هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۴
#1

نام كامل : اژدها ها هم براي خودشون اسم دارن . مامان من اسمم رو راديان گذاشت چون به سرعت ميتونستم به دور خودم پرواز كنم

سن: خوب يادم نيست ولي تا اونجايي كه يادمه بابام مي گفت وقتي كه به دنيا اومدم مي شد از دور نورايي رو از ساختمون در حال ساخت هاگوارتز ديد

تاريخ تولد : يادم نيست اما انگار تو يه شب بارووني به دنيا اومدم

جنس : مرد

تحصیلات : نمي تونم به زبان شما انسان ها معادلي براش پيدا كنم ولي بعد از اون ماجرا تحصيلاتم رو اون قدر ادامه دادم كه حالا ديگه هركسي نمي تونه باهام مقابله كنه

رنگ چشم : دو تا چشم بزرگ زرد رنگ كه خطهاي متحدالمركزي توش معلومه يه بيضي سياه هم داخلش

گروه : گريفيندور البته اگه قسمت قسمت معرفي رو بخونيد ميفهميد چرا

رنگ مو : مو كه ندارم اما روي سرم از نوعي پوشش سخت استخواني پوشيده شده و روي بدنم هم از تكه هاي كوچكي از همون نوع كه مثل پولك ماهي كنارهم قرار دارن

نام مستعار : the lord of the black DraGonS يا ارباب اژدها هاي سياه

كوييديچ : متاسفانه نمي تونم بازي كنم چون اگه دربازه بان باشم كه كسي نميتونه گل بزنه بازي بد ميشه آخه چندين و چند تا دربازه پشت سرم جا ميشه اگه گل زن باشم بازم نميشه چون توپ براي من مثل پشه س براي شما و تازه براتون خطر هم داره جستجو گر هم نميتونم باشم چون كافيه يه بال بزنم تا گوي طلايي سوت بشه خودمون هم براي اژدها ها زمين بازي نداريم چون امكانات نيست اما در كل كوييديچ رو دوس دارم

چوب جادو : من كه نيازي بهش ندارم چون ما اژدها ها همه ي كار هارو با نگاهمون انجام ميديم به همين دليل ترسيدن و از جامعه ي جادو گران تردمون كردن

دسته جارو : خوب معلومه كه كسي كه بال داره نيازي به اون نداره

علاقه ها : شايد بشه گفت كم تر اژدهايي مثل من بد نيست شايد هم دليل ارباب شدنم هم همين باشه من علاقه دارم به كسايي كه مشكلي دارن كمك كنم

توانمنديها : بسيار قدرتمندم به سرعت پرواز ميگنم و كسي ياراي مقاومت در برابر من رو نداره و دم آتشين من با زبانه هاي آتشي كه گاهي تا 50 متر خودش رو خاكستر ميكنه

قيافه ي كلي: بسيار بزرگ داراي دو دست و دو پا و دو بال قدرت مند و دو چشم و يك دم و نفس آتشين با پوستي مثل پولك و دوشاخ و دندان هايي بسيار بزرگ و تيز در كل بسيار وحشتناك و مهيب علي رقم باطنم هه هه هه هه

اخلاق : تنها اژدهاي مهربان علي رقم ظاهرم به خودم لقب ناجي دادم

هر چيز ديگر: كاشكي به هوش سرشار ما پي ميبردن و مارو از جامعه ي جادو گران ترد نمي كردن


