هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴
#31
یکی از ویزلی ها درحالی که قسمتی از مخ خود را به وسیله اره از دست داده بود وارد کادر میشه تا دوربین پر خون رو پاک کنه.

ادامه سلاخ خونه هنر پروری ریدلستان


سلسیتنا واربک حنجره طلایی وارد کادر میشه و با وقار خاصی گیتار رو بر فرق سر ویزلی نیمه مخ میکوبه در نتیجه بلاخره ویزلی ناکام از رسیدن به روشنایی عشق،جان به جان آفرین تسلیم میکنه.سپس سلسیتنا در حالی که لبخند شیطانی رو برلب داره تعظیمی به تماشاگران میکنه.

همون لحظه ورنیکا اسمتلی شنل قرمزی ستاره دیگه جشنواره وارد صحنه میشه درحالی که انبردستی در دستش داره به قربانی دیگه ای نزدیک میشه و ناخون هاشو از بیخ میکشه،قربانی ناله و زجه میکنه و ریتم مورد نیاز به وجود میاد.
می کشیم...می کشیم...می کشیم،
ما به کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن خوشییییییم.


سلسیتنا در حالی که بادستی میکروفونشو گرفته و بادستی دیگه ملاقه ای رو بر سر مالی ویزلی میکوبه تا ریتمو به دست بگیره.
ما نجات دهنده های موسیقییم
خوشیم به کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن
ویزلیهارو یکی یکی سلاخی میکنیم
تادوباره موزیک رو آباد کنیم
فکر و ایده های ما تازس کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن تو خون ماستتتتت.


درهمان لحظه دو ستاره کشتار حنجره ویزلی رو میبرند و با تار های صوتی او شروع به نواختن میکنند.

دوربین به سمت تماشاگرا بر میگرده که تشویق میکنند و هیجان در چشمهاشون موج میزنه!
ناگهان دوباره کادر خونی میشه و ماسک ظاهر میشه.

_جشنواره سلاخ خونه هنر پروری ریدلستان ادامه دارد...
علاقه مندان میتوانند جهت همکاری قربانی های ویزلی رو به محل کنسرت های خانه ریدل بیارند و در این جشنواره موسیقی سلاخی شرکت کنند.

جوایز:
به افرادی که ویزلی های بیشتری رو به جشنواره بیارند جوایز ارزشمندی به قید قرعه تقدیم میشه که از جمله آن:مجموعه آخرین اختراعات ورنیکا اسمتلی ،نمونه طلایی میکروفون سلسیتنا واربک،بلیت رفت و برگشت به جزایر قناری ،بلیت شرکت در جشنواره سلاخی به عنوان ستاره مهمان و... پس این جوایز رو از دست ندین منتظرحضور شما و قربانیانتان در جشنواره هستیم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴
#32
1- هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
ارباب زبون خوش؟ارباب یعنی نمیشه با صدای خوش شرح داد؟ارباب من با صدای خوش شرح بدم؟

سرورم قبلا ما اومدیم اینجا درخواست عضویت بدیم و در رکابتون باشیم متاستفانه دم در بودیم که مارو گروگان گرفتنو بردن محفل خلاصه یه مدت سوپ پیاز به خوردمون دادن اما این مانع من نشد که ارباب رو فراموش کنم بنابراین دوباره برگشتم تا این بار در راه سیاهی وفادارانه به ارباب کبیر خدمت کنم.
توضیحات بیشتر رو قبلا با یک جغد بهتون داده بودم.

2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
ارباب بسیار خوش صدا هستند.صدای ارباب مانند خودشون جاودانه است،اما صدای دامبلدور از فاکتور های یک صدای خوب خارج شده بخاطر ریش های مزاحمش صدا ارتعاش لازم برای خوب بودن رو نداره و این بی شک ننگی بزرگ برای اون از نظر یک خواننده هست.

