هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۶:۲۲ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
#75

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
پایان وارد کافه شد و ویرانه های کافه رو دید !

دیرینگ دیرینگ(گوشی نویسنده)
- الو سلام هدویگ ؟
- الو بله بفرمایید .
- اون پویانه نه پایان خره ! ... پویانه !
- بله ممنون اصلاح شد !

پویان وارد کافه شد و ویرانه های کافه رو دید .

دیرینگ دیرینگ( گوشی نویسنده)
- الو سلام هدویگ ؟
- به سلام ولدی جون بوگو !
- خاک بر سرت ... چرا رول رو با غیر رول قاطی می کنی ؟ ... پویان عمته !
- بله مرسی ... اصلاح شد خداحافظ !

ولدی وارد کافه شد و ویرانه های کافه رو دید .

دیرینگ دیرینگ(ااااااااااه...باز دیگه کیه ؟!)
- الو سلام هدویگ ؟
- آنی مونی ... جغدینه خر ! ... چی کار داری ؟
- با ارباب ما چی کار داری ؟ ... الان داره بهمون آموزش رول نویسی می ده تو زیر سایه !... ولش کن بزار بیاد پستا رو نقد کنه !
- خب من واسه رول شخصیتی ندارم خب !
- رول ؟ ... رول کیلو چنده بابا ! ... همین الان پستتو سند کن یه دونه هم تعداد پستت می ره بالا ! ... کی می تونه گیر بده اصلا ؟!
- هووووم... رسیدگی شد ! ... بای !

ولدی وارد کافه شد و ویرانه های کافه رو دید .
روی پاشنه پا چرخید و از کافه خارج شد !
.......................................




Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵
#74

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
کورن به مرلین اشاره میکنه و زاخی میره سراغ مرلین و دو سه تا طلسم دست پرت کن می فرسته سمتش
کورن که از مرلین پول طلب داشت میره سراغ زاخی و شیش تا طلسم میفرسته سمتش
وینکی:نههههه
کورن که دیگه خسته شده بود یکه طلسم هم حواله وینکی میکنه و میره سمت مرلین
کورن: مرلین دستتو بده به من
مرلین:اولا دستمو برو پیدا کن بده بهم بعد بگو دستتو بده به من.دوما:
کورن که یاد خیانتش به مرلین افتاده بود سعی کرد یه جوری از دل مرلین در بیاره
کورن:فعلا بیا حساب این بچه کوچولو ها رو برسیم بعد خودم قول میدم یه مرلینگاه با تمام تجزیهات برات تدارک ببینم
مرلین:من فقط آفتابمو میخوام
اما قبل از اینکه کورن بتونه جواب بده یکی از ملت با تمام هیکلش پرید روش
......
از دور یه نفر داد زد: یافتم یافتم آفتابه یافتم
مرلین:بدش من مال منه
اما مرلین غافل از این بود که این آفتابه صرفا برای مبارزه به کار میره
زاخاریس: مرلین برگ برنده دست منه زودتر تسلیم شو
مرلین حسابی کفری شده بود و با دیدن دستش که پیش زاخی بود به این حالت در اومد
مرلین: پسرم بدش من
ناگهان آفتابه مرلین افتاد جلوی پای زاخی
زاخی:باید بین آفتابت و دستت یکی رو انتخاب کنی
مرلین کمی دودل شد ولی بالاخره تصمیم نهایی خودشو گرفت:دستم
ملت همه از مبارزه دست کشیدند و:
کورن که تازه به هوش آماده بود نگاهی به آفتابه و دست مرلین انداخت
کورن: هی پسر اون دست و اون آفتابه رو بده به من
زاخی دست رو به طرف مرلین پرت کرد
در همین هنگام کورن به طرف زاخی دوید تا آفتابه رو از او بگیرد
ناگهان آفتابه از دست زاخی رها شد و در هوا معلق شد
(صحنه آهسته)
ملت:ننننننننننه بگیرش
آفتابه چرخان به طرف زمین میرفت
مرلین:
1 متر
نیم متر
.
.
.
بوممممممممممممممممممم
کل سالن رفت رو هوا....
و تنها یک چیز روی زمین ماند
و آن چیزی جز دست مرلین نبود

پایان....
---------------------------
نمایشنامه ی جدید بنویسید


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۲ ۲۲:۵۹:۱۵
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۲ ۲۳:۰۵:۱۰


