هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۷ چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴
#1
نام:
باسیلیسک

گروه:
اسلایترین

ویژگی ظاهری:
بسیار بزرگ،وزن چند تن(البته بیشتره فکر کنم).صورتی ترسناک و دو دندان نیش بزرگ, پوستی براق و زبر.

ویژگی اخلاقی:
تند خو , خشن ,اعصاب پعصاب نداره,مئرکه گیر مجالس ,پر حرف , بعضی وقتا یه قری میده,عاشق بازی های ویدئویی :),در خدمت سالازار اسلایترین,هَسَ پَسَ فَس ...

جارو:
با دمش جاروتون میکنه.

چوبدستی:
ما خودمون یه پا چوبدستی هستیم. هیسسسسس

معرفی:
هیسَ فیسَ پیسَ فیییسسسسس(وقتی اندازه ی یک کف دست بودم در گوشه های کوچه ی دیاگون
پرسه میزدم, که یک روز با گل روی مردی به نام سالازار اسلایترین مواجه شدم).َ

هیسَ فیسسسَ چیسسسسَ ( او مرا با خودش به خانه برد و برای غذا به من سر بریده شده ی خون کثیف ها و برای نوشیدنی خون آن هارا به من داد, تا اینکه نفرت از خون کثیف ها در من ریشه کرد).

هیسسسس فیسسسس(بعد از تاسیس هاگوارتز قدیمی( نه الان که همه ی خون کثیف ها مدرسه رو پر کردند)سالازار من را در تالار اسرار مخفی کرد , من بدبخت هم یه عمر توی اون لوله ها پوسیدم).

هیسو فیسو( همین دیگه ).


اهم... بلی... خوش اومدید... همه مدارک هم که کامله... تایید ش... عه... نه... نتایج گروهبندی شما موجود نیست! لطفا به کلاه گروهبندی مراجعه کنید و بعد همین پست رو ویرایش کنید یا به من یک پیام شخصی بزنید و گروهتون رو اعلام کنید.

ویرایش پس از ویرایش:


