هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (اسکورپیوس.مالفوی.)



پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#21
رای من لینی وارنر هست. تقریباً لینی بدون توجه به جثه ش همه جا در ایفای نقش رد بالش هست و میشه همه جا حضور فعال و سازنده شو حس کرد و برای همین رای من رو گرفته.




پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#22
با سلام و درود!
من رای خودمو میدم به ایوان روزیه! چون تمام پودر تقویت کننده استخوان هایش رو از من میخره. چون با وجود اینکه خیلی خوب مینویسه و فعال هم هست از شکلک در پست هاش استفاده نمی کنه و با این وجود پست های کیفیت بالایی دارن و همیشه باعث میشن من پست هاش رو دنبال کنم.




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#23
سوالات من را به دست نینی کوچولو مو بلوند برسانید!

1. چرا اینقدر زود مرگخوارا شدی؟ تو الان نباید سوار روروئکت باشی و شیشه شیرت رو بخوری؟

2. بچه ها بیشتر به چی علاقه دارن؟ بیشتر چی رو میخرن؟

3. خودت هنوز میتونی پوشکت رو عوض کنی یا باید کمک بگیری؟

۴. اسباب بازی داری؟ اگه داری پس تو تالار گریفیندور بهت گیر نمیدند؟

۵. شایعه ای هست میگه بچه ها دلشون پاک هست و اصلا کار بد نمیکنن پس تو باید جاسوس محفل باشی؟

۶. عادت های بد داری؟ مثلاً تو خواب گریه می‌کنی و یا خودتو خیس میکنی؟ یا کارای دیگه؟

7. و سوال آخر چطور اجازه گرفتی جزو مرگخواران بشی؟ مگه نباید اول 18 سالت میشد؟





پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
#24
اسکورپیوس در حالی با خستگی عرق هایش را پاک میکرد مشغول آماده کردن آواتار ها شد. هنوز اول کاری دو مشتری آمده بودند و اینطوری سرش را مشغول کرده بودند و او را به تکاپو انداخته بودند.

سفارش های دوریا را با تردید نگاه کرد امیدوار بود او از آواتار های او خوشش بیاید چرا که او مدت بسیار زیادی را مشغول طراحی کردن آواتار دوریا کرده بود و ویژگی هایی را به او اضافه کرده بود تا آواتارش را زیبا تر کند و از طرفی دیگر آواتار هیزل را نگاه کرد. دختران ریونکلاوی سخت پسند بودند و اسکورپیوس باید آواتار خوبی را هم به او تحویل میداد پس دست بکار شد و آواتار را برای مشتری ها آماده کرد.

***



دوریا امیدوارم از آواتار هایی که برات دست کردم لذت ببری! نشستم و با توجه به نکاتی که گفتی دو تا آواتار برات آماده کردم.
آواتار اولی و آواتار دومی

و اما تو هیزل!

اولی!
دومی!
سومی!
چهارمی!

اینا با لباس آبی درست کردم بخاطر اینکه ریونی هستی و بقیه ویژگی ها رو هم طبق میل خودت درست کردم. پشت دوتا هم هاگوارتز رو گذاشتم. امیدوارم خوشت بیاد.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#25
اسکورپیوس در حالی با تردید به سفارش دوریا نگاه می کرد سرتکان داد. سفارش دوریا بسیار سخت بود و عرق اسکورپیوس را در آورده بود. بهر حال اسکورپیوس مطمئن بود دوریا از آواتاری که او برایش آماده کرده بود خوشش می آمد. او برای دوریا چندین آواتار درست کرده بود و امیدوار بود زحمت اش کافی باشد.
اسکورپیوس آواتار ها را درون کیسه ریخت. آواتار ها آنقدر زیاد بودند که چندین کیسه پر شد. اسکورپیوس کیسه آواتار ها را به چوب رخت آویز کرد تا دوریا از راه برسد.

***


دوریا از اونجایی که من مطمئن نبودم چی میخوای چندین آواتار برات آماده کردم تا انتخاب کنی! هر کدوم رو خواستی بهم بگو تا برای گذاشتن روی پروفایلت درستش کنم.

