اون كه سرژياست همه ميشناسنش پس تو سرژي...

كوييرل از توي دستارش يك جعبه كوچيك بيرون مياره و ميده دست اصغر ، اصغر جعبه رو باز ميكنه و يك آمپول ب.ك رو بصورت كاملا تهديد كننده بيرون مياره
سرژ: نه شما حق ندارين...مگه نگفتين هنوز مجوز نگرفتين؟

بيل ويزلي: وزير بهداشت كشور براي مجوز دادن نياز به مردك داره كه نشون بده اين آمپول درست كار ميكنه....

سرژ:من و كوييرل خودمون به اژدهاي مجارستاني تزريق كرديم و ديديم چه تاثيري داشت ، مدرك بهتر از اين؟

كوييرل: اون جلوه هاي ويژه بود!!
سرژ: حالا چرا بين اين همه آدم به من تزريق ميكنين؟
اصغر:ديديم اگر روي تو اثر بكنه پس روي همه اثر ميكنه...تسليم شو..
سرژ:سرژيا كمك..سرژيا..سرژيا؟ سرژيا كو؟
يك نامه روي مبل جاي سرژيا هست: سرژ عزيز ، من تا وقتي كه تو مشكلت با دوستات حل بشه خونه ققي اينا ميمونم..نگران من نباش..باي

چهار نفر سرژ رو در محاصره قرار دادن و ...

اصغر: آمپول رو زدم تا پنج بايد بشماريم و بعد يك عكس بيناموسي نشون ميديم بهش تا ببينيم تاثير داشت يا نه...بيل اون عكسه رو بده...ايول..خب...يك..دو...سه چهار پنج...سرژ به اين عكس نگاه كن..چه احساسي داري؟

سرژ بسيار درمانده و ناتوان در گوشه اي خودش رو جمع كرده و بزرو سرش رو بالا ميكنه و عكس زاخي كه در يكي از مراسم بيجامه پارتي داره ميرقصه رو ميبينه

سرژ: و بعد و حالا و سرانجام

كوييرل: اين چرا اينطوري شد؟
سرژ:

بيل: نميدونم...گري بك!! طبق همون دستور عملي كه من نوشتم حل كردي؟
سرژ:

گري بك: ورقي كه روش دستور عمل رو نوشته بودي گم كردم ، موبايل توهم در دسترس نبود زنگ زدم به گيلدي اون دستور عملش رو داد ...

سرژ چند قدم به سمت اونا برداشت و چهار جادوگر به اين حالت از خونه فرار كردند!!
همون موقع كفيه وارد خونه ميشه
كفيه: اوا...اينا چرا فرار ميكردن؟ سرژ من از ققي اجازه گرفتم بيام پيش تو تا بهم آواز خوندن ياد بدي ، ميخوام مثل اوريل جيغ بلند بزنم...سرژ؟ مطمئني حالت خوبه؟


پايان


تيتراژ:

صبح ظهر عصر ، قبل از غذا و قبل از خواب اين شعر رو بخونيد و تكرار كنيد:

آمپول نزن تا ديگه......بيناموسي بنويسي هميشه
حرف كوييرل رو گوش نكن.....كه آخر عاقبتت اينه
اگـــــــر بهت گير دادن......بگو نوشتنم همينه
ولي بايد هشيار باشي....ننويسي بيناموسي ويژه
حد بينامسوي رو رعايت كن....چون ارزشت تو اينه
اين حرف منو گوش كن....تا نشي مثل من ديوونه


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۱۶:۳۰:۲۵


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
پشم پيكچرز تقديم مي كند ..

تاكسي گير نمياد !!



كارگردان : مك بون پشمالو !
نويسندگان : مك بون پشمالو و كريچر با اقتباس از كتاب " در مهماني چه گذشت ؟ نوشته ي كفيه تانكيان ! "
بازيگران :
سرژ در نفش سرژ
ققي در نقش ققي
فاطي پاتر در نقش سرژيا
مائده واتسون در نقش كفيه
شاهين پاتر در نقش راننده ي اول تاكسي !
گراوپ در نقش راننده ي دوم تاكسي !
كريچر در نقش راننده ي سوم تاكسي !




ققي و سرژ و كفيه و سرژيا گوشه ي خيابون وايستادن ... چند متر جلوتر از اونها هر چند لحظه يكبارتصادفات شديدي روي ميده !
مامور راهنمايي و رانندگي : آقايون ميشه اونورتر وايستين ... به من اطلاع دادن كه علت نود و هشت درصد تصادفات شمايين !
ققي : آخ يادم نبود ما خيلي معروفيم ... بريم اونور وايستيم سرژ .. ملت مارو مي بينن هول ميشن تصادف مي كنن !
مامور راهنمايي و رانندگي : من فكر نمي كنم علت تصادف ها شما باشين !
سرژيا : گرفتم چي ميگي جناب سروان .. چند لحظه صبر كنين تاكسي مي گيريم مي ريم !
مامور راهنمايي رانندگي : باشه عزيزم .. فقط يكم سريعتر ... اين قانون جلوگيري از بيناموسي نويسي بدجوري جلوي دست و پاهاي مارو گرفته !!


چند لحظه بعد ..
ققي : ونك ... در بست !
اولين تاكسي جلوي اونا نگه مي داره !
راننده : خانماي محترم چرا رو صندلي پشت نشستين جلو كه جا هست !
ققي يكم فكر مي كنه : آره ... كفيه و سرژيا شما برين جلو بشينين .. من و سرژم پشت مي شينيم ... اين جوري ما هم راحتتريم !
چند متر جلوتر ...
مامور راهنمايي رانندگي : ايست !
طبق ماده ي شونزده قوانين راهنمايي رانندگي نشستن دو سرنشين در صندلي جلو غير مجازه !
ماموره رو به سرژ : آقا شما بيا جلو اين دو تا خانوم برن عقب !
سرژ : نچ .. اولا من جام راحته دوما شما خودت ميذاري زنت با يه مرد غريبه يه جا بشينن ... واقعا كه ... جامعه چقدر بد شده !!
راننده رو به كفيه : خب شما بيا بغل من بشين !!! اون آقايونم پشت جاشون راحت باشه !!
ققي و سرژ : اگه دوست داري برو !
ققي و سرژ و كفيه و سرژيا از تاكسي پياده ميشن تا جاشون رو تغيير بدن ... در همين لحظه يه كاميون از پشت مياد و تاكسي و راننده شو با خاك يكسان مي كنه !!