3-مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چيست؟
در میان یارانارباب بودن و آموختن سیاهی.آواز خوندن برای ارباب و تاسیس کنسرتی برای خانه ریدل

4-به دلخواه خود يکي از محفلي ها را انتخاب کرده و لقبي مناسب برايش انتخاب کنيد.
دامبلدور:پشمک بد صدا

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهي قادر به سير کردن شکم ويزلي هاست؟
فروختن تار های صوتی خود برای ساخت ساز های موسیقی

6-بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟
کندن تار های صوتی محفلی ها و استفاده علمی و موسیقیایی از اونا اینطوری محفلی ها انقدر اکسپلیارموسشون تو گلو شون میمونه تا اینکه بلاخره خفه میشن. ارباب اگر خواستید من شدیدا در این راه حل مهارت دارم و در کندن تار صوتی استادم.


7-در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟
ارباب باور کنید من با این موضوع مشکلی ندارما اما نجینی عزیز علاقه خاصی به میکروفون من پیدا کرده همش میکروفون من رو بر میداره با خودش میبره پس گرفتنشم خودش پروژه ایه! ارباب اون میکروفون ساده نیستا اون چوب جادو و ابزار کار بنده هست هم برای خودشون خطرناکه هم من از غم دوری میکروفونم صدام میگیره!ارباب من قول میدم برای نجینی آواز بخونم ببرمش کنسرت حتی همخوان خودم کنم اما بهش بگید این میکروفون منو به حال خودش بزاره.ارباب باور کنید جدیدا مجبور شدم به میکروفونم عطر پونه بزنم!

8-چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟
ارباب دوست ندارن که مثل پشمک بد صدا ...صدای زیباشونو از دست بدن برای همین خودشونو از شر هرچی مو خلاص کردن بینی هم دقیقا نداشتنش به احتمال زیاد صدا رو بهتر میکنه اینطوری در زمان سرماخوردگی هم صدا نمیگیره...ارباب قطعا هیچ کارشون بی حکمت نیست.

9-يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.
جهت استفاده در تار ،سه تار و گیتار جادویی میتونیم ریش رو بکنیم و از موی اون استفاده کنیم به غیر از این، تارها صوتیش هم برای استفاده علمی نیاز میشه.


بین یارانمون جای مرگخواری خوش صدا خالی بود. ما خوشحالیم که مو نداریم که ازش استفاده موزیکال بکنین. ولی اجازه می دیم تک تک موهای رودولف رو بکنین. موی محفلی کیفیت پایینی داره. سال به سال نمی شورنش.

راستی...متوجه شدیم که همه ارباب ها رو پررنگ کردین. کارتون زیبا و ارزشمند بود.

تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۳ ۲۳:۴۵:۲۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۴ ۰:۰۱:۵۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۶:۰۹ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴
#33
فضای دادگاه سنگین تر از همیشه به نظر میرسید.صدای پچ پچ حضار و خِرخِر حاکی از نفس های آخر هری پاتر که با ماری دور گلویش دست و پنجه اکسپلیارموسی نرم میکرد و جیرینگ جیرینگ جمع کردن سکه های طلای قاضی کراوچ از روی زمین در هم آمیخته بود.جایگاه شاکی بعدی خالی بود.

گوشه ای از سالن دادگاه در میان محفلیون

-داداش گفتی با ماهیتابه بزنم تو سر قاضی؟
-پروفسور هستم...آری آریانا با ماهیتابه بر فرق سرش بکوبید تا من پسر برگزیده رو نجات بدم.
-اونوقت فکر نمیکنید باتوجه به این همه دیوانه ساز و مامور این نقشه خیلی عاقلانه نیست پروفس...داداش!؟
-پروفسور هستم آریانا...پرفسور دامبلدور...قدرت عشق رو دست کم نگیر فرزند روشنایی.
-یعنی ماهیتابه رو باعشق بکوبم تو سر کراوچ؟میخوای قبلش بهش بگم"این ماهیتابه تفلون جادویی با عشق تقدیم به سرتون میشه"اینطوری جالب تر میشه ها پرفسور داداش!
-پرفسور دامبلدور...