این - این - این - این - این - این - و آخری

امیدوارم خوشت اومده باشه! اگه از بین اینا تصویری به دلت نیومد بهم جزییات بیشتری بده تا آواتار بهتری بهت بدم.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#26
اسکورپیوس در حالی که تابلوی مغازه اش را تمیز می کرد عرقش را پاک کرد. کار سختی داشت و حقوق خوبی را نتوانسته بود به دست بیاورد و حالا هم فقط باید زحمت می کشید. اسکورپیوس آدم زحمت کشی نبود و زحمت را دوست نداشت و برایش سوال بود چرا آدم باید تحمل سختی می کرد تا به هدفش برسد و آیا این کار لازم بود. این سوالاتی بودند که اسکورپیوس از خود می پرسید و دنبال جوابشان می گشت که با وارد شدن اولین مشتری فعلا از رسیدن به سوالاتش منصرف شد و توجه اش را به درخواست مشتری داد.

- ببخشید! یه آواتار میخواستم؟ اصلا آواتار خوبی ندارم و آواتار بدرد بخوری رو هم پیدا نمی کنم! شما یه آواتار مناسب دارید به من بفروشید؟
- آواتار نداریم ولی کلی چیز دیگه هست اگه بخواین برام بیارم؟
- نه ممنون.

سپس رفت. اسکورپیوس کلی چیز دیگر داشت اما مشتری اش فقط آواتار میخواست و چیزی دیگری برایش مهم نبود. اسکورپیوس دوباره به فکر رفت تا به مشغله هایش فکر کند که مشتری دیگری وارد مغازه شد و اسکورپیوس دوباره از فکر کردنش منصرف شد تا به مشتری تازه اش سرویس دهد.

- ببخشید آقا آواتار دارین؟ یه آواتار مناسب رو لازم دارم؟
- نه.
- بوممممممم.

این مشتری حتی پاسخش را هم نداده بود و با عصبانیت در را به هم کوبیده و رفت بود. اسکورپیوس با خودش فکر چرا تمام مشتری هایش از امروز به دنبال آواتار می گردند و چیز دیگری نمی خریدند که جرقه در ذهنش شکوفا شد. شاید باید آواتار فروشی باز می کرد و کاسبی اش را دوباره راه می انداخت. آن طوری هم نیازی به زحمت زیاد نداشت و هم پول خوبی گیرش می آمد.


***



سلام بر مردم غیرتمند جادوگران!

از اونجایی که پیدا کردن یه آواتار برای شما سخت بود و نایاب با ویژگی های شخصیتی شما بود من تصمیم گرفتم این مشکل رو حلی کنم و راه شما رو آسان بکنم!
پس اگه دنبال آواتار مناسب با شخصیت خودتون می گردید با اومدن به این تاپیک و مطرح کردن درخواستتون در قابل یک رول و گفتن ویژگی های آواتار تون اون رو از من دریافت میکنید.

ولی باید این نکات رو رعایت کنید.


نکته 1: حتما در قالب رول باشه و گرنه سفارش پذیرفته نیست. ( سبک رول مهم نیست)
نکته 2: اگه عجله ای چیزی دارین بگین که زودتر تحویل بدم ولی حداکثرش یه هفته طول میکشه.
نکته 4: من اندازه‎ی آواتار ها رو درست میکنم پس نیازی به تغییر اندازه از جانب شما نیست و شما راحت با دانلود کردن آواتاری که من براتون درست میکنم میتونید اونو درجا استفاده کنید.
نکته 5: یه سری نکات درباره آواتارهای سفارشی هست که میگم و شما اونو یه جوری تو رولتون ذکر کنید.


نکات:

1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم:
رنگ مو:
رنگ پوست:
رنگ لباس:

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان

۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)

۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!