چند لحظه بعد ...
دومين تاكسي جلوي اونا نگه مي داره !
ققي : آقا ونك ميري دربست !
راننده : آره ميشه 3 تومن !
ققي : شما برو آخر مسير با هم حساب مي كنيم !
راننده : نچ من حال مي كنم كرايه رو اولش بگيرم !
ققي در گوش سرژ : سرژ چقدر داري ؟
سرژ : خيلي ... آها منظورت پوله فكر كردم منظورت غيرته ! .. هيچي پس !
ققي : منم ندارم ... پس ما چجوري ميخاستيم با تاكسي بريم !
سرژ : من همه پولامو رفتم اكانت خريدم اومدم تو حذب پستيدم !
ققي : منم همه پولامو رفتم اكانت خريدم اومدم پست ضد كريچ زدم همشو پاكيدن !!
سرژيا و كفيه كه به نظر مي رسه متوجه اين شرايط حاد شدن سعي دارن اوضاع رو آروم كنن !
سرژيا : آقاي راننده شما راه بيفت با هم كنار ميايم !
كفيه : آره آقا از خجالتتون در ميايم !
راننده : چشم خانوماي محترم !
تاكسي راه ميفته ولي اينبار هم يه كاميون مياد از رو تاكسي رد ميشه ... راننده در جا ميميره و ماشينش با خاك يكسان ميشه ولي سرژ و ققي و كفيه و سرژيا به طرز معجزه آسايي زنده مي مونن !


چند لحظه بعد ... چندين لحظه بعد تر ... چند دقيقه بعد ... چند ساعت بعد ... پس از غروب خورشيد !!
ناگهان يه ماشين باكلاس مياد جلوي سرژ و كفيه و ققي و سرژيا كه از فرط خستگي گوشه ي پياده رو خوابيدن نگه ميداره !
راننده : ميخاين برين ونك !
ققي : آره آقا مسير شما كجاس ؟!
راننده : ونك !
ققي : مارم مي بري ؟!
راننده : نچ !
راننده به سرعت پاشو رو پدال گاز فشار ميده و به سرعت از اون محل دور ميشه ...
سرژ : چقدر آشنا بود !
ققي : آره ولي مهم نيست !!

چند لحظه بعد ...

جاده ي خالي ... چهار نفر پياده مسيري رو آغاز كردن كه پايان مشخصي نداره ... پايان جاده مشخص نيست !!!




پايان ...



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ماجرا های سرژ و ققی !!!
نویسنده : بلیز
نقش اصلی : ققی
نقش های فرعی : کفیه ، سرژیا ، ارباب ولدی ، سرژتانکیان
نقش های اضافه : کورممد و گیج ممد و زاخی

--------------------------------------------------


خونه ققی اینا
ققی و سرژیا در خونه تنها هستن
ققی : خوب دیگه دیروقته بریم بخوابیم .
سرژیا : موافقم
هر دو میرن میخوابن و چراغا خاموش میشه .
- گوووومبالا دوممبالا جومممممبالا هیییی هییییی گووومبالا دووومبالا
ققی : این صداها از کجا میاد ؟
دوباره چراغ روشن میشه .
سرژیا نمیدونم مثل اینکه از خون سرژ ایناست ( طبقه بالا ) . آخه امشب کفیه و ارباب ولدی رو خونشون دعوت کرده !
ققی : خانوم منو ؟ برای چی ؟
سرژیا : به همون علتی که من اینجام !
ققی : پس لازم شد من برم بالا در مورد مسائل ناموسی یکم با سرژ گفتگو کنم ! ( تصمیم ققی )

در راه پله
ققی از خونه میاد بیرون و به سمت طبقه بالا میره . که در پاگرد راه به گیج ممد بر میخوره .
ققی : د.... تو اینجا چی کار میکنی ؟
گیج ممد : به من بدبخت کمک کنید ! جوان انشالله صاحب ده تا بچه ریش دار بشی !
ققی که به کلمه "ریش" حساسیت داشت اردنگی به گیج ممد زد و باعث شد اونو از بالای پله ها به پایین بندازه .
ققی از پشت گیج ممد فریاد زد :
- مگه بچه های خودمون کمن که حالا بچه ریش دار داشته باشیم ؟ ( خشم ققی )

پشت در خونه سرژ اینا
ققی نفس نفس زنان از پله ها میاد بالا و میخواد که وارد خونه شه اما قبل از اینکه وارد شه صدا های مشکوکی رو میشنوه به همین دلیل تصمیم میگیره اول از سوراخ در نگاه کنه .
ارباب ولدی و سرژ و کفیه پشت سر هم دارن نماز جماعت میخونن !
ققی که از دیدن اون چیزی که میدید متعجب شده بود یه بار دیگه در سوراخ نگاه کرد .
گیلدی و سوسک در درون سوراخ کیلید مشغول کند و کاو بودن
ققی و یه بار دیگه به سوراخ نگاه کرد :
زاخی و سدریک مشغول خاله بازین !!!
ققی و یه بار دیگه به سوراخ نگاه کرد .
حاجی داره گیلدی و برادر حمید رو ارشاد میکنه و اونا کاملا تحت تاثیر قرار گرفتند
ققی ( تعجب ققی )

