هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۷:۳۷:۴۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

جعفر کدوالادر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۲۲:۴۳
از این سو به اون سو با پیچگوشتی چارسو
گروه:
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
محفل ققنوس
پیام: 8
آفلاین
اسم: جعفر

فامیل: کدوالادر(KADVALEDER)

الان شاید خُد (خُد= با) خُدتون فکر کنید ایی که شد جعفر کدوالادر، اما خو چه فرقی میکنه مرلین بزنتون؟ شما بگیرین کدوالادر جعفر!

گروه: دردا بلاش هافلپاف!

لقب (لقب ها): کدو لای در، جعفر کدو، جعفر چُپون، جعفر بچپون!

ویژگی های ظاهری: سبیلی هیتل... چارلی چاپلینی، با کلاهی نمدی برروی سر و موهای کوتاه، ژاکتی با پشم شتر بر تن حتی در دمای 70 درجه، ابروان، چشمان، سبیل و موهای مشکی، شلواری به گشادی دلش بر پا. خیلی گشاد. خیلی خیلی گشاد. خیلی خیلی خیلی... و چوبی همیشه در دست.

کار: چُپونی( شما بچه تیرونیا بش میگین چوپان!)

حاج خانم (رابطه عاطفی): اقدس کدوالادر( دختر عاموم!) به بند تمبون آقام مرلین اِقع خاطرشه میخوام! ( رابطه آنها تا مرز طلاق و جدایی پیش رفته است.)

فرزندان: اولی به یاد پدرم مرلین بیامرز مش حمدالله کدوالادر، دومی به یاد ننه پدرم مرلین بیامرز گل نساء کدوالادر، سومی به یاد عموی پدرم مش خیرالله کدوالادر، چهارمی به یاد اونیکی عموی پدرم مش فتح الله کدوالادر، پنجمی هم که والا الان بچه 12 ساله داره بدون اسم می گرده، همیطو صداش میزنیم کُچه عو تا وقتی دایی پدرم عمرشو بده به شما به یادش اسمشو بزاریم مش همایون کدوالادر. اما مش همایون تو کورسه با *نتی!

تایپ: شارژر تایپ سی! گوشیم عَ ایی جدیدو هاس! اِقَع گوشیو طلاییه. به ارواح خاک پدرم! مش حمدالله یادم داده میرم تو ایی برنامه عویی شبیه کرَه زمینیه، بعد میزنم یه سایتویی میا بالا، بعد من میزنم یس، بعد اوو سایته خودش همش میگه یس، یس، یس. بعد مَع هرچی میزنم نو، نو، نو نمیره!

بوگارت: هِع! بوگارت چیزه؟ شما منه نمیشناسین؟ مع فقط عَ مرلین میترسم. بقیه چیزا عَ مَع میترسن.
- با زبون خوش نمیگی نه؟ معجون راستی رو بیارین.
- نه! نه! به آیات مرلین شکنجم نکنین! مَع چُپون بدبختیم. میگم به ریش مرلین. بوگارتم اقدسه. اقدس!

پاترونوس (طلسم محافظتی): یِع به کتاب مرلین اینا همش قرتی بازیه. ایکسپیکتی پیترینیم! هرکی اومد جلوت تیزیه ور میداری صورتشه میزنی!

مصاحبه کننده با نگاهی عاقل اندر سفیه به جعفر نگریست. جعفر که از ترس تارهای صوتی اش متحول شده، صورتش نیز غرق در عرق شده و رنگ خود را باخته بود. با صدایی زیر گفت:
- ببعیه!
- چی؟ دوباره بگو.
- ببعی.
- آها. ببعی!

جعفر صدایش را صاف کرد و ادامه داد:

- یِع ببعی چیه آقا؟ گُسفند! گُسفندم نی که. قوچیه! یه قوچ 100 کیلویی قُتُر(قُتُر= فربه، چاق) عزیزی! به کتاب مرلین میبینمش لذت عَ عمرم میبرم!

چوبدستی: یه ترکه اناری هَع. خَدم عَ درختی کندمش. یه یک، یک و نیم متری میشه. دادم ایی یارو گرگرویچ برام یه چوب نازی درست کرد. باهاش بچه هایه میزنم. گُسفندای هو میکنم. بعضی موقعا خُد همی کمرمه، پاهامه، مرلینگاهمه، جلوی مرلینگاهمه، خلاصه همه جایه خُد همی میخارونم! بقول خِیرو بابا اِقع فاز میده.



