-چرا پیش ارباب کند؟
-که اشک ارباب در بیاد.
-چرا اشک ارباب دربیاد؟
-که بدیمش به گیاه ارباب.
-چرا به گیاه ارباب بدیم؟
-خیلی بی مصرفی.
-چرا بی مصرف؟
لرد: چرا کارتو شروع نمی کنی؟ اعصابم رو نابود کردی. بزنم کروشیو را ؟
-چرا بزنی کروشیو را؟رد از
لوسیوس: اه. اصلا پیازارو بزار اینجا خودم پوست می کنم .
ملت مرگخوار:
خود لوسیوس هم نفهمید چی گفت.
وینکی: دستت درد نکنه. من رفتم. 3 ساعت دیگه میام تحویل بگیرم . خدافظ .
وینکی پشت در: خخخخخ . عجب احمقایی . نفهمیدن اسکولشون کرده بودم.
دارک لرد از پشت در: هووی وینکی .
-جانم قربان؟
- فراموش نکن من ذهن افراد تا شعاع 100 متریمو می تونم بخونم. کاری نکن که آخرش کروشیو رو بخوری ها.
-رو چشم ارباب.
در اتاق مرگخوارا:
لوسیوس: خب حالا با این همه پیاز چه کنیم؟
سوروس : هر کی خربزه می خوره پای لرزشم می شینه.
دارک لرد : ما می گوییم هر نفر یه دونه پیاز درست رو به روی ما پوست بکنه که پدر این لوسیوس با این سخن گوهربارشان هم در نیاید و بهمان نخندد. کیا موافقن؟
هیچ کس به جز خود لوسیوس دستش را بلند نکرد.
-خب ما که موافق بودیم پس تصویب شد.
ملت مرگخوار: :vay: :vay: :vay:
-چیه کسی مشکلی داره؟
اصلا شما بی مصرفا اشک نداشته ی ما را می خواهید چه کار؟ و یه سوال مهم تر. چرا ما داریم با شما ها همکاری هم می کنیم؟