تایید شد.
خوش اومدید به ایفای نقش.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۹ ۱۹:۳۲:۳۱
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۹ ۲۰:۴۷:۱۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
#2
مرتیل باز هم مثل روز های دیگه در دستشویی در حال گریه کردن بود که صدای شکستن چیزی به گوشش خورد یزره متعجب شد صدا رو دنبال کرد, یزره مه دستشویی رو گرفته وقتی رفت نزدیک دستشو ناهاد روی شونه ی اون فرد و صدای نازکشو بلند کرد و گفت ببخشید شما ؟ مالفوی به تازه متوجه ی مریتل شد یزره شوکه شد و گفت دستتو بردار روح روانی
مرتیل یزره عصبانی شد گفت ببخشید نشنیدم چی گفتی ؟ اومدی اینجا گریه میکنی چیزای اینجارو مشکونی سرمن هم داد میزنی ؟ بچه مغرور پر ادعا
مالفوی که اصلا به حرف های مرتیل اهمیت نمی داد نگاهش رو یک سنگ براق خیلی قشنگ جلب کرد سنگ تیره بود ولی برقی که توی سنگ رد و بدل میشد چشم های مالفوی رو به خودش جذب میکرد مالفوی به مرتیل گفت برواون ور
مرتیل که نمیفهمید این مالفوی توی چه عالمیه بیخیالش شد و رفت به جایی که اول نشسته بود .
مالفوی همینطور که داشت به طرف سنگ میرفت یک زره هم چشمش رو از سنگ بر نمیداشت .مالفوی به سنگ رسید سنگ توی دستشویی بود که درش نیمه باز بود حالا مالفوی بالای سنگ ایستاده بود خم شد و سنگ رو برداشت .سنگ یه حس خاصی به مالفوی میداد که یک دفعه چشش تار شد و افتاد .
مالفوی توی یک جنگل تاریک که با نور خورشید روشن شده بود بهوش اومد جنگل نه تاریک بود نه روشن ,درختاش نه خیلی بزرگ بودن نه خیلی کوچیک صدای زیادی به گوش نمیرسید فقط صدای زوزه ی گرگها بود اروم جلو رفت .یه مقدار که مالفوی جلو رفت با نور یک شمع مواجه شد سریع به دنبال نور رفت وقتی رسید یه میز شام دید که دوستاش نشستند ,مالفوی خوشحال شد که ادمی دیده تازه اون ادم ها دوست هاش بودن سلام کرد ولی جوابی نشنید جالب اینجا بود که دوستاش اصلا غذا نمیخوردند انگار منتظر کسی بودن چند لحظه بعد بود که هری اومد نشست مالفوی عصبانی بود سریع رفت که به هری تیکه بندازه و از دوستاش هری رو دور کنه وقتی رفت جلوی هری ایستاد هری بدون اینکه اونو ببینه راه رفت و از بدن مالفوی رد شد مالفوی تعجب کرد هرچقدر دستشو به هری و دوستاش میزد دستش از بدن اونا رد میشد سکوت همچنان پایدار بود که شروع کردند غذا خوردن و صحبت کردن صحبت درمورد مالفوی بود هرچی بد و بیراه بود به مالفوی میگفتند مالفوی طاقت نیاورد و از اونجا دور شد همینطور که رد شد به یک خونه رسید مالفوی خوشحال شد چون که خونه ی خودشون بود سریع به خونه خودشو رسوند با اشتیاق زیاد در زد مادرش اومد دم در, در رو باز کرد گفت شوهر عزیزم خوش اومدی مالفوی تعجب کرد چرا مادرش به مالفوی میگ شوهر در همین فکر بود که پدرش از بدنش رد شد و رفت داخل خونه البته مالفوی هم فرصت رو از دست نداد و رفت داخل روی صندلی داخل هال خانه نشست و یزره فکر کرد گفت یعنی چه اول اون سنگ عجیب بعدشم اون میز شام و هری و الان هم که اینجا نشستم و هیچی به ذهنم نمیرسه در همین افکاربود که مادرش میز شام رو چید پدرش اومد و نشست گفت مالفوی رو ندیدی مادر گفت نه پدر این مالفوی همیشه مایه ی ننگ بوده کاشکی یکی مثل هری پسر ما بود مادر با تکان سر حرف پدرش را تایید کرد مالفوی عصبانی بود که سنگینیه چیزی رو داخل جیبش احساس کرد دستشو داخل جیبش کرد بله چوب دستیش بود که به طور باور نکردنی یک دفعه وارد جیب مالفوی شده بود سریع از داخل جیبش چوب دستیشو در اورد تا اومد متحان کنه ببینه جادو اثری داره یا نه سریع زیر پاش خالی شد و افتاد پایین بلند شد دید همه جا تاریکه نمیفهمید چیکار کنه یکزره به جلو حرکت که کسی پشتش ظاهر شد اون کس هری بود
هری : تو مال دنیای ما نیستی مالفوی . تو رانده شده ای
مالفوی : حرف نزن هری
هری همینطور داشت میگفت رانده شده رانده شده رانده شده
که همینطور افراد زیادی ظاهر شدند بعد از چند دقیقه همه ی مدرسه داشتند جلوی مالفوی داد میزدند رانده شده
مالفوی داشت جیغ میکشید و گوش هاشو سفت گرفته بود که مبادا صدایی بشنوه ولی اون طوری که میخواست نبود همینطور داشت صداها بیشتر میشده که یک ان قطع شد و یک صدای نازکی گفت رانده شده درسته اون صدای مرتیل بود بعدش زمین لرزید و زمین ترک بداشت مالفوی داشت می افتاد که لبه ی زمین رو گرفته بود که هری اومد بالا ی سرش و گفت رانده شده و انگشت هاشو له کرد و مالفوی افتاد.
به شدت مالفوی به هوش اومد چش هاشو باز کرد اینبار توی دست شویی بود و همچی مثل اول بود ولی دیگه سنگی وجود نداشت سریع دوید و از دستشویی خارج شد
پایان

هوم...خلاقیت جالبی به خرج دادید ولی متن کمی مشکل داره از نظر محتوایی!از روی سوژه یه جاهایی پرش کردین که واقعا نیاز داشت بیشتر بهش پرداخته بشه.مثلا اینکه چرا مالفوی داشته تو دستشویی گریه می کرده؟و این سنگ مرموز لازم بود بیشتر به پرداخته بشه که چطور سر از اون دستشویی دراورده و جریان این صحنه های چی بود که مالفوی دید؟کابوس بود؟تاثیر سنگ بود؟واقعیت بود؟

جسارتا یک ذره نه یزره!متن شما لحنش ادبیه این اصالاحاتی که به کار بردین ضمن اینکه از نظر نگارشی غلطن به لحن داستان صدمه زدن.میشد به جاش از واژه کمی هم استفاده کرد و البته بحث تکرار مکررش در متن رو اینجا بهش اشاره نمیکنم.قبل از ارسال یک دور متنو بخونید.بین دیالوگ ها و بندها فاصله بذارید تا متن جذاب تر بشه. و البته تاثیر استفاده از علائم نگارشی رو از یاد نبرید.این علامت ها کوچکن ولی تاثیر زیادی روی متن میذارن. در متن شما خیلی کم ازشون استفاده شده و این ایراد بزرگیه.با اینهمه خلاقیتتون جالب بود و به شرط تداوم فعالیت در ایفای نقش و رول زدن میتونید به رفع این مشکلات کمک کنید.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۱ ۲۳:۰۴:۱۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.