زندگینامه:

والا عارضم خدمت شریف انور منور نورانیتون که پدر ما، آقا حمدالله ننهه ماره (ننه مار نه! ننه ما. مادر من!) تو جنگلی میبینه. مادرم تعریف می کرد که اونموقع یسری آدم که کاه گِل بودن یا کاگل بودن؟ ماه گل بودن؟ درست تو یادم نی. خلاصه انداخته بودن اَرُدش.(= افتاده بودن دنبالش.) ایی شل ناموسا میخواستن ننه ماره شکار کنن. مرلین شاهده اگ ننه ما مارم بود نباید ایی کاره میکردن. مگه ننه مَع چیزیه که میخواستین شکارش کنین؟ به هرحال، پدر ما مث شیری نجاتش میده؛ حالا خودش به صدها روش غیر استاندارد بی ناموس میشه بماند!

هِچی. اوموقعا اسم ننه ما فلاور لاوندر بوده. که پدرم طی حرکتی مرلین ناپسندانه اسمشو فارسی میکنه و میزاره گل نساء. یعنی اسم مادرشه میزاره رو مادر مَع. یعنی مادر مَع گل نساءعه مادر پدرمم گل نساءعه. بعد، اونزمان که اطراف دهات ما هاگوارتز ماگوارتزی نبود که پروفسورا مرلین ماره بدن تو مشتمون؛ مادر ما جاهدانه و خودجوش توله های خُدشه به دندون میگیره و جادوگرشون میکنه. به همیی خاطر من و برادرم اکبر بچه مکتبی های جادو هستیم. البته خواهرمون نبود. ننم به خواهرمون میگُ فشفشه. بچه گنأزا اصلنم شیطون نبودا، اتفاقا خیلی دختر خانوم و آروم و مظلومویی بود. ولی مادرم بهش میگف فشفشه. منم نفهمیدم چرا؟

پدر و مادر ما اسم و فامیل ماره بین خودشون تقسیم کردن. فامیلمون، فامیل ننمون باشه و اسمامونو پدرمون بزاره. اسم منو گذاشت جعفر، اسم برادرمو گذاشت اکبر اما تو اسم خواهرم موند. تا اینکه یه جنگی شد. پدر مَع رفت جنگ. برگشت، اسم خواهرمو گذاشت سنگر! دلیلشم این بود که اگه ایی سنگرو نبود، 8 بار مرده بود! آخرشم به قولی که به ننم داده بود عمل نکرد و فامیل مایه گذاشت فامیلو خودش. لَنگو! ما شدیم جعفر لَنگو. جعفر لاوندر کجا؛ جعفر لنگو کجا؟ مَع به پدرم گفتم پدر مَع لنگو چیه؟ تو قبلا که لنگ میزدی بت میگفتن لنگو! نکُ ایی کاره خُد ما. به مَع گف حرف نزن بچه. برو پی بازیت!

آقا خلاصه زندگی ما همیطو به هزار و یک درد و بدبختی گذشت. دختر عاموم، اقدسُ به زور دادن بم. من اونو نگرفتم. او منو گرفت! همیطو گذشت و زد و... مادر ما مریض شد و افتاد گوشه خونه! به مَع وصیت کرده بود بعد ایکه مَع مردم، برین لندن. بابو! مرلین نیاره! وقتی به اقدس گفتم باید بریم لندن یَک شلافه بازی و لولی بازی درآورد. به کتاب مرلین، مرلینمو داد تو مشتام. آخه مادر مَع! مرلینت برا خودت، ایی چه وصیتی بود؟ خلاصه... زمینمو فروختم. گله امو فروختم. کلیه خودمو فروختم. کلیه اقدسو نفروختم، بجاش دو سه تا از دندونای شکستمو که اشتباهی خوردن به دمپایی اقدسو فروختم! زنده اییمو فروختم بار کردم طَرَ لندن.
الان ما تو روستای استمفرودیم. کور عَ دو چشم بشم، اِقع قشنگه که اصلا باباش بسوزه!

