هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۸
#1
نام:حسن مصطفي
گروه:راونكلا
خصوصيات ظاهري:مردي ريزنقش و لاغر اندام با سري كاملا خلوت(طاس)و سبيل هايي به بزرگي سبيل هاي ورنون دورسلي
سن:حدودا 60 سال
مسئوليت ها:رئيس انجمن بين المللي كوئيديچ،داور چهارصد و بيست و دومين مسابقه از سري مسابقات كوئيديچ بين المللي بين تيم هاي بلغارستان و ايرلند
دسته جارو:آذرخش 2009
چوب جادو:چوب درخت آبنوس،موي تك شاخ،دو اينچ،انعطاف پذير

شما باید دوباره در تاپیک بازی با کلمات شرکت کنید.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۲ ۱۶:۵۳:۱۸

به سراغ من اگر مي آييد نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من...


Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#2
يه موش خيلي خوردني(منظورم نازه)


به سراغ من اگر مي آييد نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من...


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#3
آن شب هري براي ديدن هاگريد به كلبه او رفته بود.در حال نوشيدن چايي بود كه هاگريد درست كرده بود كه نور قرمزي را از خارج كلبه ديد و صدايي مهيب او را از جا پراند.از پنجره بيرون را نگاه كرد.صدا از طرف جنگل ممنوعه مي آمد.با هاگريد خداحافظي كرد و به سمت جنگل راه افتاد.باد شديدي در حال وزيدن بود.گرد و غبار به حدي بود كه هيچ جا ديده نميشد.چوب دستي خود را محكم گرفت.پس از پشت سر گذاشتن چندين درخت پاي هري به موجودي روي زمين برخورد كرد.خم شد و چوب دستي اش را روشن كرد.مالفوي را ديد كه صورتش مانند موهايش سفيد شده بود.فهميد كه مالفوي را شكنجه داده اند.پس از اينكه هري چند ورد را كه توسط هرميون ياد گرفته بود خواند مالفوي بيدار شد.لحظاتي بعد كه حالش جا آمد به هري گفت كه بلاتريكس براي اينكه او را وادار به حرف زدن در مورد راه هاي مخفي هاگوارتز و ...كند مهر خاله ايش را كنار گذاشته و او را با طلسم كروشيو شكنجه داده است.هري خيلي نگران شد.ولدمورت به اطلاعات مهمي دست يافته بود.هري براي چاره انديشي در مورد اطلاعات لو رفته و مداواي مالفوي،او را روي دستانش بلند كرد تا به مدرسه برگرداند.


به سراغ من اگر مي آييد نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من...


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
#4
هري:سلام رون
رون:به به،اقا هري خوش آمديد،بفرما بشين
هري:ممنون،در اصل به اين خاطر خدمتتون رسيدم كه بگم پسرمون توي بيمارستان سنت مانگو به دنيا آمد...
هرميون:واي،مباركه...راستي جيني حالش چطوره؟
هري خوبه،
هرميون:خب حالا تصميم دارين اسمشو چي بذارين؟
هري:با جيني به توافق رسيديم به خاطر قدر داني از دو مدير هاگوارتزكه به ما كمك كردن تا ولدمورت رو از بين ببريم اسمشو آلبوس سِـوروس بذاريم
رون:حالا نميشه همون آلبوس بذارين چون من هنوزم از اسنيپ خوشم نمياد
هرميون:رون!اولا پدر و مادرش تصميم ميگيرن اسمشو چي بذارن،نه تو،دوما مگه هري نگفت اسنيپ چقدر بهمون كمك كرد:توي بدست آوردن چوب جادوي ارشد،موقع از بين بردن هوركراكس ها...
رون:خيلي خب بابا!خواهشا دوباره شروع نكن!
هري:من بايد برم.خوشحال ميشيم اگه فردا شب شام تشريف بيارين.لطفا دنبال تدي جون هم برين.بالاخره هرچي باشه يه جورايي داداشش ميشه.خداحافظ (و به سمت در ميرود)
رون:خداحافظ
هرميون:به جيني سلام برسون


دوست عزيز. شما بايد با توجه به عكسي كه در پست خانم اوانز وجود داره( دراكو در حال گريه در دستشوئي ميرتل گريان) نمايشنامه مي نوشتيد. در ضمن، يك پست علاوه بر ديالوگ، نيازمند يك سري توصيفت هم هست كه پست شما فاقد اون بود. با تغيير سوژه و رعايت تناسب توصيفات، يك پست ديگر بزنيد. حتما منتظر پست خوبتون هستم. تاييد نشد.


ویرایش شده توسط مینروا مک‌گونگال در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۷:۵۶:۵۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
#5
مرگخوار سياه در حاليكه از طولاني شدن دوئل خسته شده بود و در عين حال نميخواست فرار كند،چوب دستي اش را بالا آورد و وردي خواند.ورد به سيريوس نخورد و منحرف شد.ناگهان تانكس به كمك سيريوس آمد و با يك ورد به موقع مرگ خوار را از سر راه برداشت.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۳۱ ۱۷:۴۸:۲۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.