هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#11





بسم تعالی

-هوریس اسلاگهورن هستم سه ماه از اخرین باری که از اون زمان برگردان کذایی استفاده کردم میگذره و خب...یدقه وایسا ببینم این چرت و پرتا چیه من دارم بلقور میکنم؟! اصن اینجا کجاست؟! چرا من باید هردفعه که میخوابم یه جا دیگه بیدار شم؟

-ارام باش فرزندم، اینجا در پیشگاه عدل ما از گناه بیزاریم اما به گناهکاران عشق میورزیم و از خطاهایشان چشم پوشی می کنیم. باشد که به نیروی عشق روی بیاورند!

سرمو به سمت فرد خوش بین و رو اعصاب برگردوندم و اگه گفتین چی دیدم بهتون یه شکلات صد تومنی میدم، افرین کاملا اشتباهه البوسو دیدم با بیشترین لحن عصبی که میتونستم گفت:
-چی می گی پیری؟! عشق و عدل و چشم پوشی کیلو چنده ... اصن کدوم شیر پاک خورده ای گفته من فرزند توعم؟!!!

-اع!!! بی احترامی به استاد؟! ولم کنین میخوام برم اکسپلیورموسش کنمممم!!!

با بی تفاوتی به هری که الکی مثلا تقلی می کرد از دست های نامرئی خودش رو ازاد کنه نگاه کردم، پس راست میگن کسایی که یبار ارباب رو دیدن کلا فاز و نولشون قاطی میشه. البوس با لحن اروم و طبق معمول کشدار گفت:
-هری پسرم اروم باش انقدر به خودت فشار نیار باز زخمت درد میگیره یه دردسر دیگه درست می کنی...آندریا دخترم راحت باش و اعتراف کن.

-چیرو اعتراف کنم؟

-سعی نکن مخفیش کنی، ما از همه چیز با خبریم و خواهان صلاح تو هستیم...بگو و این بار سنگین رو از روی دوش خودت بردار.

-لا اله الله...خو به چی اعتراف کنم من؟ بار چی؟ کشک چی؟

هری با افکت مامورای گشت ارشادی گفت:
-وقتی استاد بهت میگه اعتراف کن یعنی اعتراف کن ... خودتو به اون راه نزن از ما که نمیتونی فرار کنی!

چشممو یبار چرخوندم و گفتم:
-اسیری شدیم این وقت روز...برادر من شما بگین به من چی میخواین بعد فیوز بپرونین بیاین پاچه بگیرین...

-فرزندم از تو میخواهیم با توسل به عشق و راستگویی با ما ز اسرار دلت سخن بگویی...ایا تو سه ماه پیش زمان برگردان را از دفتر ما کش رفته ای؟

لبمو گاز گرفتمو تو دلم به خودم فحش دادم ... میدونستم بالاخره گندش در میاد، سعی کردم با یه لبخند سر و تهشو هم بیارم:
-خب...میدونید...ههه...اون فقط یه شوخی بود بعدشم میخواستم بیام بهتون پسش بدم...هههه

-فرزندم از تو خواستیم که راستگو باشی...با تو کاری نداریم فقط میخواهیم شرح اینکه با زمان برگردان ما چه کردی را باز زبان خوش بشنویم.

عرق سرد روی پیشونیم نشست اگه واقعا بفهمه باهاش چه کار بی عشق و محفل بدوری کردم سر به تنم نمیزاره...اولین بهانه ای که به فکرم اومد رو گفتم:
-میخواستم با استفاده ازش به بچگیم برگردم. اونموقع که مادر و پدرم توی جنگل ولم کردن...میخواستم ببینم اونا کی بودن.

و سرم رو پایین انداختم، خودمم از این فکری که کردم تعجب کرده بودم. دامبل با لبخند محوی که روی صورتش نقش بسته بود با لحن عاقل اندر سفیهانه ای گفت:
-ولی مقصود والاتری داشتی...میشه از چشمات خوند.

خندم گرفت. پس انقدر که میگنم زرنگ و فوق العاده نیست. با لحن بغض زده ساختگی ای گفتم:
-میخواستم منصرفشون کنم، میخواستم کاری کنم که نگهم دارن. دلم براشون تنگ شده بود...دیگه نمیتونستم پسوند اجباری یتیمی رو قبول کنم.