معرفي :
شما حتما ميدونيد كه ما اژدها ها به كندي پير ميشيم مثلا من به اندازه ي هاگوارتز سن دارم و تا زه به سن جووني رسيدم به سن شما ميشه حدود 25 تا 30 سال اما به سن ما خيلي ميشه به همين دليله كه يه اژدها ميتونه در طول عمر دراز خودش خيلي كارا بكنه به خيلي جاها سر بزنه و به خيلي جا ها برسه و در كل كسي بشه و يا برعكس
كه دومي بيشتر از اوليه
از وجود ماها خيلي هاي شما خبر ندارن وقت كسايي كه به قول خودتون خيلي تو جادو گري خبره اند ميدونن كه ما هستيم اما به زبون نميارن و از اونايي كه ميدونن فقط رئيسا و بزرگاتون ميتونن با ما در ارتباط باشن و باز از همون بزرگا فقط قوي تريناشون ميتونن روي ما البته ضعيف هاي ما تاثير بزارن كه اونا دو نفر بيشتر نيستن كه مي شناسيدشون
انگار همين يه روز پيش بود كه اون اتفاق افتاد
اين داستان رو خيلي ها نميدونن و خيلي ها هم كه اون رو مي شنون تکذیب مي كنن و بعضي ها هم به اون ميخندن
و اون داستان اينه :
وقتي كه ولدمورت پدر و مادر هري رو كشت اونا ادامه ي راه مرگ رو انتخاب كردن و روحشون به اون دنيا انتقال پيدا كرد اما شما اولي كسايي هستيد كه من دارم اين رو براشون تعريف مينم
ولدمورت براي عذاب دادن پدر و مادر هري توي راه قسمت كوچكي از روح پدر هري رو از كل روح اون جدا كرد و در روح من دميد
اون موقع من يه اژدهاي ضعيف از نظر قدرت جادويي بودم و همينطور خيلي شرور .و اين كار ولدمورت باعث شد كه هميشه روح پدر هري ناقص باشه و نا آرام و در ناراحتي و عذاب بسر ببره و مادر هري هم از اين موضوع در عذاب بود
منمريد ولدمورت بودم و اين پدر هري رو بيشتر عذاب مي داد و من هميشه دستورات ولدمورت رو انجام ميدادم و روح بيشتر عذاب مي كشيد تا اينكه روزي ولدمورت من رو دعوت كرد تا اون رو از نزديك ببينم براي موضوع مهمي
وقتي كه چشم من به اون افتاد قسمت جدا شده ي روح پدر هري كه در وجود من بود به قليان افتاد . به روح من فشار مي آورد و ميخاست از بدن من جداشه و ولدمورت رو با دستاي خودش خفه كنه اما نميتونست
در اون لحظه روح سركش من هم نميتونست جلوي اون رو بگيره تااينكه بالا خره وح پدر هري كا خودش رو كرد اون قسمت از روح پدر هري كه در وجود من بود تونسته بود به روح سركش من چيره بشه بله اون وجود من رو تسخير كرد .
ولدمورت باز هم اشتباه كرده بود اون با دستاي خودش به پدر هري دوباره زندگي بخشيده بود اما در تني تازه كه ميتونست خيلي قوي تر از اون تن مرده باشه
اون روز پدر هري به ولدمورت حمله نكرد چونكه من جز اژدها هاي ضعيف بودم و حتما ولدمورت من رو ميكشت
پدر هري فكري به سرش زده بود از پيش ولدمورت رفت و شروع به تحصيل كرد و هر روز قوي و قوي تر ميشديم توي همين چيزا بود كه من هم روحي خوب پيدا كردم و روح من با روح پدر هري دوتايي قوي تر ميشديم
اما ولدمورت كه نميخواست كه من كه حامل روح پدر هري هستم قوي باشم ولي من و پدر هري از غفلت هاي اون حد اكثر استفاده رو كرديم و وقتي كه ولدمورت به خودش اومد ديد بادشمن سرسختي طرفه
اين همون ماجراييه كه براي من اتفاق افتاده بود حالا من باروحي كه از روح پدر هري و يك اژدهاي قدرتمند درست شده توي آسمونا پرواز ميكنم و كسي ياراي مقاومت در برابر من رو نداره حالا من يه اژدهاي قوي شجاع بي باك و خوبم و علاقه دارم به ديگرام كمك كنم مخصوصا به پسرم هري
اين چيزيه كه توي اين دنيا كم پيدا ميشه

ناظرا بي جواب نمونه
مرسي


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲۴ ۲:۳۹:۵۵

يه نفر بايد بدونه كه بالاخره چي ميشه


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۴
#2
سلام به كريچر عزيز
ببخشيد انگار شما پست من رو نخونديد
آخر صفحه 186
مرسي


يه نفر بايد بدونه كه بالاخره چي ميشه


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۴
#3
نام كامل : اژدها ها هم براي خودشون اسم دارن . مامان من اسمم رو راديان گذاشت چون به سرعت ميتونستم به دور خودم پرواز كنم