تمام



ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۶ ۱۷:۰۰:۰۳
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۶ ۱۷:۰۱:۰۷



پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲
#27
همگی ساکت شدند. دیگر دیر شده بود و کوسه از چیزی که نباید با خبر میشد اطلاع پیدا کرده بود و حالا با دندان هایی که مشغول سوهان کشیدن آن بود مقابل مرگخواران ایستاده بود و ورودی در را به اشغال خود در آورده بود تا نگذارد بعد یک پیمان درست حسابی مرگخواران از آنجا رد شوند و بتواند از این طریق به دوست خودش برسد.

بلاتریکس همانطور که با قیافه ترسناک و حالا عصبانی اش لینی را نگاه می کرد با حرکتی فرز و سریع لینی را قاپید و درون قفس انداخت و با نگاه به مرگ‌خواران به آنها فهماند عاقبت نافرمانی چیزی خوبی نیست و بعد و با نگاه ترسناک تری به کوسه گفت:

- من با هیشکی معامله نمی کنم واگه تا چند ثانیه دیگه از جلوم نری کنار اتفاق بدی واست میوفته.
- نه.

ظاهراً کوسه ظرفیت جواب نه بلاتریکس را نداشت و تهدید های او رویش تاثیر نداشته و حالا با کمال سر سختی بیشتر در را مسدود تر کرده بود.
اسکورپیوس که فرصت را مناسب رونمایی از ویژگی هایش دید خودش را از ته جمعیت رساند و با قیافه ای که معلوم بود از از این اتفاق خوشحال است رو به جمعیت کوسه و مرگخواران کرد و گفت:

- من یه معامله بهتر سراغ دارم! بهتر نیست بجای این ایوان پلاستیکی و استخوانی یه چیز بهتر داشته باشی؟ مثل بالشت سدریک یا کلاه سو و یا یه چیزی از همه ی اموال ما مرگخوارا ؟

مرگخواران نگذاشتند حرف اسکورپیوس تمام شود که او را گرفتند و پیچیدند و همراه لینی داخل استخر انداختند تا اسکورپیوس بیشتر از این بیچاره شأن نکند چرا اموال مرگخواران اهمیتی کمتر از ماموریت برایشان نداشت که با حرف کوسه همگی متوقف شدند.

- پیشنهاد خوبیه.

در همین حین ایوان نیز از حواس پرتی مرگخواران استفاده کرد و با جدا شدن از آنها سعی کرد تا جایی قایم شود.




پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲
#28
مرگخواران همانطور که مشغول دیدن فیلم بودند اعتراض هایشان ثانیه به ثانیه بالا می گرفت و بیشتر میشد. فیلم هری پاتر آنقدر تناقص و تحریف را از نظر تماشاگران مرگخوار داشت که اگر کارگردان فیلم در آن لحظه آنجا بود او را می گرفتند و خفه می کردند تا اثری از او نماند ولی حیف که در دسترسشان نبود و مجبور بودند فیلم را تحمل کنند و برای حفظ انگیزه شأن شخصیت های خود را در فیلم پیدا کنند.

- اون منم! کتش خیلی شبیه منه...پاهای بزرگی هم داره که معلومه همش داره ازش به عنوان لگد استفاده می کنه.
- نه تری تو توی فیلم سیاهی لشکری! اصن فکر نکنم اسمی از تو برده باشن داخل فیلم! در ضمن اون هاگریده و خیلی از تو بزرگتره!
- خودت چی؟ تو که اصلا داخل فیلم نیستی! فیلمی هم درباره نساختن فقط تو کتاب آخری اون نسخه فرعی.

اسکورپیوس حرفی برای گفتن نداشت و تری خوب جواب او را داده بود پس سکوت کره تا بیشتر از این تری آبرویش را نبرد که با نگاه های خیره مرگخواران نگاهش به پره سینما جلب شد.

ولدمورت سفیدپوست در حالی که وارد مخفیگاهش شده بود به سمت دوربین و صفحه سینما رفت و شروع کرد به زانو زدن و خواندن نقشش.

- ای دنیا! دیگه خیلی دیره من دیگه نمی‌خوام آدم بدی باشم من می‌خوام خوب بشم من می‌خوام با هری پاتر صلح کنم و با اون به مردم دنیا کمک کنم!

