ترم زمستان سال 92
جلسه ی اول
باد سردی می وزید. بر صورت هر رهگذری همچون چاقویی بود که صورتش را می سایید. هاگوارتز در این هوای سرد کم کم به جنب و جوش افتاده بود. کلاس ها اغاز شده بودند. دانش آموزان زیادی در راهرو هایی که چند روز پیش خلوت بودند ، قدم می زدند.
در این هوای سرد ، هاگوارتز برای کسانی که درس کوییدیچ را نیز برداشته بودند ، سخت تر بود. هر کدام باید لباس های گرمشان را می پوشیدند و به راه می افتادند.
از کنار دریاچه یخ زده می گذشتند و از کنار درخت های سفید پوش می گذشتند تا به زمین کوییدیچ مدرسه می رسیدند. البته دانش آموزانی نیز بودند که در راه مشغول برف بازی می شدند و راه طولانی را برای خود شیرین می کردند.
معلم درس کوییدیچ و پرواز نیز یک کت قهوه ای رنگ پوشیده بود و شالگردانی سرخ رنگ به دور گردنش پیچیده بود. جاروی پروازش را نیز در دست داشت. در ورودی استادیوم ایستاده بود.
به مرور زمان دانش آموزان به زمین بازی رسیدند و گودریک آنها را به داخل زمین راهنمایی می کرد. بعد از اینکه حدود 20 دانش آموز وارد زمین شدند ، گودریک نیز پا بر چمن یخ زده گذاشت و مقابل دانش آموزان ایستاد.
« سلام! »
صدایی خفیف از طرف دانش آموزان جواب گودریک را داد.
« خب خوشحالم که این ترم هم تونستم معلم کوییدیچ بشم! اول از همه می خوام یه خبر خوب بدم! »
گودریک لبخندی زد و ادامه داد: « این ترم مثل ترم گذشته نیست! این ترم خوشبختانه جایگاه معلم ها برگشت و معلم ها می تونن هر طور که خواستن ، تکلیف بدن! تکلیف های من نیز عملی هستش! (رول) »
گودریک چوب جارویش را یا یک حرکت چوبدستیش احضار کرد. با دست راستش کمی جارویش را لمس کرد. دوباره با صدای بلند ادامه داد: « هر کی جاروشو آورده که خوش بحالش! هر کی نیاورده و یا نداره ، می تونی بره انباری استادیوم یکی برداره! این ترم مدرسه کلی جاروی جدید خریده! »
نیمی از دانش آموزان به سمت انباری شروع به دویدن کردند. حتی چند نفر که چوب جارو داشتند نیز ، جارویشان را ول کردند و به طرف انباری رفتند.
بعد از یک ربع که سر و صدا خوابید و همه ی دانش آموزان جارو به دست آماده بودند ، گودریک سوار جاوریش شد و گفت : « خب این ترم قراره همه ی پست های کوییدیچ رو با هم تمرین کنیم! این جلسه پست جستجوگر! به صف می شین! هر نفر به نوبه خودش سوار جاروش میشه و شروع به پرواز می کنه! اولش یه دور تو استادیوم می زنین بعد اسنیچ خودشو بهتون نشون میده! فقط کافیه بگیرینش! هر کی زودتر گرفت امتیازش بیشتره! درضمن سرعت و هوشیاری اسنیچ رو کم کردم تا چند روز اینجا معطل نشیم! »
گودریک اسنیچ را از جیبش بیرون آورد و ان را ول کرد. اسنیچ با سرعتی زیاد شروع به پرواز کرد طوری که هیچ کس نتوانست دنبالش کند.
گودریک: « خب شروع کنید! »
تکالیف:1. کاری که تو تدریس گفتم انجام بدین! شما هم سعی کنید اسنیچ رو بگیرین و اینو با یک رول توضیح بدین! (20 نمره)
2. چرا تو این سرما اومدین کلاس پرواز؟ (جواب های دندان شکن و شعارگونه امتیاز بیشتری داره!) (5 نمره)
3. وظیفه ی جستجو گر چیه و کلا یه توضیح در مورد جستجو گر و اسنیچ بگین! (5 نمره)خوش باشین ...
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۶ ۲۳:۳۵:۵۳