هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

پروژه بازسازی هاگوارتز




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۰:۳۷:۵۱ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
#1
بنظر منم، نارسیوس مالفوی یه مرد پولدار متکبره که یه قسمت از موهاش سیاهه و بقیش بلونده.
لوسیل مالفوی، موهای بلوند خیلی بلندی داره و شخصیت جدی و رسمی ای داره، که توی وزارتخونه کار میکنه و در کنار کارش هم به لیدی سیاه فداکاره و حاضره هرکاری بخاطرش انجام بده.
لوسیل و نارسیوس باهم ازدواج میکنن و دورا مالفوی رو به دنیا میارن و ازش در هر شرایطی حمایت و محفاظت میکنن.



سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: دامبلدور قوی تره یا ولدمورت؟
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲:۱۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
#2
هردوشون قوین.هر دوتاشون تو یه موضوعی مهارت دارن.ولی اگه از یه نطر نگاه کنیم، ولدمورت ترسوعه.همیشه میخواست خودشو از دامبلدور مخفی کنه و موقعی که دامبلدور مُرد، تازه خواست به هاگوارتز حمله کنه.
دامبلدور از این نظر قوی بود که از قدرتش تو راه یاری کردن به دیگران استفاده می کرد، نه اینکه با قدرتش بخواد دنیا رو نابود کنه.


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷:۰۳ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
#3
درود بر لرد تاریکی!
میتونید این رو نقد بفرمایید لطفا!
میخواستم کم و کاستی های نوشته هام رو رفع کنم.


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵:۱۶ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
#4
سوژه: ماموریت
کلمات: عجله، باغ، گالیون، بازی، نوشیدنی کره ای، دانه های همه مزه ی برتی‌بات، قطار هاگوارتز.

روزی از روز های سرد پاییزی بود. ویولت وسط باغِ کنار گلخانه پروفسور اسپروات، با یک چمدان در دست ایستاده بود.
به دانش آموزانی که داشتند با یکدیگر احوال پرسی میکردند و تبریک سال نو میگفتند، از دور خیره شده بود.سرش را تکان داد و شروع به راه رفتن کرد.
ناگهان با لیندا، دوست صمیمیش که چندین ماه بود همدیگر را ندیده بودند، ولی با این حال باهم قرار گذاشته بودند که در کابین قطار هم را ملاقات کنند، برخورد کرد.
ویولت ایستاد، با تعجب به لیندا رو کرد و گفت:

_ سلام!
مکث کرد و دوباره گفت:

_ عه وا! من به تو تبریک نگفتم؟

ریز خندید و به آرامی لیندا را در آغوش گرمش گرفت بعد کمی عقب رفت. ویولت و لیندا با لبخند گشاد، هماهنگ باهم گفتند:

_کریسمس مبارک!
ویولت به ساعتش نگاه کرد و با اضطراب گفت:

_اوه! فقط بیست و هفت دقیقه و هفده ثانیه و نه میلی ثانیه تا...حرکت قطار هاگوارتز!

هردو که چمدان به دست بودند تند میدویدند، موهای بلند سارا درحالی که باد میوزید تکان میخورد.از درخت بید کتک زن و کلبه هاگرید رد شدند تا از قلعه هاگوارتز خارج شدند.به دهکده هاگزمید که رسیدند وقتی داشتند از مغازه های جورواجور رد میشدند، لیندا در آن هیروبیری نگاهش به مغازه شوخی های ویزلی افتاد، به ویولت گفت:

_ آخ که دلم لک زده برای دانه های همه مزه برتی بات...چطوره که یکی از اونا بخ...

ویولت وسط صحبت لیندا پرید و با لحن کمی کنایه آمیز گفت:

_ آره، حتما.. مخصوصا از اوناش که مزه جوراب میداد.شوخیت گرفته؟! من کیف پولم تار عنکبوت هم نبسته چه برسه یک گالیون داشته باشه.

لیندا به ویولت با خیرگی نگاه کرد، میخواست چیزی بگوید، ولی سکوت کرد.