بوووووووووووووووم

ناگهان گروه موسیقی بزرگی در سالن دادگاه ظاهر شد و آنها شروع به نواختن آهنگی با ریتم تند کردن.

-حالا ۱...۲...۳ همه بی خیال غصه...آهای جناب قاضی چکُشو بزار تو دست...اهم همیشه یکی از فانتزیام این بود که اینطوری وارد دادگاه بشم.خب کجا بودید؟چرا اینطوری نگاه میکنید؟خواننده ندیدید مگه!؟

ملت حاضر در دادگاه:

به لطف ورود عجیب بانوی آوازه خوان سکه ها و آبروی به زحمت جمع شده این بار به همراه کلاه گیس جناب قاضی برزمین نقش بست.

دوباره ملت حاضر در دادگاه:

-خودتونو معرفی کنید.
-کاراگاه حنجره طلایی،عضو خوش صدای سازمان اطلاعات و امنیت"ساواج"خواننده محبوب و مشهور بانو سلسیتنا واربک.
-کاراگاه میتونید شکایت خودتونو در رابطه با آقای هری جیمز پاتر به دادگاه شرح بدید.

ناگهان آهنگی با ریتم غمناک نواختن گرفت.

-سکووووووتم از رضاییییییت نیییییست دلم اهل شکاااااایت نیییییییست.
-کاراگاه لطفا فانتزیاتونو برای کنسرتتون نگه دارید اینجا دادگاهه!
-قاضی بی ذوق!من از جناب پاتر بخاطر توهین به شغل شریفم و خواندن آهنگ های غیرمجاز و ربودن یکی از میکروفون های گران قیمتم شکایت دارم.مدارک هم کاملا در دسترس و موجوده.

بر روی صندلی متهمین هری پاتر دیده میشد که بر اثر تنگی نفس از هوش رفته بود.ناگهان سکوت دادگاه شکست و حاضرین شروع به ابراز احساسات نسبت به سخنان سلسیتنا کردن.

-کروشیو تو آل.چیه فکر کردین الان پیچ گوشتی و چکش میکوبم رو میز میگم لطفا سکوتو رعایت کنید!؟نخیرم اینجور مشنگ بازیا اینجا معنی نداره...از این به بعد روش اینه کاملا هم مجاز و موافق حقوق بشره!
کاراگاه لطفا بیشتر توضیح بدید.

سلسیتنا واربک میکروفون خود را درهوا تکان داد و عکسی بزرگ ظاهر شد.

تصویر کوچک شده


-این عکس بسیار محرمانه بدست اومده از هنگام آواز خوندن جناب پاتر...
گفته شده که در حال خواندن آهنگ غیر مجاز بودن...غیر از این ایشون صدای زیبایی دارند که خواننده بشن؟بدون هیچ آموزش و مجوزی!
ایشون با اینکار به جامعه ما خوانندگان توهین کردن به صدا عنصر قابل ستایش ما توهین کردن.اون میکروفون تو دستشونم مال ایام طفولیت بنده هست که ایشون ربودن من از جناب پاتر شکایت دارم.
تا تک تک تار های صوتی ایشون کنده نشه و میکروفونم به من بازنگرده شکایتمو پس نمیگیرم.