مرگخواران در حالی که سعی می کردند گروهی و گله ای بلاتریکس را مهار کنند به صحفه سینما نگاه کردند و فکر کردند چگونه و چرا که اربابشان نه سفید پوست بود و نه این حرف ها را زده بود و حالا چرا این صحنه در فیلم پخش شده بود.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲ ۱۷:۳۳:۵۴



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
#29
عمو یوری همانطور که جلوی ورودی مخفی ایستاده بود و سعی می کرد پاهای لرزانش را ثابت نگه دارد عصایش را بلند کرد و آن را درجهت مهمان های ناخوانده گرفت و با چند نفس عمیق سعی کرد، حس بگیرد و دیالوگ های فیلم مورد علاقه پلیسی اش را به یاد آورد شروع به صحبت کرد.
- این یک سرقت مسلحانه ست! چیز... این یک دزدی مسلحانست.


پیرمرد بعد گفتن دیالوگ فیلم مورد علاقه اش صبر کرد تا همانند آنچه در تلویزیون دیده بود حرفش اثر خود را روی حاضرین بگذارد و آنها شروع کنند به گریه زاری و زجه و کمک خواستن اما اینطور بنظر می‌رسید که عصایش حکم وسیله مسلحانه را نداشت. ولی آنچه خونسردی حاضرین بود این را نشان نمی‌داد و در عوض قیافه های عصبانی روبه رویش و ویز ویز مگس های عصبانی تشنه به خون نشان میداد که آنها نترسیده بودند و داشتند به شکل وحشتناکی قولنج دست هایشان فشار میدادند.

همان زمان - اسکله تفریحی

همینطور که اعضای گروه های چهارگانه هاگوارتز و اساتید به دنبال سر نخی برای پیدا کردن سولی بودند و داشتند زمین زمان برای پیدا کردنش به هم می دوختند اعضای سبزپوش گروه اسلایترین نیز در حال کند کاو بودند تا به به سرنخی برسند که حرف یکی از اعضای گروه باعث شد دست از کار بکشند و به او نگاه کنند.

- چیزه...؟ من چیز مهمی گفتم؟ من فقط گفتم چرا اثری از اسکندر نیست...آخه قرار بود کمکمون کنه.

اعضای گروه اسلایترین همانطور که مشغول تجزیه تحلیل این سوال آلبوس بودند به دوریا نگاه کردند که باهوش ترین و نکته بین ترین عضو گروهشان بود و داشت جمعیت را کنار میزد تا خودش را به بالای جمع برساند.

- چرا به فکر خودم نرسید. اونا مارو گول زدن. ما اینجا داریم میگردیم، در حالی اونا به پیدا کردن سولی نزدیک تر شدن و از ما جلو زدن.

اعضای گروه اسلایترین سرشان را به نشانه موافقت تکان دادند. دو چیز را فهمیده بودند و مطمئن بودند درست است. اولی آن بود که دوریا واقعا نکته بین است و دومی آن که سرشان کلاه رفته و در حال شکست خوردن در پیدا کردن سولی بودند.

از آنجا که اسکورپیوس خودش استاد تقلب و کلاهبرداری بود از این قضیه فریب خورده است احساس خجالت کرد و با نفسی عمیق شروع به صحبت کرد.

- من ردپاهاشون رو دیدم که دارن کجا میرن میتونیم بریم دنبالشون. اگه زود بریم بهشون میرسیم.

اعضای گروه همین که خواستند که به رهبری اسکورپیوس به دنبال اسکندر و مگس هایش بروند جمعیت زیادی را از بقیه گروه ها دیدند که پشت سرشان بودند و داشتند آنها را هاج واج نگاه می کردند.

ظاهراً اسکورپیوس بلند حرف زده بود.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۰ ۱۹:۱۶:۴۷



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱
#30
این دوره از ترین‌های تالار خصوصی اسلایترین برگزار نشد. (تابستان 1401)








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.