راستی... اینم بگم که چی شد فامیلیم شد کدوالادر! رفتم ثبت احوال ایی خارجکیا. گفتم اسم مایه بزنین شناسناممونو بدین. ایی کُچه عو توی همیجا دنیا اومد. به ما اقامت دادن. بعد آقا این یارو به مَع گف وات ایز یور نیم؟ منم که میدونید! انگلیسیم فول! خیلی مسلطم به زبان انگلیسی! زیاد! خارق الانگیز! فهمیدم که میگه شغلت چیه! گفتم آی اَم کدو داریم بالا ده! یدفعه یارو گفت وات؟ گفتم کدو... کدو بالا ده! یدفعه دوتا یس یس کرد و 7 تا شناسنامه داد زیر بغل ما! رفتیم خونه. دیدم تو شناسنامه زده کدوالادر جعفر!

***

شناسه قبلی: نیوت اسکمندر! جهت پیوستن به تاریخ!

دقت کنید نام جعفر حتما توی شناسه ام باشه! اصلا اون کدوالادرشم نبود، نبود! جعفرش باشه! جعفرش مهمه.
با تشکر.



———————
تایید شد!


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۷ ۲۲:۲۷:۵۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵:۰۱ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳

ریونکلاو

دات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۵:۱۳ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۹:۰۵:۴۴ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
نام: دات.
گروه: ریونکلاو.
زاده‌ی یک نقطه و یک نقطه ویرگول.

***

کلمات یکی پس از دیگری نوشته می‌شدند. جمله با هر کلمه طولانی‌تر از پیش می‌شد و کنترلش سخت‌تر و شدت بیماری‌اش بیش‌تر، برای تمام کردن این جمله‌ی بیمار تنها نیاز به یک نقطه بود. کلمات با صدای بلند نقطه را صدا زدند.
نقطه‌ای که نامش دات بود از گوشه‌ی کاغذ بلند شد و به سمت کلمات رفت، بالشش را در کنار آخرین واژه انداخت و بر رویش نشست. حال انتظار تشویق داشت، ولی دریغ از یک تشکر؛ کلمات پس از آمدن دات به خواب فرو رفته بودند.

دات غمگین، خشمگین و افسرده شده‌بود.
- بی‌ریشه‌های بی‌تربیت. می‌دونین من تا حالا کنار چند تا کلمه مشتق بودم؟ می‌دونین من چند بار کنار سعدی مِی نوشیدم؟ آخه گرافیت ناپاک‌خورده‌ها، یه نگاه به کلاس من بندازین؟ من تا حالا کنار جمله با فعل کمتر از اسنادی نبودم، اونوقت شما جای تشکر از اینکه من نجاتتون دادم از مرگ می‌گیرین می‌خوابین؟ ای گرافیت ناپاک‌خورده‌ها.

کلمه‌ی "از" از خواب بیدار شد و با چشمان نیمه‌بازش رو به او گفت:
- چقده جیغ می‌زنی مگه صندلیتو ازت گرفتن؟

دات از شدت خشم بالشش را به سوی "از" پرتاب کرد. نقطه‌ی "از" افتاد و تبدیل به "از" شد.
- وای نقطه‌مو از من گرفت!

کلمات دیگر نیز بیدار شدند. آنها هر چه را در اطرافشان بود از جمله بچه کلمه‌ها را به سوی دات پرتاب می‌کردند.

دات با غضب و افسوس به آن‌ها نگاه کرد.
- الهی بمیرین و هر گرافیتی که می‌خوریم تو گلوتون گیر کنه.

دات سر به بیابان زد. او از تمام علاقه‌هایش و دوستان و خانواده و فامیل‌هایش گذشت.
آنقدر راه رفت و راه رفت... تا اینکه سرانجام له شد.
دات در زیر پای شخص غر می‌زد، تا اینکه سرانجام به زمین یک تالار بزرگ طلایی رنگ کشیده‌شد. دات به سمت وسط تالار رفت... اینبار له نشد ولی کلاهی بر روی سرش افتاد.
ناگهان کلاه با صدای بلند فریاد زد:
- ریــونــکـلاو!

مسئولان کلاه را برداشتند. نگاهی متعجب به آن انداختند. و سپس آن را بر روی سر پسری کوچک در میانه تالار قرار دادند.


تایید شد.


