ملت جادوگر دارن به طرز بسیار ارزشی به سمت چهار هم پیمان میدوند .
لرد بلرویچ در راس لشکر بزرگ جادوگر گفت :
- ای بابا سوژه داستانم دیگه مثل خودم خز شد . یعنی ما نمیتونیم از پس سه آدم و یه جن بربیایم ؟
بلیز : خودم میگریمشون
مهاجمین همچنان دارن به سمت حاجی و دوستان حرکت میکنن .
کرام : ای بابا حالا چی کار کنیم ؟
ولدی : ای بابا ! ببین بخاطر یه جن چطوری نام و شهرتمو زیر سوال بردم .
حاجی : خدا ما رو عفو کنه !
کریچر چند بار با تعجب پلک زد ( توجه : ملت ارزشی هنوز دارن به سمت آنها میدون ) سپس گفت :
- به من چه ؟ باز شما یه جن دیدین حسودی کردین ؟
در همون لحظه حاجی گفت :
- هوووومک فهمیدم چی کار کنیم ؟
کرام و ولدی : چی کار ؟
( توجه : هنوز ملت ارزشی دارن بهشون نزدیک میشن ! نمیدونم چرا بهشون نمیرسن
)
حاجی با حرکت چشمش کریچ رو نشون داد . کرام و لرد هم به کریچر خیره شدند سپس قیافشون به این حالت درومد :
کریچ : ای بابا چرا منو اینجوری نگاه میکنین ؟
( توجه : ملت جادوگر هنوزم دارن به آنها نزدیک میشن با این تفاوت که دیگه فقط چند متر مونده که به آنها برسند )
ناگهان در یک حرکت انتحاری حاجی کریچ رو از روی زمین بلند کرد و به صورت بسیار ناجوانمردانه ای به سمت ملت جادوگر پرتابش کرد .
صدای کریچ که مثل یه جن پرنده داشت پرواز میکرد به گوش رسید :
- خییییلی نامردیییییییییییییییی !!!
سه قهرمان قصه
کریچ در وسط ملت جادوگر فرود آمد . ملت جادوگر بر روی کریچر شیرجه زدند . و اونو گرفتند . اما سه نفر دیگر به صورت فوق ارزشی از غفلت ملت آگاه جادوگر استفاده کرده و پا به فرار گذاشتن .
تنها کسی که متوجه این موضوع شده بود ، یگانه جواد عالم ( خودش میگه ها
) بود . لرد بلرویچ در حالی که با تسبیح معروفش به دنبال سه فراری افتاده بود فریاد زد :
- هوووووووویییییییییی بوقی ها باستید .
ملت جادوگر نیز با دیدن لرد بلرویچ که داشت به دونبال سه فراری میدوید و همچنین کریچ که فردی ضعیف بود و نمیتونست فرار کنه تصمیم گرفتند که به تعقیب فراری ها بپردازند .
....دوربین روی صحنه زوم کرده .... ناگهان دایی دانگ به طرز مشکوکی از جلوی دوربین رد شد ( پیام بازرگانی ) مدتی گذشت . حاجی و لرد و کریم از جلوی دوربین گذشتند . دوباره مدتی گذشت . بلرویچ از جلوی دوربین گذشت . بازم مدتی گذشت و بالاخره ملت جادوگر با چهره های خشمگین از جلوی دوربین رد شدند .....
سرانجام حاجی و کریم و لرد به دری رسیدند . حاجی در رو باز کرد و هر سه تاشون داخل شدند . و در رو بستند . پشت سرش بلرویچ از راه رسید و اونم در رو باز کرد و رفت تو و پشت سرش در رو بست . سپس ملت جادوگر سر رسیدند . اما کسی جرات نکرد داخل شه به همین دلیل همگی پشت در تجمع کردند .
داخل اتاق .
بلرویچ با تسبیح آماده اش داره جلو میره . صدای آهنگی شنیده میشه . بلرویچ به در بسته دیگری میرسه سپس در یک حرکت شهادت طلبانه با لگد در رو باز میکنه .
...دوربین روی اتاق زوم کرده... لرد و کرم دارن با هم به صورت خیلی ارزشی میرقصن .
بلرویچ در یک حرکت انتحاری به درون اتاق پرید و چند کله ملق زد و فریاد زد :
- دستا بالا .
بلافاصله لرد و کرامت دستاشونو بالا بردند ناگهان کرام فریاد زد :
- حاجی نقشمون گرفت بپر !!!!
بلافاصله صدای صووووتی ( نشان دهنده افتادن جسمی به گوش رسید ) بلرویچ در یک لحظه به بالای سرش نگاه کرد و چشمش به پیکر حاجی افتاد که با سرعت به اون نزدیک میشد و....دوربین سیاه شد و دیگر چیزی معلوم نشد ....
بیرون اتاق
ملت جادوگر همچنان تجمع کردند .
ققی : ای بابا این لردتون چی شد پس ؟
بلیز : نمیدونم !
در همون لحظه وزیر مردمی راه خودشو از بین جمعیت باز کرد و جلوی در اتاق مرموز ایستاد . سپس بلند گویی رو از ناکجا دراورد و از درون آن گفت :
- اینجانب وزیر مردمی . یگانه وزیری که زیر بار اسموت شدن نمیره و همچنین تنها کسی که شعارش صداقته و تنها کسی که ...
آلبوس : برو سر اصل مطلب
وزیر مردمی چشم غره ای رو به آلبوس رفت سپس در بلند گو گفت :
- اینجانب وزیر مردمی دستور میده که خودتونو نشون بدید و بیایید بیرون !
لای در باز شد بلافاصله صدای کریم به گوش رسید :
- هوووی وزیر بووقییی خوب گوشاتو باز کن . ما بلرویچ رو به گروگان گرفتیم . سریع برامون سه تا چوب جارو جور کنین وگرنه دیگه لردتونو نمیبینین
ملت با تعجب به هم نگاه کردند . آیا واقعا لرد بلرویچ به گروگان گرفته شده بود ؟
دراکو کمی درنگ کرد سپس گفت :
- از کجا بدونم که راست میگی ؟
مدتی سکوت برقرار شد .
دست کریم از لای در بیرون آمد ....دوربین روی دست کرام زوم کرده... تسبیح لرد بلرویچ در دستان او بود .
ملت
بلافاصله کرام دستشو تو کشید سپس گفت :
- پس منتظر چی هستین ؟ بدویین برامون جارو جور کنین