یک ساعت بعد
ققی همچنان تو کف سوراخ دره و برای چند صدمین بار به سوراخ نگاه میکنه :
کوییرل و عله دارن سر شیشه شیر دعوا میکنن
ققی
و با خودش فکر میکنه که از راه سوراخ کلید به جایی نمیرسه و باید وارد شه . به همین دلیل عزمشو جذم میکنه و با یک ضربه وارد خونه میشه .
بلافاصله جو خونه به صورت آسلامی تغییر میکنه .
ارباب ولدی : هووووو این پرنده اینجا چی کار میکنه ؟
سرژ : این همسایه پایینیمونه .
ققی که احساس میکرد رگ غیرتش زده بالا فریاد میزنه :
- زن من اینجا چی کار میکنه ؟
ارباب ولدی : اونش به شما مربوط نیست ....
ققی
ولدی ادامه میده :
- ضمنا ما بحث مشکوکی رو داریم در مورد مرگخوار شدن سرژ ، تا نخوردمت بزن به چاک !!
ققی هم بدون هیچ حرفی پرارو جمع میکنه میره .
( ضایع شدن ققی )

در راه پله
ققی مشغول پایین اومدن از پله هاست که چشمش به کورممد می افته که به طور حیرت انگیزی خودشو تا اونجا رسونده .
ققی : کورممد اینجا چی کار میکنی ؟
کورممد : به من بدبخت بیچاره کمک کنین . جایی رو نمیبینم . انشالله صاحب ده تا زن بشی .
بلافاصله ققی که کلمه " زن " رو شنیده بود به این حالت در میاد و کیف پولشو در میاره و در حالی که میگه (( انشالله ... انشالله )) کیف پولشو رو دستان باز کورممد خالی میکنه !
کورممد : خیلی ممنونم ... خیلی ممنونم.... د...د.... پولام !!!
همه پولها از دست کورممد میریزه پایین و کورممد هم سعی میکنه تا پولا رو رو هوا بقاپه اما از بالای پله ها می افته و به سرنوشت گیج ممد دچار میشه .
ققی با خودش :
- نیکی کردن به ما نیومده ( منطق ققی )

دمه در خونه ققی اینا
ققی میخواد وارد خونه شه که در با شدت باز میشه و زاخی در حالی که فقط یه شرت پوشیده دوان دوان از خونه میره بیرون !!!
ققی : هوووووو زاخی خونه ما چی کار میکردی ؟
اما زاخی رفته بود !!! ( حیرت ققی )

یک سال بعد .
خونه سرژ اینا
سرژ و سرژیا نشستن و مشغول شمردن بچه هان ...
سرژ : خوب دو تا بچه بال دار اونورن پنجتا اینورن .... د..... سه تا بچه ریش دار ! اینا که برای کفی اینان .... هوووووی مگه خودتون خانواده ندارین اومدین اینجا ؟
بچه های کفی اینا
سرژ همشونو از خونه پرت میکنه بیرون .
سرژ خوب به شمارش ادامه میدیم . چهارتا اون بالا .... سه تا تو یخچال .... یکی رو گاز ....سه تا..... د.... سرژیا این بچه که رو گازه چرا نه پر داره نه ریش ؟ مطمئنی بچه همسایه بغلی نیست ؟
سرژیا : نه .... تازه خیلی هم اهل خاله بازیه !
سرژ
سرژیا : اینکه چیزی نیست . این کفیه اینا بچه چشم قرمزم دارن اگر بدونی چقدر شبیه ... شبیه ... اسمشو نبرن !
سرژ : آووووووو یادم اومد ( غفلت ققی )

---------------------



ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۱۹:۵۱:۳۱
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۲۲:۳۳:۰۲



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
مراسم انتخاب ترین ها
نکته:تمام اتفاقت این فیلم بر اساس واقعیت است.

مجری:دراکو مالفوی

تهیه کننده:آول کست(Owl Cast)


تماشاگرا داخل سالن هالی ویزارد نشستن و دارن جیغ و داد می کنن.بالای سن هم دراکو مالفوی پشت یه میز نشسته که کلی کاغذ روش ولوئه.

دراکو بلند می شه و میکروفن رو جلوی دهنش می گیره و می گه:
_Ladies And Gentlemen ! It's Show Time….Hurry Hurry!Step Right Off...Introducing The Star Of Our Show…His Name Is Gildy!
ملت با حالت علامت سوال دارن به دراکو نگاه می کنن.دراکو می فهمه که هیچکس از خارجکی ها سر در نیاورده و با یه سوت چلنگر رو صدا می کنه!
چلنگر میکروفن رو می گیره و می گه:
_آقای مالفوی گفتن که وقت نمایشه...ستاره مجلس رو معرفی می کنم...گیلدی!

صدای سوت و تشویق ملت به هوا می ره....گیلدی با یه دو نقطه دی وارد صحنه می شه و در حالی که سعی می کنه دو نقطه دیش به هم نخوره دستاشو بلند می کنه و پشت به جمعیت تعظیم می کنه...

دراکو دوباره میکروفن رو می گیره و شروع می کنه به حرف زدن:
_حضار عزیز...همینطور که می بینید ما برای اول برنامه از آقای گیلدی دعوت به عمل آوردیم که بیان و صحبتی رو برای شما داشته باشن.

گیلدی میکروفنو می گیره و شروع به صحبت می کنه:
_با سلام خدمت حضار محترم ازتون خواهش می کنم اگه کیس مناسبی برای من سراغ دارید به شماره 43890884 زنگ بزنید.

دراکو دوباره میکروفنو می گیره و شروع به صحبت می کنه.

---درون جمعیت چه می گذرد؟؟؟---

ملت همه نشستن و دارن به صحبتهای دراکو گوش می دن...اما یه سری این وسط شیطونی می کنن.

پرسی ویزلی داره پوسترشو بین همه پخش می کنه...روی عکس پوستر پرسی ویزلی پاشو رو خرخره سایت ولدمورت آی آر فشار می ده و با افتخار داره به دوربین نگاه می کنه.

کمی اونطرفتر هاگرید داره راه می ره و نفر به نفر در گوششون چیزی شبیه به "لیست شخصیت ها" می گه و می ره سراغ نفر بعدی.

در اون میون بلرویچ دست هر کی پوستر می بینه پاره می کنه و هر کی رو که هاگرید در گوشش چیزی گفته ارشاد می کنه.