لبخند البوس عریض تر شد و گفت:
-پس چرا کاری نکردی؟

وای! برای اینجاش برنامه نریخته بودم. مکسم داشت طولانی شک برانگیز می شد، یدفعه مطالبی که درمورد زمان برگردان خونده بودمو یادم اومد نقل قول:
اگر با زمان برگردان سفر میکنید به یاد داشته باشید که اگر در گذشته تغییری ایجاد کنید گریبان گیر اینده هم میشود


-اگه پدر و مادر واقعیم منو بزرگ میکردن ... دیگه پرفسور مک گوناگالی نبود که ازم نگهداری کنه و نگرانم شه و ...
به اینجا که رسیدم واقعا اشکم در اومد...زدم رو دست نیل پاتریک هریس با این بازیم.

البوس از پشت عینک نیم دایره ایش نگاهم کرد و لبخند زد و گفت:
-درسته...درسته، تو کار درستی انجام دادی. کافیه نمیخوام بیشتر از این مزاحمت شم میتونی برگردی به تالارت.

از خوشحالی داشتم بال در میاوردم لبخند زدم و به سمط در حجوم بردم تا اینکه صدای پر طنینش لرزه ای به وجودم انداخت:
-امیدوارم اربابت هم ازش به خوبی استفاده کنه.

برای یه لحظه سر جام خشکم زد، مخم هنگ کرده بود...اون میدونست! از اول از همه چی خبر داشت...میدونست که زمان برگردان رو برای ارباب بردم. دیگه یه لحظه هم جایز نبود اونجا باشم در رو باز کردم و به سرعت نور خودم رو به جنگل ممنوعه رسوندم و راه خونه ریدل رو در پیش گرفتم...باید به ارباب میگفتم که اون فهمیده...



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#12
سلام پروفسور مصی.

1. فرض کنید که شما یک مدافع کوییدیچ هستین و قصد دارین با چماق یک ضربه منجر به مصدومیت جدی در حریف ایجاد کنید به شکلی که نه خطای شما گرفته بشه و نه اون بازیکن بتونه بازی رو ادامه بده. ضربه به سر باعث خطا و پنالتی میشه و به ضرر تیم شماست. در نتیجه با رعایت مفاد حضور کاربر سیزده ساله و اصول PG ، یک نقطه یا عضو (به غیر از سر) رو جهت هدف گیری با بلاجر انتخاب کنید و شرح بدین هدف گیری این نقطه یا عضو چگونه منجر به مصدومیت جدی در بازیکن حریف میشه؟ (5 امتیاز)

آقا یه روز با بچه محلا داشتیم کوییدیچ میزدیم. اونجا هم که قانون مدار نبود، منو کردن مدافع. یه بلاجری اومد همینجوری سمتم منم با استرس اینکه نکنه این بلاجر باعث مرگ من و در نتیجه بی نظارت موندن بشه، با چماق بهش حمله کردم. اونم بی انصافی نکرد و رفت سمت زیر شکم بازیکن خودمون...
مصدومیت... والا به استالین چیزی نشد فقط یک ماهی سنت مانگو بود. حالا اینکه از عمو به عمه تبدیل شد بحثش جداست.

2. بازیکنان کوییدیچ در زمان های استراحت، نیاز به تفریحات مرتبط با کوییدیچ دارن تا روحیه شون خوب بمونه. ور رفتن با توپ های کوییدیچ شامل کوافل، بلاجر و اسنیچ طلایی و تحقیر این عناصر کوییدیچ در پشت صحنه یکی از این تفریحات به حساب میاد. برای هر کدوم از این سه توپ با مثال یا شرح مختصر، یک روش تفریحی یا بازی یا ور رفتن جداگونه غیر از کوییدیچ پیشنهاد بدین یا حتی طراحی کنید. نیم نگاهی به دنیای رنکارنگ ماگل ها بلامانع است. (3 امتیاز)

آقا یه روز با بچه های محفل رفتیم کوییدیچ تو زمین خاکی. اسنیچو نگرفتن و بعد از دوازده ساعت بازی بی وقفه رفتیم رختکن دیدیم یه گروه کارگر ماگلی دریلشونو جا گذاشتن. رفتیم برداشتیمش افتادیم به جون بلاجر. حالا یه دور ریموند افتاد به جونش یه دور جوزفین. حتی یه خراشم نیفتاد روش. بعدش که نوبت من شد، دریلو گذاشتم روی دور تند . همینجوری بلاجرو سوراخ میکردیم که یدفعه بلاجر عصبانی شد و رفت سمت کله من...
جاتون خالی، کل تابستونو کما تو سنت مانگو بودم. راستی بلاجره تو بودی حسن؟

دوم اینکه باز هم با کوافل همینکارو میکردیم اما کوافله زود سوراخ میشد. برای همین بعد از هر سورخ بادش میکردیم و هوا میکردیم کوافلو.