ویرایش شده توسط erfanemi در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۰:۵۹:۴۱
ویرایش شده توسط erfanemi در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۱:۰۰:۳۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۱:۱۲:۲۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۳:۴۰:۰۲ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۸:۲۸ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۵:۴۸ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 2
آفلاین
نام: املیا فیتلوورت
سن: ۱۴
جنسیت: مونث...
گروه: هافلپاف
پاترونوس: گرگ
چوب دستی:چوب خار سیاه با هسته قلب اژدها تقریبا انعطاف پذیر ۲۲.۶۷ سانت
رده خونی: دو رگه
استعداد جادوگری: نگهبانی جانوران جادویی. گیاه شناسی. ساخت معجون
استعداد ماگل ای: نقاشی
علایق:.......
حیوان خوانگی: گربه کوکی
تایپ شخصیتی: intp
ظاهر: موهای کوتاه و حالت دار و چشم تقریبا قهوه ای... قد متوسط
......
کلا دختر ارومیه و اول فکر میکنه بعد تصمیم میگیره
شاید هم بگن بیش از حد ریلکسه
کتاب نوشتن رو دوست داره و بیشتر وقت ها ترجیح میده با شبح ها حرف بزنه.... دوست صمیمیش یه گیاهه که حرف میزنه...
کلا ادمی نیست که دردسر درست کنه اما اگه کسی از گروهش بد بگه یا اذیتش کنه...
••••••
همین

اینم از این



تایید شد.


ویرایش شده توسط Charlotte:))))) در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۳:۵۵:۲۵
ویرایش شده توسط Charlotte:))))) در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۳:۵۸:۰۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۰:۱۸:۴۷

lovendergirl:)


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵:۴۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۱:۳۵
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 453
آفلاین
سلام

مامان درخواست برگشت دسترسیشو به ایفای نقش و اسلیترین داره.

پیشاپیش سپاس.


سلام. انجام شد. خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۰:۱۲:۳۶



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۸:۴۶ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ریونکلاو

سارا کمپستون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۹ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱:۰۵:۰۹ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 10
آفلاین
سلام
دسترسی منو لطف میکنین؟

سلام.
انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۳ ۱۴:۲۹:۰۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹:۴۶ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳

گریفیندور

ویولت آندرسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۷:۲۱ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۷:۰۶ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳
از یه کلبه توی جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 22
آفلاین
سلام. اسم من ویولته نه ویولن معنیش هم به فارسی بنفشه میشه، بعد هم شخصیت من که تبدیل به تابلو نشده.در حال حاضر یه دانش آموزه. لطفا اینارو جایگزین کنید.

اون اشتباه من بود، با گوشی داشتم درست میکردم دسترسیتو پیش اومد.
توی لیست شخصیتا فقط یه ویولت وجود داره که خب تبدیل شده به تابلو، که میتونی همین باشی منتها قبل از اینکه تابلو بشی (اون رو طبیعتا نیاوردم تو معرفی شخصیتت)، یا هم اگر اصرارت به اسم ویولته، میتونی یه شخصیتی که فقط نام خانوادگیش هست رو پیدا کنی و اسم ویولتو بذاری روش.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۲ ۱۶:۵۹:۴۲

سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۳:۱۶:۲۴ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳

گریفیندور

ویولت آندرسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۷:۲۱ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۷:۰۶ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳
از یه کلبه توی جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 22
آفلاین
نام: ویولت آندرسن(Violet Andersen)

سن: ۱۳

گروه: گریفیندور

پاترونوس: گربه جینجر

چوب دستی: چوب گلابی با هسته ققنوس، ۱۲ اینچ و انعطاف پذیری بالا

خون: دورگه

تایپ شخصیتی: infp

حیوون خونگی: قورباغه ای به اسم "قورقوری"

استعداد: توی همه ی دروس حرف نداره ولی استعداد عمیقی در معجون سازی و با جارو پرواز کردن و ورد خوندن داره. حالا دور از استعداد هایی جادویی استعداد های ماگل ها رو هم داره مثل نقاشی. توی خوابگاهش کنار تختش پر از تابلو نقاشی های منظره و پرتره هایی هست که کشیده حتی تو مواقعی رنگ روی دستان و صورتش میمونه.