گوشه ای از مجلس ادوارد جک داره واسه بچه های آجاس تعریف می کنه که چه کاهای مهمی کرده.

هدویگ هم داره به رفیقای تالار خصوصیش از افتخارآفرینی هاش می گه.

تنها کسی که خیلی مظلومانه نشسته زاخاریاس اسمیته.

---بازگشت به پیش دراکو---

دراکو:دیگه زمانشه که رای گیری رو شروع کنیم.من اسم زمینه ای که می خوایم توش رای گیری کنیم رو می گم و شما اسم فرد منتخب رو بگید.

دراکو:ناظر ماه...

گروهی از ملت:هاگرید

گرهی دیگه:زاخی

هدویگ با صدایی مغایر با جمعیت:بلرویچ

دراکو:این رای گیری به مرحله دوم می رسه...رای بعدی...بهترین ایده.

ملت یکصدا:بلرویچ

دراکو:بهترین عضو تازه وارد

سه چهارم مجلس می گن هدویگ و یک چهارمش می گن ادوارد جک.ادوارد جک بلند داد می زنه:
_رنکو بدین به هدویگ...من برای انتخابات بعدی برنامه ریزی کردم.

دراکو:اینم تکلیفش مشخص شد...بهترین نویسنده بحثهای غیر هری پاتری...

ملت:چی؟؟؟؟اسمش طولانی بود...

دراکو:بحثهای غیر هری پاتری.

ملت یک صدا تر از همیشه:ایگور کارکاروف

دراکو:بهترین نویسنده ایفای نقش

تعدادی می گن سرژ...تعداد دیگه ای می گن سوسک و یه تعدادی که اکثرا ساحره ان می گن آنیتا دامبل.

دراکو:مرحله دوم با نظر سنجی انجام می شه.

ناگهان آنیتا از میان جمعیت بلند می شه و میگه:
_این رنکو باید بدین به سرژ...تا زمانی که سرژ می نویسه این رنک مال اونه.

دراکو سرشو تکون می ده و می گه:
_حالا می رسیم به اصل مطلب...جادوگر ماه کیه؟!

ملت همه یکصدا می گن:پرسی ویزلی.

زمزمه هایی هم از ارباب لرد ولدمورت کبیر اون وسط شنیده می شه.

دراکو نگاهی به جمعیت می اندازه و می گه:
_اون قسمت زیر 18 ساله...رایش قبول نیست...اون قسمت اونوری هم ارزشیه...رایش قبول نیست...اون قسمت پایینیه هم که تعداد پستاشون زیر 30 بود...پس رایاشون قبول نیست...در نتیجه ارباب لرد ولدمورت کبیر جادوگر ماه می شه.

ملت سوت می زنن و تشویق می کنن.دراکو دستاشو به نشانه سکوت بالا می بره و می گه:

_برای اختتام مجلس از گیلدی دعوت می کنم که دوباره بیاد و صحبتی رو برای ما داشته باشه.

گیلدی به روی صحنه میاد و میکروفنو می گیره و شروع به صحبت می کنه:
_زیاد وقتتونو نمی گیرم...فقط می گم رنک و مقامی که با منت کشی و تبلیغ به دست اومده هیچ ارزشی نداره...در ضمن اون شماره که یادم رو یادتون نره.

ملت تشویق می کنن.گیلدی میکروفنو می ده و می ره.دراکو دوباره شروع به صحبت می کنه.
_خوب...مراسم تموم شد...خوش باشید.

همه پا می شن و از سالن می رن بیرون...دست اندر کاران برنامه هم دست به کار می شن تا استودیو رو برای نظر سنجی ها آماده کنن.
...........................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۱۵:۳۰:۱۲



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۸۵

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
درباره لرد پیکچرز :

لرد پیکچرز کمپانی فیلم سازی هست که تا کنون بیش از سه فیلم ساخته این کمپانی در تمام فیلم های ساخته شده خود در گیشه از رقیب ها به شدت شکست خورد و تا مرز منحل شدن نیز رفت او فیلم های در دست ساخت خود از جمله کفتران محاجر که قرار بود در سه قسمت ساخته شود فقط با ساخت یک قسمت نا تمام گذاشت سپس فیلم مستندی از مشکلات جادورگان سیه سوخته (سیاه) ساخت اما همکنون قسط دارد در این اسکار به رقابت جدی بپردازد تا شاید جبران ناکامی های ساخته های قبلی او باشد این کمپانی فیلم سازی توسط لوسیوس مالفوی بنیان گذاری شد و بعد از عدم فروش فیلم هایش برشکسته شد به طوری که حتی توان آن شدن رو هم نداشت اما حالا با انگیزه هست....)

لردپیکچرز تقدیم می کند:....

کفتر های هرز

درباره فیلم : بعد از مطالبی که درباره کمپانی لرد پیکچرز گفته شد این کمپانی با سرمایه گذاری رو عنصری پر سود به نام ققی سعی در شکست رقیبان در گیشه دارد کارشناسان رتبه فیلم +120 اعلام کردند (بالای 120 سال) این فیلم دارای پایانیست که او را به مخاطب واگذار میکند تا خود با برداشتی که از فیلم داشته ادامه فیلم را ترسیم کنید .

کارگردان: ویلیام ادوار

نویسنده : لوسیوس مالفوی

فیلم بردار : شناسه های بسته شده

بازیگران :
ققنوس در نقش ققی
سرژ در نقش سرژ

حمید در نقش برادر حمید

امپراطور جیگر در نقش حاجی

بازیگر مهمان مهمان در نقش کفیه
بازیگر مهمان در نقش سرژیا (زنی که در اتاق شوم است)
تهیه کننده: لرد پیکچرز
-----------------------------------------------------


ققی پشت پنجره نشسته بود و داشت بیرون رو نگاه میکرد یکی از محله های فقیر نشین بود (سیاه سفید ببینید فیلم قدیمی هست ) ققی سرش رو زده بود به شیشه و ناودون های که آب باران از آنها جاری بود نگاه میکرد .....