سوم اینگه بال های کوچیکو اسنیچو میکندیم، گره میزدیم یا قیچی میکردیم و بعدم وصل میکردیم.


3. ترکیب تیم کوییدیچ ایده آل جادوگرانی خودتون رو بچینید. فرض کنید خودتون هم در این تیم هستین و نقش کاپیتان رو دارید. هفت بازیکن اصلی شامل یک دروازه بان، دو مدافع، سه مهاجم و یک جستجوگر رو لیست کنید. فرقی نداره اعضای فعلی یا قبلی جادوگران. (2 امتیاز)

دروازه بان: سدریک دیگوری( به شرطی که نخوابه وسط مسابقه )

مدافعان:رودولف لسترنج،هوریس اسلاگهورن(همون مودی، خانوم فیگ و ماروولو گانت)

مهاجمان: من شیلا بروکس، یوان آبرکرومبی (گزارشگر بازیکن)

جستجو گر: سر دوگان



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#13
پاسخ به تکلیف و سوالات جلسه اول



وصیت نامه ای مختصر از زبان خودتون بنویسید که قرار است با صدای بلند قبل از به پایین خم شدن جارو در لحظه سقوط بخوانید. جعبه سیاه جارو تون اینو گوش میده و به بازماندگان شما میرسونه پیام تون رو. در نتیجه میتونید به افشای حقایق و دسته گل ها بپردازین، جاسازهاتون رو لو بدین، یا حلالیت بطلبین! بهرحال ممکنه نتونید زنده برسین پایین.


واقعا نمی دونم توی این لحظه باید دقیقا به چی فکر بکنم ، قلبم انقدر تند و محکم میتپه که میتونم صداش رو بشنوم. معمولا توی فیلما و کتابا مردم وقتی نزدیک مرگ بودن داشتن فریاد می زدن ولی چرا الان من هیچ حس خاصی ندارم ، وقتی به این چیزا فکر میکنم خندم میگیره از اینکه چقدر راحت و مسخره دارم میمیرم واینکه چه آرزو های بدرد نخوری داشتم ، به هر حال بگذریم از این حرفا هرکی که هستی و داری صدام رو میشنوی من توی زندگیم ادم شری نبودم که بخوام اعتراف بکنم و از کسی طلب بخشش بکنم همیشه در حال کار خیر بودم و دعای خیر مردم و مرلین پشت سرم بوده ، حتی یک بار مرلین به خوابم اومد و از من به خاطر کار های نیکم تشکر کرد
ولی حالا اگه امکانش هست به بقیه این گوش ندید و جارو رو به آستریکس بدید میخوام یه گپ کوچولو باهاش بزنم ... چرا هنوز دارید به حرفام گوش میدید شما ، گفتم آستریکس ... اقا برید دیگه رد بشید اع.
سلام آستریکس خوبی ؟ چه خبر؟ بیخیال نمی خواد جواب بدی فقط زود باش برو توی چمدونم چنتا عروسک دخترونه و لباس گل گلیه مرلینه ، همشون رو آتیش بزن تا لو نرفتم بعد بالشتم رو بردار و داخلش رو خالی بکن چند تا وسیله هست که نمی تونم اینجا بگم همشششش رو آتیش بزن اوکی ؟ دست کسی نرسه به اونا ممنون
ولی لباسه خیلی به مرلین می اومد...
در آخر یه نصیحت پدربزرگانه برای بچه ها و نسل های آینده دارم سعی کنید توی زنگیتون اول اینستا بعد کتا ... او اشتباه گفتم اول بگید به نام مرلین بعد شروع کنید به انجام کار هاتون. و همیشه ....