Re: کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵
#73

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
در همین هنگام کورن طلسمی به سوی زاخاریاس فرستاد!
و باز هم در این بین ، یک عدد وینکی آمد و دید که هیچی از رولا نمیفهمه!چرا که هرکسی داره با یکی دوئل میکنه ، اونم از نوعه 2 جوانمردانه!
میاد بره از در بیرون که یه دفعه یه صدایی میشنوه:بچه !کجا داری در میری؟
وینکی:کی هستی تو؟!
صدا:مسواکم...هان نه...یعنی وجدانتم! ببین زاخار افتاده روی زمین باید بپری بری یا مثل این فیلما که اصلا تکراری نیستن! نجاتش بدی ، که این کارا به تو نیومده ! یا میتونی همین طوری دورادور یه رولی بزنی پاشی بری!
وینکی:گزینه دوم صحیح است!
-آفرین!خوب بیا بشین!
-کجا؟
- کابین خلبان! باید این هواپیما رو تو هدایت کنی!
وینکی به سمت صندلی میره و .....تق....
-نههههههههههههه!زاخار تو نباید بمیری!
-مادام رزمرتا طی یه حرکت سریع میاد رو صحنه و میگه:من هلال احمرم!اصلا نگران نباش!
کورن:نه!نمیذارم دست بهش بزنی! من باید حسابشو برسم! داشته باش اینو! و طی سه حرکت سریع یه طلسم دیگه به طرف زاخار میفرسته! رزمرتا میگه:آخه آدم حسابی! چرا آزار میدی؟!اون چی کار با تو داشت؟!هان؟
رزمرتا توی دلش: الآن خوب داری طرفداری میکنی که چی بشه؟! الآن واسه خودت پترس شدی که چی؟
در نتیجه همین طوری میذاره میره پیش وینکی میشینه!
نوری در فضا پخش میشه....طلسم کورن ترق به زاخار میخوره و زاخار در جا تموم میکنه.....نه! حدست اشتباهه! منظورم این نیست که اون میمیره...بل! طی صد و بیست و شش حرکت سریع این بازی رو تموم میکنه!!!!!
میپره روی سر کورن تا یه تریپ بکشتش!(نکته:الآن مثلا دوئله این!) که یه دفعه کورن میگه:نه!دست نگهدار من بی گناهم!اون به من گفت این کارو بکنم....
و با انگشت اشاره کرد به...
_____________
× رجوع شود به کتابهای دوران ابتدایی!
فکر کنم خیلی چرت شد!!ببخشید!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵
#72

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۰۷ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
وسط آن کتک های جادویی و بزن بزن ها
زاخاریاس و هرمیون فقط در میان حمله های دیوانه وار مرلین دفاع می کردند
زاخاریاس که نفسش بالا نمی آمد به هرمیون گفت:
بابا این دیوانه شده من که دیگه نمیتونم

لابد یکی از اثرات مادولینه
هرمیون: من هم مردم
زاخاریاس: میای جیم بزنیم ؟
و در همین هنگام طلسمی به هرمیون خورد
زاخاریاس : ابله عوضیه %$#@$%^$$%%^ !!!!!!!
مرلین :خودتی چرا فحش ناموس می دی ؟
زاخاریاس که خل شده بود چوبدستی اش را به سوی مرلین گرفت و
بومممممممممممممممم!!!!!!!!!!
یهو مرلین روی زمین اتاد و تکه تکه شد
مرلین : خب لااغل بگو دستم کدوم جهنم درهای افتاد؟
زاخاریاس : ها ها ها
در همین هنگام کورن طلسمی به سوی زاخاریاس فرستاد:


[i]


Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵
#71

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۶ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
از هرجا که حال کنیم. که فعلا هیچ جا حال نمیکنیم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
فنگ دار حالی که داشت فکش را از روی مادام روزمارتا جمع می کرد رو کرد به ملت و با چشاش همه رو جارو کرد بعد درست روی مرلین و آفتابه دستش توقف نموده رو بدو کرد و گفت:
آفتابه دزد آفتابرو کجا برده بودی؟ شکم درد گرفتم.
بعد در حالی که دستش رو جلوی یه وجب زیر نافش گرفته بود ( ) به سمت مرلین رفت و اول یه پاچه درست و حسابی ازش گرفت بعد آفتابرو برداشت برد.
آنیگو و ملت:
هرمیون :
مرلین:
اما مرلین چن دیقه بعد رو کرد به نزیک ترین کسی که کنارش بود و با چوبش یه دم براش درست کرد و گفت: من الان دیوونه ام و با همه سر جنگ دارم. ملت حریف می طلبیم.
ملت که بهشون بر خورده بود دونه دونه دستاشون رو بردن بالا. اما هرمیون همه رو کنار زد و آروم اومد بالا.
ملت رفتن کنار و دو رقیب به هم تعظیم کردند.
اول بسم الله مرلین اومد بزنه هرمیون رو نصف کنه که هرمیون با نزدیکترین دمپایی ضربه ای به شکمش وارد کرد...
---------- 10 بعد ----------------
هرمیون: ها. آدم شدی؟
ورلین در حالی که داشت دنبال تیکه دماغش میگشت گفت: تو واقعا نامردی. راستی تیکه دماغ منو ندیدی؟
هرمیون هنوز جوابش رو نداده بود که آنیگو گفت: آقا این توپ ماله کیه؟
مرلین در حالیکه کفری شده بود گفت: تیکه دماغ منو می دزدی؟
و اولین چیزی که دم دستش بود ( آفتابه فنگ رو چون فنگ درست همون لحظه برگشته بود ) به سمت آنیگو پرت کرد. آفتابه یه چرخی خورد و بعد به سر رون و هرمیون و لوپین و زاخی و هرکی نزدیک آنیگو بود برخورد کرد. ملت هم که دیدن اینطوریه شروع کردن به کتک زدن هم. حالا نزن کی بزن ( کتک های جادوگری )
------------------------
ادامه بدین.


ما بدون امضا هم معتبریم


کافه دوئل تا پای مرگ!
پیام زده شده در: ۹:۱۰ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۵
#70

عله دوم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۶ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۳ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از اعماق روشنایی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 64
آفلاین
آن نور آسمانی شیرجه زد تو کف کافه....
او کسی نبود جز اینیگو ایماگو...
ملت:
اینیگو: چیزی شده عزیزان من؟
مرلین با آفتابه اش جلو آمد، کمی به ایماگو نیگا کرد، سپس یه کم از آب آفتابه را سر کشید، بعد با خماری فرمود:
جون من خودتی؟؟؟!!!
ایماگو ابرویی بدین شکل=>( ) بالا انداخت و گفت:
آره دیگه من خودمم...
مرلین به تفکری بسی عمیق فرو رفت سپس برای باز شدن ذهنش کمی آب آفتابه سر کشید...
ملت پشت سر هم بالا می آوردند...
زاخی پرید جلو، و آروم گفت: اه موهام خراب شد...(در حالی که از ته مدل رونالدویی زده بود...)
و ادامه داد:
بینم؛ تو کافه چی می خوای کوچولو، جلوی درب نوشته: بالای 16 سال...تو هنوز شیرخواره ای...
مرلین ضمن تایید حرف زاخی با کله اش گفت:
آره دیگه ایماگو جون، فکر نکن رشدت زیاد بوده سنت هم زیاده...آخه راستیتش بچه بودی، بهت هورمون فیل تزریق کردم....
ملت:
ایماگو:
سپس ایماگو با خشم خفن در چمن از جای خویشتن برخاست و چوبدستی ای بیرون کشید...
ایماگو: آماده مرگی دیگه....
در همین حین درب کافه باز شد و حاجی و داش حمید قزوینی پریدن تو کافه....
حاجی مرلین را کنار کشید...
داش حمید هم ایماگو رو نگه داشت....

نیم ساعت بعد
ملت دور داش حمید قزوینی جمع شدند؛ داش حمید داره ملت رو ارشاد میکنه، :
- مرد ما باید بدانن، که هیچ ترسی بر ما نیست...، مدیران جنایتکار، شیطان بزگ، عله اعظم هیچ ......نیستند..
ملت: ایول..ایول...
در همین بین یک حیوان، از تو شیشه پرید تو مغازه...
او موجودی نبود جز "فنگ"...



ادامه داشته، دارد، و همچنان می دارد.....


بی ایمان است آن کس که وقتی جاده تاریک می شود سخن از وداع پیش بکشد.


بادا که در برابر سنگ ارخ

[b][color=000099]آناÙ


Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
#69

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۶ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
از هرجا که حال کنیم. که فعلا هیچ جا حال نمیکنیم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
همه چشمشون به اون شخص بود که یهو ملت از گوشه چشم مالفوی رو دیدن که داره با یکی خوش و بش می کنه. ملت با تلقی بر اینکه مالفوی این کار رو کرده حمله و.... .
مالفوی زیر سیل حملات جادوگرانه و موگل گرایانه ملت: بابا ولم کنین. من که کاری نکردم.
زاحاریاس مه به ملت روی آورده و با آنان هم پیوند شده بود ادامه حرفای اونو گرفت و گفت: به وزیر تو هین می کنی؟ حالتو میگیرم.
ملت: نه بابا؟
زاخاریاس با این حرف حال ملتو گرفته بود چون ملت به هیچ وجه حوصله وزیر رو نداشتند بنابراین ملت ریخت سر زاخی و سکتوم سپرا بود که سر زاخی می ریخت.
هر یمون در حالی که یه گشه ایستاده بود و داشت با کورن و مرلین صحبت میکرد دیگه صدای زاخی نشنید.
همه مشغول کار خودشون بودن ( کتک زدن زاخی ) که ناگهان نوری آسمانی آفتابه ای را دزدید.
------------------------
ادامه دهید ای ملت.