بعد از چند دقیقه که همینجوری دمق نشسته بود کمی سرش رو بالا کرد و دید یه دختر خیلی زیبا پشت پنچره خانه مقابل هست ققی محو زیبای دختر شده بود پر های نارنجی کم رنگ ، کمر باریک، باس... بزرگ، چشم های زرد ، نوک کوتاه ، چنگ دون بزرگ(سینه) ققی تو همین نگاه دلش رو باخته بود صحنه سیاه شد ......

صحنه تصویر کوچه رو نشون میده و صدایی میگه 1 روز بعد....


هوای آفتابی تخم جوجه کنون بود ققی از در کوچه اومد بیرون اول یه نگاهی به خونه مقابل و پنچرش انداخت .... بعد کی منظر شد....
در خونه مقابل باز شد و همون دختره اومد بیرون یه نگاهی زیر چشمی به ققی انداخت...
ققی یه لبخند با یه چشمک براش زد دختره نوکش رو برگردوند و رفت...

ققی : چه از خود راضی .... ولی فکر کردی آخر می...می گیرمت.
ققی هم پشت سره دختره راه افتاد دختره یه کمی که راه میرفت پشت سرش رو نگاه میکرد و وقتی میدید ققی پشت سرش هست به سرعت خودش اضافه میکرد...

چند بار همین کار تکرار کرد ولی یک بار که دید ققی خیلی بهش نزدیک شده و شاید یه کاره بیناموسی بکنه بالهای خودش رو باز کرد و پرید ....

ققی که تازه توسط کرچر کتش رو چیده بودند و فعلا نمی تونست بپره ضد حال خورد که .... صحنه سیاه شد .

ققی تو خونه بود و داشت ماجرا رو برای سرژ تعریف میکرد وقتی ققی همه چیز رو براش گفت سرژ گفت پاشو یه دوری بزن ببینمت...

ققی بلند و چرخی زد ...
سرژ : پسر به شکلی قهوه ای شدی که هیچ جن شوئیی قبولت نمکینه...

ققی: با نمک یه وقت یخ نکنی....!

ققی همین رو گفت که سرژ قندیل یخ بست و ریشهاش مثل قندیل یخ تو فیلم نانوک شد.

ققی : :-D

و این بود اولین دیدار ققی با کفیه

روز بعد که ققی رفت در خونه ایستاد و کفیه هم اومد بیرون ققی گفت سلام خانم یه لحظه .... قسط مزاحمت نداشتم...

کفیه: نمیتونی هم داشته باشی به من میگن کفیه جن طَلف کن .
ققی: وای خدای من..... ببخشید شما چرا اینقدر خوشکل شدید ؟
کفیه : حمییید!!!!!

صدای حمید : دونه های تبرک..... اصلا به تو چه مگه خودت ناموس نداری....
ققی:

کفیه: حالا فهمیدی بی ریخت دهن گشاد.... بهت گفته باشم من نامزد دارم اسمش هم هدویگ هست...
ققی: تو غلت میکنی نامزد داشته باشی .... حالا که اینطور شد سرژی.............!!!
سرژ یه دفعه از پشت سرشون از آخر کوچه با یک موتور خیلی پوکیده میاد.....

غام غام غاااام غام زود باشید تا درو همسایه ندیدنمون....

ققی کفیه رو میندازه رو ترک موتور ...
ققی: زود باش بشین.!!
کفیه: چیکار میکنی ....منو کجا میبرید؟ ...حمید...حمید.....کمک....بردادر.....کمک!..حمید!
حمید: کلیه مسیر های به طرف مشترک مورد نظر مسدود است لطفا بعدا مزاحم شوید.

ققی :حرف نباشه سوار شو.
کفیه پشت سره سرژ میشینه و ققی هم پشت سره کفیه ...
ققی: برو ! برو! سرژ ! تایم اِ موو.


غام...غااااااااااااااااااااامغام غاممممممغااام.!

قق: وایسا وایسا
سرژ اطرافش رو نگاه میکنه و یه تابلوی بزرگ میبینه که نوشته :

نقل قول:
دفتر خانه اسناد رسمی جادوگران شماره 52005 سال تاسیس (-ندارد) با مدریت برادر حمید و آبدار چی گری امپراطور جیگر

هر سه شون میرن بالا از پله ها.
سرژ در رو باز میکنه میره داخل میبینه یه میز هست که یه برادر پشت اون نشته (یا میز پشت اون نشسته) و یه بنده خدا که لباس سیاه پوشیده و داره به گلدون آب میده ...
سرژ سلام میکنه .... وپست سرش به ترتیب کفیه و ققی هم وارد میشن .

طرف سیاه پوشه وقتی چشمش به کفیه میفته میگه :
اصتغفرالله....
ولی حمید میگه: الحمدالله..
ققی میره جلوی میز و به برادر حمید میگه حاج آقا والا ما برای یه امر خیر اومدیم....

ولی مرد سیاه پوش به جای حمید جواب میده میگه: خیره انشالله .... ولی حاجی منم اون برادر حمید است.

ققی میگه آهان اسکیوزمی مستر...

حاجی: وا به حق چیز های نشنیده....
ققی: برادر من میخوام این مادام رو به همسری خودم در بیارم ...
سرژ که از حرف های قلمه خارجی ققی تعجب کرده بود گفت بله برادر یه چند ماهی هم صیغه من باشه ...
ققی که نزدیک بود منفجر بشه رو به طرف سرژ کرد...
سرژ گفت: نه! منظورم ...مرحم بشه صیغه خواهر برادری بین ماهم خونده بشه آخه ما تو یه خونه زندگی میکنیم... نمیشه این کفیه جیگر تو خونه با حجاب غلامی کنه ...گناه داره بنده خدا ...

حاجی دوباره گفت: بیناموس ها....

برادر گفت:باشه خوب شناسه کاربری و سطح دسترسی؟

ققی گفت شناسه من ققنوس به شماره 242 این مادام هم هنوز عضو نشدن یعنی شدن ولی تایید نشدن....