بر حسب کرم و کرم و خلاقیت یا حتی دانش جادویی و ماگلی خودتان، دو مورد روش غلبه بر کشش g رو در حین لحظه سقوط از جارو نام برده و مختصراً شرح دهید


خب این تنها روشی که من برای این کار بلدم و بهتون تضمین میدم به احتمال 99 درصد جواب میده
اولین قدم اینه قبل پرواز یه گل توی جیبتون بزارید خب همه چی آمادس اولین قدمتون آخرین قدمتون هم حساب می شد.
وقتی توی آسمون بودید و داشتید سقوط می کردید گل رو بیرون بکشید و به سمت زمین بگیرید چشماتون رو پر اشک بکنید و بگید ای نیروی g تو چقدر خوب و دوست داشتنی هستی من همیشه دوسِت داشتم ، میشه همیشه کنارم بمونی... بعد از اینکه این جمله رو به زبون آوردید نیروی g دمش رو میزاره روی کولش و فرار میکنه و شما روی هوا معلقم می شید.
حالا نوبت اینه که به شما بگم چرا گفتم 99 درصد ... اگه وقتی شما این جمله رو به زبون آوردید و جواب نداد تبریک و تسلیت عرض میکنم نیروی g به درخواست دوستی شما پاسخ مثبت داده و شما جزو اون یه درصدین
امیدوارم روحتون همیشه شاد باشه



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#14
سربازا... به خط!

بعد از بلند شدن صدای شَترقِ جفت شدن چکمه های نظامی، سرهنگ بدعنق و گند اخلاق همیشگی، با نگاه سرد بی روحش تک تک سرباز های ننه مرده ی پادگان رو از زیر نظر گذروند، تا بلکه بتونه اسباب تفریح دل مریضش و فراهم کنه!

از بین همه ی سرباز ها، البته سربازی هم پیدا میشد که اینقدر خنگ و کودن باشه که همیشه بند و آب بده و تا اخر روز مشغول پس گرفتن بندش باشه!
اون سرباز بیچاره کسی نبود جز یه چارلی چاپلین خنگ!
البته نه خود چاپلین! نه، این سرباز ما سیبیل های چاپلین و دوست میداشت و همین سبیل ها بود که از این سرباز یه چاپلین درست و حسابی میساخت!

-آهای سرباز! تفنگت و برعکس گرفتی!

چاپلین که انتهای صف ایستاده بود با فریاد بلند سرهنگ سریعا تفنگ قدیمی و وارونه اش رو راست کرد...
کاش نمیکرد!
سر تفنگ از دستان سرد و یخ کرده ی چاپلین لیز خورد و روی زمین ولو شد، از قضای روزگار تیری شلیک شد و کلاه روی سر سرهنگ رو به میله ی پرچم پشت سرش دوخت!

آخ که براتون نگم، بیچاره چاپلین به یک ماه کار اجباری، اونم زیرِ زمینِ پادگانِ نظامیِ محلِ خدمتش محکوم شد!
اون پایین مایینا پر بود از تونل های کوچیک و بزرگ و تاریک و بد بویی که چاپلین موظف به تمیز کاری اونها شده بود!
البت کارایی این تونل ها چی بود در این مقال نمیگنجد، باشد که پرهیزگار شوید!

یکی از اون روز های حصر زیر زمینی، چاپلین متوجه تونلی شده بود که تا به اون روز نه دیده بود و نه شنیده بود!
چاپلین حتی بیش از کل خدمت سربازیش و این پایین میگذروند ولی هیچوقت این تونل رو ندیده بود!
پس دسته ی جارو به دست و لنگ لنگ زنون راهی تونل تازه شکوفا شده شد که بلکه موشی چیزی ببینه تو اون گرسنگی و تحریم غذای زندونی ها، دلی از عذا در آره، ولی... چیزی جز مقداری آب سیاه رنگ اونم وسط یه سنگ بزرگ و بد ریخت توی یه تونل تنگ و تاریک ندید!

از قضایِ قضای روزگار، چاپلین که یه پاش از اون یکی پاش کوچیکتر بود لَنگی زد و به صورت وسط آب های سیاه رنگِ وسطِ سنگِ بزرگ و بد ریختِ تَه اون تونلِ تاریک و بد بو و بد رنگِ زیرِ زمینِ پادگانِ نظامیِ دور افتاده ترینِ مقرِ نظامیِ المان افتاد!
و قطره ای از اون آب سیاه وارد مجرای تنفسی چاپلین جَست که اون و به سرفه انداخت!