-باتشکر از کاراگاه حنجره طلایی بانو واربک...دعوت میکنم از شاکی بعدی که به جایگاه بیاد.درضمن یکی هم به پاتر تنفس مصنوعی بده هنوز با جناب خواننده غیر مجاز کار داریم.
-فرزندم صبرکن الان با عشق نجاتت میدم.
-نه آقا بشین سرجات... سابقه شما بسیار ننگینه عشقتم برا خودت نگه دار پیرمرد روشنایی پر حاشیه!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۴
#34
-بزن اون دکمه رو دیگه حاجی
-کار نمیکنه عالم بالا ناامید شده است!
-فکر کنم دراثر ضربه ای که به گیجگاه من وارد کرده...شاید یه معجون درست کننده چاره کار باشه من این معجونو دارم.
-هکتور از جات تکون نخور وگرنه آتیشت میزنم همش تقصیر توئه که زمان برگردون با گیجگاه تو برخورد کرده.
-وینکی هکتور را با مسلسل سوراخ کرد!

ملت مرگخوار بایکدیگر برسر زمان برگردان درگیر شدن،یکی با کتاب ،دیگری بافندک،جنی با مسلسل،وزیری با پاتیل و حتی دیده شد که فردی با شلوار مرلین سعی در خفه کردن بقیه دارد.

همان لحظه سیاره زمین رصدخانه ملاقه!

-ستاره شناسان و اخترشناسان بزرگ امروز ما در اینجا جمع شدیم تا در این روز فرخنده که ماه در درخشان ترین وضعیت خود قرار دارد را رصد کنیم.میتوانید با تلسکوپ ها شروع کنید و از این پدیده زیبا لذت ببرید.

لحظاتی بعد ستاره شناسان درحال رصد ماه

-شگفت انگیزه
-فوق العادس
-اون چیه روی ماه!؟
-چه جالب انگار چند نقطه سیاه و سبز در حال تکاپو روی ماه هستن!
-زوم کنید.
-انگار یه موجود فضاییه...یک فرازمینی!
-شبیه انسانه دماغ نداره...کچلم هست.
-نادره! تا حالا حیات بر روی ماه دیده نشده. از این موجود استثنائی تا میتونید عکس بگیرید این پدیده باید به جهان معرفی بشه...اولین فرازمینی کچل!

لحظاتی بعد ماه

مرگخواران با نگاه هایی افسرده به زمان برگردان چشم دوخته بودن،آخرین امید برای رفتن هم نابود شده بود،زمان برگردان روشن نمیشد.

روونا به زمان برگردان خیره شده بود،پس از مدتی باصدایی که مانند زمزمه بود خطاب به جمع گفت:

-شاید یک ضربه دیگه درستش کنه.

اما هیچکدام از مرگخوار ها به هوش ریونکلاوی روونا توجه ای نداشتن توجه همه به سوی دعوا آرسینوس و سیوروس جلب شده بود.

-۸۰۰امتیاز از گریفندور
-عه چرا آخه؟
-چون زمان برگردون خراب شده...دلیل از این بهتر و واضح تر؟به دلیل اعتراض ۹۰۰امتیاز از گریفندور.
-واقعا ما به کدام سو میرویم؟سیو هرموقع رسیدی زمین سلام منو به تابلو شنی برسون!

آرسینوس نقابش را محکم کرد تا صورت قرمز شده از عصبانیتش پنهان شود.
لردسیاه تک تک مرگخواران را از نظر گذراند با غرور خاصی که فقط مخصوص خودش بود گفت:

-ماگشنمونه!
-چی ارباب گفتید گشنتونه؟
-بله درست شنیدید ما گشنمونه...داوطلبی پیدا کنید تا ما بخوریم و کیف کنیم.


ویرایش شده توسط سلسیتنا واربک در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۷ ۱۳:۴۶:۴۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
#35
سکوت بر راهروی منتهی به سازمان اطلاعات و امنیت حاکم بود.هیچ وقت سکوت را دوست نداشت این موضوع را عذاب آور میپنداشت اما خبر نداشت چه چالشی انتظارش را میکشد.
ردای سیاه بلندش بر زمین کشیده میشد،آرام قدم برمیداشت تا فرصت برای فکر کردن داشته باشد.
هدفش از آمدن به آن سازمان چه بود؟
سازمانی امنیتی که برخی حتی اسمش را هم بر زبان نمی آوردند.