علایق: جادو، هنر، حیوانات، گیاهان، معجون سازی

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: صورت سفید و رنگ پریده و گونه های سرخ و گل گلی ای داره که هر وقت خجالتی بشه گونه هایش بیشتر برافروخته میشن.
موهای قهوه ای روشن البته هایلایتی، و به همریخته و مجعدی داره، موهایش از جلو چتری هست و همیشه دو تکه از موهایش را کنار گردنش می اندازه و بقیه موهایش تا کمرش ریخته میشه.چشمان درشت و درخشان و قهوه ای کمرنگ، و لب های قلوه ای پهنی داره، خیلی خوش خندس و همیشه لبخند ملایم و ملیحی میزنه که دندون های سفید و رو نمایان میکنه.

ساکته طوری که تو کل ۲۴ ساعت شاید چهار تا جمله بگه، بیشتر به مکالمه های دیگران گوش میده.دختر میانگرایی هست ولی گاهی اوقات درون گرا هست.همیشه لباس های کلاسیک و دامن دار میپوشه، که رنگ های گرمی مثل قهوه یا قرمز دارن.موقع هایی که بیرون از هاگوارتز هست بیشتر اوقات کلاه های اسرار آمیز زیبایی سرش میزاره.انگار وقتی که کلاه سرش نزاره یه چیزی انگار نیست و جاش خالیه.

خیلی مهربونه و سریع با هرکس که باهاش آشنا بشه صمیمی میشه و بهش تو همه چیز و همه جا کمک میکنه حتی اگه آخر سر براش بد تموم بشه.قد متوسطی داره و جثه ریز و ظریفی داره.

عاشق کتاب و رمان های جادویی هست که کل وقتش رو سرگرم اونا باشه حتی وقتی که موقع خوابش هست و خوابش نمیبره بجای خواب رمان میخونه.
در مواقعی به خاطر اینکه بیش از حد قانون شکن و لجباز هست وقتایی که حوصلش سر میره و دل تنگه به جنگل ممنوعه میره و با حیوانات خارق‌العاده ای که در اونجا هستن حرف میزنه و بهشون غذا میده.
گاهی اوقات روی تنه ی درختی محکم بزرگی که پاتوقش هست میشینه و به جنگل و آسمان پر ستاره خیره میشه و با صدای ناز و جادویی اش آواز میخونه و صدای آوازش داخل جنگل پیچیده میشه.
و از این نگذریم که خیلی کنجکاوه و تو هرچی که به نظرش مرموز میان، به قول معروف سرک میشه.

پس من با فرض اینکه شخصیت ویولت رو قبل از اینکه تبدیل به تابلو بشه توصیف کردید پیش میرم.

تایید شد و خوش اومدید!


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۲ ۱۳:۰۶:۰۴

سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶:۱۲ شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳

ریونکلاو

ارگ کثیف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۶:۳۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از این به بعد...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 108
آفلاین
نام و نام خانوادگی: ارگ کثیف
لقب : ارگ بم
جنسیت :هیم \ هی
سن : سه جلی دو سال کوچکتر از مرلین
فرزند : فاقد فرزند ، دور ریز زیاد داشتم
رده ی خونی : اصیل پرومکس ، از مادر سوا از پدر جدا
نام گروه : ریونکلاو عزیزم
چوبدستی : بدنه ای از گوشت راهب های تبتی با ریشه ای از پشم زیر بغل حرمله ، 23 سانت خالص
جارو : فوبیای ارتفاع !
توانایی : درک کردن ساحره های بلُند و بلَند و مشکی و کوتاه
تایپ شخصیتی : onenightstand
ویژگی ها : دورفی آزاده ، بشدت بد بو با ریش های پرپشت و اسرارامیز
علاقه مندی : ساحره ها
تنفرات : تمیزی خط قرمز منه
حیوان خانگی : شپش
پاترنوس : کلپسه
ظاهر : بنده از افسانه ها برگشتم به این دیار

حسی بسیار زیبا و غریب دارم که بعد از سال ها در اینجا می نویسم ، لطفا من رو اکسپت کنید برم به گروه نازنینم ریون سر بزنم . با تشکر