سن: خوب يادم نيست ولي تا اونجايي كه يادمه بابام مي گفت وقتي كه به دنيا اومدم مي شد از دور نورايي رو از ساختمون در حال ساخت هاگوارتز ديد

تاريخ تولد : يادم نيست اما انگار تو يه شب بارووني به دنيا اومدم

جنس : مرد

تحصیلات : نمي تونم به زبان شما انسان ها معادلي براش پيدا كنم ولي بعد از اون ماجرا تحصيلاتم رو اون قدر ادامه دادم كه حالا ديگه هركسي نمي تونه باهام مقابله كنه

رنگ چشم : دو تا چشم بزرگ زرد رنگ كه خطهاي متحدالمركزي توش معلومه يه بيضي سياه هم داخلش

گروه : گريفيندور البته اگه قسمت قسمت معرفي رو بخونيد ميفهميد چرا

رنگ مو : مو كه ندارم اما روي سرم از نوعي پوشش سخت استخواني پوشيده شده و روي بدنم هم از تكه هاي كوچكي از همون نوع كه مثل پولك ماهي كنارهم قرار دارن

نام مستعار : the lord of the black DraGonS يا ارباب اژدها هاي سياه

كوييديچ : متاسفانه نمي تونم بازي كنم چون اگه دربازه بان باشم كه كسي نميتونه گل بزنه بازي بد ميشه آخه چندين و چند تا دربازه پشت سرم جا ميشه اگه گل زن باشم بازم نميشه چون توپ براي من مثل پشه س براي شما و تازه براتون خطر هم داره جستجو گر هم نميتونم باشم چون كافيه يه بال بزنم تا گوي طلايي سوت بشه خودمون هم براي اژدها ها زمين بازي نداريم چون امكانات نيست اما در كل كوييديچ رو دوس دارم

چوب جادو : من كه نيازي بهش ندارم چون ما اژدها ها همه ي كار هارو با نگاهمون انجام ميديم به همين دليل ترسيدن و از جامعه ي جادو گران تردمون كردن

دسته جارو : خوب معلومه كه كسي كه بال داره نيازي به اون نداره

علاقه ها : شايد بشه گفت كم تر اژدهايي مثل من بد نيست شايد هم دليل ارباب شدنم هم همين باشه من علاقه دارم به كسايي كه مشكلي دارن كمك كنم

توانمنديها : بسيار قدرتمندم به سرعت پرواز ميگنم و كسي ياراي مقاومت در برابر من رو نداره و دم آتشين من با زبانه هاي آتشي كه گاهي تا 50 متر خودش رو خاكستر ميكنه

قيافه ي كلي: بسيار بزرگ داراي دو دست و دو پا و دو بال قدرت مند و دو چشم و يك دم و نفس آتشين با پوستي مثل پولك و دوشاخ و دندان هايي بسيار بزرگ و تيز در كل بسيار وحشتناك و مهيب علي رقم باطنم هه هه هه هه

اخلاق : تنها اژدهاي مهربان علي رقم ظاهرم به خودم لقب ناجي دادم

هر چيز ديگر: كاشكي به هوش سرشار ما پي ميبردن و مارو از جامعه ي جادو گران ترد نمي كردن