آهسته زیر لب زمزمه کرد:

-سلسی تو باید خودتو ثابت کنی،تو باید استعداد هاتو بیشتر بشناسی و با استفاده از این استعدادها به امنیت جامعه جادوگری کمک کنی...تو فقط یک خواننده نیستی.

سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری دفتر مورگانا لی فای

-بانو من آماده پذیرش هر چالشی برای عضویت هستم...من میخوام خطر کنم.

مورگانا لبخندی زد.کاغذی به شکل برگ گل بنفشه را به دست بانوی آوازخوان داد.

-روی این برگ اسمتو بنویس و وارد هزارتو شو.

سلسیتنا میکروفونش را در دستش تکان داد تا اینکه میکروفون شبیه قلم طلایی شد و با آن نامش را در برگ بنفشه نوشت.

سلسیتنا واربک

سپس وارد هزارتو شد.

مرحله اول:تست دقت

نقل قول:
-خب بانو واربک توی محیط چند بعدی رو به روتون چیزی با مهارت پنهان شده اون چیه؟


سلسیتنا از کودکی آموخته بود که قبل از دیدن بشنود او عاشق صداها بود بنابراین چشم های سبزش را بست تا روی صداها تمرکز کند.

-من صدای باد رو میشنوم که انگار در بوته های خشک میرقصه و آوازی رو سر داده برگ های سبز حرکت میکنند.باد به میله های آهنی برخورد میکنه...صبرکن صدای یه موجود میاد...صدای یه گربه!

به محض گفتن کلمه گربه سلسیتنا وارد مرحله بعدی شد.

مرحله دوم:تست رازداری

نقل قول:
-ما به تو یک کلمه رمز میدیم تو باید اونو حفظ کنی در هر چالشی هم که بودی باید اونو حفظ کنی و اونو به زبون نیاری ...اگر اونو بگی چالش به پایان میرسه و تو لایق عضویت نیستی!


انگار هزارتو میدانست چه چیزی برای سلسیتنا عذاب آور است.ناگهان احساس کرد نمیتواند آواز بخواند کابوسی که سلسیتنا همیشه از آن وحشت داشت.هرچه تلاش کرد آوازی بخواند بی فایده بود.کم کم ناامید شد...ناامیدتر دیگر هیچ اشتیاقی به ادامه مسیر نداشت.ناگهان متوجه جسمی سیاه شد که به سوی او می آید.یک دمینتور
موجود خبیث مانند زالویی امید ها را می مکید و ترس را وارد وجود افراد میکرد.
در تمام بدن سلسیتنا درد پیچید....او به زانو در آمد.
صدایی در درونش گفت:
-کلمه رمز رو بگو!
-نه...نه نمیگم امکان نداره.
-مخالفت نکن وگرنه بهاشو با جونت میدی!

سلسیتنا به یاد هدفش افتاد او هدفش را مقدس میدانست و تصمیم نداشت تسلیم شود.او برای شکست نیامده بود.بلند فریاد زد:

-من کلمه رمز رو نمیگم...حتی اگر شرایط از اینم بدتر بشه.

شمع امید دوباره در دلش تابان شد.موجود خبیث رفته بود.کلمه رمز وقت یک چیز بود:
صدای آواز

مرحله سوم:مقاومت دربرابر کسانی که عاشقشون هستید.

صدای آواز پرندگان را میشنید چیزی که همیشه برایش دلپذیر بود.نفسی عمیق کشید بوی سبزه های تازه روییده ریه هایش را پرکرد.وارد باغی زیبا شده بود.دیگر از سیاهی و ناامیدی اثری نبود.اما پس مرحله سوم چه؟

روبه جلو قدم برداشت وارد گلستانی از گل های رز سرخ شده بود.ناگهان گلستان تبدیل به سالن کنسرت شد.در بالای سن حضور داشت.بی اختیار میکروفونش را در دست فشرد تا مطمئن شود که به همراه دارد.جمعیت زیادی برای شنیدن صدای او آمده بودند همه تشویقش میکردن.