انجام شد!
خوش برگشتید.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۱ ۱۹:۱۴:۰۹

arAm EsSa


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷:۱۹ شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۲۵:۰۴
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 149
آفلاین
نام و نام خانوادگی:روندا فلدبری
لقب :شازده ، رونی
جنسیت :مونث
سن : سیزده
فرزند : دوم
رده ی خونی : اصیل زاده
نام گروه : هافلپاف
چوبدستی : طولش ۳۶ و از چوب درخت بلوط و مغزش قلب اژدها هست
جارو : نیمبوس ۲۰۰۱
توانایی : کنترل اشیا توسط ذهن ،سرعت زیاد ،تغییر رنگ چشم
تایپ شخصیتی : estp
ویژگی ها : دختری نسبتا صادق ، شاد و سرحال ، ‌کمی شیطون ،مغرور و کنجکاو که برای شادی اطرافیانش هر کاری میکنه ، باهوش و کمی زیرک
علاقه مندی : گربه ها و سگ ها ، انیمه ،کتاب ، موسیقی گوش
دادن،کسانی که دوستم دارن
تنفرات : کسانی که مانع پیشرفتم میشن، کشیدن موی سرم توسط دیگران،برداشتن وسایلم بدون اجازه، جادوی سیاه
حیوان خانگی : گربه
پاترنوس : گربه
ظاهر : یک دختر بسیار زیبا ، جذاب و دوستداشتنی با موهای نارنجی رنگ متمایل به قهوه ای با قد ۱۶۰سانتی متر رنگ نورمال چشمان بنفش ، موهای جلو چتری و مو های پشت تا سر شونه ها

***
لطفا این رو جایگزین کنید

انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۱ ۱۹:۱۲:۴۵

یه کتاب خوب یه کتاب خوبه مهم نیست چندبار بخونیش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳:۴۲ جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۱:۴۴ یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۶:۳۱:۲۳ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از همین تریبون اعلام میکنم که اوضاع، اوضاعی نی...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 149
آفلاین
نام کوتاه: نیوتن/نیوت اسکمندر

نام کامل: نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander)

گروه: هافلپاف

تاریخ تولد: ۲۴ فوریه ۱۸۹۷

محل تولد: بریتانیا - انگلستان

وضعیت خونی: دورگه یا خون خالص

رابطه عاشقانه: پورپنتینا گلدستاین

بوگارت: شغل اداری (نخندین واقعا ترسناکه! مخصوصا اگ قیمت بازار ارز نوسانی باشه! )

پیشه: کارمند بخش جانوری دپارتمان مقررات و کنترل موجودات جادویی( وی نتوانست بر بوگارت خود غلبه کند و به عبارتی، از هرچه می ترسید، سرش آمد! )
جانورشناس جادویی
نویسنده

وفاداری: خانواده اسکمندر
خانواده گلدستاین
مدرسه هاگوارتز
آلبوس دامبلدور
ارتش خود( بله! درست خوندین! داعاشتون خودش ارتش داره! )
وزارت جادوی بریتانیا
محفل مرلین( در مواردی محفل ققنوس! )
شهرداری شهر زموت
ارباب شهر زموت
***

نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander) یک جادوگر انگلیسی، متولد ۲۴ فوریه ۱۸۹۷ است. او جادوگری مشهور و نویسنده کتاب جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها است. اسکمندر در اوایل زندگی نسبت به موجودات جادویی علاقه‌مند شد که این موضوع تحت تاثیر پرورش دادن هیپوگریف‌هایی توسط مادر او بود. او در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در آنجا به گروه هافلپاف پیوست. نیوت در زمان حضورش در هاگوارتز محکوم به اخراج شد، اگرچه آلبوس دامبلدور که مربی دفاع در برابر هنرهای تاریک بود، بی‌گناهی او را تشخیص داد و به شدت به این موضوع اعتراض کرد.

نیوت اسکمندر به وزارت جادو پیوست و دو سال را در دفتر جابجایی الف‌ها کار کرد، و سپس به بخش جانوری رفت. در سال ۱۹۱۸ او توسط آگوستوس وورم از ناشری به نام آبسکیورس بوکز سفارش نوشتن کتاب «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» را دریافت کرد. این کتاب به یکی از پرفروش‌ترین‌ها کتاب‌ها تبدیل شد و از این رو اسکمندر تبدیل به متخصصی معتبر در زمینه جانورشناسی جادویی شد. او به شدت درگیر جنگ جهانی جادوگری شد و در این مقطع با پورپنتینا گلدستاین همکاری کرد و در سه مقطع مختلف گلرت گریندل‌والد را به مبارزه طلبید. او بعدها با گلدستاین ازدواج کرد و آن‌ها حداقل یک فرزند را به دنیا آوردند. در اوایل دهه ۱۹۹۰ او بازنشسته شد و در این مقطع او در شهرستان دورست زندگی می‌کرد.