معرفي :
شما حتما ميدونيد كه ما اژدها ها به كندي پير ميشيم مثلا من به اندازه ي هاگوارتز سن دارم و تا زه به سن جووني رسيدم به سن شما ميشه حدود 25 تا 30 سال اما به سن ما خيلي ميشه به همين دليله كه يه اژدها ميتونه در طول عمر دراز خودش خيلي كارا بكنه به خيلي جاها سر بزنه و به خيلي جا ها برسه و در كل كسي بشه و يا برعكس
كه دومي بيشتر از اوليه
از وجود ماها خيلي هاي شما خبر ندارن وقت كسايي كه به قول خودتون خيلي تو جادو گري خبره اند ميدونن كه ما هستيم اما به زبون نميارن و از اونايي كه ميدونن فقط رئيسا و بزرگاتون ميتونن با ما در ارتباط باشن و باز از همون بزرگا فقط قوي تريناشون ميتونن روي ما البته ضعيف هاي ما تاثير بزارن كه اونا دو نفر بيشتر نيستن كه مي شناسيدشون
انگار همين يه روز پيش بود كه اون اتفاق افتاد
اين داستان رو خيلي ها نميدونن و خيلي ها هم كه اون رو مي شنون تکذیب مي كنن و بعضي ها هم به اون ميخندن
و اون داستان اينه :
وقتي كه ولدمورت پدر و مادر هري رو كشت اونا ادامه ي راه مرگ رو انتخاب كردن و روحشون به اون دنيا انتقال پيدا كرد اما شما اولي كسايي هستيد كه من دارم اين رو براشون تعريف مينم
ولدمورت براي عذاب دادن پدر و مادر هري توي راه قسمت كوچكي از روح پدر هري رو از كل روح اون جدا كرد و در روح من دميد
اون موقع من يه اژدهاي ضعيف از نظر قدرت جادويي بودم و همينطور خيلي شرور .و اين كار ولدمورت باعث شد كه هميشه روح پدر هري ناقص باشه و نا آرام و در ناراحتي و عذاب بسر ببره و مادر هري هم از اين موضوع در عذاب بود
منمريد ولدمورت بودم و اين پدر هري رو بيشتر عذاب مي داد و من هميشه دستورات ولدمورت رو انجام ميدادم و روح بيشتر عذاب مي كشيد تا اينكه روزي ولدمورت من رو دعوت كرد تا اون رو از نزديك ببينم براي موضوع مهمي
وقتي كه چشم من به اون افتاد قسمت جدا شده ي روح پدر هري كه در وجود من بود به قليان افتاد . به روح من فشار مي آورد و ميخاست از بدن من جداشه و ولدمورت رو با دستاي خودش خفه كنه اما نميتونست
در اون لحظه روح سركش من هم نميتونست جلوي اون رو بگيره تااينكه بالا خره وح پدر هري كا خودش رو كرد اون قسمت از روح پدر هري كه در وجود من بود تونسته بود به روح سركش من چيره بشه بله اون وجود من رو تسخير كرد .
ولدمورت باز هم اشتباه كرده بود اون با دستاي خودش به پدر هري دوباره زندگي بخشيده بود اما در تني تازه كه ميتونست خيلي قوي تر از اون تن مرده باشه
اون روز پدر هري به ولدمورت حمله نكرد چونكه من جز اژدها هاي ضعيف بودم و حتما ولدمورت من رو ميكشت
پدر هري فكري به سرش زده بود از پيش ولدمورت رفت و شروع به تحصيل كرد و هر روز قوي و قوي تر ميشديم توي همين چيزا بود كه من هم روحي خوب پيدا كردم و روح من با روح پدر هري دوتايي قوي تر ميشديم
اما ولدمورت كه نميخواست كه من كه حامل روح پدر هري هستم قوي باشم ولي من و پدر هري از غفلت هاي اون حد اكثر استفاده رو كرديم و وقتي كه ولدمورت به خودش اومد ديد بادشمن سرسختي طرفه
اين همون ماجراييه كه براي من اتفاق افتاده بود حالا من باروحي كه از روح پدر هري و يك اژدهاي قدرتمند درست شده توي آسمونا پرواز ميكنم و كسي ياراي مقاومت در برابر من رو نداره حالا من يه اژدهاي قوي شجاع بي باك و خوبم و علاقه دارم به ديگرام كمك كنم مخصوصا به پسرم هري
اين چيزيه كه توي اين دنيا كم پيدا ميشه

ناظرا بي جواب نمونه
مرسي


يه نفر بايد بدونه كه بالاخره چي ميشه


Re: اعضا سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۸۴
#4
سلام
من محمدم
۱۶ ساله
کتاب هم نميخونم
هري پاتر هم نميخونم
اما ازش بدم نمياد
فقط فيلماشو خوردم
مخصوصا الان ۳ شو
بازم بگم؟
کلاس دوم دبيرستانم رشته ي رياضي
املام خوب نيست
انشام خوبه
...
فعلا


يه نفر بايد بدونه كه بالاخره چي ميشه






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.