من قوانين كامل سايت را بلد نيستم . بي زحمت بگوييد .
من خواهر فرگوس فينيگان هستم . هري پاتر اجازه داد كه من هم عضو بشوم .
از طرف خال خالي
خطر - اعتراض - سرکوب - عظیم - معلق - عطر - خاص - جوخه - خجالت - رئیس
_ سلام .
_ سلام , چي شد ؟ اعتراض كننده ها رو سركوب و دستگير كردين ؟
نفر اول با حالتي خجالت زده گفت :
_ راستش نه . جوخه ي وزارتخونه خيلي ضعيف عمل كرد .
_ اي ... كودن ها !!!
_ نمي دونم وسط ميدون چي شد كه يكي يه شيشه عطر و پرتاب كرد و بوي خاصي همه جا رو گرفت و همه براي لحظه نفله شدن .
_ اين جوخه ي وزارتخونه رو بايد در حالت معلق نگه داشت , هيچ كاري بلد نيستن .
_ نمي دونم . ولي خطر مرگ هممون از بيخ گوشمون رد شد .
_ آره . حالا اون دسته ي عظيم كجا داره مي ره ؟
_ داره به طرف وزارتخونه مي يا ...
_ چي ؟ بودو برو بقيه رو خبر كن .
_ چشم ...
از طرف خال خالي
داستانش ضعیف بود، طوری به نظرم رسید که انگار ادم سعی کنه به زور از چند تا کلمه استفاده کنه....یعنی سوژه خاصی نداشته باشه!
تایید نشد
ویرایش شده توسط خال خالي در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۸ ۱۱:۲۷:۲۲
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۵ ۰:۵۴:۵۲