ما بدون امضا هم معتبریم


Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
#68

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۰۷ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
در همان حال که مرلین خمار بود زاخاریاس و هرمیون خشکشان زده بود و به یک نقطه خیره شده بودند :
کورن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کورن آنجا بود و چوب دستی اش را بالا گرفته بود
او گفت :سکتوم سمپ...
مرلین از پشت سر کورن گفت : دالی!!!!!!!
کورن: تو که اون جا بودی
و مرلین در حالت خمار شروع کرد به طلسم فرستادن به در و دیوار
و زاخاریاس از فرست استفاده کرد و با یک سکتوم سمپرا کورن را طلسم کرد و...
کورن غرق در خون کف کافه ولو شده بود
و مرلین هنوز هم خمار بود
و خاخاریاس بسوی کورن رفت ولی ناگهان طلسمی به او خورد و این شکلی شد:
هرمیون گفت چت شد؟ و طلسمی به طرفش فرستاده شد ولی جا خالی داد و شخصی نزدیک شد و.......




ادامه دارد ......


[i]


Re: ���� ���� �� ��� �ѐ!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
#67

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
مرلین: البته اول باید انرژی گرفت.
زاخی: بابا بیخی کی صفا داره؟ من که فقط میخوام این بی منشا رو بکشم!
هرمیون: خوب حالا چی کار کنیم تا انرژی بگیریم!
مرلین: استفاده از مادولین!
هرمیون: مواد مخدره؟ امکان نداره.
زاخی: بابا مرلین از تو بعیده! پا شو بریم.
مرلین: نه من تا مادولین نزنم نمیام!
هرمیون: حالا این چی هست؟
زاخی: یه ماده ی مخدره که اختراعات مالدبره. اون مرگخواره! نزن مرلین!
مرلین: امکان نداره نزنم! آممم!
هرمیون و زاخی: نه!
مرلین: ها! جون! حالا خمارم! بزنین بریم! ما 30 نفری بر آنان پی روزیم!
به ما میگن 30 تفنگ دار!
هرمیون: اه!
ادامه داره...


I Was Runinig lose


Re: ?ǝ堏憡 ʇ ?ǭ 㑐!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
#66

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
ملت جادوگر مرلین و کورن ول کرده بودن و داشتن با هم میجنگیدن
هرمیون و زاخاریس هم دیگه به نفس نفس اقتاده بودن
هرمیون: اه این مرلینه چرا هیچیش نمیشه
زاخاریس: من چه میدونم؟ راستی این کورن یه وقت فامیلم نباشه
هرمیون اومد چیزی بگه که یه دفعه یه طلسم از طرف یکی از ملت جادوگر خورد بهش و افتاد رو زمین
زاخاریس: احمق!@$^$^#$^#$ چرا داری به طرف ما طلسم میفرستی؟
اما زاخاریس وقتی چشمش به دست کورن افتاد همه چیز رو فهمید
کورن داشت به ملت جادوگر پول میداد و اونا رو میخرید
زاخاریس:
مرلین: ما بردیم
کورن: چی؟
مرلین:
کورن: ملت این سه تا رو با طناب ببندین تا پولاتونو بهتون بدم
ملت:
مرلین نگاهی به اطرافش کرد تا نفر سوم را پیدا کند اما کمی فکر کرد متوجه موضوع شد
مرلین: کورن جان تو روی سر من قرار داری اصلا بیا پاتو ببوسم
کورن: خفه ایوس
طلسم به مرلین برخورد میکنه و مرلین بیهوش میشه.
ملت همه رو بستن و گذاشتن کنار دیوار
ملت: پول پول....
کورن پولا رو میریزه رو هوا
ملت میریزن روی هم دیگه تا پولا رو جمع کنن
کورن داشت لبخند میزد.بر میگرده تا پشت سرشو که میدان خالی دوئل بود رو نگاه کنه که یدفعه....
کورن:
-استوپیفای
کورن بیهوش میشه و میافته رو زمین...
ادامه دارد....
----------------------
چقدر ارزشی شد


[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.