چاپلین که در حال خفه شدن بود مجبور شد تمام آب رو بنوشه تا بلکم زنده بمونه!

ولی خب دیگه همه میدونیم که اون ماده ی سیاه رنگ آب نبود و معجون سیاه رنگی بود که استاد کریچر ذکر کردن که همون منبع قدرتی بوده که ارباب ریگولوسشون کشف کرده که لرد ولدمورتشون قدرتش و از اون گرفته که بره سر وقت پسری که بعد ها به پسری که زنده ماند معروف شد و یه کم بعد هاش با هم دوئل کردن و کمی بعد ترش سایت جادوگران و ساختن که کریچر بیاد استاد هاگوارتزش بشه که ما توش شرکت کنیم که امتیاز بگیریم که گروهمون قهرمان بشه که مرلین میدونه حقشه...

بسه؟ باشه کجا بودم؟ آهان چاپلین معجون و خورد! یا به عبارتی نوشید!
میدونید من به شخصه معتقدم معجون رو هم میشه خورد هم نوشید! شما رو نمیدونم!

بله چاپلین معجون رو نوشید و از حال رفت!
یعنی همون جا شُل شد، وا رفت، بعد هم مرد!

تمام!





نه نه نه! صدای قلبش میاد! چاپلین به زندگی برگشت. هیچ حالت عجیب و غریبی هم نداشت که من بخوام براتون توضیح بدم، چاپلین همون آدم بدبخت و بیچاره ای بود که بود و هیچ اتفاق خاصی براش نیفتاده بود!
شاید معجون یاد شده صرفا سر کاری بود؟
بود؟

خیر نبود!

چاپلین سریعا از تونل های زیر زمینی بیرون اومد و رفت سر بخت سرهنگ کچله، کله ی کچل سرهنگ رو از بنا گوشش گرفت و توی چاه توالت دسشویی اتاقش فرو نمود. بعد هم آستین بالا زد و اسمش و گذاشت هیتلر و جنگ جهانی رو راه انداخت!
هیتلر جدید یا همون چاپلین قدیم میلیونها آدم و کشت اخرش هم خودشو کشت تموم شد رفت پی کارش!

البته بحث هایی وجود داره که این هیتلر ما یا همون چاپلینِ خنگِ قدیمیِ همون پادگانِ داغونِ محلِ خدمتش بعد از خودکشیش چند جایی از این گوشه کنار های زمین پیدا شده!
میگن لردولدمورت از همین راه به فکر درست کردن هورکراکس افتاده تا بعد مرگ دوباره زنده شه!

این یعنی اون معجونِ سیاهِ رنگِ بد بوییِ که فقط همون تو زیر زمینِ پادگانِ نظامیِ محلِ خدمتِ اون سربازِ قدیمیِ المانیِ که چاپلین بود شد هیتلر و زد جنگ جهانی راه انداخت و کلی آدم کشت و بعد خودش و کشت و بعد گوشه کنار این کره ی خاکی دوباره پیدا شد و تبدیل به الگوی لردولدمورت شد و باعث تولید هورکراکس شد و لرد و فرستاد دنبال کشتن پسری که بعد ها به پسری که زنده ماند معروف شد و اخرش دعوا شد وتوی دعوا دوئل شد و دوباره لرد کشته شد و هری پاتر معروف تر شد و رولینگ پولدار شد و جادوگران تأسیس شد و ادمای بیکاری (مثل من نوعی رو میگم دور از جون شما) نمایشنامه نویس شدن و واسه آدمهای کم شانسی که من شدم شاگرد کلاس معجون سازیشون و اوناهم مجبور شدن کل این مطالب عمیقا علمی و بخونن و نمره بدن و ما رو قهرمان کنن و جام بهمون بدن و که دوباره همین چرخه ادامه پیدا کنه تا یه روزی خسته بشیم! پیداه شده بود هم اکنون در موزه ی لوور پاریس نگه داری میشه و اسم زیبای چاپلین و هیتلرش کن و از آن خودش کرده!