حمید دفترش رو باز کرد و به کفیه گفت خوب شما به این آقا بله میگید؟

کفیه که تازه فهمیده بود این ققنوس رهبر حذب... دشمن قسم خورده جن خونگی سایت هست وخلی هم دختر کش گفت: چرا که نه ! بَله!

هر دو دفتر رو امضا میکنن بعد حمید میگه خوب حالا حق زحمت ما رو هم بدین

ققی: چند شد برادر؟

حمید میگه قابل نداره 20 دقیقه حق من هست 5 دقیقه هم حق این حاجی...

ققی: وا.... بردار میگم چند شد دست مزتون؟
حمید: من هم گفتم که مردک نارنجی اگه نخوای بدی سند رو پاره میکنما!
ققی: نه حمید جان چرا نارحت میشی کی میخواد نده ؟ خوب چجوری باید پرداخت کرد این دقایق را؟

سرژ: صبر کنید بابا اول مبارک باشه ...سرژ که دستش رو کرده بود تو جیبش تا چند تا شیرینی در بیاره چشمش خورد به اتاق کناری و یه زن ریشو مو مشکی خیلی قشنگ دید .... که دلش هوری فرو ریخت...

ققی نه من باید زود برم حمید جان زود حساب کن تا بریم !!

حمید رو به کفیه میکنه و میگه برو داخل اون اتاق پیش اون خانوم بشین تا بیام ....

ققی و سرژ:


دوربین به طرف عقب میره .... از پنجره خارج میشه .... به طرف آسمان میره ولی تصویر زمین و خیابون ها را از بالا نشون میده که صدای فیلم بردار میاد که:

وای شناسم رو این عله بلاک کرد.... وااااییی....

تصویر دوربین با سرعت باور نکردنی داره به طرف زمین میاد.............

100 متر....50 ..20...10......5...4..3..2..1..پایان.


------------------------

سرژ...........سرژ
ققنوس........ققی
------------------------------
LORDPictures SUMMER 2006
صدای موزیک:

بردار ....برادر....مردم از این همه خیااااانت........به دادم برس...ای برادر...گلویم گرفته ای برادر....به کامم برس...........
-----------------------------


Copyright © -2006-2006


جادوگران


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۸۵

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
من تو را اخر ميگيرم

*استوديو تصوير خاكي ادوارد تقديم ميكند..با احترام

كلامي چند از بنيان گذار استوديو تصوير خاكي ادوارد!!:

اين اولين فيلم اين كمپاني هست با نام من تو را اخر ميگيرم اميدوار مورد پسندتون باشه

توضيحات فيلم:

بازيگران:

جو اشوا....ادي جشوا...مايك دانشوا
و اكنون سالي ديشوا در نقش جويي

تهيه كننده:

كمپاني تصوير خاكي ادوارد

كارگردان:

ادوارد جك

نكته : نوشته هاي قرمز ماله توصيف صحنه و عادي ماله ديالوگ


***************

اموزشگاه چپ من(مدرسه جادوگريي واقع در لس انجلس امريكا)
ساعت 8:30 صبح سالن صرف صبحانه

چهر پسر زل زده به دختري نگاه ميكنند كه سر ميز سمت راست انها نشسته است و با حسرت پلك ميزنند
جويي:بايد يه نقشه سوار كنيم ما بايد اونو به دست بياريم
ادي:ما چها نفريم بينمون جنگ و نزاع ميشه من نميخوام با شما گردن كلفتا دوئل كنم
جو:خوب ما يه شرط ميذاريم به نوبت ما يكي يكي نقشه هامونو برا به دست اوردن اون اجرا ميكنيم هر كه تونست دل اونو به دست بياره برندست
سالي:اين يه راه داره من خونمون يه فيلم دارم كه عشقولانست و كلي نقشه جلويه پاي ما خواهد گذاشت امشب ساعت 9 دمه خونه ما جمع بشين

ساعت 9 خونه اقاي ديشوا..

بچه هخا نشسته فيلمي را كه ااز تلوزيون جادويي پخش ميشد تماشا ميكردند صحنه يه اول كه يك نقشهي به تمام عيار بود جلوي انها نقش بست پسر تنه اي به دخترك زد و وسايل او را ريخت جمع كردن وسايل باعث شد كه ان دو به هم نزديك و با هم دوست شوند ان پب بچه ها اين قدر خوشحال بودند كه بدون كوچك ترين حرفي ار خانه ديشوا خارج شدند قرار شد فردا سالي اين نقشه را اجر كند

ساعت 11:30 پس از اتمام كلاس تغيير شكل پلكان متحرك شماره 3

دخترك كه نزديك شد سالي با قدرت تنه اي به او زد با كمال تعجب وسايلش نريخت سالي تنهي محكم ديگري زد با هم وسايل نريختن سالي بعد از چند بار ناكامي پياپي و عصبانيت با يه تنهي قوي خود و دخترك و وسايل را سرنگون كرد دخترك با عصبانيست بلند شد

سالي كه خوشنود بود گفت:ببخشيد حالا بيايد وسايلتونو جمع كنيم

دخترك با چند سيلي پياپي جاب سالي را به وضح داد عمليات اول با شكست مواجه شد

ساعت 9 خانه ديشوا

دوباره بچه ها داشتن فيلم ميديدن و راه حل دوم هم رسيد پسرك با يه جاروي قشنگ جلوي دختر كه داشت به مدرسه ميرفت بوق بوق كرد راه حل دوم واقعي تر به نظر ميرسيد قرار بو د اين راه حل را جويي كه يك جاروي خوب داشت انجام دهد

ساعت 7:45 در راه مدرسه

سالي:بدو جويي داره مياد

جويي سوار بر جارو گفت: حالا سالي ياد بگير

جويي جلو ميره و بوق بوق ميكنه:سلام دختر خانم ميتونم تا مدرسه برسونمتون
دخترك كه كلاس جارو ميبينه ميگه:بله البته كه ميتونيد


دخترك سوار ميشود سالي با زور جارو را ميراند اما ميبيند نميتواند اان را كنترل كند جارو خيلي سنگين شده بود و نميشد كاري كرد ناگهان جارو با شتاب كج ميشود و نه در يك جايه مناسب بلكه در وسط ابهاي گوداليه كوچكي دخترك با عصبانيت جواب جويي را با سيلي هاي خود ميدهد و دور ميشود عمليات دوم نيز شكست خورد..