او همیشه عاشق طرفدارانش بود.طرفدارانی که بخاطر او و صدای زیبایش از سرزمین های دور به کنسرتش می آمدند.او آنها را مقدس میدانست و با تمام وجود به آنان عشق میورزید.

جمعیت باصدایی عجیب که انگار فقط صدای یک نفر بود از او میخواستند:

-سلسی آواز بخون...سازمان رو فراموش کن فقط آواز بخون.

سلسیتنا متوجه هدف این مرحله شد او باید دربرابر جمعیتی که عاشقانه دوستشان داشت مقاومت میکرد.خیلی سخت بود با خود عهد کرده بود که به نظر طرفدارانش اهمیت دهد.اما نه اینبار فرق داشت او نباید آواز میخواند باید به هدفش میرسید.
بلاخره تصمیمش را گرفت تصمیمی سخت و دشوار برای یک خواننده.باقدم هایی لرزان از سن پایین آمد تا به سمت در خروجی برود.جمعیت با نگاه هایی که آهن را ذوب میکرد به او چشم دوخته بود و تحقیرش میکردن.
سرش را پایین گرفت تا اینکه بلاخره از در خارج شد اشک در چشمانش غوطه ور شد تاحالا تصمیمی به این سختی نگرفته بود.

ناگهان متوجه شد در دفتر مورگانا است.نمیدانست تایید میشود یا نه...اشک هایش را پاک کرد.سرش را بالا گرفت تا مورگانا...اولین ساحره پیغمبر را ببیند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۰ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴
#36
ارباب...ای جاودانه قدرقدرت

لطفی بر این آوازه خوان کنید و این را نقد بنمایید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#37
رودولف در فکر فرو رفته بود. او خسته شده بود،تا کی میتوانست امر و نهی های آرسینوس را بشنود و با میل شدیدش به تیکه تیکه کردن او با قمه اش مبارزه کند، هرچه باشد او رودولف بود. کسی که حتی وقتی نیست،هست.آرسینوس چطور میتوانست دائم به رودولف امر کند:رودولف بیا اینو ببر بیرون یا رودولف نفر بعدی!
و حالا که آرسینوس وزیر شده دیگر داستان خیلی بدتر از گذشته بود.زیرا حالا رودولف مجبور بود دائم افراد بازجویی شده را به آزکابان ببرد و این یعنی سوزاندن بنزین پودر پرواز اضافه هرچه بود در آن روزگار پودر پرواز بسیار گران شده بود.رودولف باید فکری میکرد.

اما در این فاصله وینکی هم در حال فکر کردن بود.قطعا او نمیخواست که باقی عمر۱۰۰۰ساله اش را پشت میله های زندان سپری کند.
بنابراین چاره ای اندیشید...

-وینکی زندان نرفت!وینکی چیز های زیادی درباره محفل دانست.
-تو...جن خونگی...فکر کردی میتونی سر وزیر مملکت رو کلاه بزاری!؟
-وینکی چیز های زیادی درباره خیانت ها دانست.
-اون مسلسلو از جلوی نقاب من بکش کنار!
-وینکی مسلسل دوست داشت.
-رودولف مگه نشنیدی چی گفتم این جن رو ببر آزکابان تا یکم معجون خنک بخوره!
-وینکی معجون خنک دوست نداشت.وینکی شکلات دوست داشت،اما وینکی شنید چند تن قصد داشت بی جامه ،شونه و بطری حاوی خاطرات عروسی ارباب را دزدید!
-عروسی!شونه!مگه ارباب مو دارند!؟
-همینطور شنید که چند تن قصد داشت خانه ریدل را دزدید و شاید دختر ارباب نیز این وسط دزدیده شد.
-مطمئنی خود اربابم نمیخوان بدوزدن!؟
مرلین را چه دید شاید اربابم دزدید.