(تذکر: این پست به شدت اعصاب خورد کن میباشد و توصیه میشود، خوانده نشده، نمره کامل و بدین ما که بریم تو گروهمون که یکی از اون گروه های چهار گانه ی هاگوارتزی که رولینگ تو کتابای هری پاتر گفتن و یکیش سبز بود یکیش آبی بود و یکیش قرمز و یکیش نمیدونم چه رنگی که از بالا اشاره میکنن سبز بوده و سبز خودش از رنگ های اصلی میباشد یا نمی باشد که نمیدونم و میتواند رنگ چمن های سبز بهاری حیاط بزرگ و تسخیر کننده هاگوارتزی باشد که در زمان چهار بنیان گذاری که روونا و گودریگ و سالازار و هلگا بودن تاسیس شده باشه و ما توش درس میخونیم، پزش و به دوس رفیقامون بدیم و آخر سال تحصیلی رو جشن بگیریم!)

سپاس از همراهی گرمتان



پاسخ به: كلاس گیاهشناسی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#15
ارائه تکالیف جلسه اول کلاس گیاه شناسی:


تکلیف اول:
1. بنویسید چه اتفاقی میفته و چه رفتاری با گیاهتون دارید؟

خب هر آدم عاقلی ترجیح میده از هر چیزی برای منفعتش استفاده کنه!
اون باید برده من باشه.
پس چطوره کاری کنم خودش با اشتیاق و اختیار تسلیم شه؟

-گیاه عزیز قطعا تو هوشمند ترین گیاه روی زمینی ،تو قدرت تولید داری من قدرت فعال کردن تورو!پس بیا با هم کار کنیم .
ما استادی داریم که با پاتیل معجون های جور وا جور میسازه و از همین راه استاد هاگوارتز شده،اگر تو هم بخوای میتونی استاد بشی حتی،و فقط کافیه با من کار کنی!

از اونجا که گیاه فقط احساسات داره و عقل نداره،احساس قدرت طلبی و جاه طلبیش فعال شد اما چون نمیدونست چطوری اعلام هم کاری کنه،مثل هکولی معجون ساخت!
و خب ازش حباب، بو و غبار های خوش بو و عجیب بیرون میاد.


2. این رفتار باعث میشه برگ های گیاهتون چه شکلی بشه؟ (باید واضح و کامل توصیفش کنید.)


خب در واقع نمیشه گفت برگ! یکسری پهنه ها در سایز های مختلف،دولایه و شفاف و با مایع های رنگا رنگی پر شدن اون ها شبیه بالن های ازمایشگاهی هستن و بجای کروی دایره هستن. لوله ای به این دایره دولایه محتوی المایع المجهول متصل هست که با چیزی شبیه به چوب پنبه بسته شده و از اون شاخه نازکی به ساقه متصل شده.


3. نقاشی ای از وضعیت نهایی گیاهتون (بعد از تشکیل برگ ها) بکشید.



4. یکی از کاربردهای گیاه متاثر رو بنویسید.

اون کاملا احمقه میشه ازش برای رسیدن به چیزای نایاب استفاده کرد!
مثلا مغزیه چوب دستی یا هر چیز نایاب دیگه! میتونه جانپیچ هم بشه و خیلی کاربرد دیگه در جادوی سیاه.



پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#16





- هاف واف هواف!
- جناب وزیر می‌فرماین که جهت افزایش انگیزه‌ی ملّت، از امروز به بعد، فعالیت توی جادوگران شامل دستمزد میشه!
- واف ووف ویف!
- ینی بابت ارسال هر پُستی، ۱۰ گالیون به حساب‌تون واریز میشه.

اونایی که سخنرانی فنگ رو از نزدیک می‌دیدن، کلاهاشونو انداختن هوا و فوراً لنگ از جا کندن و تاختن و با شیرجه خودشون رو انداختن توی دل انجمن‌ها و تاپیک‌های مختلف.
اونایی هم که سال‌ها میشد که پاشونو تو شهر جادوگران نذاشته بودن و گهگاهی حال و اوضاع این شهر رو توی خونه و از شبکه‌ی جادوگر تی‌وی پیگیری می‌کردن، همگی مشغول پُست زدن شدن.
همه و همه!
از کاربر با آی‌دی شماره‌ی یک گرفته تا «بیشتر...».
آره! حتی همین بیشتری که ۲۴ ساعت شبانه‌روز آنلاین بود و یه دونه پُست هم نمیزد، جدیداً همراه با بقیه رول میزد و توی دریایی از گالیون‌ها شنای قورباغه می‌رفت.