اين پسا در اينجا به پايان رسيد بعدن در همين پست ادامش ميدم فعلا دستم خسته شد تا فردا يا همين امشب اين داستان گكامل ميشود..پس تا بعد



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
انتخاب جادوگر ماه

شرکت کنندگان : گیلدی ، برادر حمید ، سرژ تانکیان ، پرسی ویزلی ، کورممد ، سارا اوانز ، ارباب ولدی ، کریچر ، سارا

هیئت منصفه : آلبوس ، فلور دلاکور ، هوکی ، هاگرید ، سوسک

بقیه شرکت کنندگان : هدویگ
سیاهی لشکر : کوییرل ، نورممد

--------------------------------

- خوب ملت با ما باشید و جشنواره انتخاب جادوگر ماه در بالای قله اورست .
ملت شروع به تشویق میکنند .
آلبوس ادامه میده :
- همکاران ما در این برنامه خواهر فلور ، هوکی ، هاگرید کوچولو و سوسک هستند .
همه تماشاچیا شروع به تشویق میکنند .
آلبوس : با ما باشید و ادامه برنامه .
و سر جاش میشینه .

---------------------------

کورممد جلوی ملت و میز هیئت داوران ایستاده .
آلبوس از سر جاش بلند میشه .
آلبوس : خوب شما چه توانایی رو در خودتون برای انتخاب شدن در جادوگر ماه میبینید ؟
کورممد : خوب من تنها تواناییم اینه که جایی رو نمیبینم و فکر میکنم این قابلیت منو از دیگران متمایز کرده
ملت
آلبوس : توانایی قابل توجهیه حتما در موردش فکر میکنیم .
کورممد

--------------------------

سرژ تانکیان جلوی دوربین ایستاده .
اینبار هاگرید کوچولو از سر جاش بلند میشه
هاگرید : شما چه قابلیتی رو در خودتون میبینید ؟
سرژ : خوب من یه وقتی خدای رول بودم .
بلافاصله صدای پچ پچ ها بلند میشه .
فلور : خوب توانایی شما الان چیه ؟
سرژ : بی ناموسی نویسی
دوباره صدای پچ پچ ها میره بالا .
کوییرل : بی ناموسی باید نابود شه !
زمزمه های تایید بلند میشه .
سرژ بلند تر از صدای بقیه فریاد میزنه :
- میدونستم به هیچ دردی نمیخورم ! زندگی من بیهودست ! من اضافی ام !!!
و از بالای کوه میپره پایین !

----------------------------

پرسی ویزلی جلوی ملت وایساده
هوکی : شما چه قابلیت ویژه ای دارین ؟
پرسی : من فقط خیلی هکر خوبی ام . میدونی که ؟
همه : آووووووووووووووووووو به نکته جالبی اشاره کردی . پس از اون لحاظ
پرسی : خوشحالم که زود متوجه میشین

--------------------------------

تماشاچیا همه دارن همدیگر رو نگاه میکنن . آلبوس از سر جاش بلند میشه :
آلبوس : خوب قبل از اینکه با شرکت کننده بعدی آشنا بشیم دوستان اشاره میکنن که پیام بازرگانی داریم ، با هم ببینیم
آلبوس به دوربین لبخند میزنه و ناگهان تصویر عوض میشه ......
- آفتابه مرلین ، با قابلیت حمل یک نفره و داشتن دسته ای .....

---------------------------------

سارا جلوی ملت ایستاده
ملت
سارا : چیه خفن ندیدین ؟
ملت : نچ
آلبوس از سر جاش بلند میشه :
- خوب قابلیت هاتونو بگین :
سارا : خوب من کلا خیلی خفنم ، من استاد ژانگولر نویسی ام ، هیچکی به گرد من نمیرسه ....
فلور : نفر بعد لطفا ....
- ..... من یه تنه تمام سیاها رو حریفم . من ....
سوسک : نفر بعدی لطفا ....
- ..... این سیاه ها هیچن . من انقدر خفنم که .....

------------------------------

برادر حمید جلوی دوربین ایستاده
سوسک : شما چه قابلیت هایی دارین ؟
برادر حمید : خوب قابلیت های زیادی دارم .
سوسک : مثلا .....
برادر حمید : خوب چشماتونو ببندین
جمعیت به هم نگاه میکنن و چشماشونو میبندن
برادر حمید : باز نکنینا ! 1...2...3..... خوب حالا باز کنین !
همه ملت لخت شدن !
برادر حمید : حال کردین
ملت

--------------------------

ارباب ولدی جلو دوربین ایستاده .
فلور : خوب ارباب ارزشی ، ببخشید ارباب ولدی قابلیت ویژه شما چیه ؟
ارباب ولدی : من خیلی با جذبم ، مثلا الان یه نگاه به شما میکنم . ببینین لرزه به اندامتون نیفتاده ؟
هیئت داورا : نه !!!
ارباب ولدی : پس هیچی

--------------------------

کریچر جلوی دوربین ایستاده
قیافه کریچ
ملت : این کیه آوردین ببرینش بیرون ! ما این همه پول دادیم ! ملت گوجه ها رو درارین
بارونی از گوجه ها بر روی کریچ شروع به باریدن میکنن
کریچ

-------------------------

گیلدی جلوی دوربین ایستاده .
آلبوس به جمعیت نگاه میکنه
آلبوس : خوب گیلدی جان فکر میکنم همه قابلیت شما رو میدونن !
گیلدی : نه هیچکی نمیدونه بزارین نشون بدم
آلبوس : نه میدونیم !
گیلدی : نه نمیدونید
آلبوس : نورممد اینو بنداز بیرون !
سوسک : گیلدی من به تو رای میدم نگران نباش !