از هاگزمید که گذر کردند، به ایستگاه کینگ کراس رسیدند. آنها با عجله دویدند، با یکی از دستانشان چمدان گرفته بودند، با دست دیگری دستان یکدیگر را گرفتند و سریع از مانعی رد شدند تا وارد سکوی نه و سه چهارم شدند.
قطار یک لحظه مانده بود تا حرکت کند ویولت و لیندا با واهمه هم را نگاه کردند، درحالی که دست در دست هم داشتند، کنار در قطار پریدند.
نفس نفس زدند، بلخره وارد قطار شدند. از کابین های مختلف دانش آموزان دیگر عبور کردند تا به کابین خودشان آمدند.روی مبل های کابین نشستند. ویولت به مبل تکیه داده بود، دستش را زیر چانه اش گذاشت. قطار لرزید و تکان خورد، باعث لرزش دست ویولت شد و شروع به حرکت کرد.
ویولت با نگاهی دل گرفته، به منظره و به شاخه درختان پیر خشکیده نگاه کرد. دهان خودش هم خشک شد و تشنه اش شد.
یاد روزی افتاد که یکی از مسابقات بازی کوییدیچ بود، در آن موقع ویولت و لیندا داشتند باهم نوشیدنی کره ای می نوشیدند و در عین حال با شوق و اشتیاق بازی را تماشا میکردند، بس آن نوشیدنی ها خوشمزه بودند که تا همین لحظه هم مزه اش سر زبانش بود.
بی نهایت خاطره انگیز بود.

کلمات بعدی: آذرخش، معجون، چاه، پیچک، تابلو، قلم، زخم



ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۵:۰۴:۳۹
ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۵ ۱۵:۰۶:۰۲
ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۶ ۱۱:۰۵:۲۱

سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: اگه میتونستین یک چیزی رو توی داستان هری پاتر تغییر بدین اون چی بود؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷:۳۵ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#5
نمیزاشتم سوروس اسنیپ و فرد ویزلی و ریموس لوپین کشته بشن.تدی هم پیش ریموس و تانکس زندگی میکرد.
هرمیون و رون به هری تو تابستونا نامه میدادن.
قطعا هری رو به یه شخص دیگه ای غیر از جینی ویزلی می رسوندم.
نویل از اول شجاع تر میبود.دراکو و لونا رو بیشتر داخل فیلم نشون میدادم و جز شخصیت های مکمل، مثل رون و هرمیون میکردم.


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: اگه مي رفتيد هاگوارتز و وقتي مي رسيديد مي گفتن اشتباه شده و بايد برگرديد چيكار مي كرديد؟
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵:۳۹ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#6
عومم..چه سوال جالبی...خب معلومه با چوب دستیم ورد ابلیوییت:obliviate رو میگفتم تا حافظه طرف پاک بشه به همین سادگی


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷:۱۱ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#7
دورا مالفوی یه دختر اشرافی جذابه. از اون مدل دختراس که به هیشکی اهمیت نمیده و میخواد همیشه مرکز توجه باشه.
موهاش بلنده و لخته و موهاشو دم اسبی میبنده.
دوست داره با هریت دوست بشه ولی حس مغروریتش نمیزاره.


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: اگه یه زمان برگردان داشتید باهاش چیکار می کردید?
پیام زده شده در: ۱۰:۱۴:۱۰ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#8
اگه من یه زمان برگردان داشتم...خب اول به زمان بچگی بر میگشتم تا لحظه ای از دوران بچگیم رو ببینم. و بعد به زمان های مختلف دیگه بر میگشتم تا همه سوتی هام یا کارای اشتباه دیگه رو تغییر بدم.


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۰:۰۷:۵۷ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#9
ولدمورت خیلی چیزا رو نداره..احساسات، هم پیمانی و همبستگی، عشق،..و در نهایت بینی و مو هم نداره


سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۳:۰۰:۰۷ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
#10
*ویولت در حالی که از مغازه شوخی های ویزلی بیرون آمده بود و مقداری هله و هوله تو دستش گرفته بود از مغازه آواتار ویزارد که داشت رد میشد مغازه نظر ویولت را جلب کرد و به سمت مغازه آمد او با یکی از دستای آزادش در را به آرام باز کرد و وارد شد. با کنجکاوی غرق نگاه آواتار ها شده بود که کسی جلوش صداش زد:
سلام؟شما کی هستید؟
ویولت سرش را تکان داد و گفت:
اوه، سلام!من ویولت..ویولت آندرسن هستم از آشناییتون خوشبختم...راستش من یکی از اون آواتار ها میخواستم.
اسکورپیوس یک فرمی را به ویولت داد و گفت:
این فرمو پر کن؛
1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
صرفا انیمه ای باشه

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: قهوه ای روشن
مو:بلندبلند و پرپشت.، رنگش قهوه ای کمرنگ و با هایلایت های قهوه ای پرنگ باشه و موهای مجعد و چتری داشته باشه.
رنگ پوست: کرمی و با گونه های سرخ
رنگ لباس: مشکی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان
قلعه ی هاگوارتز، توی کلاس معجون سازی
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
معجون
روی شانه هام هم قورباغه سبزی باشه
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
ردای گریفیندور



ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۳ ۹:۵۷:۵۲

سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.