قطعا اعتراف های وینکی هیچکدام واقعیت نداشت و وینکی جن خونگی دروغ گویی بود، اما آرسینوس اربابش نبود و او آزاد بود هرچه که میخواهد دروغ بگوید و آرسینوس را بازی دهد تا به زندان نرود.
آرسینوس هم در آن زمان به شدت به این اعتراف ها نیاز داشت او باید خودش را به لردسیاه ثابت میکرد.


ویرایش شده توسط سلسیتنا واربک در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۵ ۰:۱۴:۰۶

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
#38
1- نام و نام خانوادگیتون رو به زبان انگلیسی وارد کنین. (برای طراحی نشان!)
بانو حنجره طلایی مشهور Celestina Warbeck

2- کمی در مورد شخصیتتون توضیح بدید. شخصیت پردازی ایفایی‌تون... منظورم اینه که چه بلاهایی سر اصل شخصیت آوردین و چه تغییراتی روش اعمال کردین؟ اصل شخصیت در کتاب واربک خواننده ای بود که در رادیو میخوند.منم به همین تعریف وفادارم و فقط یه خصوصیاتی مثل خودشیفتگی و ثروتمندی و داشتن اشیایی عجیب غریب مثل کیف و میکروفون رو بهش اضافه کردم.برای اطلاعات بیشتر به معرفی شخصیت مراجعه کنید،وقت خواننده بین المللی رو نگیرید!

3- چه انتظاری از دفتر فرماندهی کاراگاهان دارید؟ دلتون می‌خواد نحوه‌ی فعالیت کاراگاها چجوری باشه؟ (پاسخ به این سوال اجباری نیست. :|)
انتظار دارم که سوژه ای پیدا کنید برای تاپیکی که درحال خاک خوردن باشه تا کارگاه ها با پست هایی ادامه دار هم تاپیکو فعال کنند هم آموزش رول نویسی ببینن هم سوژه جذابی رو برای پیگیری پیدا کنند.

قوانین را قبول دارم.
پ ن:لطفا یک نشان سبز یا نقره ای طراحی کنید با ردای سبزم جور دربیاد تاکی گریفندور سالاری آخه...!؟بعدم خانم مون من هیچ تضمینی نمیکنم که نشان تو کیفم گم نشه نکه کیفیم یکم شلوغه بلاخره برج ایفل و برج ساعت انگلستان و چهار تا موزه و بنای تاریخی کیفمو یکم شلوغ کرده!باید فکر کنم کجای کیفم بزارمش.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ققنوس میوزیک
پیام زده شده در: ۳:۲۷ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
#39
خلاصه:
محفل آلبوم موسیقی ساخته و به فروش رسونده و مقداری گالیون به جیب زده اما وقتی این موضوع به گوش لردسیاه میرسه ناراحت میشه و تصمیم میگیره جلوی گالیون دار شدن محفلو بگیره.بنابراین سلسیتنا واربک وارد داستان میشه تا خواننده کنسرت خانه ریدل بشه اما مرگخوارا هنوز سرگرم پیدا کردن اسم برای آلبوم سلسیتنا هستن.از طرفی دیگه محفل متوجه این موضوع شده و تصمیم گرفته تا جودی مون رو خواننده کنسرت محفل ققنوس کنه در نتیجه این داستان ادامه دارد...
---------------------------

جودی در حالی که سرش را پایین گرفته بود، با قدم هایی کوتاه خود را به اتاق رساند تا اینکه چهره اش در روشنایی نمایان شد.
دامبلدور با همان چشم های کنجکاو همیشگی اش سر تا پای عضو جدید را بررسی کرد.

دختری ریزنقش که گونه هایش گل افتاده بود و عروسکی به نام حافظک را بر روی شانه اش حمل میکرد،در دستش قلم نقاشی قرار داشت که از آن قطره قطره جوهرهایی به رنگ بنفش بر روی زمین میچکید.