حالا که دیگه رول زدن توی جادوگران بی‌فایده نبود و منبع درآمد خیلیا شده بود، دیگه خیلی سخت میشد «عاشقای رول» و «عاشقای پول» رو از همدیگه تفکیک کرد.
فعالیت اونقد بالا رفته بود که رفرش میزدی، ده‌تا صفحه به اون تاپیک اضافه میشد.

نه به عشق فعالیتِ خالص.
بلکه به عشق پول!

***


- واف هواف هاف!
- جناب وزیر می‌فرماین که امروز سالگردِ پولی‌شدنِ رول‌زنی توی جادوگرانه.
- وافیف ووفین!
- تصمیمی که باعث شد جادوگران از جنبه‌ی ادبی و فانتزیش کاملاً فاصله بگیره و به یه شهر اقتصادی تبدیل بشه.
- وافاف!
- بنابراین، از امروز به بعد، فعالیت توی جادوگران به روال سابقش برمی‌گرده. دیگه دستمزدی در کار نیس!

احساس بیهودگی، دل همه‌ی شهروندای جادوگران رو گرفت.
- دستمزدی در کار نیس؟
- بازم الکی فعالیت کنیم؟
- ینی بازم مفت رول بزنیم؟
- وقتی پولی در کار نباشه، رول زدن چه ارزش و فایده‌ای داره؟
- نخواستیم اصلاً! ما که رفتیم!

طی چند دقیقه، جمعیت شهر جادوگران از پنجاه هزار نفر، رسید به صد نفر!
حالا به راحتی میشد «عاشقای رول» و «عاشقای پول» رو از همدیگه تفکیک کرد



پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۸:۴۹ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#17
کرشیو و سکتوم سمپرا مخصوصن.............
آوداکداورا!!!



پاسخ به: لرد حلقه ها بر علیه هری پاتر
پیام زده شده در: ۸:۴۶ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
#18
سلام!
دوستان! بگذارين كار اين تايپيك رو بررسي كنيم.

1- مقايسه ي غلط: مقايسه ي اين دو كتاب اصلا درست نيست. براي مقايسه ي يك كتاب (يا هر چيز ديگه اي) بايد اون رو با نمونه ي خودش مقايسه كنيم. (از پروفسور ياد گرفتم!) ولي اين دو كتاب كاملا با هم متفاوت هستن. مقايسه ي اين دو كتاب با هم كلا غلطه. مثل اينكه بگيم كتاب رياضي سوم راهنمايي بهتر از كتاب آموزش كار با Windows XP است.

2- نظريات ناعادلانه: نظريات افراد نا آگاه يكي از مشكلات اين تايپيك بود. هر كسي كه تا حالا از هري پاتر خوب گفته و از تالكين بد گفته ارباب حلقه ها رو به طور كل نخونده. در حالي كه فقط بايد افرادي كه هر دو كتاب رو خونده و اطلاعات كافي در اين مورد رو دارن نظر مي دادن. مثلا خود من و هري و حتي چو كه من باهشون چت مي كردم مي گفتن كه كتاب ها رو نخوندن...

3- تالكين يا رولينگ؟ تالكين يا رولينگ، مسئله اينست! خب به نظر من... رولينگ نويسنده ي بدي نيست. ولي اصلا نميشه رولينگ رو با تالكين مقايسه كرد. تالكين در آثار خود يك دنياي كامل رو خلق كرده. شعرهاي تالكين بي نظيرن و در كل اگر بگيم تالكين يكي از بزرگ ترين نويسندگان چند قرن اخير به حساب مياد در حق تالكين ظلم كرديم




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
#19
کریچر جان؟
بزار بیام تو محفلتون
یه جایی سایز من باشه ؟ کوچولو کوچولو به اندازه یه ساز بدنم
بده دیگه
یه گوگولی


سلام هوریس جان، اگه به جای کریچر من برات یه جغد بفرستم که عیبی نداره، داره؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۴:۰۶:۱۱


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
#20
سلام

من پروفسور هوریس اسلاگهورن

درخواست عضویت تو تیم کوییدیچ در نقش

جستجو گر

مهاجم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.