---------------------------

تمام شرکت کنندگان تموم شدن و تماشاچیا منتظر رای هیئت داورا هستن .
آلبوس از سر جاش بلند میشه .
خوب ما بعد از مشورت های فراوان به این نتیجه رسیدیم که پرسی ویزلی برنده این دور از مسابقاته . واقعا توانایی های قابل توجهی داره !!
ملت : نمنه ؟
بلافاصله هدویگ از ناکجا میاد یقه آلبوس رو میگیره
هدویگ : من واقعا برای همتون متاسفم ، همتون یه مشت ترسویین ، واقعا متاسفم ! واقعا !!
هدویگ با یک بال آلبوس رو نقش بر زمین میکنه .

-------------------------

چند لحظه بعد
آلبوس دوباره از سر جاش بلند میشه .
آلبوس : خوب بعد از حرفهای هدویگ و بعد از مشورت های فراوان ما به این نتیجه رسیدیم که کریچر رو به عنوان جادوگر ماه انتخاب کنیم چرا که این جن تونسته بدون هیچ فعالیتی بیشترین نظرات رو به سمت خودش جلب کنه ! و بیشترین سوژه رو برای جادوگران ارزشی درست کنه ...
(( ملت در حال دراوردن گوجه فرنگی ها هستن ))
... و اینجانب این مقام رو رسما به ایشون تقدیم میکنم . ملت پناه بگیرید .
بلافاصله هیئت داوران در زیر میز پناه میگیرن و گوجه فرنگی ها بر روی پارچه میز که تقریبا تا زمین میرسید برخورد میکنند و این عبارت را به وجود می آورند :
The END


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۲ ۲۱:۰۱:۴۶



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
An Owl Cast Company Film
کمپانی آول کست تقدیم می کند
غریبانه
کارگردان:هدویگ


بازیگران:
سرژ در نقش سرژ
هدویگ در نقش هدویگ
ققی در نقش ققی
سدریک در نقش سدریک
برادر حمید در نقش برادر حمید
ولدی در نقش ولدی
سیاه پوشا در نقش سیاه پوشا
پلیس در نقش پلیس



سرژ و برادر حمید و ققی و سدریک دارن تو خیابون راه می رن.هدویگ هم رو شونه سرژ نشسته.
همه دارن راجع به مسائل حذب صحبت می کنن.وقتی به پیچ خیابون می رسن چند نفر سیاه پوش جلوشونو می گیرن.
سیاه پوشا:ایست!برادر حمید شمایید؟
سیاه پوشا رو به برادر حمید کردن و این سوالو پرسیدن.
برادر:بله خودمم.امرتون؟
سیاه پوشا:شما بازداشتید!باید با ما برگردید قزوین.
سرژ:واسه چی؟!
سیاه پوشا:ایشون تو بچگی از ندامتگاه قزوین فرار کردن.از اون موقع تحت تعقیبن.
همه بچه های حذب:حمید تو همیشه در یاد مایی:


همه تو خونه سرژ نشسته بودن و داشتن راجع به نبود حمید حرف می زدن.
سرژ:اون یکی از بنیان گذاران حذب بود.خیلی مهم بود.
ققی:همه نقاشی های منو اون می کشید.
هدویگ:بچه محل ما بود!
سدریک:جاش واقعا خالیه.:
همه::ycryحمید:


سرژ و ققی و سدریک و هدویگ داشتن با هم دیگه راه می رفتن و حرف می زدن.
خیابون خیلی شلوغ بود.وقتی رسیدن به خیابون سرژ گفت:
_صبر کنید چراغ قرمز شه.الان خطرناکه!
همه واستادن...ولی سدریک به حرف سرژ گوش نکرد و وسط خیابون رفت.
ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی(صدای ترمز ماشین)...بوووووووووووووم(صدای برخورد ماشین با سدریک)
سرژ:نهههههههههههههه!سدریییییییییییییییییک!
ققی:خدای من!خدای من!خدای من!
هدویگ:این غیر ممکنه!
همه:سدریک


همه تو مراسم تدفین سدریک نشسته بودن و داشتن گریه می کردن.
سرژ:بیچاره سدریک.کلی نقشه واسه زندگیش داشت.
ققی:من و اون دوستای خیلی خوبی بودیم.
هدویگ:چه اتفاق وحشتناکی!
همه:سدریک


سرژ و ققی و هدویگ داشتن از لیتل هنگلتون می گذشتن.همینطور که داشتن می رفتن یهو ولدی سر راهشون سبز شد.
ولدی:شما اینجا چی کار می کنید؟
سرژ:داشتیم رد می شدیم.
ققی:کاری نداشتیم.
هدویگ:اصلا به تو چه؟
ولدی:با من درست صحبت کن.آواداکداورا!
سرژ:نهههههههههه!
ققی:هدوییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییگ!


سرژ و ققی بالای قبر هدویگ نشسه بودن و داشتن گریه می کردن.
سرژ:فقط من و تو موندیم ققی.
ققی:من نمی تونم بدون بچه ها زنده باشم.
هر دو:هدویگ
سرژ:من و تو تا آخرش با همیم نه؟
ققی:مثل یه روح در دو بدن.
سرژ و ققی دستای همدیگه رو گرفتن و به راه افتادن.


سرژ و ققی توی دفتر حذب نشسته بودن و داشتن به این فکر می کردن که آینده حذب چی می شه.
در باز شد و چند نفر با لباس پلیس داخل شدن و به سمت ققی رفتن.
ققی:سلام.بفرمایید؟
پلیس:شما از دارایی های آلبوس دامبلدور هستید.به دلیل فوت ایشون شما توقیفید و تا معلوم شدن وارثان ضبط می شید.
سرژ:نههههههههههه!این کارو نکنید!
ققی:سرژ همیشه به یادتم.نگران نباش!من همیشه باهاتم.
سرژ:ققی


سرژ داره تو بیابون برهوت راه می ره و درحالی که اشک می ریزه یه بیت شعر رو یر لب زمزمه می کنه.
سرژ:یاران چه غریبانه.......رفتند از این خانه


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۲ ۱۳:۱۰:۰۶
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۲ ۱۳:۱۳:۵۹








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.