دامبلدور دستش را داخل ریش هایش برد و سعی کرد که آن ها را مرتب کند،اما به علت پرداخت نکردن قبض آب،محفل مدت های مدیدی بود که قطره ای آب هم نداشت و برای همین دامبلدور پایش را در گرمابه نگذاشته بود،در نتیجه دستش در میان ریش هایش چسبید و گیر کرد.در حالی که دستش را میکشید و با ریش هایش درگیر بود،گفت:

_ جودی ...ای فرزند روشنایی...ای آخرین امید ققنوس...ای نقاش بنفش...ای...
-
-ای بزرگ هنرمندان...ای که صدایت به سان آواز ققنوس زیباست...ای که وقار و استواریت...
-

3 ساعت بعد دامبلدور هنوز در حال تشویق و تولید صفت برای جودی

جودی:
دامبلدور:
اعضای محفل:

فلورانسو به زور جلوی خمیازه اش را گرفت و گفت:

-پرفسور بهتر نیست برید سر اصل مطلب؟
-نه فرزندم صبور باش،مقدمه چینی مهم ترین عامل تاثیرگذاری در سخنوری و هنری کمیاب است،باید تاثیر گذار سخن گفت فرزندم!
-پرفسور جسارتا 3 ساعته در حال مقدمه چینی هستید!
-مطمئنی فرزندم!؟
-بله پرفسور.
-آه لحظه های عمر همیشه سریع...

فلورانسو در میان حرف های دامبلدور پرید و به جودی گفت:

-جودی پرفسور ازت میخواد که یه آواز بخونی تا تست صدا ازت بگیریم.
-تسته...صدا؟
-آره یه تست تا خواننده کنسرت بشی مثل اون سیلسیوم واربک!
-آخه... همینطوری که نمیشه من میکروفون میخوام...گالیون میخوام...سالن کنسرت میخوام...طلا و جواهر...خدمتکار و آشپز...یه قصر بزرگ...از همه مهمتر یه کیف میخوام که همه اینارو بزارم توش.
-این همه چیزو آخه محفل با این وضعیت از کجا بیاره!؟
-خب خوانندگی خرج داره همین طوری که نیست!
-الان چیکار کنیم؟این همه وسیله رو از کجا بیاریم؟گالیون از کجا بیاریم؟کجا بخریمشون؟...ببینم تو که انتظار نداری اینارو از واربک بدوزدیم!؟
-
-فکرشم نکن اصلا بریم سر یه راه حل دیگه! کسی نظری نداره؟

ملت محفلی:

-بهتر نیست اول یه کاری کنیم که جودی دست از خجالت کشیدن برداره؟ممکنه سر کنسرت خرابکاری کنه!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "آرسینوس جیگر"
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
#40
بانو آوازه خوان سلسیتنا واربک با ردایی بلند به رنگ سیاه، میکروفون و کیف طلایی درخشانش با گامهایی بلند وارد ستاد شد.

اهم...1...2...3...صدا میاد؟
ستاد بزرگی دارید جناب جیگر"با گاف مکسور"از همین الان کلید وزارتخانه رو در دستان شما میبینم.

باتوجه به اینکه شما به جبهه سیاهی تعلق دارید و من همواره علاقه بسیار زیادی به این جبهه دارم و استعداد شما را در تهیه معجون ها تحسین میکنم.
به عنوان خواننده بین المللی و نماینده جامعه آوازه خوان ها و موسیقیدان های بزرگ...

حمایت خودمو در راه رسیدن شما به مقام وزیر سحر و جادو اعلام میکنم.

امیدوارم که به لطف شما امکانات بند ساحرگان بیشتر بشه و شما بیشتر به جامعه خوانندگان و ساحره ها بها بدید.

و با همین میکروفون اعلام میدارم:

بدن سالم در گرو معجون سالم


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.