شخصیت و خصوصیات:

نیوت اسکمندر فردی فداکار بود که به طور خستگی ناپذیر اطلاعات جدیدی را برای کتابش «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» گردآوری می‌کرد، حتی زمانی که ظاهرا بازنشسته شده بود. به عنوان یک مرجع در زمینه جادوشناسی، آثار او در سراسر جامعه جادوگران مورد احترام بود. نیوت به عنوان فردی عجیب و غریب توصیف شده است که در کنار موجودات احساس راحتی بیشتری نسبت به انسان‌ها دارد. تماس چشمی و نزدیک بودن به فرد دیگری معمولا او را بسیار ناراحت می‌کند. او اعتراف کرده است که بیشتر مردم او را آزاردهنده می‌دانستند. نیوت به ویژه در مورد زنانی که نسبت به آن‌ها احساساتی داشت خجالتی بود، زیرا عمیقا در تلاش بود تا احساسات خود را نسبت به همسر آینده‌اش، تینا گلدستین بپذیرد.

او هنگام برقراری ارتباط با افراد دیگر اغلب مردی بسیار بی‌دست و پا بود که در نظر همسالان خودش سازش‌ناپذیر و غیرعادی بود. او همراهی با جانوران جادویی خود را ترجیح می‌داد و از آسیب رسیدن به آن‌ها وحشت داشت. بر خلاف برادر بزرگترش که مورد احترام مافوقش بود، مقامات وزارت (به جز برادرش و لتا لسترنج) برای او احترام زیادی قائل نبودند.

گفته شده است که در زیر شخصیت ناهنجار و مشکلات اجتماعی که نیوت داشت، اما به همانند یک هافلپاف مردی با اصول عالی و شفقت عمیق بود که هرگز بر اساس میراث یا اعتقادات مردم تبعیض قائل نمی‌شد. او حتی یک بار هم برای رسیدن به اهدافش قوانین اخلاقی خود را کنار نگذاشت. او نسبت به افراد غیرجادوگر مودب بود و هیچ یک از تعصبات معمول جادوگران را نسبت به ماگل‌ها نداشت. نیوت همچنین تحسین بسیاری را از دامبلدور دریافت کرده است.

داستان زندگی وی، از زبان خود وی! :

درود.
آقا ما بچه بودیم، خواستیم بریم با بچه ها بجوشیم. نتونستیم بجوشیم و نجوشیده اومدیم بیرون! چون دیدیم اوضاع، اوضاعی نیست. یکم بزرگتر شدیم، اومدیم مدرسه. اونجا یه آلبوسی بود، از نوع دامبلدور.(در دمبلی!) این خیلی با ما خوب بود. ماهم باهاش خوب بودیم. بعد خلاصه اونجا گفتیم دیگه آدم باشیم و مث آدم درس بخونیم. موفق بشیم. دکتر مهندس... چیز... کارآگاه یا وزیر بشیم. نشدیم! بجاش اخراج شدیم. چرا؟ چون اوضاع، اوضاعی نبود و ما هم فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست.

دیگه اومدیم بیرون و یکم ول گشتیم که توی این ول گردی ها، بارها فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست! تا اینکه یه آزمایشگاه جانورانی مارو گردن گرفت که اوضاعمونو یه اوضاعی بکنه. اما همونجام که یکم گذشت فهمیدیم که اوضاع...( اگ گفتی اوضاعی نیست، داری یاد میگیری! آفرین )

بله... خلاصه که یه چمدون طلسمی با طلسمی برای خودم دست و پا کردم. یه ماگل رفیقم شد. با کارآگاهی که میخواست چوبدستیشو بکنه تو آستینم ازدواج کردم و یه بچه بیشتر نصیبم نشد. و همواره دنبال این بودم که اوضاع را اوضاعی کنم. اما تهش فهمیدم که اوضاع، اوضاعی نیست.


---

لطفا جای اینو بگزینید. دستتون مرسی!


انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۰ ۱۸:۳۱:۵۹

تصویر کوچک شده

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.